ارسالها: 24568
#101
Posted: 24 Oct 2013 22:28
«استالینگراد»همچنان در گیشه روسیه
«استالینگراد» محصول جدید و پر سروصدای صنعت سینمای روسیه، در دومین هفته نمایش عمومی خود در سینماهای این کشور اروپایی دوباره صدرنشین جدول گیشه نمایش شد.
تماشاگران سینما در دومین هفته نمایش عمومی این درام تاریخی و حماسی، بیش از 12.5 میلیون دلار پول پرداخت کردند.
فروش کلی فیلم (که هفته قبل با یک افتتاحیه عالی 30 میلیون دلاری نمایش خود را آغاز کرد) طی 10 روز اول نمایش به حدود 43 میلیون دلار رسیده است.
«استالینگراد» میرود تا تبدیل به یکی از پرفروشترین محصولات کل صنعت سینمای روسیه شود. فیلم با هزینه کلان 30 میلیون دلاری تهیه شده است.
این درام تاریخی جنگی را فدور باندارچوک فیلمساز44 ساله سینمای روسیه کارگردانی کرده است. او از یک دهه قبل در فکر ساخت این فیلم بوده است.
تعداد هزار و چهارصد سالن سینما در سراسر خاک روسیه «استالینگراد»را اکران عمومی کردند و از مدتها قبل، تبلیغات وسیعی برای اکران عمومی آن انجام شد.
شرکت سونی که توزیع کننده این فیلم پر خرج تاریخی است، همزمان با روسیه آن در کشور همسایه اوکراین هم به روی پرده سینماها فرستاد.
«استالینگراد» در عین حال اولین فیلم تاریخ سینمای روسیه است که هم به صورت سه بعدی اکران عمومی شد و هم سینماهای آیمکسی آن را به نمایش گذاشتند.
صنعت سینمای روسیه این فیلم را به عنوان نامزد رسمی خود برای شرکت در رقابتهای اسکار بهترین فیلم خارجی سال،به آکادمی اسکار معرفی کرده است.
«استالینگراد» شباهت زیادی به بقیه فیلمهای جنگی سینمای شوروی سابق در رابطه با جنگ کبیر میهنی و نبرد معروف استالینگراد ندارد.
در پس زمینه قصه فیلم باندارچوک، یک داستان عاشقانه تعریف میشود و به تدریج به صورت وجه اصلی این قصه تاریخی و جنگی در میآید.
برای روسها نبرد تاریخی مرگبار سال 1942 استالینگراد (که سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داد و زنگ شمارش معکوس نابودی ارتش و رژیم هیتلری را به صدا درآورد) اهمیت بسیار زیادی دارد.
پترفدوروف ، دیمیتری لیسنکو، آلکسی باراباش و ماریا اسمولینکوا در کنار چند بازیگر آلمانی، نقشهای اصلی «استالینگراد» را بازی کردهاند.
موفقیت بالای مالی این فیلم در حالی نصیب آن شده که برخی از منتقدان سینمایی آن را کاری معمولی ارزیابی کرده و حتی تعدادی از آنها، حال و هوای فیلم را تقلیدی از بازیهای کامپیوتری دانستهاند.
این درحالی است که تعدادی از نقدهای سینمایی، «استالینگراد» را با بلاک باسترهای پرخرج هالیوودی مقایسه کرده و آن را فیلمی در حد این فیلمها معرفی کردهاند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#102
Posted: 24 Oct 2013 22:34
دی کاپریو تهیه کننده "خون روی برف"
لئوناردو دی کاپریو اقتباسی سینمایی از یک رمان جنایی به نام "خون روی برف" را تهیه خواهد کرد.
به نقل از ورایتی، لئوناردو دی کاپریو بازیگر و تهیهکننده 38 ساله آمریکایی در حال خریداری حق ساخت فیلم بر اساس رمانی به نام "خون روی برف" نوشته "جو نسبو" نویسنده نروژی است. دی کاپریو به غیر از تهیهکنندگی، ممکن است در این نسخه سینمایی نقشی را نیز به عهده بگیرد.
نقش اصلی این فیلم شخصیت قاتلی مزدور است که بنا به خواست رییساش می خواهد همسر او را بکشد اما مشکل این است که وی قادر به کشتن این زن نیست چون از او خوشش آمده است.
هر چند رسما اعلام نشده اما گفته می شود کمپانی برادران وارنر امتیاز ساخت فیلمی با اقتباس از این رمان را به قیمت 500 هزار دلار تا دو میلیون دلار خریداری کرده است.
کمپانی برادران وارنر مسئول مذاکره برای خرید حق تصویری این کتاب است و شرکت "اپین وی" متعلق به لئوناردو دی کاپریو، تهیه کننده اصلی این فیلم خواهد بود.
هنوز کارگردانی برای ساخت این فیلم اقتباسی در نظر گرفته نشده و تهیه کنندگان در حال حاضر به دنبال استخدام یک نویسنده برای نوشتن فیلمنامه هستند.
رمان جنایی "خون روی برف" قرار است بهار سال آینده به بازار عرضه شود. این رمان توسط "جو نسبو" نویسنده نروژی داستان های جنایی نوشته شده است.
همچنین قسمت دوم این کتاب نیز در سال 2015 منتشر خواهد شد.
جو نسبو پیش از این به دلیل خلق شخصیت "هری هول" در مجموعه داستان های جنایی شناخته شده بود. از دیگر آثار نسبو می توان به رمان های "آدم برفی"، "شبح" و "پلیس" از دیگر قسمتهای مجموعه "هری هول" نام برد. آمار فروش کتاب های جو نسبو بیش از بیست میلیون نسخه برآورد شده و آثارش به 40 زبان ترجمه شده اند.
او کارش را با نوشتن مجموعه هری هول در سال 1997 آغاز کرد. اولین کتاب از این مجموعه با عنوان "مرد خفاشی" منتشر شد و تاکنون چند فیلم با اقتباس از این مجموعه ساخته شده است.
مارتین اسکورسیزی نیز چندی پیش یکی از رمان های جو نسبو را در فهرست فیلم هایی که در دست ساخت دارد، قرار داد.
آخرین فیلم لئوناردو دی کاپریو با نام "گرگ وال استریت" به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در اوایل سال آینده میلادی اکران خواهد شد.
دی کاپریو سال پرکاری را پیش رو دارد و چندی پیش اعلام شد در فیلم "شاه هرالد" درباره پادشاهی از قرن یازدهم، که از محصولات کمپانی برادران وانر است و برمبنای فیلمنامه مارک ال.اسمیت ساخته می شود، بازی می کند.
او برای بازی در فیلم بعدی بن افلک با عنون "در شب زندگی کن" هم قرارداد امضا کرده و از او برای بازی در فیلم "راسپوتین" هم نام برده شده است.
بازی دی کاپریو که اخیرا با نقش گتسبی بزرگ بر پرده های سینماها راه یافت، با تحسین منتقدان روبه رو شد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#103
Posted: 25 Oct 2013 14:22
همکاری دوباره تام کروز با کارگردان «فراموشی»
تام کروز در فیلم جدید جوزف کازینسکی ایفای نقش میکند.
تام کروز ستاره فیلمهایی مانند «مأموریت غیرممکن» و «مرد بارانی» قرار است در جدیدترین کار سینمایی جوزف کازینسکی هنرنمایی کند.
«Go Like Hell» درامی سینمایی درباره مسابقات اتومبیلرانی است که در آن، کمپانی «فورد» با «انز فراری» طراح ماشین معروف، به رقابت میپردازد. فیلم «فراموشی» ساخته قبلی کازینسکی در مجموع، به فروش 286میلیون دلار در سینماهای جهان دست یافت.
«Go Like Hell» براساس کتابی به همین نام نوشته «ای.جی.بایمه» ساخته میشود.
به گزارش هالیوود ریپورتر، پیش از این قرار بود مایکل مان این فیلم را کارگردانی کند.
کروز در بسیاری از فیلمهای موفق مانند سری فیلمهای «ماموریت غیرممکن»، «مرد بارانی»، «رنگ پول»، «روزهای تندر»، «چند آدم خوب»، «آسمان وانیلی»، «آخرین سامورایی»، «وثیقه»، «والکری» و «جنگ دنیاها» نقشآفرینی کرده است. بازی تام کروز در فیلم «چشمان کاملا بسته» به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا[استنلی کوبریک] در کنار «نیکول کیدمن» جایزه گلدن گلوب و نامزدی جایزه اسکار را برای او به ارمغان آورد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#104
Posted: 25 Oct 2013 14:24
ماجراهای عجیب پیشروی "تارزان"سه بعدی آلمانی
تریلر انگلیسی نسخه جدید انیمشین تارزان که مدتی است در آلمان و روسیه راهی سالنهای سینماها شده است، به نمایش درآمد.
به نقل از مووی نیوز، این نسخه جدید انیمیشن که ساخته هنرمندان آلمانی است در قالب سه بعدی ساخته شده است. فیلم انیمیشنی جدید "تارزان" با صداپیشگی کلان لوتس و اسپنسر لوکه ساخته شده و راینهارد کلوس کارگردانی آن را انجام داده است. این انیمیشن بر مبنای فیلمنامه ای از رانیهارد کلوس، جسیکا پوستیگو و یانی برنر ساخته شده است.
در این انیمیشن بار دیگر زندگی قهرمانی که ادگار رایس باروز خلق کرد، در جنگل ها روایت می شود. با این حال نویسندگان فیلمنامه تلاش کرده اند تارزان را با ماجراهای جدید روز روبهرو کنند. برای مثال والدین تارزان که افرادی میلیاردر هستند در تصادف ساختگی هواپیمایشان کشته می شود و بچه شان در جنگل سرگردان می ماند و اما مردی که اکنون اختیار کمپانی این خانواده ثروتمند را در اختیار گرفته است می خواهد از جنگل استفاده های نادرستی بکند.
در این نسخه جین دختر یک راهنمای تور در منطقه آفریقا است که جنگل های منطقه را به خوبی می شناسد. در این میان جین با تارزان همکاری می کند تا از تخریب جنگل توسط کمپانی پدر و مادرش جلوگیری کند.
داستان "تارزان" اولین بار در سال 1912 در مجله منتشر شد و سال 1914 کتاب آن به بازار آمد و بعد خود نویسنده داستان های مختلفی برای تارزان خلق کرد که شمار آنها به 24 عنوان کتاب میرسد. با این حال بعدها نویسندگان دیگری ماجراهای تارزان را ادامه دادند.
در فاصله 1918 تا 2008 این قهرمان در 89 فیلم ظاهر شد. انیمیشن دیسنی در سال 1999 از جمله انیمیشن های ساخته شده از این شخصیت ماجراجو است.
نسخه انگلیسی این تارزان قرار است سال 2014 راهی پرده های سینماها شود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#105
Posted: 25 Oct 2013 14:26
تیم برتون در فکر ساخت "بیتل جوس2"
تیم برتون کارگردان مشهور آمریکایی که قسمت اول فیلم سینمایی "بیتل جوس" را در سال 1988 کارگردانی کرده بود در فکر ساخت قسمت دوم این اثر است.
به گفته اسکرین رنت، در حالیکه فیلمنامه قسمت دوم "بیتل جوس" در حال آماده شدن است، شایعاتی به گوش می رسد که تیم برتون مشتاق است کارگردانی آن را بر عهده بگیرد.
فیلم کمدی ترسناک و ماورایی "بیتل جوس" درباره زوج جوانی است که بعد از مرگ مجبور میشوند در همین دنیا بمانند. خانوادهای مالک خانهشان میشود اما دختر نوجوان خانواده، روح آنها را میبیند.
بازیگران این فیلم الک بالدوین، جینا دیویس، وینونا رایدر و مایکل کیتون در نقش "بیتل جوس" هستند. فیلم با بودجه 13 میلیون دلاری، 80 میلیون دلار فروش داشت و دهمین فیلم پرفروش سال 1988 شد. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین گریم شد. بعد از موفقیت این فیلم، انیمیشنی به همین نام از روی آن ساخته شد که تیم برتون مدیر اجرایی تولید آن بود و از شبکه ایبیسی و بعداً از شبکه فاکس پخش شد.
حدود بیست سال پس از قسمت اول، تیم برتون پس از خلق آثاری همچون "ادوارد دست قیچی" و "ماهی بزرگ" در فکر ساختن قسمت دوم فیلم عجیب و غریب "بیتل جوس" است.
یک منبع آگاه که نخواست نامش فاش شود، گفت: برای ساخت و کارگردانی "بیتل جوس 2" هنوز هیچ برنامه ریزی نشده اما تیم برتون برای ساخت آن بسیار مشتاق است.
فیلمنامه "بیتل جوس 2" توسط دیوید کاتزنبرگ و ست گراهام-اسمیت در حال نگارش است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#106
Posted: 25 Oct 2013 14:29
آماندا شفیلد همسر راسل کرو در «پدران و دختران» شد
آماندا شفیلد بازیگر جوان سینما هم به جمع بازیگران درام اجتماعی «پدران و دختران» پیوست. او در این فیلم نقش مقابل راسل کرو را بازی خواهد کرد.
این فیلم دومین همکاری مشترک سینمایی شفیلد و کرو با یکدیگر پس از فیلم موفق و پرفروش «بینوایان» است.
آماندا شفیلد در «پدران و دختران» در نقش همسر راسل کرو بازی خواهد کرد و تلاش این دو برای بزرگ کردن دختر 5 سالهشان به تصویر کشیده میشود.
قبل از اعلام نام شفیلد برای بازی در فیلم، شایعات حکایت از آن میکرد که وی در این فیلم در نقش دختر راسل کرو ظاهر خواهد شد.
به نوشته سایت اینترنتی موویز، گابریل موچینی فیلمساز صنعت سینمای ایتالیا که در آمریکا کار و فعالیت میکند، برای کارگردانی «پدران و دختران» انتخاب شده است.
از آن جا که کاراکتر آماندا شفیلد در سکانسهای رجعت به گذشته فیلم حضور دارد، به نظر میرسد وی نقش بلندی در قصه آن نداشته باشد.
فیلمنامه فیلم را براد ویچ نوشته است و خط اصلی قصه آن یک قصه خانوادگی را تعریف میکند که در شهر نیویورک و حومه آن اتفاق می افتد.
این قصه، در باره جدایی یک پدر و دختر در یک طول زمانی بیست و پنج ساله است و تلاش آن ها برای متحد شدن دوباره را به نمایش میگذارد.
راسل کرو در این فیلم در نقش یک نویسنده مشهور ظاهر میشود که مدتهاست همسرش را از دست داده است و با یک بیماری سخت سر و کله میزند.
این در حالی است که این نویسنده تلاش دارد دختر 5 ساله خود را بزرگ کند. اما مشکلاتی که به وجود میآید، باعث جدایی و دوری آنها میشود.
به این ترتیب، قصه فیلم در بین دو زمان حال و گذشته در رفت و آمد است و زندگی دختر در سن سی سالگی قصه به نمایش در میآید.
قصه «پدران و دختران» از دو زاویه متفاوت، دیدگاههای پدر و دختر را در رابطه با جدایی طولانیشان مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
منتقدان سینمایی میگویند فیلم موچینی حال و هوایی شبیه فیلمهای کلاسیک دهه هفتاد میلادی مثل «دیوانه ای از قفس پرید» و «کرایمر علیه کرایمر» خواهد داشت.
آماندا شفیلد قبل از این در فیلمهای «نامههایی به ژولیت»، «ماما میا!»، «ز دست رفته»، «سر وقت» و «جان عزیز» بازی کرده است.
او که تابستان امسال صدای خود را به کاراکتر اصلی انیمیشن کامپیوتری «حماسه» قرض داد، تازه از بازی در «یک میلیون راه برای مردن در غرب» فارغ شده است.
شفیلد در درام موزیکال «بینوایان» که نسخه تازه سینمایی از قصه کلاسیک ویکتور هوگو بود، در نقش دوران جوانی کاراکتر کوزت بازی کرد. راسل کرو در این فیلم ژان والژان قصه بود که کوزت را بزرگ میکند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#107
Posted: 28 Oct 2013 01:33
"ظرف ناهار" هندی صاحب کالسکه طلایی زاگرب شد!
یازدهمین دوره جشنواره فیلم زاگرب با معرفی فیلم سینمایی "ظرف ناهار" به عنوان بهترین فیلم، به کار خود پایان داد.
فیلم سینمایی "ظرف ناهار" به کارگردانی "ریتش باترا" از هند جایزه اول جشنواره فیلم زاگرب را از آن خود کرده و "کالسکه طلایی" را به دست آورد. فیلم سینمایی "ظرف ناهار" با بازی "عرفان خان" ستاره قدیمی سینمای هند، درباره ظرف ناهاری است که به همراه تعدادی نوشته، اشتباهی به دست یک کارمند اداری در بمبئی می رسد.
فیلم "ظرف ناهار" در جشنوارههای کن و تورنتو نیز با استقبال بالای منتقدان و تماشاچیان مواجه شده بود. همچنین از فیلم سینمایی "رو در رو" به کارگردانی "نویوو ماراشوویچ" از کرواسی مورد تقدیر قرار گرفت.
در مراسم پایانی جشنواره فیلم زاگرب که شب گذشته برگزار شد، کالسکه طلایی و جایزه نقدی یک میلیون یوروی بهترین فیلم کوتاه به فیلم کوتاه "در تُنگ ماهی" به کارگردانی "تودور کریستین جورگیو" از رومانی اهدا شد و از فیلم کوتاه "دره نهنگ" محصول مشترک دانمارک و ایسلند تقدیر شد.
مستند "کاپیتان و دزد دریایی او" اثر "اندی وولف" از آلمان نیز جایزه بهترین فیلم مستند را کسب کرد. همچنین جایزه بهترین فیلم کروات (بخش فیلم های داخلی جشنواره زاگرب) به فیلم "مثل این است که این تو نیستی" به کارگردانی "ایوان سیکاویچا" رسید.
در مراسم پایانی جشنواره فیلم زاگرب که مهمترین جشنواره سینمایی بخش بالکان به حساب می آید، فیلم سینمایی "حلقه ها" اثر سردان گلوبوویچ به نمایش در آمد. فیلم "حلقهها" نماینده صربستان در رقابت های اسکار است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#108
Posted: 28 Oct 2013 01:34
درباره «بانوي خشونت»؛برخوردي عادي با مرگي عجيب!
«بانوي خشونت» عنوان دومين فيلم بلند در كارنامه الكساندروس اوراناس كارگرداني يوناني است كه در جشنواره اخير ونيز ايتاليا به نمايش درآمد و به بخش مسابقه اين فستيوال معتبر تعلق داشت و در ميان واكنش هاي مثبت و منفي حضار در آن جا اين احساس را تقويت كرده كه خالق فيلم به سمت آينده اي روشن تر در حركت است.
واقعه كليدي و مركزي اين فيلم و آن چه كل مكانيسم Miss VioLence را به حركت در مي آورد، اتفاقي شگفت است و آن خودكشي يك نوجوان و مهمتر از آن واكنش عادي اعضاي خانواده وي نسبت به اين رويداد است؛ گويي اتفاق خاصي روي نداده است!
خودكشي در اوايل فيلم روي مي دهد و بقيه فيلم شرحي بر اين واقعه و بيان دلايل آن به آرامي و به تدريج است و اين چنين است كه موج فيلمسازي نوين در يونان كه طي آن فيلم هاي غيرمتعارف «دندان سگ» و «اتن برگ» هم ساخته شده است، استمرار مي يابد و نسخه اي تازه از غرايب فكري را بر كارنامه اش مي افزايد. اين در حالي است كه فيلم نخست اوراناس هم كه «Without» نام داشت، به گونه اي بخشي از اين موج تازه فيلمسازي در يونان بوده كه آن را موج عجيب هلرنيك نامگذاري كرده اند. دو سال بعد از مرگ تئو انجلو پوس بت سينماي موج نو و انديشمند يونان، آدم هايي مثل اوراناس با سني بسيار كمتر از او به سوي خلق مولفه هايي تازه براي سينماي كشوري پيش مي روند كه به سبب بيش از 70 سال تعارض هاي سياسي و قدرتمند بودن سران ارتش، هرگز هنر فيلمسازي در آن بي تأثير از كشش هاي سياسي و دردها و خواسته هاي اجتماعي نبوده است.
بر همين منوال اگر فرهنگ يونان را سرشار از تراژدي هاي كهن و مهم آن بدانيم، «بانوي خشونت» نوعي از همان تراژدي ها اما قرار دادن آن در يك چارچوب غير كلاسيك و خلاف سنت و در ميان امواجي از ارتباط هاي خانوادگي نوين در يونان است. تراژدي هاي يونان معمولاً همگي خانوادگي اند و «بانوي خشونت» نيز مستثني از آن نيست. آن چه موجب تفاوت Miss VioLence با ساير كارهاي خانوادگي در سينماي يونان و در تراژدي هاي رايج در فرهنگ آنان شده، همان طور كه قبلاً آمد، برخورد سرد و عادي و متفاوت اعضاي خانواده موردنظر با بزرگترين و شوكه كننده ترين اتفاقات و به واقع مرگي عجيب است. غافلگير كننده ترين آغاز ممكن براي «بانوي خشونت» در نظر گرفته شده است. در حالي كه اعضاي خانواه و مهمانان شان در اتاق نشيمن خانه جمع اند و صحبت ميكنند و موسيقي ملايمي پخش ميشود، انجليكي (شلو بولوتا) دختر 11 ساله خانواده كه اين مهماني جشن تولد 11 ساله شدن اوست. دور از همه از بالاي بالكن خانه، خود را به پايين پرت ميكند و در دم مي ميرد. پليس و سازمان حمايت از خردسالان وارد ماجرا مي شوند و الرني (الرني روسينو) را كه مادر انجليكي است و پدر الرني (تميس پانو) را كه به واقع «بزرگ» اين خانواده است، فرا مي خوانند و از آنها در خصوص اين خودكشي پرس و جو ميكنند ولي حتي يك مورد مشكوك و فردي كه بتوان به او سوء قصد كرد يافت نمي شود. بدتر از همه اين كه وقتي مادر و پدربزرگ انجليكي به خانه بر مي گردند طوري با قضيه با آرامش برخورد ميكنند كه انگار اين بچه اصلاً خود را هلاك نكرده است. و باز دردآورتر اين كه آنها به جاي عزاداري مهيا پذيرايي از ميهمان مهمي مي شوند كه به زودي وارد خانه شان ميشود و او يك مقام امور خيريه كشور (با بازي ماريا اسكولا) است.
اما اوراناس كه سناريو را به اتفاق كاستاس پروليس نوشته، از آن سكانس به بعد به آرامي اوضاع خاندان الرني را تشريح و معرفي ميكند و توضيح مي دهد كه از چه افرادي شكل مي گيرد و آدم هاي آن چه كساني و با كدام سلايق و علايق اند. بر اين اساس، در مي يابيم كه الكميني و فيلي پوس برادران انجليكي هستند و ميترو (سيسي توماسي) هم با اين كه همسن انجليكي است، اما به واقع عمر آن بچه جان باخته است. الرني و پدرش خانواده را با يك برنامه ريزي دقيق اقتصادي و با بودجه اي اندك اداره ميكنند و بنظر مي رسد كه كمتر كسي در اين خانه كار ميكند و صاحب شغلي در بيرون است و اين بر راز و رمزهاي خانواده مي افزايد. در اين خانواده كتك زدن يكديگر نيز امري رايج و عادي است و حتي الكميني در يك نما برادر كوچكش را به اين خاطر كه در مدرسه خشونت كرده، با يك سيلي ادب ميكند، در تصاويري كه اوراناس به ما ارائه مي دهد، زندگي روز به روز اين خانواده بيش از پيش رو ميشود.
در نهايت كارگردان در سكانس هاي آخر فيلم مي گويد كه چه اتفاقاتي در اين خانواده افتاده و چه مسايلي خودكشي انجليكي را باعث شده و در حالي كه دغدغه هاي فكري جاي خود را به آرامش نسبي ميدهند اما حتي نكات توضيحي پايان فيلم تمي دردآلود دارند. هرچند باشد اين خاندان با خشونتي پنهان عجين است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#109
Posted: 28 Oct 2013 01:35
نگاهي به «فيلومنا»، فيلم جديد استيفن فريرز؛پايان پنج دهه رنج
آيا مي توان داستاني از دلبستگي هاي خوب انساني را بدون اينکه به طور شديدي احساساتي باشد و تا اين حد نزول کند، بيان کرد؟ اين مساله غامضي است که خبرنگار قهرمان «فيلومنا» فيلم جديد استيفن فريرز با آن مواجه مي شود. اين فيلم همچنين به اين نکته اشاره مي کند که هر داستاني که از دلبستگي هاي انسان سخن مي گويد، مهمل و بيهوده نيست. سخن آنکه هر داستاني که پايان خوش دارد، لزوماً دروغ نمي گويد.
يکي از موفق ترين فيلم هاي فريرز، تا اين زمان فيلم «ملکه» بوده است که سال 2006 در جشنواره فيلم ونيز به نمايش درآمد. اين حضور در واقع شروع نوار موفقيت هاي مختلف و خارق العاده اين فيلم بود که در نهايت با موفقيتي بي نظير در گيشه پايان گرفت. در آن زمان فروش فيلم به 80 ميليون پوند رسيد. شش ماه پس از اين موفقيت ها «ملکه» در جشنواره بافتا هم برنده بهترين فيلم شد و به خاطر بازي هلن ميرن در نقش «ملکه اليزابت» جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش اول زن را دريافت کرد.
به هر حال انتظار مي رود «فيلومنا» نيز به موفقيتي مشابه دست يابد و چه در گيشه و چه در جشنواره ها خودنمايي کند. اين پيش بيني را مي توان از روي واکنش «هاروي وين اشتاين» متوجه شد.
وين اشتاين مردي است که شامه اي تيز در پيدا کردن فيلم هاي موفق دارد. او ماه مي (ارديبهشت) امسال وقتي در جشنواره کن فقط 7 دقيقه از اين فيلم را ديد، آنقدر اطمينان خاطر نسبت به آن پيدا کرد که بلافاصله دست در جيب اش کند و هفت ميليون پوند حق توزيع فيلم را از آن خود کند. به طور يقين مي توان گفت فيلم در «بافتا» به افتخاراتي دست يابد و احتمالاً «جودي دنچ» جايزه بهترين بازيگري را دريافت مي کند.
در جست و جوي فرزند «دنچ» در اين فيلم نقش «فيلومنالي» را بازي مي کند. «فيلومنا» زني ايرلندي است که در هفتمين دهه زندگي اش به سر مي برد و مي خواهد به هر ترتيب که شده پسرش را که نيم قرن قبل او را به خانواده اي داده تا بزرگش کنند، پيدا کند. البته اينکه او خود حاضر شده بوده فرزندش را به عنوان فرزند خوانده به خانواده اي دهد، نشانه اينست که او اين کار را با ميل و رغبت انجام داده است. اما در واقعيت او آن زمان در شرايطي دشوار قرار داشته و به همين دليل مجبور شده ورقه هاي مربوط به فرزندخواندگي پسرش به خانواده اي اسرارآميز را امضا کند. او در اين ورقه ها تضمين داده بوده که به هيچ وجه تلاش نکند ارتباطي با فرزندش پيدا کند و يا بخواهد او را ببيند.
حالا پنجاه سال از آن زمان مي گذرد و او مي خواهد دوباره فرزندش را ببيند. اين ميل به ديدن دوباره فرزند در او زماني پيدا مي شود که «مارتين» را مي بيند. «مارتين» يک خبرنگار است و قبلاً هم پزشک ارتوپد بوده است. فيلم تقريباً در تمام لحظات خود به ماجراي اين جست و جو مي پردازد و آدم هاي اين داستان را از لندن به ايرلند و از ايرلند به آمريکا مي برد. «مارتين» تازه کتابي چاپ کرده و نتيجه تحقيقات اش را در آن آورده است، جزئيات کتاب او به بايگاني عمومي اختصاص دارد. اما فريرز و نويسندگانش شامل «استيو کوگان» که در فيلم نقش «مارتين» را هم بازي مي کند و «جف پاپ»، اين جزئيات را با ظرافت و مرتب سازي بيش از حد نشان مي دهند. طوري که به نظر مي رسد در ميان اسباب و وسايل پشت صحنه تئاتر با احتياط در حال حرکت هستند و هيچ چيز ارزش آن را ندارد که دنبال آن بروند. به همين دليل هم وقتي اين لحظات مکاشفه روي مي دهند، فيلم درخشان تربه نظر مي رسد و گويي همه ابهامات کنار مي رود. در يک سکانس وقتي «مارتين» در هتلي در واشنگتن ناچيزترين و بي اهميت ترين اطلاعات را به «فيلومنا» در مورد فرزندش مي دهد، چشمان «دنچ» با شادي بسيار زيادي مي درخشد، مي لرزد و چين و چروک هايش بيشتر به چشم مي آيد.
متن «کوگان» و «پاپ» به مخاطب اين اشتياق را مي دهد که قبل از هر چيز از جمله لحظات کميک فيلم، قضاوت هاي آن را مورد توجه قرار دهد حين لذت از لحظات جدي لذت ببرد و هم از لحظات شوخي هم لذت ببرد و همين ضربه هاي اين چنيني باعث موفقيت فيلم مي شود.
«فيلومنا» يک کاتوليک معتقد است در حالي که «مارتين» اعتقادات محکمي ندارد و کلاً با شک و ترديد به همه چيز مي نگرد. اما مباحثه آنها درباره ايمان و بخشايش، حسي قابل اعتماد به مخاطب داده و به فيلم تعادلي قابل توجه مي بخشد. «فيلومنا» داستاني درباره دلشکستگي است. مگر مي تواند نباشد؟ البته اين را هم بايد گفت که فريرز قلب شما را مي شکند اما دوباره التيام مي بخشد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#110
Posted: 9 Nov 2013 22:50
یک فیلم پلیسی جدیدو پرشتاب
بازگشت پلیس پراحساس آهنی
خبری از پیترولرنیست اما خوزه پادیلیای برزیلی با نوآوری هایش یک بار دیگر قصه تبدیل شدن یک انسان تقریباً مرده به موجود انسانی ـ ماشین فوق العاده ای را تشریح کرده است.
خبری از پیترولرنیست اما خوزه پادیلیای برزیلی با نوآوری هایش یک بار دیگر قصه تبدیل شدن یک انسان تقریباً مرده به موجود انسانی ـ ماشین فوق العاده ای را تشریح کرده است.
بازگشت روبوکاپ به صحنه سینمای جهان از مهمترین اتفاقات پیش رو است. روبوکاپ اصلی که داستانش در 1987 توسط ادوارد نیومایر و مایکل ماینر نوشته شد، در فوریه 2014 با داستانی از جاشوا زتومر که البته کاملا وام گرفته شده از داستان 26 سال پیش و قدری به روز شده آن است، به پرده سینماها رجعت می کند. همان مولفه ها و خاستگاهها را به نمایش می گذارد و همان قدر خوش فرم و تند و تیز است. داستان روبوکاپ که در قسمت های دوم و سوم آن با جرح و تعدیل هایی و البته با کیفیتی نازل تر ادامه یافت، پیرامون مامور پلیسی است که در شهر جرم خیز دیترویت آمریکا بدنبال اشرار می گردد و می خواهد آنها را سرکوب کند. او را الکس مورفی می نامند و تبهکاران از وی بیم دارند و همین مساله سبب ترور وی در جریان یکی از ماموریت هایش و با شلیک دهها گلوله به سمت وی می شود. ترورکنندگان مطمئن اند که مورفی مرده و محل را ترک می کنند اما صحنه های بعدی نشان می دهد که وی جنازه وار باقی مانده و هنوز اندک نفسی می کشد و هر چند قادر به هیچ کاری نیست اما نمی توان رسماً وی را مرده اعلام کرد و پرونده را بست.
اینجاست که پلیس امنیتی وارد ماجرا می شود. آنها سالها است که طرح ها و پروژه هایی برای ساختن موجودات برتری دارند که نیم انسان و نیم ماشین باشند. لازمه آن، ادغام درست پوست و گوشت و مولفه های انسانی با قطعات فلزی ای که آدمی را به حرکت در می آورد، جای خالی «انسان» از بین رفته در وجود آدمی را می گیرد و حرکات و کارایی های او را بسیار بیشتر می سازد و وی را تبدیل به موجودی فوق العاده توانمند می کند. آنها ماهها روی مامور تقریباً مرده کار و با پیوند به قطعات فلزی موردنیاز وی را زنده و از نو کارآمد می کنند و به صورت یک موجود برتر و فوق العاده به خیابانها و صحنه جنگ با خلافکاران بر می گردانند و اوست و یک دنیا قدرت الکترونیک با ویرانگری اشرار را می کوبد، محو می کند، به پیش می رود و امنیت را به شهر باز می گرداند اما در عین حال جرقه های گذشته مکرراً به ذهن و مغز او باز می گردد و وی طی آن ابتدا به طور گنگ و سپس با شفافیت به یاد می آورد که چه افرادی وی را تا مرز مرگ پیش برده اند و همچنین یادش می آید که همسر و فرزندانش قبل از مرگ او چه کسانی بوده اند و همسو با آن طبعاً به فکر یافتن وابستگان و معدوم کردن ترور کنندگانش می افتد و به قسمتی از خواسته اول و تمامی خواسته دومش دست می یابد و انتقام های شدیدی از دشمنانش می گیرد و به این ترتیب فرهنگ و آوازه روبوکاپ را بر تارک شهر می نشاند.
طراحان ساخت و تدوین این موجود و مهندسان شرکت موسوم به Dmni Corp حساب همه چیز را کرده بودند غیر از این که مورفی هنوز درون پیکر فلزی اش زنده است و آن چه به مدرن ترین قطعات فلزی وصل شده و با یاری آنها به حرکت در می آید و به واقع باقی مانده موجود اولیه یک انسان است. انسانی با همه قابلیت ها و صلاحیت های یک آدم که احساس و منطق دارد و بر اساس تمایلات انسانی حرکت می کند. نسخه تازه روبوکاپ همان خط فکری و قصه را تعقیب می کند و پیرو همان فرضیه است و همان داستان را در قلب فلزی اش دارد اما عوامل اجرا و تهیه کنندگان فیلم آدم هایی به کلی متفاوت اند. هرچه باشد 26 سال از روبوکاپ یک و اورژینالی که ذاتاً فیلم خوبی بود و قسمت های دوم و سوم آن با توفیق کمتری از روی آن ساخته شد، می گذرد و طبعا آدم ها و هنرمندان کمی عوض شده اند. نسخه جدید به کارگردانی خوزه پادیلیای برزیلی انجام شده و جوئل کینامان ایفاگر رل پلیس تقریباً مقتول تبدیل شده به موجود آهنی است و گری اولدمن معروف و با کلاس و مایکل کیتون و ساموئل ال جکسون هم در این فیلم حاضرند و همین طور ابی کورنیش، جکی ارل هیلی، مایکل کی ویلیامز، جری باروشل، جنیفر الی و ماریان ژان باپتیست که هر یک گوشه ای از کار را گرفته و نقش هایی را در این فیلم همچنان جذاب به خود اختصاص داده اند.
تهیه کنندگان نسخه جدید هم مارک ابراهام و اریک نیومن هستند ولی خیلی ها معتقدند اگر ورسیون جدید رجحانی بر نسخه اورژینال داشته باشد، اضافه بر جذب بازیگران مشهورتر، در ابتکاراتی است که خوزه پادیلیا در مقام کارگردان طراحی و به اجرا درآورده است. گرگ فاستر که از سران شرکت ایمکس کورپ است در اوایل پاییز 2013 می گوید: «پادیلیا طبعاً بر اصل قصه وفادار مانده و تبع آن و بر اساس قصه فرارویش همان ماجرایی را شرح داده که ما در نسخه اورژینال دیده بودیم اما نوآوری ها و ابداعات وی نیز که داستان را متحول و مدرن تر کرده، غیرقابل انکار است. بنابراین برای ما افتخار است که نسخه ای از روبوکاپ را تحویل جامعه جهانی می دهیم که تفاوت هایی آشکار با فیلم اولیه دارد و اهداف و سمت و سوی آن وسیع تر است.پخش فیلم به شیوه های 3 بعدی وایمکس مکس نیز وسیله ای برای جلوه کردن بیشتر آن است و معتقدیم که از این منظر همگان راضی تر خواهند بود و زیبایی ها و اتفاقات شوکه کننده فیلم جلوه بیشتر و بهتری می یابند.
به این ترتیب در پاییز 2013 در حالی که اثر چندانی از ادوات و فضای روبوکاپ اولیه (با بازی ولر در رل اصلی) باقی نمانده ارائه نسخه وایمکس فیلم جدید ویژگیها و شادابی های آن را به حدی رسانده که برخی و بخصوص جوانترها احساس می کنند با یک فیلم کاملاً جدید سروکار دارند و باید همه چیز را از نو کشف و لمس کرد.
البته این امر زمان می برد و همان طور که در ابتدای مطلب آمد، قرار نیست روبوکاپ جدید زودتر از ماه فوریه و اگر دقیق تر بخواهید 18 بهمن امسال اکران عمومی شود و تا آن زمان می توان به نسخه اورژینال و قیافه خشک و ماشینی پیتر ولر قلب و روح و مرکز ثقل فیلم نخست فکر کرد و به این که بعضی قصه ها هیچ گاه کهنه نمی شوند، به شرط این که در هر مرتبه بازگویی به درستی تعریف شوند، کاری که گمان می رود خوزه پادیلیا در این بازگویی تازه رعایت کرده باشد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند