ارسالها: 23330
#131
Posted: 18 Sep 2014 21:07
سینمای ترکیه
یک سال پس از نخستین نمایش فیلم ورود قطار به ایستگاه در فرانسه، این فیلم به عنوان اولین فیلم سینمایی در ترکیه به نمایش در آمد.در سال ۱۹۱۴، فواد اوزکینای با ساختن یک فیلم مستند اولین فیلم ترک را ساخت.
تاریخ سینمای ترک را میتوان به ۷ دوره متفاوت تقسیم کرد:
- سالهای بین ۱۹۱۴ تا ۱۹۳۰،
- سالهای بین ۱۹۳۱ تا ۱۹۵۰،
- سالهای بین ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۰،
- سالهای بین ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۰،
- سالهای بین ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۰،
- سالهای بین ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۰،
- سالهای بعد از سال ۱۹۹۰ و یا همان دوره معاصر سینمای ترک.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#132
Posted: 18 Sep 2014 21:10
سینمای ترکیه در گذرعشق و انتقام
سینمای ترکیه، فراز و نشیبهای بسیاری را پشتسر گذاشته است. صنعت فیلم این کشور که در سالهای شکوفایی خود، سالانه بیش از ۲۵۰ اثر روانهی بازار میکرد، در سهدههی بحرانی قادر به عرضهی یک دوجین فیلم در سال هم نبود.
وقتی کارگردان تُرک، سمیح کاپلاناوغلو، در شصتمین جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین، جایزهی "خرس طلایی" را بهخاطر فیلم "عسل" از آن خود کرد، اغلب منقدان، موفقیت او را نشانهی زنده بودن سینمای مؤلف اروپا ارزیابی کردند و نوشتند که مرز رقابتهای سینمایی این قاره، جابهجا شده و به حیطهی کشور ترکیه رسیده است.
البته برلین، "کاشف" کاپلاناوغلو و استعداد سینمایی او نبود؛ فیلم "شیر" این کارگردان ۴۷ سالهی ازمیری، پیشتر در سال ۲۰۰۸ نامزد دریافت "شیر طلایی" در جشنوارهی ونیز شده بود و از اینرو نام کاپلاناوغلو، دستکم برای دستاندرکاران سینما طنینی ناآشنا نداشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#133
Posted: 18 Sep 2014 21:11
سینمای ترکیه و آلمان
با اینحال آلمان در روند پاگیری هنر هفتم در این کشور، نقش بسزایی بازی کرده است.
اولین کسی که تماشاگران کنجکاو این سرزمین را با دنیای جادویی فیلم آشنا کرد، یک آلمانی بود: زیگموند واینبرگ. این یهودی علاقمند به عکاسی، حدود یکسال پس از تهیهی اولین فیلم دنیای سینما در فرانسه با عنوان "ورود قطار به ایستگاه"، ساختهی برداران لومیر، این فیلم را در آخرین روز دسامبر سال ۱۸۹٥، در کافهای در "گالاتاسرای" امروز استانبول به نمایش درآورد و با این کار، زمینهی ورود و پاگیری صنعت فیلمسازی در این کشور را فراهم ساخت. برج "گالاتاسرای" که اکنون در مرکز خیابان "ایستیقلال" استانبول قرار دارد، هنوز بلندترین برج در اولین و مهمترین محلهی فرهنگی این شهر تاریخی، "بیگ اوغلو"، است.
هر روز هزاران گردشگر شرقی و غربی از راهپلههای باریک برج گالاتاسرای بالا میروند، تا چشمانداز مسحورکنندهی شهر را در کنار دریای مرمره به تماشا بایستند.
از فراز این برج، بقایای خیابان معروف "یشیل چام" هم که اولین شرکتهای فیلمسازی ترکیه در آن تأسیس شدند، پیداست. به دلیل کثرت این شرکتها و رفت و آمد دستاندرکاران بنام سینما در این خیابان، "یشیل چام" در ادبیات سینمایی این کشور، عنوانی برابر با هالیوود در سینمای آمریکا یا بالیوود در سینمای هند را یدک میکشد. در سالهای شکوفایی "یشیل چام"، بین دهههای ۵۰ و ۷۰، سالانه بیش از ۲۵۰ فیلم در ترکیه ساخته میشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#134
Posted: 18 Sep 2014 21:12
اولین فیلم تُرکی
نقش زیگموند واینبرگ در شکلبخشی به "یشیل چام" به عنوان مرکز سینمایی بسیار چشمگیر بود. او تقریباً دو دهه پس از نمایش فیلم برداران لومیر از سوی وزیر جنگ وقت، انور پاشا، به مدیریت "ادارهی مرکزی سینمایی ارتش" برگزیده شد. واینبرگ در این نهاد که در سال ۱۹۱٥ بنیاد گذاشته شد، تنها به تهیهی فیلمهای "جنگی" و نیز مستندهایی با موضوع سفرهای امپراتوران به ترکیه بسنده نکرد، بلکه علاقهی وزیر جنگ را به ساختن فیلمهای غیرمستند و داستانی هم برانگیخت.
با اینحال اولین فیلم ُترکیای که تهیه شد، مستندی دربارهی رویدادها و ویرانههای جنگ بود که در نوامبر سال ۱۹۱٤ از سوی یک افسر ارتش ترکیه ساخته شد: فواد اوزکینای که در روزهای نخست جنگ جهانی اول در لباس افسری خدمت میکرد، ولی دیرتر ترجیح داد به جای در دست گرفتن اسلحه، با دوربین فیلمبرداری کار کند. روز نمایش این فیلم در تاریخ سینمای ترکیه که از ابتدا تا کنون ۷ دورهی مهم را دربرمیگیرد، به عنوان روز تولد سینمای واقعی تُرک ثبت شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#135
Posted: 18 Sep 2014 21:13
آموزش کارگردان و هنرپیشه
در دورههای نخست پاگیری این صنعت در ترکیه، سهم آلمان در امر آموزش و پرورش دستاندرکاران آن نیز بیاهمیت نبود. یکی از کارگردانان و هنرپیشگانی که نقشی تعیینکننده در رشد هنر سینما در ترکیه بازی کرده است، محسن ارطغرل، هنرمند معروف تئاتر بود که تا سال ۱۹۱٦ در آلمان فعالیتهای هنری خود را پی میگرفت. او پس از بازگشت به ترکیه و دایر کردن شرکت تولید فیلم "کمال"، پیدرپی سه فیلم داستانی روانهی بازار کرد. تاریخ سینمای ُترک با این فیلمها به دورهی جدیدی از تحول پا گذاشت.
دستمایهی اولین فیلم محسن ارطغرل با عنوان "پیراهنی از آتش"، جنگ رهایی بخش ملی ترکیه به رهبری مصطفی آتاتورک بود. در این فیلم زنان تُرک، برای اولین بار جلوی دوربین قرار گرفتند و به ایفای نقش پرداختند. حضور زنان در عرصهی سینما، پیامد مستقیم برقراری نظام جمهوری در سال ۱۹۲۳ در ترکیه بود که قانون اساسی آن، حق اشتغال زنان را تضمین میکرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#136
Posted: 18 Sep 2014 21:14
کودتای نظامی، آغاز جنبشی سینمایی
رشد و گسترش صنعت سینما در ترکیه، حتی پس از نخستین کودتای ارتش در سال ۱۹۶۰ علیه دولت عدنان مندرس، نخستوزیر وقت، همچنان ادامه داشت. در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۰ که دورهی چهارم تاریخ سینمای تُرک را رقم میزند، تولید فیلم حتی افزایش یافت؛ تنها در سال ۱۹٦۱، ۱۱۳ فیلم ساخته شد.
در پی کودتای نظامی ارتش، روند فکری جدیدی با عنوان "جنبش واقعگرایی اجتماعی" در سینمای ترکیه شکل گرفت. نمایندهی بارز این جنبش سینمایی، کارگردان نوگرای این کشور، متین ارکسان بود که خطوط اصلی مفاد این حرکت اجتماعی را برای اولین بار در فیلم "آن سوی شبها"ی خود مطرح کرد.
همین کارگردان متعهد که در سال ۱۹۲۹ در شهر چنداله ترکیه به دنیا آمده، توانست در سال ۱۹۶۴ با نمایش فیلم "تابستان بی آب" خود در جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین، تحسین هیئت داوران را برانگیزد و خرس طلایی این فستیوال را به عنوان "بهترین فیلم" از آن خود کند. ارکسان در فیلم "تابستان بی آب"، به مقولهی عشق به جنس مخالف در قالب داستانی درام و پرکشش بین دو روستایی، با دیدی اجتماعی و نوگرایانه میپردازد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#137
Posted: 18 Sep 2014 21:15
رکود سختجان
شکوفایی سینمای ترکیه با شکلگیری سینمای تجاری در این کشور در سال ۱۹٦٥، دچار رکود شد. پس از آن، پدیدهی تازهبهبازار راهیافتهی تلویزیون، نمایش فیلمهای ارزان هالیوودی، کُپیبرداری از تولیدات کلیشهای غرب، ساخت کُمدیهای سطحی و... صنعت سینمای ترکیه را با بحران جدی روبرو ساخت. با این که این فیلمها موضوعهای کلاسیک جهان سینما، از جمله عشق و انتقام و خیانت را دستمایه قرار میدادند، به دلیل سطح نازل پرداخت سینمایی، به تدریج جاذبیت خود را از دست دادند.
این رکود تا سالهای نخستین دههی هشتاد همچنان ادامه داشت. با شروع دورهی هفتم تاریخ سینمای تُرک که سالهای اولیهی دههی نود تا به امروز را در برمیگیرد، روند برطرفکردن پیامدهای این بحران نیز آغاز شد. در نتیجهی این اقدامات، شمار فیلمهایی که تعدادشان در دههی گذشته، سالانه از یک دوجین هم تجاوز نمیکرد، در سال ۲۰۰۹، به رقم چشمگیر ۶۰ فیلم در سال رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#138
Posted: 18 Sep 2014 21:18
سینمای چک
تأیید رسمی فیلم خورشید در دام درها را به روی سینای موج نوی چک گشود و میدان را برای فیلمهای تجربی و فوقالعادهٔ وِراکیتیلُوا (متولد ۱۹۲۹) آماده ساخت. خانم کیتیلُوا طراح و مدل لباس پیشین، با کارگردانهای آیندهٔ موج نو در مدرسهٔ FAMU دورهٔ فیلمسازی را گذرانده بود، و فیلم میان - مدتِ سقف را برای پایاننامهٔ خود ساخته بود. هنگامیکه فیلمهای سقف و فیلم دومش، یک
مشت آشغال در ۱۹۶۲ به نمایش عمومی درآمدند بلافاصله همچون الگوی قالب بیانی موج نو پذیرفته شدند. این دو فیلم با تأثیرات آشکار از تکنیکهای سینما وریته (سینما - حقیقت) فرانسوی و آمریکائی داستان زنان جوانی است که در جامعه شهری چک میکوشند هویت خویش را اثبات کنند. نخستین فیلم بلند کیتیلُوا، چیز دیگر/چیزی متفاوت (۱۹۶۳)، با فیلمنامهٔ از خودش، تصویری است از زندگی دو زن کاملاً متفاوت: یکی قهرمان المپیک ژیمناستیک و یک زن خانهدارِ ناکام. کیتیلُوا با گلهای داودی (۱۹۶۶) سینما وریته را کنار گذاشت و گام در عرصهٔ خیالپرورانهٔ سوررئالیسم نهاد و یکی از آثار ممتاز موج نوی چک را خلق کرد.
این فیلم داستان دو دختر بیحوصله خودخواه ( 'گلهای داودی' ) است که خود را در مهلکهٔ بیبندوباری میاندازند و سرانجام نابود میشوند. این فیلم توسط اِستِر کرومباکُوا (متولد ۱۹۲۳) هنرمند چندکاره و از عناصر خطدهندهٔ موج نو طراحی و نوشته شده است. گلهای داودی فیلمی است صراحتاً آنارشیستی و نمایش آن تا ۱۹۶۷ ممنوع بود، اما بلافاصله پس از نمایش مورد تحسین منتقدان کشور خود و جهان قرار گرفت. کیتیلُوا پس از آن دیگر از تسهیلات دولتی استفاده نکرد و فیلمهای بعدی او را، همچنان با همکاری کوچهرا و کرومباکُوا یک کمپانی بلژیکی سرمایهگذاری کرد. فراواقعیترین فیلم او تا به امروز، میوهٔ بهشت (۱۹۶۹)، تمثیل پیچیدهای است در باب خیالپروریهای زنهائی که در دنیای مردان گیر افتادهاند. این فیلم تعدادی از جوایز بینالمللی را نصیب سازندهاش کرده است. کیتیلُوا پس از ۱۹۷۰، بهرغم آنکه کشورش توسط شورویها اشغال شد و نظام لیبرالی دویچک در ۱۹۶۸ کنار رفت، همچنان در وطن ماند تا در آنجا کار کند اما دولت به او اجازهٔ ساختن فیلم نداد. این ممنوعیت در ۱۹۷۵ برداشته شد و او توانست چند فیلم دیگر بسازد، از جمله بازی سیب (۱۹۷۶)، هجویهای به شدت کوبنده دربارهٔ نارسائیها و فسادِ شغل پزشکی در چک؛ داستان ساختگی (۱۹۷۸) و فاجعه (۱۹۷۹). پایگاه کیتیلُوا در آینده هر چه باشد امروز تأثیرگذارترین کارگردان شکلگرا و نوآور سینمای موج نوی چک شناخته میشود.
یکی دیگر از شکلگرایان جوان چک، یارومیل یرژیش (متولد ۱۹۳۵)، که در فیلمنامهٔ گلهای داودی یا کیتیلُوا همکاری داشت، با نخستین فیلم داستانی خود، اولین فریاد (فریاد، ۱۹۶۳)، تصویر درخشان و سبکگرایانهای از جامعهٔ معاصر چک ارائه داد. اولین فریاد ماجرای یک روز از زندگی یک تعمیرکار تلویزیون است، که همزمان با زایمان همسرش در بیمارستان ناچار است برای تعمیر تلویزیون از این خانه به آن خانه برود. یرژیش تحتتأثیر مسقیم موج نوی فرانسه در این فیلم مدام و با تأکید بسیار میان تعمیرکار و مسائل متعدد اجتماعی او (بهویژه در خانههای صاحبان قدرت که استطاعت خرید تلویزیون دارند)، و زن او در بیمارستان و خاطراتشان از زندگی مشترک، برش میزند، تا بدینوسیله دنیائی را تصویر کند که در آن کودکی متولد میشود. یرژیش بین سالهای ۱۹۶۳ و ۱۹۶۸ به خاطر عدم تصویب فیلمنامههایش توسط ممیزی دولتی موفق به ساختن فیلم نشد، اما در بهار ۱۹۶۸ پراگ، دوران کوتاه دموکراسی دویچک، توانست فیلمی تلخ اما شاهکاری کتابی بهنام شوخی (۱۹۶۸) را به پایان رساند.
این فیلم، برگرفته از رمانِ میلان کوندرا، کیفرخواست بیباکانهای است دربارهٔ نظام استالینی که در آن یک دانشجوی فلسفه بهطور ناعادلانه از دانشگاه اخراج و برای خدمت در یک رستهٔ بسیار خشن بهنام 'یگانهای سیاه' در ارتش چک، اعزام میشود. جرم او این بوده که لطیفههای سیاسی میساخته است. فیلم شوخی با سبک یکدست و بهشدت واقعگرایانهاش تضاد شدیدی با آثار بعدی یرژیش دارد. فیلم بعدی او والری و یک هفتهٔ پر از شگفتی (۱۹۶۹)، برگرفته از داستانی نوشتهٔ ویتِژلاو نِزوال، شاعر سوررئالیست چک، در گونهٔ فیلمهای وامپیری و با زیبائی بسیار فیلمبرداری شده و میان دنیائی اروتیک و گروتسک در نوسان است. فیلمهای بعدی او، و پیام عشق مرا به پرستوها برسان (۱۹۷۱)، روایتی است شیوهپردازانه از خاطراتِ روزانهٔ دختری جوان که به خاطر همکاری با نیروی مقاومت در جریان اشغال نازیها اعدام میشود؛ و جزیرهٔ حواصیلهای نقرهای (۱۹۷۶)، تأملی است شاعرانه دربارهٔ شرف و سنت از نگاه پسر جوانی در شهرستان کوچکی در آلمان، حوالی پایان جنگ جهانی اول.
فیلمهای کیتیلُوا و پرژیش منادی ظهور موج نو در سینمای چک (مشهور به 'معجزهٔ سینمای چک' ) شدند، نهضتی که همطراز نئورئالیسم ایتالیا بود و بر سینمای جهان تأثیر گذاشت. فیلمهای موج نوی چک آثاری سیاسی و در عین حال هنری بودند و هدفشان آگاه کردن مردم چک از این واقعیت بود که جامعهٔ چک در استقرار نظام سرکوبگر و بیکفایتِ حاکم بر کشور، که همه را بهسوی خشونت سوق داده سهم داشته است. باید گفت این آگاهسازی با موفقیت فراگیری همراه بود. نهضت موج نو و همچنین صنعت فیلم چک را بار دیگر در جهان شهره ساخت.
کلوس و کادار در ۱۹۶۸ بهترین فیلم خود، راه گمکرده / هوسی بهنام آنادا (۱۹۷۱)، را بهدست گرفتند. این فیلم اقتباسی است از رمان لایوش زیهالی که فیلمنامهاش را نویسندهٔ مجار ایمره گیونگیوشی، که بعدها خود فیلمساز شد، نوشته است. فیلمبرداری این فیلم در موطنِ کادار، اسلواکی، به واسطهٔ اشغال شورویها متوقف شد، و پس از سال وقفه سرانجام به پایان ررسید. کادار در مدت توقفِ کار به ایالات متحد رفت تا فیلم فرشتهای بهنام لوین (۱۹۷۰) را براساس داستانی از برنارد مالامود بسازد. راه گمکرده قصهٔ پیچیدهای است دربارهٔ مردی که همهٔ وابستگیهای سنتی به خانواده، فرهنگ و مذهب را میگسلد، اما این رها شدن بهعکس شکل دیوانگی به خود میگیرد و تنها چیزی که برایش میماند وسوسههای جنسی است.
در این میان بیماریِ ظاهراً لاعلاجِ همسرش مزید بر علت میشود، که معلوم نیست روزگاری او را از رود دانوب نجات داده یا نداده است. بهجز آغاز و پایان، همهٔ فیلم در ذهن قهرمان داستان میگذرد، در حالیکه میخواهد همسر بیمارش را مسموم کند و مدام از خود میپرسد چه اتفاقی در مغز او افتاده که کارش به اینجا کشیده است. پیچیدگی در سبک و ساختار فیلم، به همراه موسیقی درخشانی که فرانتیشک چرنی برای آن تنظیم کرده موجب شده بسیاری از منتقدان آمریکائی آن را بهعنوان فیلمی غیرقابل درک رد کنند. کلوس پس از راه گم کرده همچنان در چکسواکی ماند اما کادار به تابعیت دائمی ایالات متحد درآمد و در آنجا مؤسسهای بهنام آمریکن فیلم اینستیتوت به راه انداخت. در این مؤسسه فیلمی بهنام دروغهائی که پدرم به من گفت (۱۹۷۵) ساخت که محصولی است کانادائی و تأثیرگذار دربارهٔ پسری یهودی که در محلهٔ مهاجرنشین مونترال رشد میکند. کادار همچنین آثار جالبی برای تلویزیون آمریکا کارگردانی کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#139
Posted: 18 Sep 2014 21:20
سينماي دانمارك
سينماي دانمارك بيش از يک قرن سابقه دارد و پا به پاي تاريخ سينما حرکت کرده و ديگر اينکه هنرمنداني در اين عرصه به جهانيان معرفي کرده که داراي جايگاه ويژه اي به لحاظ تاثيرگذاري بوده اند. سينماي دانمارک از ابتدا فراز و فرودهاي بسياري را پشت سر گذاشته است. دانمارک نيز مانند سوئد از همان آغاز سده پيش شاکله هاي سينماي خود را بر پايه هاي استواري بنا نهاد. در حوزه ادبيات و فلسفه و همچنين هنرهاي نمايشي دانمارک سابقه اي غني دارد. نام هانس کريستين اندرسن نخستين گزينه اي است که به ذهن خطور مي کند. نظام فلسفي کي گارد با آن ذهنيت فردگرايانه مسيحي و خرد گريزانه اش بستري براي متفکران پس از او مهيا کرد. در آلمان هايدگر و ياسپرس و در فرانسه سارتر و کامو به آراي وي پرداختند. در حوزه ادبيات داستايوفسکي، ريلکه و کافکا تحت تاثير کتاب هايش بودند. کارل تئودور دراير (1968-1899) استاد فقيد سينماي دانمارک در حوزه تصوير توانست با الهام از انديشه هاي وي آثاري ماندگاري در تاريخ سينما خلق کند. غالب آثار او بر پايه موضوعات مذهب و ايمان که از دغدغه هاي انديشمندان، متفکران و هنرمندان ديگر اسکانديناويايي بويژه دانمارکي که در آثار نوشتاري و ديداري آنها کما بيش مشهود و مستور است، بود (بيش از 90 درصد دانمارکي ها از عقايد پروتستان لوتري برخوردارند). دراير با اُردت کلام مقدس زندگي را به اينگر باز مي گرداند و در گرترود موسيقي مقدس را. کلام همواره به چشم دراير به مثابه چيزي محسوس، فيزيکي و قابل شناخت، راهگشاي ادراک ناشناخته ماست. آثار او با توالي ساخت اردت و گرترود در يک فاصله زماني مصداق جمله مشهور هاينريش هاينه است: «آنجا که کلام باز مي ايستد، موسيقي آغاز مي شود». گرترود نقطه پايان باشکوهي براي هنرمندي مدرن و در عين حال وفادار به همه انديشه هاي کهن شمالي بود. يکي ديگر از اتفاقات مهم در ساليان اخير ظهور جنبش دگما 95 (Dogme 95) است که نقطه عطفي در سينماي دانمارک و اروپا محسوب مي شود. مانيفست آنها به نام پيمان پاکي، خاطره دادائيست ها و سوررئاليست ها را در اوايل قرن پيش در ذهن تداعي مي کند و همان کاري را با سينما کرده که موج نو سينماي فرانسه در آغازين سال هاي دهه 60 انجام داده بود. نخستين آثار سينمايي دانمارک را مي توان به سال هاي 1897 تا 1905 نسبت داد. جنبه هاي تماتيک اين آثار اصولابر پايه نوعي رئاليسم، مباني مذهبي و قواعد اخلاقي خاص آن دوره بود؛ آثاري که با نوعي بي پرده گويي و همچنين نوآور ي هاي تکنيکي همراه بود. از پيتر الفلت به عنوان پدر سينماي دانمارک ياد مي کنند. او بين سال هاي 1897 تا 1912 بيش از 200 فيلم مستند از زندگي مردم ساخت. نخستين اثر سينمايي او «سفر با سگ هاي گرينلند» نام داشت. دانمارک نيز همانند سوئد صنعت سينماي خود را در اوايل سده پيش بنيان نهاد. در سال 1906 يک مالک سينما به نام ال اولسون نخستين شرکت فيلمسازي رابه نام Nordisk Films Company تاسيس کرد که سود سرشاري را از فروش فيلم هاي عموما کوتاه به خارج از کشور به دست آورد تا جايي که تا سال 1910 تعداد شرکت هاي فيلمسازي به 10شرکت افزايش يافت. به موازات رشد تکنيکي سينما، سويه هاي زيبايي شناسي اين آثار نيز رشد کرد. از نمونه هاي بارز آن مي توان به ملودرام عشقي «اعماق» در سال 1910 اشاره کرد. آستا نيلسون، بازيگر زن اين فيلم به عنوان نخستين ستاره زن سينماي اروپا شناخته مي شود. اين ژانر (ملودرام عشقي) به عنوان ژانر غالب سينماي دانمارک در آن سال ها تثبيت شد. اما نخستين فيلم بلند را آگوست بلوم، کارگردان اجتماعي ساز در سال 1913 به نام «آتلانتيس» ساخت. بسياري از مورخان و منتقدان از اين دوره (بين سال هاي 1906 تا 1913) به عنوان عصر طلايي سينماي دانمارک ياد مي کنند. سينماي دانمارک ناگهان دچار رکود شد؛ از يک طرف هجوم کمپاني هاي توليد فيلم خارجي اعم از آلماني و آمريکايي و از طرفي کمبود ايده هاي بکر و عدم ريسک پذيري تهيه کنندگان صنعت سينماي دانمارک را با مشکل مواجه کرد. «مصايب ژاندارک» (1927) يکي از شاهکارهاي تاريخ سينماي صامت دراير را به عنوان هنرمندي اصيل و مولف مطرح کرد. به طوري که بسياري از شگردهاي سينما را او وارد زبان سينما کرد و آن را تکامل بخشيد. از سبک او در کنار ياسوجيرو اوزو و روبر برسون به عنوان استعلايي ترين فرم هاي سينمايي نام مي برند. از ديگر شاهکارهاي ناطق او مي توان به «روز خشم» (1943)، «اردت» (1955) و «گرترود» (1964) که اقتباسي از سودربرگ بود اشاره کرد. 2 سال بعد کمپاني Nordisk همگام با ورود صدا به سينما شروع به ساخت فيلم هاي ناطق کرد. در اوايل دهه 30 کمدي هاي سبک عمده آثار اين بزرگ ترين کمپاني توليد فيلم دانمارک را تشکيل مي دادند. افسردگي و شرايط سخت اقتصادي آن دوره مانع از توليدات تجاري کمپاني هاي معروف شدند بويژه که صدا محدوديت هاي زيادي را در عرصه بين المللي به سينماي دانمارک وارد کرد. تا دهه50 و اوج جنگ دوم ژانرهاي جديدي پا به عرصه گذاشتند؛ کمدي رمانتيک، تريلرهاي روانشناختي که 2 فيلم «ريسمان سياه» (1942) و «ملودي مرگ» (1944) از بوديل ايپسنو و کاري درخور توجه از يوهان ياکوبسن که به ارنست لوبيچ دانمارک شهرت داشت و هنينگ يانسن و اول پالسبو از ديگر فيلمسازان فعال سينماي دانمارک بودند. «Kispus» نخستين فيلم رنگي دانمارک به سال 1956 توليد شد. پس از اين سال ها و در دهه 60 سينماي دانمارک به تدريج گرايش به سينماي عشقي با مايه هاي پورنو را در پيش گرفت و اين به دليل اين بود که دانمارک نخستين کشوري بود که پورنوگرافي را کاملاقانوني اعلام کرد. در سال 1972 انستيتو فيلم ملي دانمارک با نام اختصاري (DFI) با هدف کنترل کامل بر روند فيلمسازي در دانمارک تاسيس شد. ارنست يوهانسون و لاسي نيلسونو، تهيه کننده مستقل اشتين هردل موجي از درام هاي جوان پسند را روانه گيشه هاي سينماها کردند. از اوايل دهه 80 صنعت فيلمسازي دانمارک به طور کامل در اختيار DFI قرار داشت به گونه اي که هيچ اثري توليد نمي شد مگر اينکه انستيتو، فيلمنامه، کارگردان و بازيگران را تاييد مي کرد. در سال 1983 لارنس فون تريه از مدرسه ملي فيلم دانمارک فارغ التحصيل شد. او که نويدبخش يک استعداد تازه در سينماي کشورش بود با فيلم عنصر جنايت در سال 1984 نخستين فيلم خود را پس از تجربه فيلم هاي کوتاه و ويدئو کليپ هاي بي شماري که براي خوانندگان پاپ دانمارک مي ساخت اکران کرد. ديگر فيلمساز مهم دانمارک اشتفان هنزلمان با درام جوان پسند «دوستان هميشگي» در سال 1987 جايزه ويژه تماشاگران جشنواره بين المللي فيلم سانفرانسيسکو را به خانه برد. صنعت سينماي دانمارک با رشد کيفي فزاينده در دهه 80 و با کارگردان هايي نظير گابريل اکسل با فيلم «ضيافت بابت» و بيل آگوست با «پله فاتح» گامي به جلو برداشت. در اواخر اين دهه فيلمسازاني نظير توماس وينتربرگ، پرفلاي و اول کريستين مدسن از مدرسه سينمايي دانمارک فارغ التحصيل شدند اما تا سال 1995 سينماي دانمارک دچار افت شديدي شد تا اينکه تعدادي از همان کارگردان هاي تحصيلکرده مدرسه ملي سينمايي دانمارک و در راس آنها لارنس فون تريو و توماس وينتربرگ طي مانيفيستي جنبش دگما 95 را پايه گذاري کردند که با تسهيل در امر فيلمسازي و رها از هرگونه قيد و بندهاي تجهيزاتي و تکنيکي توانست سينماي دانمارک را بار ديگر در عرصه هاي بين المللي مطرح کند. نخستين فيلم دگما «جشن» (1998) اثر توماس وينتربرگ بود که جوايز بسياري اعم از جايزه انجمن منتقدان لس آنجلس و بهترين فيلم خارجي سال از ديد منتقدان فيلم نيويورک را به خود اختصاص داد. دهه 90 را مي توان اوج سينماي دانمارک پس از دوران طلايي ناميد. لارنس فون تريه با فيلم هاي «اروپا»، «شکستن امواج» 1997، «احمق ها» 1998و شاهکار بي نظيرش «رقصنده در تاريکي» در سال 2000 که يک تراژدي موزيکال بود اين دهه را به خود اختصاص داد. از فيلمسازان ديگر اين جنبش به سورن کراگ ياکوبسن و کريستين لورينگ مي توان اشاره کرد.
«نيمکت» در سال 2000، «ارثيه» در سال 2003، «قتل» در سال 2005 بار ديگر تحسين منتقدان را متوجه سينماي دانمارک کرد. آثار سوزان بير بويژه «برادران» محصول 2004 و «پس از ازدواج» (After the Wedding) 2006 با معرفي بازيگراني همچون مدس ميکلسون، اولريش تامسنو، نيکلاي ليکاس به سينماي جهان همراه بود. فيلم پس از ازدواج، نامزد بهترين فيلم خارجي زبان در سال 2007 شد. آندرس توماس ينسن نيز در حوزه فيلم هاي کوتاه با «ارنست و ليست» 1996، «ولفگانگ» 1997 و «والگافتن» 1998 جايزه اسکار بهترين نويسنده و کارگردان را از آن خود کرد. از ديگر فيلمسازان قابل بحث سينماي دانمارک در قرن جديد مي توان به نيکلاي آرسل، کريستوفر بو، لون شرفيج نيلس، آردن اوپلوف، نيکلاس وندينگ رفن، اول کريستين مدسن، آنت کي اولسن و کريستين اي کريستيانسن اشاره کرد. بيل آگوست نيز شهرت فراواني در جشنواره ها و عرصه هاي بين المللي کسب کرده است. جهانيان هنوز هم به سينماي دانمارک به عنوان سينمايي انديشمند و جذاب احترام مي گذارند. فيلم هاي مستند، درام هاي واقعگرايانه و اجتماعي و حتي در حوزه فيلم هاي کودکان و نوجوانان سينماي دانمارک از جايگاه ويژه اي برخوردار است و در جشنواره هاي معتبر حضور چشمگيري دارد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#140
Posted: 18 Sep 2014 21:23
سینمای رومانی
حكایت رونق صنعت فیلمسازی رومانی در چند سال اخیر و توجه كمپانی های بزرگ فیلمسازی در هالیوود به استعدادهای سینمای این منطقه داستانی پرماجراست.
كارگردان معروف آمریكایی «فرانسیس فورد كاپولا» سال گذشته به این كشور سفر كرد تا در آنجا تازه ترین فیلم خود را در ۱۰ سال گذشته بسازد و این در حالی است كه بخش هایی از فیلم جنجالی «بورات» كه شبه مستندی هجوآمیز با بازی كمدین بریتانیایی «ساشا بارون كوهن» است در رومانی فیلمبرداری شده است، اما به نظر می آید در قزاقستان اتفاق افتاده. این فیلم كه یكی از پرفروش ترین فیلم های سال در آمریكا بوده است به جنجال فراوانی دامن زد و بازیگران این فیلم مستند با طرح شكوائیه ای مبنی بر این كه آنها تنها وقتی حاضر شدند در این فیلم بازی كنند كه به آنها گفته شد این اثر مستندی درباره فقر و محرومیت در رومانی خواهد بود، خواستار پرداخت ۳۰ میلیون دلار غرامت از سوی تهیه كنندگان شدند. همه این ها در شرایطی اتفاق افتاده است كه این كشور بتازگی به اتحادیه اروپا پیوست و بازیگران، كارگردانان و فیلمنامه نویسان این كشور با دریافت جوایز مختلف از كن تا كپنهاگ و از تایلند تا تركیه و آمریكا بر وجهه و اعتبار بین المللی خود می افزایند.
از میان آنهایی كه از این كشور در كن افتخار آفریدند بازیگر رومانیایی «دوروتی پتره» بود كه جایزه بهترین بازیگر زن بخش «نوعی نگاه» را در سال ۲۰۰۶ برای حضور در فیلم «آن گونه كه من پایان دنیا را سپری كردم» دریافت كرد. همچنین یك سال زودتر از او كارگردان دیگری از این كشور به نام كریستی پوئی برای فیلم «مرگ آقای لازارسكو» در همین جشنواره جایزه گرفت. این فیلم از سوی منتقد نشریه نیویورك تایمز یكی از ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۰۶ شمرده شد و به خاطر همین موفقیت های این چنینی بوده كه نماینده مركز ملی فیلمسازی این كشور، صنعت فیلمسازی رومانی را سفیر فرهنگی این كشور در آن سوی آب ها معرفی می كند.
در همین حال فرانسیس فورد كاپولا، فیلمساز مشهور آمریكایی اگر چه فیلمبرداری «جوانی بدون جوانی» كه یكی از طرح های شخصی و كم هزینه تر او محسوب می شود را با گروهی از بازیگران اهل رومانی به پایان برده است، اما خود فیلم هنوز آماده نمایش نیست. او این اثر را با اقتباس از یكی از كارهای فیلسوف اهل رومانی «میرسه آ الیلد» ساخته است و مطبوعات داخلی رومانی به نقل از او كه برای جمعی از دانشجویان در ماه فوریه سخنرانی می كرد، نوشته اند: «به كشور شما آمده ام تا خودم را به عنوان یك هنرمند از نو بشناسم.»
كریستی پوئی (كارگردان فیلم مرگ آقای لازارسكو) این موج نو علاقه به فیلمسازی در این كشور را به فال نیك می گیرد، اما در عین حال رسالت خود را كه بازتاب مشكلات اجتماعی و فساد مالی در این كشور است، فراموش نمی كند. او در مصاحبه ای می گوید: «این حقیقت كه كاپولا در ساختن فیلم جدید خود از بازیگران ما استفاده كرد، خود یك دستاورد مهم است و از قبول شدن در هر امتحان سینمایی دیگری مهم تر است، اما این دلیل نمی شود. به مشكلات مردم اشاره نكنیم. فساد مالی در رومانی به اوج خود رسیده است.
در حال حاضر ۲ كمپانی بزرگ و خصوصی فیلمسازی در رومانی به لحاظ رقابت با استانداردهای جهانی در زمینه فیلمسازی شاخص ترند كه یكی Media Pro و دیگری Castel Film Studius نام دارد. این ۲ كمپانی خصوصی فیلمسازی در تهیه و تولید فیلم های درخشانی مانند «آمین» از كاستاگاوراس یا «كوهستان سرد» با بازی نیكول كیدمن و بیش از ۱۵۰ ساخته بلند دیگر از سال ۱۹۹۸ به بعد دست داشتند و از همكاری با كمپانی های فیلمسازی بین المللی استقبال می كنند. آنها معتقدند این گونه همكاری های بین المللی به استقرار قواعد و استانداردهای خاصی در فیلمسازی رومانی كمك می كند و می تواند نقش مهمی در ارتقای صنعت سینمایی این كشور داشته باشد. هر ۲ كمپانی فیلمسازی یاد شده به لحاظ برخورداری از تجهیزات ساخت و ساز فیلم های به روز دنیا همچون استودیوهای پیشرفته صداگذاری، دكور صحنه و جلوه های تصویری در نوع خود نمونه اند، اما جذابیتی فراتر برای دیگر فیلمسازان اروپایی یا آمریكایی دارند: هزینه تولید و ساخت و ساز فیلم ها در رومانی نصف بریتانیاست و حتی ۳۰ درصد كمتر از جمهوری چك است. كمپانی فیلمسازی كاستل یكی از بزرگ ترین استودیوهای فیلمسازی قاره اروپا با بیش از ۳۲۵۰ مترمربع مساحت است كه هزینه اجاره آن برای هر هفته ۱۰ هزار یورو است.
«بوگدان مونسه آ» كه در كمپانی فیلمسازی كستل كار می كند رومانی را بهشتی برای تولیدات خارجی می خواند كه هر آنچه فیلمسازان طالب آنند از چشم اندازها و مناظر روستایی و بكر تا لوكیشن های صنعتی و مدرن و سبك های مختلف معماری از گوتیك آلمانی تا هنر مدرن فرانسه و بخارست قرن بیست و یكم را در اختیار آنان می گذارد، حتی كاخ یكی از دیكتاتورهای سابق این كشور امروزه به لوكیشن جذابی برای فیلمبرداری تبدیل شده است.
نماینده مركز ملی فیلمسازی رومانی رشد و ترقی صنعت فیلمسازی این كشور را مرهون تلاش بازیگران، كارگردانان و حتی تكنسین ها برای معرفی سینمای این كشور به جهان می خواند. صنعت فیلمسازی دولتی این كشور كه كلاسیك هایی همچون «زمستان سرد» از میرسه آ مورسان را در دوره كمونیست ها ساخته بود به مرز انحطاط و مرگ رسیده بود و تنها آثار پراكنده ای همچون «از پنجره به بیرون خم نشو» یا «بلوط» از لوسیان پین تیلی بودند كه در عرصه بین المللی با استقبال مواجه شدند، اما این دوران سخت و بحرانی در اواخر دهه ۱۹۹۰ با ظهور تهیه كنندگان و كارگردانان وابسته به بخش خصوصی همچون رادوجو، پوئی، كاتالین میتولسكو، كریستی مینگی و كرنلیوپورومبو پایان یافت. فیلم های «شرق بخارست ۰۸:۱۲» از پورومبو و «آن گونه كه پایان دنیا را سپری كردم» از میتولسكو حكایت های داستانی تلخ و شیرینی هستند كه از فروپاشی ۱۹۸۹ قفقاز الهام گرفته اند در حالی كه «مرگ آقای لازارسكو» با داستان خود معضلات كنونی این كشور از جمله شیوه ناكارآمد خدمات درمانی این كشور را به باد انتقاد گرفته است. با چنین اشتیاقی كه در وجود فیلمسازان این كشور برای افزایش كمی فیلم ها و بالا بردن سطح كیفی آنها دیده می شود، خیلی زود باید شاهد بالا رفتن آمار فروش داخلی فیلم ها و تعدد سالن های سینما باشیم. بوسنه آ از كمپانی فیلمسازی «مدیا پرو» می گوید: «ما یكی از كم تماشاگرترین كشورها در اروپای شرقی و مركزی هستیم.»
با این وجود آینده روشن تر و امیدواركننده تری پیش روی صنعت فیلمسازی این كشور است. رومانی بزودی شاهد تأسیس سالن های سینمای متعدد و همچنین یك كاخ سینمایی تاریخی خواهد بود كه بی شك سرمایه بیشتری را به این صنعت تزریق خواهد كرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.