انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
تالار تخصصی سینما و موسیقی
  
صفحه  صفحه 13 از 38:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  37  38  پسین »

Cinema of the world | سینمای کشور های جهان


مرد

 
سینمای اسپانیا
تاریخ سینمای اسپانیا
به‌استثناء آثار بونوئل (که به هر حال غالب آنها خارج از اسپانیا ساخته شدند) سینمای اسپانیا تا پس از مرگ فرانکو در ۱۹۷۵ خارج از مرزهای داخلی بسیار کم شناخته بود. طبق قانون اِل کادیّو اسپانیا سینمائی دولتی و پدرسالارانه داشت در ۱۹۴۷ یک مدرسهٔ فیلم به‌نام مرکز پژوهش‌های سینمائی (IIEC) در مادرید تأسیس شد که در دههٔ ۱۹۵۰ تحرکی به سینمای اسپانیا بخشید از جمله راه‌اندازی هفتهٔ فیلم ایتالیا در مه ۱۹۵۱ . بنا به‌ گفتهٔ مارشا کیندر در این هفته فیلم‌های نئورئالیستی معاصر ایتالیا به نمایش درآمدند‌ و غالب آنها امکان نمایش عمومی نیافتند.

اما همین واقعه تأثیر عمیقی بر فارغ‌التحصیلان IIEC، از جمله خوان آنتونیو باردم (متولد ۱۹۲۲) و لوییس‌گارسیا‌برلانگا (متولد ۱۹۲۱)، به‌جا گذاشت و مسیر آیندهٔ سینمای اسپانیا را تعیین کرد. همکاری این دو تن یکسال بعد در فیلم خوش آمدید آقای مارشال (۱۹۵۲) ثمر داد که با طنزی در باب شکوفائی یک روستای کوچک اسپانیای، به ‌واسطهٔ طرح مارشال، موفقیت بسیاری کسب کرد و در جشنوارهٔ کن تقدیر شد.

این کارگردان در ادامهٔ این دهه مستقلاً فیلم‌های طنزآمیزی دربارهٔ مسائل اجتماعی ساختند ـ باردم با فیلم‌های مرگ یک دوچرخه‌سوار (۱۹۵۵ ـ برندهٔ جایزهٔ بین‌المللی منتقدان جشنوارهٔ کن) و خیابان اصلی (۱۹۵۶ ـ برندهٔ جایزهٔ بین‌المللی منتقدان جشنوارهٔ ونیز) و برلانگا با فیلم‌های کالابوش (۱۹۵۶) و هر پنجشنبه یک معجزه (۱۹۵۷). باردم و برلانگا در کنار فیلمسازی با شرکت در جلسات ”گفت و شنود“ سالامانکا که سمیناری ملی دربارهٔ سینما بود، و در بهار ۱۹۵۵ برگزار شد، و در آن برخورد واقع‌گرایانه با بیماری‌های معاصر اجتماعی مورد تأکید قرار گرفت، مسیر آیندهٔ سینمای اسپانیا را طرح ریزی کردند. آنها همچنین با همکاری در تأسیس UNINCI، یک شرکت مستقل تولید فیلم در ۱۹۵۱، موجب سقوط اقتصادی CIFESA شدند.

همین شرکت UNINCI بود که بونوئل را به اسپانیا دعوت کرد تا در آنجا فیلم ویریدیانا (۱۹۶۱) را بسازد، و هنگامی‌که این فیلمِ ضدرژیم جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کن را ربود دولت اجازهٔ فیلمسازی این شرکت را فسخ کرد. در ۱۹۶۲ وزیر اطلاعات فرانکو، اِمانوئل فراگا ایریبارن، یک سینه‌فیل (دوستدار سینما) را به مدیریت کل امور سینمائی کشور منصوب کرد که خوزه مادریاگارسیا اِکسکودِرو نام داشت و همو بود که IIEC را تحت عنوان EOC (مدرسهٔ دولتی سینما) سازماندهی تازه کرد و سیاستحمایت از تولیدات ملی را آزادانه‌تر ساخت تا زمینه‌ای برای ”سینمای نوین اسپانیا“ فراهم کند، و از دل همین آزادسازی بود که فیلم‌هائی چون دژخیم (۱۹۶۳) از برلانگا، برندهٔ جایزه، عمه تولا (۱۹۶۴) از میگل پیکاتزو، نُه نامه به برتا (۱۹۶۵) از باسیلیو مارتین پاتینو، و نخستین فیلم‌های مهم کارلُس سائورا (۱۹۳۲) از اسپانیا سر برآوردند. به‌ویژه سائورا با یک سلسله کمدی سیاه که آشارا تحت‌تأثیر بونوئل بودند، از جمله شکار (۱۹۶۵)؛ نعنای یخ‌زده (۱۹۶۷) و باغ لذایذ (۱۹۷۰)، در دههٔ ۱۹۶۰ به‌عنوان بهترین کارگردان اسپانیائی به جهان معرفی شد. در همین دوره فرانکو کابینهٔ جدیدی در ۱۹۶۹ تشکیل داد و یک دست‌راستی به‌نام آلفردو سانچِزیِیّا را به‌جای فراگا برگزید و بِیّا تا سال ۱۹۷۳ در مقام وزیر اطلاعات اسپانیا باقی ماند.

سومین و حاصلخیزترین مرحلهٔ سینمای نوین اسپانیا از ۱۹۷۳ آغاز و تا به امروز ادامه داشته است. از روزی که آدمیرال لوییس کارِرو بیانکو جانشین انتصابی فرانکو در ۱۹۷۳، توسط باسک‌ها به قتل رسید. دیگر حرکت ملی به‌سوی عادی‌سازی غیر فالانژیستی تقریباً قطعی شد. سال‌های آخر فرانکو دوران خوش یا دیکتابلاندا (دیکتاتوری نرم) بود، سال‌هائی که گاه شاهد پیدایش فیلم‌هائی کاملاً متفاوت با کنایه‌های سیاسی بودند - دخترخاله آنجلیکا (۱۹۷۳) و جوجه‌های کلاغ (هر دو سائورا، ۱۹۷۵ ـ برندهٔ جایزهٔ ویژه داوران، کن، ۱۹۷۶)؛ عشق کاپیتان براندو (۱۹۷۴) از خیمه دِ آرمینیان؛ تعطیلات طولانی ۳۷(۱۹۷۵) از خیمه کامینو؛ پاسکوال دوآرنه (۱۹۷۵) از ریکاردوفرانکو، و شکارچیان غیرقانونی (۱۹۷۵) از خوزه لوییس بورو.

شجاعانه‌ترین فیلمی که در این دوره ساخته شد، روح کندوی عسل (۱۹۷۳) از ویکتور اِریس، برندهٔ تعدادی جایزهٔ بین‌المللی، روایتی است به‌شدت نمادین از زندگی کسانی‌که در جنگ داخلی اسپانیا بازنده شدند. فرانکو که سال‌ها به شدت بیمار بود در بیستم نوامبر ۱۹۷۵ در هشتاد و دو سالگی درگذشت. از آغاز ۱۹۷۷ ممیزی به‌کلی کنار رفت و نخستین انتخابات آزاد پس از چهل سال برگزار شد و در ۱۹۷۸ یک قانون اساسی دموکراتیک برای اسپانیا تدوین شد. با خروج اسپانیا از سیاهی فاشیسم، در فاصلهٔ یک دهه، اقتصاد این کشور با اقتصاد اروپا و جهان گره خورد و توانست مراکز پخش فیلم تازه‌ای برای نسل کارگردان‌هائی که از EOC سر برآورده بودند، از جمله برلانگا، بارِدم، سائورا و دیگران به راه اندازد. در این دوره بود که برلانگا از تبعیدِ خود خواسته‌اش از فرانسه بازگشت و به ساختن فیلم در وطن خود پرداخت. از آن جمله، تفنگ ملی (۱۹۷۷) که فیلم طنزآمیزی است دربارهٔ سال‌های آخر دیکتاتوری فرانکو، و فیلم‌هائی از این دست که مورد توجه قرار گرفتند. پس از آن بارِدم به تریلرهای سیاسیِ دورانِ پس از فرانکو روی آورد، از جمله هفت روز در ژانویه (۱۹۷۸)، که بازسازی مستندگونه‌ای است از جریان قتلِ برخی از حقوقدان‌های کمونیست در ۱۹۷۷ توسط تروریست‌های سیاسی در مادرید.

در این دوره ویسنته آراندا (متولد ۱۹۲۶) با فیلم تغییر جنسیت (۱۹۷۷) و خیمه دِ آرمینیان (متولد ۱۹۲۶) با آشیانه (۱۹۸۰) هر دو زندگی خانواده‌های سرکوبگر اسپانیائی را به تصویر کشیدند، و خوزه لوییس بورو (متولد ۱۹۲۹) در فیلم سابینا (۱۹۷۹) به اسطورهٔ سیاستِ جنسی ر سدهٔ نوزدهم در اَندُلُس پرداخت. کارلوس سائورا نیز در این دوره با فیلم‌هائی چون زندگی من، اِیلیز (۱۹۷۷)، چشم‌های بسته‌شده (۱۹۷۸)، مادربزرگ صد ساله شد (۱۹۷۹)، و بجُنب، بجُنب! (۱۹۸۰) به فیلمسازی با چهرهٔ جهانی بدل شد. سائورا از آن پس با سه‌گانهٔ رقصِ آنتونیوگادِس - عروسی خون (۱۹۸۱)، اقتباسی از نماشنامهٔ گارسیا لورکا؛ کارمِن (۱۹۸۳)، برگرفته از اپرای ژرژ بیزه، و عشق نفرین‌شده (۱۹۸۶)، برگرفته از بالهٔ مانوئل دِ فایا - خود را متمایز ساخت.

او در ۱۹۸۸ با حماسه‌ای تاریخی دربارهٔ سفر اکتشافی و ناموفق یک اسپانیائی در ۱۵۶۰ به‌نام لوپه دِ آگیره در آمازون (این داستان همچنین دستمایهٔ ورنر هرتزوگ در فیلم آگیره، خشم خدایان [۱۹۷۲] قرار گرفته است) پرهزینه‌ترین فیلم اسپانیائی (هشت میلیون دلار) تا این زمان را به نام اِل دورادو (۱۹۸۸) کارگردانی کرد. او در سال‌های اخیرتر به خاطر فیلم افسوس، کارملا! (۱۹۹۰) مورد تقدیر مقامات اسپانیائی قرار گرفت. این فیلم با هزینهٔ نسبتاً پائین به تالارهای موسیقی سرگرم‌کننده‌ای می‌پردازد که در جریان جنگ داخلی ثروتمند شدند و ما را به یاد کمدیِ کلاسیک ارنست لویبچ، بودن یا نبودن (۱۹۴۲) می‌اندازد.

با ورود خانم پیلار میرو (متولد ۱۹۴۰) به جرگهٔ فیلمسازان اسپانیائی نسل دوم کارگردان‌های نوگرای اسپانیا مورد توجه بیشتری قرار گرفت. میرو که ابتدا برای تلویزیون فیلم می‌ساخت (تلویزیون اسپانیا، RTVE، تأسیس در ۱۹۵۹)، با فیلم سینمائی جنایت کوشا (۱۹۷۹) نزد معدود منتقدانِ آزادی بیان به یک چهرهٔ شاخصِ داخلی (کازاسِلبِر) بدل شد. این فیلم براساس حادثه‌ای در ۱۹۱۲ ساخته شده که دو تن از اعضاء گارد ملی زارع بی‌گناهی را بی‌رحمانه شکنجه کرده بودند تا وادارش کنند به قتلی که نکرده بود اعتراف کند. نمایش این فیلم کوتاه‌زمانی از جانب مقامات نظامی ممنوع شد و میرو خود به اتهام افترا محاکمه و تبرئه شد. هنگامی‌که سرانجام جنایتِ کوئنسا در ۱۹۸۱ به نمایش درآمد به سرعت پرفروش‌ترین فیلم اسپانیائی شد و نخست‌وزیر سوسیالیست، فیلیپ گونزالس، که به تازگی انتخاب شده بود، میرو را به مدیریت کل سینمای کشور منصور کرد.

بنا به گفتهٔ پیتر بساس میرو یک طرح حمایتی کامل از تولیدکنندگانِ فیلم‌های با کیفیت بالا و کارگردان‌های ”معتبر“، از جمله افرادی که ذکر آنها رقت، به‌علاوه کارگردان‌هائی از نسل خود را تهیه کرد. این افراد عبارت بودند از خود میرو با فیلم‌هائی چون وِرتِر (۱۹۶۸؛ اقتباس از گوته)؛ شاهزاده‌ٔ سایه‌ها (۱۹۹۱)؛ پرندهٔ خوشبختی (۱۹۹۳)، و کارگردان‌هائی مانند خیمه چاواری (متولد ۱۹۴۳) ـ افسون‌زدائی (۱۹۷۶)؛ به خدائی ناشناخته (۱۹۷۷)؛ سرسپردگی (۱۹۸۰)؛ فرزند (لاسالا دِ لاس مونه‌راس، ۱۹۸۳)؛ دوچرخه مال تابستان است (۱۹۸۴)؛ رودخانهٔ زرین (۱۹۸۶) - خیمه کامینو (متولد ۱۹۳۶) - حافظهٔ پیر (۱۹۷۷)؛ لاکامپانادا (۱۹۸۰)؛ ایوانِ باز (۱۹۸۴)؛ نور و سایه‌ها (۱۹۸۸)؛ زمستان طولانی (۱۹۹۲) - ویکتور اِریس (متولد ۱۹۴۰) - جنوب (۱۹۸۳)؛ بهْ درخت خورشید (۱۹۹۱) - ریکاردو فرانکو (متولد ۱۹۴۹) - پاسکوال دوآرنه (۱۹۷۵)؛ باقیماندهٔ کشتی مغروق (۱۹۷۸)؛ سان خوداس دِلا فرونته را (مکزیک، ۱۹۸۴) - خوزه لوییس گارسی (متولد ۱۹۴۴) - تنها در صبح زود (۱۹۷۸)؛ مراتع سبز (۱۹۷۹)؛ شکاف (۱۹۸۰)؛ شروع دوباره (۱۹۸۲؛ برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی)؛ شکاف ۲ (۱۹۸۳)؛ دو فیلم با یک بلیت (۱۹۸۴). آنتونیو دروْ (متولد ۱۹۴۲).

حقایق پروندهٔ ساوُلتا (۱۹۷۸)؛ مانوئل گوتیه‌رِز آراگُن (متولد ۱۹۴۲) ـ جوجه‌های سیاه (۱۹۷۷؛ برندهٔ جایزه کارگردانی از جشنواره برلین در ۱۹۷۹)؛ خوابگردها (۱۹۷۷)؛ قلب جنگل (۱۹۷۸)؛ شگفتی‌ها (۱۹۸۰)؛ شیاطین در باغ (۱۹۸۲)؛ وحشی (۱۹۸۴)؛ زیباترین شب (۱۹۸۴)؛ نیمی از بهشت (۱۹۸۶)؛ بداقبالی (۱۹۸۸)؛ خوزه خوان بیگاس لونا (متولد ۱۹۴۶) - بیل بائو، یک داستان عاشقانه (۱۹۷۸)؛ سگ پشمالو (پودل، ۱۹۷۹)؛ تولد دوباره (آمریکا، ۱۹۸۱)؛ لولا (۱۹۸۵)؛ اضطراب (۱۹۸۷)؛ لولو در سنین مختلف (۱۹۹۱)؛ خامون، خامون (۱۹۹۲)؛ گوی‌های طلائی (۱۹۹۳)، اِلوی دِ لا ایگلِسیا (متولد ۱۹۴۴) - لذایذ پنهانی (۱۹۷۷)؛ نماینده (۱۹۷۸)؛ چاقوکش‌ها (۱۹۸۰)؛ رفقا (۱۹۸۲)؛ اِل پیکو (شلیک، ۱۹۸۳)؛ شلیک ۲ (۱۹۸۴)؛ اتصال (۱۹۸۵)، پدرو اُلِئا (متولد ۱۹۳۸) - لاکُره‌آ (۱۹۷۶)؛ روز شیطان (۱۹۸۴)؛ استاد شمشیربازی (۱۹۹۲)، فرناندو تروه‌با (متولد ۱۹۵۵) ـ تا جسم باقی است (۱۹۸۲) ـ میمون دیوانه / وسوسهٔ تغییریافته (۱۹۸۹)؛ دوران خوب (۱۹۹۲) اُگوستین ویلارونگا - در پشت شیشه/ در قفسهٔ شیشه‌ای (۱۹۸۶)، و سرانجام کارگردان بسیار موفقی به‌نام پدرو آلمودورا (متولد ۱۹۴۹) با فیلم‌هائی مانند هزار توی شهوات (۱۹۸۲)؛ در تاریکی (۱۹۸۳)؛ چه کرده‌ام که مستوجب این باشم؟ (۱۹۸۴)؛ مانادور / گاوباز (۱۹۸۶)؛ قانونِ خواستن (۱۹۸۷)؛ زنانی در من حملهٔ عصبی (۱۹۸۸)؛ آتام! (مرا به بند بکش، ۱۹۸۹)؛ پاشنه‌های بلند (۱۹۹۱) و کیکا (۱۹۹۳).

فیلم‌های بی‌پرده، فردگرایانه و به شدت خنده‌دارِ آلمودوار موجب شدند که از سال ۱۹۸۶ فهرست وسیعی از فیلم‌های اسپانیائی به خارج صادر شوند که نشانه‌هائی (هر چند نه چندان تیپیک) از سرزندگی اخیر این سینما را دربر دارند. اسپانیای پس از فرانکو با سی و نُه میلیون جمعیت در دههٔ گذشته موفق شده است به‌طور متوسط سالانه پنجاه فیلم تولید کند که در مجموع دارای ویژگی واحدی هستند: سینمائی مردم‌پسند و در عین حال هنرمندانه با چهره‌ای تیره و سوررئالیستی متناسب با تاریخ سده‌ٔ بیستم در این کشور.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
به یاد بزرگترین کارگردان اسپانیایی تاریخ سینما
«لوئیس بونوئل پورتولس» متولد 23 فوریه 1900، از مطرح‌ترین چهره‌های سینمای اسپانیا و جهان محسوب می‌شود که روز 29 جولای 1983 در 83 سالگی درگذشت.

«بونوئل» گرچه اولین فیلم‌اش را قبل از 30 سالگی ساخت، اما مشهورترین آثار خود را بعد از60 سالگی به‌روی پرده سینما فرستاد. وی هنگام تحصیل در دانشگاه مادرید، با چهره‌های سرشناس ادبیات و هنر اسپانیا، «سالوادور دالی» و «فدریکو گارسیا لورکا» آشنا شد که تأثیر بسزایی در شکل‌گیری دیدگاه‌های سورئالیسم او داشتند تا جای‌که بعدها لقب «پدر سینمای سورئالیسم» به او داده شد.

«بونوئل» که بیشتر در ارتباط با جریان سورئالیست بود بین دهه‌های 1920 تا 1970 به ساخت فیلم پرداخت و در این فاصله زمانی فیلم‌های زیادی و در ژانرهای گوناگون از تجربی، مستند و موزیکال تا وسترن، رمانتیک و جنایی ساخت.

با وجود اینکه وی در ژانرهای گوناگونی فیلم ساخته است اما «جان هیوستون» کارگردان سرشناس سینما معتقد است که سبک فیلم‌های بونوئل بسیار متمایز و قابل تشخیص است و «اینگمار برگمن» کارگردان بزرگ تاریخ سینما نیز بر این باور است که تنها بونوئل میتواند یک فیلم «بونوئلی» بسازد.

«بونوئل» در 25 سالگی به پاریس رفت و ابتدا به‌عنوان دستیار کارگردان در چند فیلم فعالیت داشت. وی در سال 1929 با همکاری «سالوادور دالی»، فیلم کوتاه «سگ آنجلسی» را کارگردانی کرد که بسیار مورد استقبال سورئالیست‌های فرانسوی قرار گرفت.

وی یک ‌سال بعد، فیلم «عصر طلایی» را ساخت که قرار بود دومین همکاری او با «سالوادور دالی» باشد، اما پیش از آغاز فیلم از همکاری با یکدیگر انصراف دادند. این فیلم حمله آشکاری به کاتولیک بود و بیش از پنج دهه نمایش آن در فرانسه ممنوع بود.

بعد از ساخت این دو فیلم در فرانسه، «بونوئل» به اسپانیا بازگشت و مستند «سرزمین بی‌نان» را در سال 1933 ساخت و پس از وقوع جنگ داخلی در اسپانیا، به آمریکا رفت و حضور نه‌چندان پررنگ در هالیوود، او را به‌سوی مکزیک روانه کرد که دوره جدیدی در فیلم‌سازی «بونوئل» را رقم زد.

«بونوئل» پیش از آن‌که شهروندی مکزیک را بپذیرد، فیلم «کازینو بزرگ» را ساخت که موفقیت قابل توجهی را به‌دست نیاورد. «جمجمه بزرگ» دومین فیلم او در مکزیک بود که در سال 1949 توجه منتقدین را به خود جلب کرد.

موفقیت این فیلم در گیشه سینماها، به جلب اعتماد کمپانی‌های فیلم‌سازی و ساخت فیلم تحسین‌برانگیز «فراموش‌شدگان» (1950) انجامید که هم‌اکنون جزء میراث فرهنگی سازمان یونسکو محسوب می‌شود. این فیلم که در جشنواره کن موفق به کسب جایزه بهترین کارگردانی شد، نام «بونوئل» را بیش از پیش برسر زبان‌ها انداخت و او را به بزرگ‌ترین فیلم‌ساز سینمای اسپانیولی‌زبان بدل کرد.

«بونوئل» بیشتر عمر خود را در مکزیک سپری کرد و حدود 20 فیلم بلند در آنجا ساخت که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به «زندگی جنایت‌بار آرچیبالدوکروز»(1955)، «نازارین»(1959)، «او» (1953) و «رابینسون کروزوئه» اشاره کرد.

وی با فیلم «نازارین» جایزه بین‌المللی جشنواره کن را گرفت، برای «دختر جوان» در کن تقدیر ویژه شد تا این‌که سرانجام در سال 1961 با فیلم «ویردینیا» نخل طلای کن را به‌دست آورد.

«بونوئل» بعد از دوران طلایی که در مکزیک سپری کرد، به فرانسه رفت و با فیلم «خاطرات یک مستخدمه» نامزد نخل طلای کن شد. او طی سال‌های حضورش در فرانسه، برخی از معروف‌ترین آثارش را ساخت که «جذابیت پنهان بورژوازی»، «خاطرات یک مستخدمه» و «میل مبهم هوس» از آن جمله‌اند.

وی بعد از ساخت فیلم «میل مبهم هوس» از دنیای سینما کناره گرفت و روز 29 جولای 1983 در سن 83 سالگی در مکزیکوسیتی درگذشت.

این کارگردان سرشناس شیوه خاصی در ساخت فیلم‌هایش داشت؛ نگاه اقتصادی او برای کم‌هزینه بودن فیلم‌ها، موجب می‌شد تا پایان یک پروژه بیش از چند هفته به طول نکشد، تأکید فراوان او به وفاداری به فیلم‌نامه، پاسخ ندادن به پرسش‌های بازیگران و هدایت بازیگران از طریق حرکت‌های بدن از ویژگی‌های بارز «بونوئل» در فیلم‌سازی بودند.

وی دوبار در سال‌های 1973 و 1978 نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامه شد؛ در سال 1947 جایزه بافتا بهترین فیلم‌نامه را گرفت و همچنین در سال 1969 جایزه «فیپرشی» جشنواره برلین را برای یک عمر دستاورد سینمایی کسب کرد.

«بونوئل» در سال 1967 برای فیلم «زیبای روز» شیر طلای ونیز را گرفت، در سال 1965 برای فیلم «میل مبهم هوس»، جایزه ویژه هیأت‌داوران و یک جایزه فیپرشی برد و در سال 1982 شیر طلای افتخاری ونیز را کسب کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سینمای آلبانی
آلبانی کشور کوچکی است در جنوب شرقی اروپا که تنوع مذهبی و فرهنگی و قومیتی فراوانی دارد. فرهنگ و هنر و به ویژه سینما نیز از این فراوانی و پراکندگی بدور نبوده است.

به گزارش پایگاه تحلیلی - خبری ایران بالکان (ایربا) به نقل از همشهری، قبل از جنگ جهانی اول، سینما در آلبانی ظهور پیدا کرد. در این سالها تا بعد از جنگ جهانی دوم که حکومت این کشور کمونیستی شد، عمدتا اکران فیلم‌های خارجی و بیشتر کمدی‌های انگلیسی ، در سالن‌های سینما رواج داشت. چند سال پس از خاتمه جنگ جهانی دوم در سال 1952 حکومت کمونیستی با تاسیس یک استودیوی سینمایی به نام "کینو استودیو شکوپریا" عملا صنعت فیلمسازی و توزیع آثار خارجی و اکران آنها را سرو شکل داد.

البته بعد‌ها نام این استودیو به " تیرانا فیلم" تغییر یافت.بین سالهای 1952 تا 2012 این استودیو حدود 700 فیلم خرید و یا تولید کرد و سهم بسزایی در سروسامان گرفتن صنعت فیلم به ویژه در توزیع و خرید آن در آلبانی به دوش کشید.

با اینهمه اولین فیلم تولید شده در آلبانی با مساعدت عوامل فیلمسازی شوروی سابق تولید شد و دست برقضا فیلم باکیفیتی نیز بود. این فیلم که "اسکندر بیگ" نام داشت در فستیوال فیلم کن در سال 1953 نیز در بخش رقابتی حضور داشت.

بین سالهای 1955 تا 1965 عمده آثار ساخته شده در آلبانی حول محور جنگهای پارتیزانی و داستان‌های مرتبط با جنگ جهانی دوم و سهم آلبانیایی‌ها در این جنگ اختصاص داشت.

در این سالها "دیمیتری آناگنوستی" که در مدرسه سینمایی مسکو تحصیل کرده بود به سردمدار سینمای آلبانی تبدیل گردید و اکنون به عنوان پدر سینمای این کشور شمرده می‌شود.فیلم‌ها و آثار آناگنوستی در دهه 60 و 70 عمدتا بر اساس فرهنگ آلبانیایی‌ها استوار بود.

سینمای آلبانی در دهه 80 دیگر به قدرت چند سال پیش خود نبود با اینهمه نسبت به بضاعت این کشور کوچک سالیانه حدود 6 فیلم تولید می‌کرد. در حال حاضر تولید تیرانا فیلم حدود 12 تا 14 فیلم در سال است. سالنهای فعال سینما در آلبانی نیز حدود 300 سالن برآورد شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
سینمای اتریش
سینمای اتریش به خاطر موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به آلمان و همچنین دارا بودن فرهنگ خاص وینی که یک کالت آوانگارد بود در سالهای اولیه ظهور سینما بسیار رشد کرد.

با این همه جنگ جهانی دوم ریشه تمام این فرهنگ‌ها را خشکانید و با اشغال اتریش توسط آلمان نازی، سینمای اتریش نیز به محاق رفت.

در اواخر دهه‌ی 20 گئورگ ویلهم پابست(1885-1967) به عنوان یکی از استعدادهای سینمای اتریش معرفی شد. با اینهمه اگرچه تلاش‌های او باعث شد فیلم‌های ماندگاری مانند "اسرار یک روح" و "جعبه پاندورا"خلق شوند اما بدلیل وقایع اجتماعی بعد از جنگ جهانی اول سینمای اتریش به بیش از یک کارگردان طراز اول احتیاج داشت.

در اواخر دهه 40 عمده‌ی فیلمسازان طراز اول اتریش به آمریکا کوچ کردند و هر یک به نوبه خود تاریخ ساز شدند. از این میان فریتز لانگ(1890-1976)، بیلی وایلدر(1906-2002) و فرد زینه من (1907-1997) قابل اشاره اند.

سینمای اتریش تا حدود سالهای 1925 هنوز تحت تاثیرسینمای آلمان و به ویژه سبک اکسپرسیونیسم بود. آثار پابست به نحوی انتزاعی پیشرو این سبک از سینما بودند اما سپس سبک رئالیسم نوین که بیشتر به خلق و خوی مردم نزدیک بود جایگزین گردید.

پس از جنگ و حدود سالهای 1946 دیگر خبری از فیلمسازان صاحب سبک نبود. بسیاری یا در سینمای آمریکا مشغول کار شده بودند و به سبب گرفتن تابعیت آمریکایی دیگر اتریشی به شمار نمی‌آمدند و دیگر اینکه واردات فیلم به اتریش رمقی برای اعتلای سینمای دهه‌های پیش باقی نمی‌گذاشت.

در سال 1960 جشنواره فیلم وین پا گرفت و باعث شد سینمای اتریش نیز تکانی بخورد. ویناله در حقیقت مهمترین جشنواره‌ی سینمایی غیر رقابتی اروپااست و محلی است برای شناسایی و رشد استعدادهای اتریشی و اروپایی.

در سالهای دهه 80 و با حضور موفق آرنولد شوارتزینگر در سینمای آمریکا دوباره خاطره‌ی مهاجرت بزرگان سینمای اتریش در دهه 40 زنده شد.

با اینهمه مدتی گذشت و بزرگانی مانند میشائیل هانکه در سینمای اروپا و جهان درخشیدند. هانکه متولد باواریا اما مقیم اتریش است و در حال حاضر معتربرین فیلمساز اتریشی است که هم نخل طلای کن را برده و هم به اسکار رسیده است. و فیلم‌های او نظیر ربان سفید و یا عشق با استقبال جهانی مواجهه شده‌اند.

در حال حاضر سینمای اتریش حال و روزی مانند دیگر سینماهای کشورهای اروپایی دارد. حضور تک استعداد‌ها در جشنواره‌های اروپایی و تمرکز بیشتر بر روی تولیدات کم خرج. در واقع سینمای اتریش تولیدات سالیانه کمی دارد. به نحوی که سال 2005 وقتی سینمای اتریش 25 فیلم قایل اکران در سینماهای آمریکا تولید کرد، به یک موفقیت بزرگ رسیده بود. فیلم‌های میشائیل هانکه نیز که در توزیع جهانی وضعیت خوبی پیدا کرد بدلیل سرمایه‌گذاری دیگر کشورها بود.

به نظر می‌رسد هنوز سینمای اتریش به سبب فرهنگ وینی خود این پتانسیل را دارد که بتواند کارگردانان مهمی مثل فریتز لانگ، فرد زینه من، بیلی وایلدر و میشل هانکه را معرفی نماید.چنانچه امثال اولریش سیدی نسل بعداز هانکه به حساب می آیند و موفقیت هایی نیز در فستیوال های معتبر مثل کن داشته‌اند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
سینمای ارمنستان
سینمای ارمنستان
سینمای ارمنستان در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۲۳ ایجاد شد. در آن روز با یک فرمان دولتی، کمیته دولتی سینمای ارمنی تشکیل شد.

در ماه مارس ۱۹۲۴ نخستین استودیوی فیلم ارمنی به نام آرمن‌فیلم (به ارمنی: Հայֆիլմ، تلفظ: های‌کینو) در ایروان بنیاد شد و کار خود را با یک فیلم مستند به نام «ارمنستان شوروی» (۱۹۲۴) آغاز کرد.

ناموس[۱]به کارگردانی هامو بیک‌نظریان اولین فیلم صامت و سیاه و سفید ارمنی بود. داستان این فیلم بر پایهٔ نمایش‌نامه‌ای از الکساندر شیروان‌زاده در مورد ناکامی‌های دو دلداده است. این دو در کودکی توسط خانواده‌شان نامزد شده بودند ولی به خاطر بی‌ناموسی دختر، پدرش او را به عقد شخص دیگری درآورد.

نخستین فیلم صدادار پِپو نام داشت که در سال ۱۹۳۵ توسط هامو بیک‌نظریان ساخته شد.

چند تن از کارگردانان مهم معاصر ارمنی عبارت‌اند از:


  • سرگئی پاراجانوف (با فیلم رنگ انارها)
  • میخائیل وارطانوف
  • آرتاوازد پلشیان
  • هنریک مالیان

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
آشنایی با سینمای ارمنستان
سینمای کشورهای جزو شوروی سابق اگرچه دارای بودجه فرهنگ عمومی بودند اما به دلیل فضای بسته و اختناق مرسوم دولت کمونیستی؛ آنچنان در سینما پیشرو و پیشگام نیودند.

با این حال ارمنستان نسبت به دیگر جمهوری‌های شوروی سابق از دو منظر در زمینه‌ی سینما رشد داشته‌است:

اول اینکه استودیوهای دولتی برای ساخت و سازهای سینمایی بسیار زود در این سرزمین سرو شکل گرفت و دیگر آنکه استعدادهای نابی از دل سینمای ارمنستان قد علم کردند که تا پایان کار سیستم حکومت کمونیستی توانسته اند کارکنند.

بعد از فروپاشی این حکومت نیز؛ جمهوری ارمنستان روند تولید فیلم را ادامه داد اما متاسفانه اوضاع نابسامان مالی دولت باعث گردیده تعداد تولیدات سینمایی بسیار کم باشد.

اولین استودیوی سینمایی دولتی در سال 1924 در ایروان پایتخت ارمنستان پایه گذاری شد و در ماه مارس همان سال با نام آرمن فیلم به بهره‌برداری رسید. که البته عمده‌ی این تولیدات فیلم‌های چند حلقه‌ای خبری و یا گزارشی بودند.

با این حال ظهور یک کارگردان ارمنی به نام هامو بیک نظریان( 1891-1965) در آن سالها باعث شد تا این استودیو جانی بگیرد و سرانجام در سال 1925 اولین فیلم صامت و سیاه و سفید ارمنی به نام " ناموس" توسط او تولید و کارگردانی شد.

ده سال پس از این، بیک نظریان در سال 1935 اولین فیلم ناطق تاریخ سینمای ارمنستان را ساخت. این فیلم که "پپو" نام دارد در واقع دریچه‌ای گشود تا استعدادهای دیگر سینمای ارمنستان به خودباوری برسند.

بین سالهای 1940 تا 1950 خبری از تولید و ساخت ساز داستانی نبود اما با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم کم کم تولیداتی مستند و گزارشی توسط آرمن فیلم ساخته شد.

در دهه 60 اما با ظهور سرگئی پاراجانف(1924-1990) ، سینمای ارمنستان نه تنها جانی تازه گرفت بلکه آثار او باعث گردید سینمای این کشور جهانی بشود.

آنچه پاراچانف طی سالهای 1964 تا 1998 کاگردانی کرد حداقل به سبب نام و امضای او اجازه شرکت در هر جشنواره‌ای را داشت.پاراجانف که تقریبا پیرو اصول فیلمسازی کارگردانانی نظیر تارکوفسکی و پازولینی بود به همین شیوه آثارش را در سینمای هنر ی و شاعرانه دنبال می کرد تا جائیکه ساخته‌ی ماندگار او به نام رنگ انار محصول 1968به نوعی شناسنامه سینمای ارمنستان تاکنون شناخته می گردد.

از هم نسلان سرگئی پاراجانف که به نوعی سینمای ارمنستان را بین دهه های 60 تا 80 میلادی راهبری می کردند، هنریک مالیان(1925-1988)؛ فرونزه دوفلاتیان(1927-1997) و نسل بعدی افرادی مانند آرتاواز پلشیان و ادموند کسایان قابل ذکرند.در حال حاضر مهمترین و معروفترین فیلمساز ارمنی تبار آتوم آگویان است.

سینمای حال حاضر ارمنستان سالیانه حدود 5 فیلم بلند سینمایی تولید می‌کند و تقریبا دوبرابر همین مقدار نیز به آثار کوتاه داستانی اختصاص دارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سینمای استونی
جمهوری استونی با ۴۵ هزار کیلومتر مربع وسعت و جمعیتی بالغ بر یک میلیون و سیصد هزار نفر، از کوچکترین کشورهای قاره اروپااست.

اولین فیلم سینمایی نمایش داده شده دراستونی مربوط به سال 1896 است.پس از آن در سال 1908 با تاسیس اولین سینما در شهر تالین پایتخت این کشور؛فیلم‌هایی در این سینما به نمایش درآمدند. 3 سال بعد از این؛ اولین حرکت‌ها برای ساخت و نمایش فیلم‌های مستند خبری در تالین آغاز شد. تا اینکه در پایان سال 1911 فیلم بازدید پادشاه سوئد از تالین عنوان اولین فیلم خبری ساخته شده در این کشور کوچک نام گرفت.

بین سالهای 1912 تا 1918یعنی تا قبل از شروع جنگ جهانی اول؛ سینمای مستند در این کشور پا گرفت.در سال 1912 اولین استودیوی مستند سازی با نام "موسسه فیلم تارتو" با فیلم شکار خرس رسما آغاز به کار کرد. و چندین فیلم مربوط به طبیعت استونی و همچنین آثار مستند اجتماعی بسیار کوناه ساخته‌شد. در این دوره "یوهانس پاسوک" اصلی ترین و مهمترین سینماگر استونیایی بود؛ به طوریکه در حال حاضر و به نوعی پدر فیلم استونی نیز شناخته می‌شود.

سینمای استونی پس از جنگ جهانی اول یعنی از 1918 تا 5 سال پیش از شروع جنگ دوم جهانی در 1939 رشد قابل ملاحظه‌ای در حدو و اندازه خود داشت. به وجهی که در سال 1924 اولین فیلم سینمایی تاریخ استونی با نام " سایه ای از گذشته" به کارگردانی " کنستانتین مارسکا" تولید و اکران شد. استقابل از این فیلم باعث شد، مارسکا یک کمپانی فیلم مستقل تاسیس کند و از این منظر او نیز یکی از بنیانگذاران سینمای استونی شناخته می‌شود.

در همین سالها "تئودور لوتوس" نیز در سینمای متولد شده استونی ظهور پیدا کرد و در سال 1927 یکی از مهمترین فیلم‌های اولیه این کشور را ساخت. فیلم او با نام "نورد کوتکا" از سوی برخی مورخان سینما اولین فیلم سینمایی تاریخ استونی شناخته شده است.

از چهره های دیگری که نقش مهمی در سینمای این دوره استونی بازی کردند بدون شک نام "میلیسا کوروس" از دیگران درخشان‌تر است. او اگرچه عمدتا یک خوانند اپرا بود اما ابتدا در یکی دو فیلم محصول کمپانی لوتوس بازی کرد و سپس برای ادامه کار در دهه 30 به هالیوود رفت و در چندین فیلم به ایفای نقش پرداخت.

جالب اینکه ملیسا کوروس در سال 1938 به دلیل نقش آفرینی در فیلم والتس بزرگ نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین هنرپیشه نقش دوم زن شد.

در دهه 40 سینمای استونی به مانند اوضاع و احوال این کشور بعد از جنگ جهانی دوم عمدتا روبراه نبود. استونی جزو شوروی سابق بود و بودجه فرهنگی بویژه برای ساخت آثار سینمایی به دستور حزب کمونیست هر منطقه ای صادر می‌گردید. سینمای رو به رشد دهه 30 تا اوایل دهه 40 مرد و هر چه تا سالهای اواسط دهه 50 ساخته می شد جز کارهای سفارشی نبود.

اما سینمای استونی بین اواسط دهه 50 تا سال 1991 که این کشور به استقلال رسید، دوران خوبی را به لحاظ فراگیر شدن هر چه بهتر سینما سپری کرد.

پس از مرگ استالین در 1953، استونی اولین کشور در مجموعه اتحاد جماهیر شوروی بود که از آزادی های نسبی وحداقلی حزب حاک کمونیست نهایت استفاده را برد. در این دوران فیلم‌های کوتاه و فیلم‌های سینمایی محدودی ساخته شد که عمدتا بر اساس نوول‌های نویسنده‌های بزرگ روسی نوشته شده بودند. ضمن اینکه دانشگاه تالین نیز در این دوره مدرسه سینمایی خود را گسترش داد و همین امر سبب شد تا پس از استقلال استونی بدنه ی سینمایی این کشور خالی نباشد.

بین سالهای 1953 تا 1993 اگر چند فیلم از سینمای استونی در حد استانداردجهانی ساخته شده باشند آثار زیر هستند:

"بهار" ساخته‌ی آرو کروسمنت محصول 1969؛ "یادگار گذشته" ساخته‌ی گریگوری کرومانف محصول 1969، "هتل مرده کوهستان" ساخته ی گریگوری کرومانف محصول 1979و "جورجیکا" ساخته‌ی سلو کیدوس محصول 1998.

از کارگردان نسل اول سینمای استونی لوتوس و مارسکا نام برده شدند اما مهمترین کارگردان استونی بین سالهای 60 تا 80 و به نوعی کارگردان نسل مدرن سینمای این کشور بدون شک "گریگوری کرومانف" است که در سال 1984 در گذشت.

از سینماگران مطرح و حال حاضر افرادی مانند "ویکو اونوپو"؛ "المو نوگانن"، "ایمار راگ"، "رنه ویلبر" و "رنه رونوماکی" قابل اشاره‌اند.

از 1991 تاکنون سینمای استونی تعداد تولیدات سینمایی خود را از 2 فیلم در سال به 17 فیلم در سال افزایش داده و در زمینه آثار مستند نیز آمار این کشور تولید سالیانه 11 اثر مستند می‌باشد.تعدا سالن‌های سینما در استونی 74 سالن سینما و مجموع سینماروها در این کشور در سال 2 میلیون نفر گزارش شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سینمای اسلواکی
جمهوری اسلواکی با ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جمعیت و ۴۹ هزار کیلومتر مربع وسعت در اروپای مرکزی قرار داشته و براتیسلاوا پایتخت این کشور از فرهنگی‌ترین شهرهای اروپا به شمار می‌آید.

فرهنگ سنتی در کشور اسلواکی در طی قرن‌های اخیر یکی از غنی‌ترین و قوی‌ترین فرهنگ‌ها در میان مردم اروپا بوده است. چه در زمانی که اسلواکی به همراه جمهوری چک کشور چکسلواکی را تشکیل داده بودند و چه بعد از استقلال اسلواکی در 1993 همواره فرهنگ و سنت براتیسلاویایی به عنوان نماد فرهنگ این کشور جلوه گری داشته است.

از این رو با ظهور و بروز سینما در اروپا، اسلواکی نیز از سینما برای اشاعه ی فرهنگ خود استفاده کرد. اولین فیلم در اسلواکی در 1919 یعنی یکسال پس از پایان جنگ جهانی اول ساخته شد.و جالب اینکه در همین سالها چیزی بین 8 تا 10 سالن کوچک نمایش فیلم در براتیسلاوا وجود داشت.

در 1921 اما اولین فیلم داستانی به مفهوم واقعی کلمه در اسلواکی ساخته شد. فیلمی با نام "یانوسیک" به کارگردانی "یاروسلاو گری سیاکل" که نمایش در کشورهای دیگر نیز داشت.

در بین سالهای 1922 تا 1939 که جنگ استقلال اسلواکی پیش آمد، سینمای این کشور روند رو به رشدی داشت. تا جایی که در سال 1938 اولین مدرسه فیلمسازی با نام " موسسه هنرهای نمایشی" در براتیسلاوا تاسیس شد که هدایت و مدیریتش بر عهده دو نفر از پیشگامان سینمای اسلواکی یعنی "پلیکا" و "کادار" بود.

"یان کادار" به نوعی افتخار و پدر سینمای اسلواکی نیز محسوب می‌شود. او علاوه بر تدریس سینما در مدرسه سینمایی هنرهای نمایشی براتیسلاوا، چندین فیلم مهم نیز ساخته است. بهترین اثر ماندگار وی به احتمال زیاد "فروشگاه پائین شهر" محصول 1965 هست که برنده ی جایزه ی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیز شد.

دهه 50 و 60 برای سینمای اسلواکی روزهای خوبی نبود. اشغال چکسلواکی و چنبره‌ی فرهنگ و سیاست شوروی سابق بر این کشور چنان خفقانی ایجاد کرد که جز معدود چهره‌های تثبیت شده؛خبری از نسل جوان در بدنه سینمای اسلواکی دیده نمی‌شد.

با این حال تک چهره هایی مانند "استفان اوهر" با فیلم "رد خورشید" محصول 1963؛ "یوراگ جاکوبیسکو" با فیلم " پرندگان، یتیم‌ها و احمق‌ها" محصول 1969 و یا "آلیان راب گریلت" با فیلم " بهشت و بعد از آن" محصول 1970 حضوری موفق در این سالها داشتند.

در دهه 80 همزمان با باز شدن تدریجی فضاهای فرهنگی بدنه‌ی سینمای اسلواکی نیز در شرف بلوغ دوباره قرار گرفت و فیلمسازانی مانند "مارتین هولی" با فیلم "سواران شب" ظهور پیدا کردند.

سینمای اسلواکی بعد از استقلال این کشور در 1993 جهش خوبی داشته است. در سالهای اخیر کارگردانانی مانند "پاول باراباس"، "یوراگ وتا"، "مارتین سولیک" و " دوسان ترانسیک" در سینمای اسلواکی مطرح بودند.

در سطح بازیگری نیز سینمای اسلواکی هنرپیشه های توانمندی مانند " میشل دوکولومانسکی"، " جوزف کرونر"، ماریان لابودا"،

پانا پاهوفونا"، " امیلیا واساریوا" و " ماگدا واساریوا" را به سینمای جهان عرضه کرده است.

در حال حاضر در کشور جمهوری اسلواکی 209 سالن سینمای فعال وجود دارد و میزان تولید سالیانه فیلم حدود 8 فیلم است. تعداد سینماروهای این کشور نیز در سال حدود 3میلیون و 600 هزار نفر گزارش شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سینمای ایرلند
به تناسب وسعت و جمعیت جمهوری ایرلند؛ سینمای این کشور یکی از غنی‌ترین سینماهای دنیا چه به لحاظ پیشینه و بدنه سینمایی و چه از نظر امور فنی و تکنولوژی بوده‌است.

جمهوری ایرلند با 70 هزار کیلومتر مربع وسعت و جمعیتی بالغ بر 4 میلیون نفر در غرب اروپا واقع شده است. نزدیکی با انگلستان و هم‌مرز بودن با ایرلند شمالی که جزو بریتانیای کبیر محسوب می‌شود، شاید این مهم را به ذهن متبادر کند که فرهنگ و سینما و ادبیات این کشور وابستگی خاصی با بریتانیا داشته باشد. با این همه باید پذیرفت فرهنگ و ادبیات "مردم آیریش" یک امرخاص و متفاوت است. و به واسطه‌ی این تفاوت، سینمای این کشور نیز علیرغم تمام پیشینه‌های فرهنگی، به خودی خود یک فرهنگ سینمایی و پیشینه غنی و بومی دارد.


تاثیر شگرف ادبیات بر سینما‌ی ایرلند
قبل از بررسی سینمای ایرلند؛ ناگزیر باید از ادبیات و شخصیت‌های مهم و تاثیر گذار ادبی این کشور نیز حرفی به میان بیاید.چرا که ادبیات در چند قرن اخیر به‌ویژه در قرن بیستم، در ایرلند چنان پرونده‌ی درخشانی دارد که شاید قابل مقایسه با هیچ کشور اروپایی دیگری نباشد. از این رو سهم این کشور در پویایی ادبیات اروپا و حتی جهان در این بازه‌ی زمانی غیرقابل انکار است.

جدای از جاناتان سوفیت که متقدم است؛ اسکار وایلد ؛ جرج برنارد شاو؛ ساموئل بکت؛ ویلیام باتلر؛ سیموس هینی و جیمز جویس تنها بخشی از نوابغ دوره‌ی معاصرادبیات ایرلند به شمار می‌آیند که جوایز نوبل ادبیات را نیز بدست آورده‌اند. نام‌هایی که هریک به نوبه خود غولی در ادبیات مدرن محسوب می‌شوند.

از آنجایی که سینما همواره وامدار و تاثیر پذیر از ادبیات است؛ هم سینمای ایرلند و هم سینمای دنیا بسیاری از آثار مهم ادبی نوابغ ادبیات این کشور را به زبان تصویر درآوردند.

ضمن اینکه برخی از این ادیبان ایرلندی نقش غیرقابل انکاری در توسعه‌ی سینمای این کشور داشتند. مهمترین آنها جیمز جویس است که اولین سالن سینما را در این کشور تاسیس کرد.

از آثاری که توسط ادبای ایرلندی به زبان فیلم درآمده آثار شاخصی قابل ذکر است: سفرهای گالیور نوشته جاناتان سوفیت بارها به زیان فیلم و انیمیشن درآمده است. پیگمالیون اثر برنارد شاو از 1913 تاکنون، چندین بار بر روی پرده‌ی نقره‌ای جان گرفته؛ ضمن اینکه شاو در سال 1938 توانست جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کند.

ساموئل بکت نیز در مقام یک نمایشنامه‌نویس بارها نوشته‌هایش در رادیو؛ تلویزیون و سینما مورد استفاده قرار گرفت. خود او نیز در سال 1965 فیلمنامه‌ی یک اثر خاص 24 دقیقه‌ای به نام "فیلم" را نوشت که باستر کیتون نابغه‌ی سینمای صامت در آن به ایفای نقش پرداخته بود.

یکی از مهمترین آثار بکت در ادبیات جهان یعنی در "انتظار گودو" نیز بارها به صورت مجموعه تلویزیونی( اولین بار 1977) و همچنین فیلم سینمایی (آخرین تولید محصول 2010) مورد اقتباس قرار گرفته‌اند.

نوول "اولیس" نوشته جیمز جویس که از آن به عنوان درخشانترین رمان قرن بیستم یاد می‌شود نیز یکی از اقتباس‌های خاص سینما نام گرفته‌است. جویس رمان اولیس را در فوریه 1922 منتشر کرد و از 1932 تاکنون بیش از 30 اقتباس از آن در سینما و تلویزیون و رادیو صورت گرفته که مهمترین آنها در سینما؛ دو اقتباس یکی محصول 1955 به کارگردانی ماریو کامرینی و با حضور کرک داگلاس و آنتونی کوئین است و دیگری اولیس محصول 1967 ساخته‌ی جوزف استریک.


به هر روی سینمای ایرلند با داشتن چنین گنجینه‌های فرهنگی و هنری در سالهای اولیه بروز و ظهور سینما به این صنعت و فرهنگ و هنر تازه متولد شده روی خوش نشان داد.

چنانچه در اقدامی بی‌نظیر اولین سالن سینما در سال 1909 در دوبلین توسط جیمز جویس و با نام سالن "ولتا" بنا نهاده‌شد و این سالن تا دهه 80 میلادی با ظرفیت 600 نفر اکران فیلم داشت و اکنون موزه مهمی در دوبلین پایتخت ایرلند به شمار می‌آید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سالهای اولیه سینما
اولین فیلم سینمایی تولید شده در ایرلند "پسری از ایرلند قدیم" نام دارد که در 23 نوامبر 1910 به اکران رسید.فیلمی که اگرچه عوامل ساخت آن بومی بودند اما کارگردان این فیلم یک فیلمساز کانادایی تبار به نام "سیدنی اولکات" بود.

پس از اکران این فیلم اولکات تا سالهای 1920 پیشتاز سینمای این کشور بود تا اینکه در دهه 20 "جان مک دونا" با ساخت فیلم‌هایی مربوط به شخصیت‌های فرهنگی معاصر که غالبا آثاری بیوگرافیک بودند جای خود را به عنوان یک کارگردان ایرلندی ششدانگ در سینمای نوظهور این کشور محکم کرد.

تولید فیلم سینمایی طی سالهای 1930 تا 1945 نیز در ایرلند و در ژانر مختلف دنبال شد. اگرچه در این سالها اروپا درگیر جنگ جهانی‌دوم بود. اما برخی از آثار شاخص سینمای ایرلند بویژه چند فیلم در گونه‌ی موزیکال در این سالها تولید شدند.

در دهه‌ی 50 با تاسیس یک استودیوی فیلمسازی بانام "آردمور استودیو" خون تازه‌ای به بدنه‌ی سینمایی این کشور تزریق شد. و تولید سالیانه فیلم در این کشور به بیش از 10 فیلم رسید.

در دهه 80 یک استودیوی مدرن ؛ به‌نام "آیریش فیلم بورد" در دوبلین تاسیس شد. این استودیو نیاز روز سینمای این کشور را به معنای واقعی کلمه تامین کرد و بازهم تولید سالیانه فیلم در این کشور به بیش از 20 فیلم رسید. ضمن اینکه تولید فیلم‌های مستند و انیمیشن نیز در دستور کار این استودیو قرار داشت.

بین سالهای 60 و 80 چندین بازیگر ایرلندی در سطح جهان درخشش داشتند و باعث شدند سینمای این کشور بیشتر مورد توجه قرار گیرد.

از میان کارگردانان ایرلندی نیز جدای از کنت برانا؛ "نیل جوردن" با فیلم‌های "ما فرشته نیستیم" محصول 1989؛ "مصاحبه با خون آشام" محصول 1994؛ "مایکل کالینز" محصول 1996 و بی‌باک 2007 قابل اشاره است. "مارتین مک دونا" کارگردان اثر مستقل و تحسین شده‌ی "در بروژ" محصول 2008 و "جان مایکل مک دون"ا کارگردان فیلم‌های گارد محصول 2011 و کالواری محصول 2014 از دیگر فیلسازان مطرح ایرلندی به شمار می‌آیند.

سینمای ایرلند جشنواره بین‌المللی فیلم دوبلین را نیز دارد. این فستیوال جهانی فیلم اگرچه در سال 2003 تاسیس شده اما قدمتی زیاد دارد چراکه در دهه 80 با فرمتی کوچکتر و داخلی برگزار می‌گردید.

در حال حاضر در ایرلند 444 سالن سینما وجود دارد. و میزان تولید سالیانه فیلم در این کشور 20فیلم سینمایی؛ 10 فیلم مستند و 2 فیلم انیمیشن گزارش شده است.ضمن اینکه در ایرلند سالیانه 640 هزار نفر به سینما می‌روند.

ضمن اینکه جغرافیای منحصر بفرد این کشور باعث شده تا این سرزمین؛ لوکیشن بسیاری از تولیدات سینمایی نیر باشد و از این رهگذر؛ هم تولیدات مشترک و هم حضور بازیگران بومی در چنین تولیداتی مشخصا سود وافری برای بدنه‌ی سینمای در حال رشد این کشور به ارمغان می‌آورد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 13 از 38:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  37  38  پسین » 
تالار تخصصی سینما و موسیقی

Cinema of the world | سینمای کشور های جهان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA