ارسالها: 23330
#101
Posted: 4 Jun 2017 15:59
28
مرضیه | Marzieh
- نام اصلی : خدیجه (اشرفالسادات) مرتضایی
- نام مستعار : مرضیه
- تولد : ۱ فروردین ۱۳۰۳ در تهران
- مرگ : ۲۱ مهر ۱۳۸۹ (۸۶ سال) در پاریس
- سبک : موسیقی کلاسیک ایرانی
خدیجه مرتضایی (ملقب به اشرفالسادات) با نام هنری مَرضیه (زاده ۱ فروردین ۱۳۰۳ خورشیدی - درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۸۹ خورشیدی) خواننده ایرانی است.
اشرفالسادات مرتضایی با نام هنری مرضیه در ۱ فروردین سال ۱۳۰۳ در تهران در خانوادهای هنردوست چشم به جهان گشود و در ساعت ۱ ظهر ۲۱ مهر ماه سال ۱۳۸۹، در ۸۶ سالگی در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. پدرش، سید حسن، و مادرش، ربابه، از یک خانواده هنردوست بودند و هنرمندانی از قبیل مجسمهساز، نقاش و مینیاتوریست و موسیقیدان در اقوامش بودند. اما مادرش بود که بطور خاص او را تشویق به خواندن کرد و در همه دوران زندگیاش از او پشتیبانی میکرد.
وی در مصاحبهای درباره خود گفتهبود:
«در زمانی که خانوادههای ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم میفرستادند پدر من با وجودی که یک فرد روحانی بود؛ مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای زنان خیلی غیر عادی بود و در عین حال یک خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسهای میداشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأئید میکردند و همچنین تئوری موسیقی را باید بخوبی میدانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.»
مرضیه در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۱ خورشیدی) زیر نظر اسماعیل مهرتاش، استاد بزرگ موسیقی، فعالیت هنری خود را آغاز کرد. در ابتدا با بازی در نقش شیرین در نمایش «خسرو و شیرین» در تئاتر باربد در تهران به محبوبیت رسید. این نمایش که ۳۷ شب روی صحنه بود برای او یک کامیابی بزرگ و سریع به بار آورد و با استقبال بسیار مردم روبهرو شد. مرضیه پس از آن به چنان شهرت و مهارتی در خواندن آواز دست یافت که تصنیفنویسان و شاعران برای اجرای آثار خود توسط این هنرمند با یکدیگر رقابت میکردند.
در سال ۱۳۵۴ خورشیدی ( ۱۹۷۵ میلادی) جشن دویستمین سال استقلال امریکادر مدیسن اسکوئر گاردن (واقع در شهر نیویورک) برگزار شد که در آن کشورهای زیادی دارای غرفه بودند. از ایران مرضیه و عارف از طرف رادیو برای مأموریت رفته بودند و هر روز در آنجا برنامه اجرا می کردند.
جلب نظر روزافزون اساتید موسیقی او را به نخستین زن خواننده در برنامه گلها بدل نمود. مرضیه در حدود ۱۰۰۰ آواز و ترانه در دوران شکوفایی هنریش خواند که در پیشرفت موسیقی ایرانی بسیار اثرگذار بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#102
Posted: 4 Jun 2017 16:02
تصنیف های دو صدایی مرضیه
بانو مرضیه در طول دوره هنری خود ۵ بار تصانیف دو صدایی خواندن که ۳ بار آن با استاد بنان، یکبار با علی بهاری و یکبار هم با نوه دختری خود جانان خرم بوده چنگ رودکی که به جوی مولیان معروف شد با همکاری استاد بنان، آهنگسازی استاد روحالله خالقی و شعری از رودکی خلق شد همین تصنیف در کنسرت المپیا پاریس با همراهی جانان خرم نوه مرضیه و تنظیم مجدد توسط محمد شمس بازخوانی شد.
مطلع شعر:
بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی
دواثر دیگر اجرا شده با استاد بنان مربوط به برنامه گلهای رنگارنگ ۲۵۴ و ۱۳۴ است که بصورت آواز ضبط و در دسترس است.
اما تصنیف دیگر که در سالهای نخست ورود مرضیه به دنیای هنر با همکاری بهاری سروده شده بود سالها بود که در گذر زمان از یادها و نظرها محو شده بود بطوری که خود مرضیه هیچگاه وجود چنین اثری را ابراز نکرد. بنابه گفته استاد بزرگ لشگری بعد ساخت تصنیف آقای لشگری احساس میکند بخشی از فضای تصنیف خالی است و نیاز به یک صدای مردانه دارد از همین رو از آقای بهاری که در استودیو مشغول نواختن ویلن بوده درخواست میکنند تا با مرضیه در این مورد همکاری کند و ایشان هم میپذیرند شعر تصنیف (موی سپید) از کارهای استاد کرمانشاهی است.
مطلع شعر:
ای شب ای شب کو صبح امیدم / رحمی آخر بر موی سپیدم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#103
Posted: 4 Jun 2017 16:06
خروج از ایران
مرضیه در سال ۱۳۷۳ از ایران رفت و در فرانسه به تشویق دوستانش مریم و هدایتالله متین دفتری پناهندگی گرفت. او در آنجا به شورای ملی مقاومت ایران اعلام پیوستگی کرد و در سفرهای گوناگون به کشورهای مختلف کنسرتهای زیادی داد. در این دوران او با هنرمندان معروف و شاعران و آهنگسازان و نوازندگان مشهوری چون محمد شمس و شاپور باستانسیر و عماد رام و محمد علی اصفهانی و اسماعیل وفا یغمایی و راس پاپل و حمیدرضا طاهر زاده وایرج شیخی و هنرمند فقید بریتانیایی، لرد یهودی منوهین، کارهای متعددی ارائه نمودهاست.
ورود دوباره مرضیه به صحنه، به هر دلیل و با هر امکان، رویدادی جذاب و کنجکاو کننده برای شنوندگان آثار او در سالهای پیش از انقلاب بود. رفتار و گفتار مرضیه نیز این رویداد را جذابتر میکرد. در یکی از نخستین کنسرتهایش در لوسآنجلس، زمانی که شنوندگان با یکی از ترانهها دست زدند، خطاب به آنها گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.». کنسرت به گزارش لوسآنجلس تایمز با «تدابیر شدید امنیتی» برگزار و عبور همه شرکتکنندگان از زیر ردیابهای فلزی، موجب ۴۵ دقیقه تاخیر شد.
از آثار معروف او در این دوره «مثل مهتاب» با شعر محمد علی اصفهانی و سرودهای زن کاوه میهن و سرود ارتش آزادی با شعرهای اسماعیل وفا است که سالها عضو مجاهدین و عضو شورای مقاومت بود ولی بعدها از هر دو خارج شد. محمد علی اصفهانی هم مانند یغمایی عضو شورای ملی بود که او هم به دلائلی از آن استعفا داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#104
Posted: 4 Jun 2017 16:10
فعالیتسیاسی
مرضیه و دخترش هنگامه
مرضیه از سال ۱۳۷۰ عضو شورای ملی مقاومت بود. سازمانی که سخنگوی سازمان مجاهدین خلق محسوب میشود. پس از سقوط صدام، مرضیه مدت ۱۰ روز در مرز عراق و اردن سرگردان بود تا سرانجام موفق شد از این کشور خارج شود و به اروپا برود.
مرضیه در طول سفر ده روزه خود به عراق از چندین واحد ارتش آزادی بخش بازدید کرد و در حالی که صدها تانک و هزاران نفر از افراد ارتش آزادی بخش دور او را محاصره کرده بودند به بالای یکی از تانکها رفت و نخستین کنسرت خود را اجرا کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#105
Posted: 4 Jun 2017 16:38
درگذشت
مرضیه سالهای پایانی عمرش را در پاریس گذراند. در فروردین ۱۳۸۹ دخترش هنگامه امینی را که مبتلا به بیماری سرطان بود از دست داد و چندی بعد خود نیز ظهر روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن ۸۶ سالگی بر اثر بیماری سرطان در بیمارستان آمریکاییها در شهر پاریس درگذشت.
تنها پسر او که حاصل ازدواج دوم اوست در آمریکا زندگی میکند همچنین نوه دختری او جانان خرم بتازگی ترانههایی خوانده که از جمله آن میتوان به ترانه دختر کولی که سالها پیش مادربزرگش خوانده بود اشاره کرد جانان هم اکنون در پاریس زندگی میکند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#106
Posted: 4 Jun 2017 16:42
نگاهی به زندگی هنری مرضيه
مرضيه در دوران شکوفايی هنریاش بيش از هزار آواز و ترانه خواند. ترانههايی که در ارتقای موسيقی ايرانی بسيار اثر گذاردهاند. اما مرضيه علاوه بر موفقيتهایاش در خوانندگی و موسيقی دارای کيفيتهای تحسينانگيز ديگری است که مهمتر از همه شجاعت و پشتکار درخشان او در نوآوری در کار موسيقی بود.
اين نوشته را پيشکش می کنم به دو شاعر فاضل و ترانه سرای با ذوق ايرانی، خانم منير طه و اسماعيل وفا يغمايی
بیگمان همه اهل فرهنگ و هنر و موسيقی در ايران به خود می بالند که در طول نيم قرن اخير يکی از تاثيرگذارترين چهرهها در خواندن تصنيف و آواز و يکی از نوابغ موسيقی ايران کسی جز بانو مرضيه نبوده است که با کمال تاسف سال پيش در چنين روزهايی دار فانی را وداع گفت. مرضيه علاوه بر تسلط فراوان و بینظير در خواندن ترانه و آواز با صدای جادويی خود، بر ادبيات ايران، فنون شعر و شاعری و ارتباط آن با موسيقی هم تسلط داشت. فردی علاقهمند و اهل مطالعه در حوزه تاريخ و فرهنگ ايران بود که شخصيتهای تاريخی و هنری ايرانی را به دقت میشناخت و تمام تلاش او که عاشق فرهنگ ايران بود در اين صرف میشد که اثری ماندگار در فرهنگ ايرانی و آنچه موسيقی اصيل ايران ناميده میشود بر جای بگذارد که البته همينطور هم شد.
اشرف السادات مرتضايی با نام هنری مرضيه، در سال ۱۳۰۴ شمسی در شهر تهران، خيابان عينالدوله، کوچه رومی در خانواده ای هنردوست به دنيا آمد. او شاگرد دبستان هما و دبيرستان عصمتيه بود و در سن بيست سالگی به موسيقی روی آورد.
مادرش بود که بطور خاص او را تشويق به خواندن کرد و در همه دوران زندگیاش از او پشتيبانی میکرد.
مرضيه درباره خود گفته است:
«درزمانی که خانوادههای ايرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصيل علم میفرستادند پدر من با وجودی که يک فرد روحانی بود مرا تشويق به آموزش تحصيلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای زنان خيلی غيرعادی بود و درعين حال يک خواننده در آن زمان بايد هم دانش مدرسهای میداشت و هم دانش کلاسيک موسيقی و هم چنين يک صدای خوب. در ضمن استادان موسيقی زيادی بايد صدای او را تأئيد میکردند و همچنين تئوری موسيقی را بايد بخوبی میدانست. من سالهای زيادی را به آموختن زير نظر استادان بزرگ موسيقی ايرانی گذراندم پيش از اينکه شروع به خواندن کنم.»
مرضيه را «بلبلی» خوانده اند که در اوج شکوفايی هنری وحرفه ای با آغاز حکومت اسلامی در ايران خيلی زود به کنج قفس خاموشی افتاد و به انزوا کشانده شد و سال های آخر زندگی او در ايران، در خلوت و تنهايی در ييلاقی دراطراف تهران گذشت.
مرضيه بعدها به يکی از دوستان خود گفته بود که در دوران حکومت اسلامی و هنگامی که آواز خوانی زنان ممنوع شد، او حتی جراًت نمی کرد در خانه خودش آواز بخواند. او به کنار رودخانه ای که نزديک محل اقامتش در حومه تهران بود می رفت و در جايی که صدای ريزش آب، صداهای ديگر را می پوشاند، صدايش را در اوج سر می داد و به زندگی اش به عنوان يک خواننده معنا می بخشيد.
اگر به کارنامه اين هنرمند از ديدگاهی هنری نگاه کنيم می بينيم که اين زن هنرمند و خواننده ترانه های به يادماندنی چون «بوی جوی موليان» و «شب»، در زمانی که خانواده های ايرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصيل علم به مدارس می فرستادند، به مدرسه رفت وبه مدارج بالايی در حد تحصيلات مرسوم آن زمان رسيد.
درکتاب خاطراتی از هنرمندان نوشته پرويز خطيبی در بخشی تحت عنوان «مرضيه در نقش شيرين»، اين نويسنده ماجرای نخستين رويارويی خود با مرضيه جوان را دراوائل دهه ١٣٢٠ اينگونه توصيف می کند:
«مرضيه را اولين بار در خانه يکی از دوستان ديدم. خانه ای واقع در کوچه کليسا در نزديکی محل روزنامه کيهان. صاحبخانه که يک خانم خارجی بود با مادر مرضيه آشنايی و رفت و آمد داشت. آن روزها مرضيه که نام اصلی اش «اشرف السادات» است در کلاس ششم متوسطه درس می خواند. وقتی از مدرسه برگشت چادر نماز چيت گلداری به سرش کرد و خانم صاحبخانه گفت که او آوازی خوش دارد و گاه و بيگاه ترانه های محلی را زير لب زمزمه می کند. ترانه هايی از شاليزارهای شمال و از دختران جوان و زنان برنج کاری که با لباس های محلی از سپيده صبح تا غروب آفتاب در برنجزار ها دست به کارند. او دختر جوان و کم روئی بود که مثل بيشتر دختران جوان ايرانی در آن سن و سال شاداب و سرحال می نمود. وقتی از او خواستم ترانه ای را برای ما بخواند «بارون بارونه» را انتخاب کرد و من احساس کردم که دراين صدای تازه و متفاوت شور و حالی نهفته است. به او گفتم دلت می خواهد خواننده بشوی؟ با حيرت فراوان به من خيره شد و پس از لحظه ای مکث گفت:
«مگر با وجود دلکش و روحبخش می شود خواننده شد؟» در آن دوران و درسال ١٣٢٥ دلکش و روحبخش از معروف ترين خوانندگان راديو بودند. اصرار کردم که مرضيه با من به کلاس استاد مهرتاش بيايد. مهرتاش که در «تئاتر جامعه باربد» کلاس تعليم آواز تشکيل داده بود و بزرگانی چون شهيدی و شجريان از شاگردان او هستند مرضيه را با روی باز و با مهربانی خاص خود پذيرفت. پيش از آنکه مرضيه را نزد استاد ببرم در «موزيکال کمپانی» از او يک صفحه آزمايشی ضبط کردم که هنوز هم درخانه خواهرم در ايران موجود است. مدتی گذشت و من مرضيه را نديدم با اين حال هر وقت به «جامعه باربد» می رفتم سراغش را از استاد مهرتاش می گرفتم. استاد مهرتاش می گفت شاگرد علاقمندی است و من هم با تمام قوا سعی می کنم تا چيزی به او بياموزم. يک سال بعد در جامعه باربد نمايش معروف «خسرو و شيرين» بر روی صحنه رفت اما چون هنرپيشه اول نمايش «مهين معاون زاده» خواننده نبود، مرضيه از پشت صحنه بجای او آواز می خواند. اين رويه بعدها در سينمای ايران نيزمعمول شد ودر طول سال ها ايرج خواننده معروف آن زمان بجای فردين آوازهای فيلم را اجرا می کرد. کمی بعد، از مرضيه دعوت شد تا در برنامه «شيروخورشيد سرخ ايران» که از راديو ايران پخش می شد شرکت کند. مرضيه در اين برنامه شعر و آهنگ معروف «شيدا» به نام «امشب شب مهتابه» را خواند و صدايش به دل هزاران شنونده راديو نشست. حالا ديگر نام مرضيه بر سر زبان ها افتاده بود و مردم می خواستند اين خواننده تازه از راه رسيده را ببينند. جامعه باربد يک بار ديگر نمايش «خسرو و شيرين» را به روی صحنه برد و اين بار مرضيه شخصا در نقش شيرين ظاهر شد. استقبال تماشاگران از اين برنامه به حدی بود که استاد مهرتاش ناچار شد چند ماه متوالی اجرای آن را برروی صحنه ادامه بدهد.»
پيش از مهرتاش، اولين مشوق و استاد مرضيه شاد روان حشمت دفتر راد، از دوستان نزديک نامادری مرضيه بوده است که مردی اديب و موسيقيدان بشمار می رفت. مرضيه تصنيف های قديمی را از او آموخته است. تصنيف «در فکر تو بودم که يکی حلقه به در زد» که معروفيت بسزايی پيدا کرد، از ميرزا علی اکبر شيدا است. همچنين، مرضيه سالها با صدای پيانوی زن پدرش دمساز بود. مادر مرضيه نيز نوازندهً تار و شاگرد درويش خان بود. پس از مهرتاش، که هم مشوق و هم معلم و راهنمای مرضيه بود و خودش شاگرد درويش خان و کلنل وزيری، و استاد مرضيه در هنر دکلاماسيون و دادن نقش شيرين به او در نمايشنامه شيرين و فرهاد، نوبت به آموزگار بزرگ موسيقی، ابوالحسن صبا رسيد. صبا حشو و زوائد آواز خوانی او را گرفت ولی آموزش دقيق رديف را عبدالله دوامی به عهده گرفت. گويا او نخستين شاگرد دوامی بوده است. مرضيه همچنين نزد مرتضی محجوبی سنتور و پيانو آموخت و با اين اندوخته اولين بانوی آوازخوان ايرانی بود که به برنامه گلهای راديو ايران راه يافت.
با پيشنهاد حسين قوامی، مرضيه همراه با استادش ابوالحسن صبا و حسين تهرانی، تنبک نواز چيره دست، اولين کنسرت خود را به دعوت ملکالشعرای بهار برگذار کرد.
آوای مرضيه سالها بر بستر ساختههای شيدا، پرويز ياحقی، بزرگ لشگری، علی تجويدی و همايون خرم نشست.
اما در ميان استادان مرضيه به نام درويش حسن نيز برمیخوريم. مرضيه گفته است:
«درويش حسن بهبهانی بود که خيلی خوب موسيقی را میشناخت و خيلی خوب میخواند. کسی بود مانند مشتاق که سيم چهارم را به سه تار اضافه کرده و میگويند قرآن را با نوای سه تار میخوانده است... [مشتاق عليشاه که نام اصلی اش ميرزا محمد تربتی است، جوانی خوش سيما و برازنده و از مريدان شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در اين شهر ساکن شد.] مشتاق در اواخر دوره زنديه در کرمان و در مسجد به فتوای آخوندها کشته شد...
مرضيه افزوده است که صدای او زير تاثير صدای درويش حسن است. «و اين حالت خاص شور و شيدايی را من از درويش حسن ياد گرفتم. در حقيقت درويش حسن بهبهانی به تمام معنی درويش بود، ادعايی نداشت، ولی موسيقی را خوب می شناخت.»
مرضيه همچنين گفته است:
«در مملکت ما، بخش قابل توجهی از موسيقی توسط درويشهايی که موسيقی می دانسته اند، حفظ شده است.»
مرضيه در گفت و گو با اسماعيل وفا يغمايی، اديب و شاعر، گفته است:
يک حالتی در خواندن من هست که هيچکس تابحال نتوانسته آن را تقليد کند. يک حالت خاص شور و شيدايی است و اين حالت را من از اين درويش ياد گرفتم. خودش اين طور می خواند. حسن بهبهانی می آمد خانه و به من درس می داد. در يکی از اين روزها، شروع کرد به آواز خواندن، وقتی تمام کرد، گفتم، ياد گرفتم، گفت: چی چی را ياد گرفتی؟ گفتم: همه اينها را. يک قطعه خواند و پرسيد، اين چيست؟ گفتم سه گاه. بعد يک مرتبه رفت به ماهور و نتوانستم بگويم. گفت، هنوز ياد نگرفته ای، به اين می گويند مرکب خوانی. اگر من از سه گاه رفتم به ابو عطا، شور يا ترک، تو بايد فوری تميز بدهی که اين چيست و گوشه های موسيقی ايرانی را خوب ياد بگيری. معلوم شد که خوب ياد نگرفته ای، خب آدم است ديگر، يک کوچولويی را که ياد می گيرد، فکر می کند همه چيز را ياد گرفته است. قديمی ها می گفتند، خرده علم مايهً درد سر است. درست مثل خرده قرض که، اين يکی باعث می شود آدم در همه چيز دخالت کند، و آن يکی را آدم فراموش می کند بپردازد. در هر حال اين درويش به من فهماند که هنوز راه درازی مانده است. اين گوشه ها و رديف ها را من سالها و شبها و روزهای بيشمار نزد حشمت دفتر، صبا، درويش حسن، مهرتاش و خيلی ديگر از استادان آموختم. اما يکی از اين معلم ها تاًثير خاصی در زندگی من داشت و او عبدالله دوامی بود، يک پيرمرد لاغر و نحيف با چشمهايی تيز و باهوش، آمد و نشست و از من خواست که بخوانم و سرش را پايين انداخت. من اولين شاگرد عبدالله دوامی بودم. تا آن وقت او هيچ شاگردی را تعليم نداده بود. عبدالله خان از آن کم نظيرها بود، تمام علم استادان خودش، يعنی آقا ميرزا حسينقلی، حسين خان کمانچه کش، ملک الذاکرين، درويش خان و آقا ميرزا عبدالله را در سينه جمع کرده بود.
پرويزخطيبی دربخش ديگری از کتاب خاطرات خود از هنرمندان، از مرضيه می نويسد: «يک روز من و کريم فکور(ترانه سرای معروف آن زمان) در خيابان لاله زار با «مجيد وفادار» - آهنگسازـ روبرو شديم و من به وفادار پيشنهاد کردم که با مرضيه همکاری کند. وفادار از اين پيشنهاد استقبال کرد و به زودی مرضيه و داريوش رفيعی زير نظر برادران وفادار (مجيد و حميد) برنامه های راديويی مشترکی را آغاز کردند.»
«بديع زاده» خواننده قديمی از دوستان و دوستداران مرضيه بود و هميشه او را ستايش می کرد. او در باره اين خواننده گفته بود: «لحن خوش مرضيه و تحريرهای ريزی که دارد شبيه کارهای خواننده ای به نام «زهرا سياه» است که بزرگ ترين خواننده زن عصر قاجار بوده است.»
مرضيه نخستين زنی بود که توانست در برنامه راديويی «گلهای رنگارنگ» که برنامه ای سنگين و هنری بود آواز بخواند. مرضيه دردوران شکوفايی هنريش بيش از ١٠٠٠ آواز و ترانه خواند. ترانه هايی که در ارتقای موسيقی ايرانی بسيار اثر گذارده اند. اما مرضيه علاوه برموفقيت هايش در خوانندگی و موسيقی دارای کيفيت های تحسين انگيز ديگری است که مهم تر از همه شجاعت و پشتکار درخشان او در نوآوری درکار موسيقی بود. در زمانی که خوانندگی به عنوان يک سرگرمی ويا شغلی نه چندان افتخارآميز تلقی ميشد و بخصوص زنان در خانه ها محبوس بوده حق هيچگونه ابراز وجودی نداشتند او به عنوان يک زن جوان به خوانندگی به عنوان يک هنر کاملا تحصصی و غرورآفرين درسطح بالايی از نظر فرهنگی می نگريست و درنهايت برای خود جايگاهی در صحنه هنر ايرانی با وجود همه گوناگونی های فرهنگی وزبانی ايجاد کرد. مرضيه هنرمندی بود اسطوره ای که در صحنه هنر موسيقی ايران درخشيد و آثاری که از او بجای مانده نيز يک گنجينه فرهنگی ارزشمند و کم نظير را تشکيل می دهند.
بانوی اديب و شاعر و تصنيف ساز با ذوق خانم منير طه در بارهً مرضيه می گويد:
ترانه ها در چشم هايش برق می زدند. آواز ها و آهنگ ها در سينه اش می چرخيدند و می رقصيدند. سرمستی و«آنی» که در صدايش بود يگانه بود و من چقدر اين صدا را که نمی توانم چگونگيش را توصيف کنم دوست داشتم و چقدر به خود می باليدم وقتی اين صدا با آن شگردی که در ذات و طنين خود داشت ترانه هايم را می خواند و معرفی می کرد. تجويدی خوب می دانست اگر من ترانه سرای آهنگ هايش هستم مرضيه آن را خواهد خواند و بايد بخواند بنا براين در اين مورد سخنِ ديگری با من نداشت. او هم نيست، او هم رفته است. دلم برايشان تنگ می شود و سرشکم تا بنِ مژگانم می آيد و نمی ريزد. نمی گذارم بريزد مبادا تسکينِ خاطرم از يادشان غافلم کند.
مرضيه گفته است:
«نخستين دوره ی آموزشها، هفت سال، و به طور مستمر ادامه داشت. يعنی در حقيقت، من در طول اين زمان می توانستم با زحمتی خيلی کمتر در يکی از رشته های علمی يا ادبی دکترا بگيرم، می توانستم اين کار را بکنم تا در آن سالها کسی به من نگويد "آوازه خوان" و مجبور نشوم در اجتماع آن سالها آن قدر خون دل بخورم. ولی من تصميم گرفته بودم نشان دهم که يک زن می تواند هم آواز بخواند و هم خانم باشد و پاک و پاکيزه زندگی کند. من عاشق و شيفتهً دنيای هنر و کار در زمينه هنر هستم.» مرضيه هنر دکلمه و خوشنويسی را نيز آموخته بود و می گفت: «به قولی، "غير از هنر که تاج سر آفرينش است / دوران هيچ سلطنتی پايدار نيست». شاعر فرموده که تاج سر آفرينش، من می گويم، چرا تاج سر؟ اصلا خود آفرينش است هنر". مرضيه گفته است: من قبل از آنکه بخوانم، سنتور می زدم. ده سال آموزش پيانوی کلاسيک را گذراندم. بعد از سال پنجاه و هفت و آن انقلابی که به بلبشوی آخوند ها ختم شد، تصميم گرفتم سه تار ياد بگيرم. نزد دکتر داريوش صفوت تمرين کردم.
به قول مولانا: آب دريا را اگر نتوان کشيد / هم به قدر تشنگی بايد چشيد.»
مرضيه در باره ی ترانه سرايان و شاعران زن در گفت و گو با اسماعيل وفا يغمايی، اديب و شاعر، در پاريس در تاريخ اول نوامبر۱۹۹۴ ميلادی اظهار داشته است:
«در ايران، ما زنان تصنيف ساز هنرمند و فاضلی داشته ايم، و اگرچه خاموشند، ولی خوشبختانه اکثر آنها زنده اند. اميدوارم عمرشان هرچه طولانی تر شود و وجودشان سلامت باشد. تعدادشان کم نيست، بانوی فاضل و اديب و شاعر و تصنيف ساز با ذوق خانم منير طه هستند. ايشان زنده و سر حال هستند و الان در آمريکا [کانادا] زندگی می کنند. تصنيف های «به کس مگو مگو، حديث اين سبو» ، «شيرين بر و شيرين لب و شيرين سخنم» و «مرا عاشقی شيدا» از کارهای اين بانوی عزيز است. آهنگ اکثر تصنيفهايی را که اين بانو می سرودند، آقای تجويدی می ساختند.»
مرضيه در اين گفت و گو می گويد:
«من وقتی راهی سفر می شدم، گاهی از اوقات که صفای دل بود و نيازمندی و شور و حالی بود، به آستان حضرت شاه نعمت الله ولی می رفتم و آنجا سينه يی و خاطری صاف می کردم.»
يغمايی می پرسد: اشاره کرديد به درويشی و خلوت خودتان، آيا اين يک نگاه عمومی از نظر فکری به جهان برای شماست، يا درويشی برای شما يک طريقت است يا قوانين و سلوک خاص خودش؟
مرضيه پاسخ می دهد: «من بيست و چند سال است، رو به درويشی کرده ام که گفته اند:
در اين بازار اگر سودی است از درويش خرسند است / خدايا منعمم گردان به درويشی و خرسندی.
«من در سال هزار و سيصد و پنجاه، برای اولين بار، به ماهان کرمان رفتم، به زيارت حضرت شاه نعمت الله ولی، عارف و شاعر همدورهً حافظ، و در آنجا، به قول حافظ، «حالتی رفت که محراب به فرياد آمد» در هر حال، اين برای من نوعی سلوک و نگاه به زندگی است. جان کلام من اين است که نوعی مردم دوستی و صفا و وارستگی را و نوعی رفاقت با جهان معنوی و مادی را دارد. خودتان می دانيد که از طرفی درويشی يک جور سرکشی در برابر خشکه مقدسهاست، بدون آن که با معنويت قهر بکند، و جان و روحش در آزادگی و صفاست.»
سال ۱۳۶۴ است، چهلمين روز درگذشت غلامحسين بنان و جمعيت زيادی برای بزرگداشت او در امامزاده طاهر کرج جمع شده اند. مرضيه کنار قبر بنان می ايستد و زير لب چيزی می گويد، شايد طلب آمرزش می کند يا برای آخرين بار، ياد يار مهربان.
مرضيه در سال ۱۳۷۳ ايران را ترک کرد و به پاريس رفت. و از همان سالهای آغازين زندگی خود در فرانسه به شورای ملی مقاومت پيوست و گفت که "من از آنجا [ايران] کارزيادی نمی توانستم بکنم آمده ام تا صدايم را به مقاومت شما ملحق کنم و هر آنچه را که می توانم انجام دهم تا صدای زنان ميهنم را دردنيا منعکس کنم.'' با روی کار آمدن حکومت اسلامی، مرضيه ۱۵ سال از خواندن منع و محروم شد و بقول خودش شبها برای ماه و ستارگان آسمان در کنار جويباری که از دهکده لالان می گذشت ترانه می خواند.
خروج مرضيه از ايران و اعلام پيوستگی اش به شورای مقاومت عليه حکومت اسلامی، انعکاس وسيعی در داخل و خارج ايران داشت. در ايران حکومت اسلامی دختر او هنگامه امينی را دستگيرکرد و به عنوان گروگان نگاه داشت. مرضيه اظهار داشت: "گروگان گيری ظالمانه آنها عزم مرا برای دفاع از حقوق مردم تحت ستم ايران جزم تر می کند''
او به سازمانهای حقوق بشر جهانی مراجعه و درخواست عمل فوری در جهت آزادی دخترش نمود. خانم امينی چهل و دوساله که در ايران زندگی می کرد در اثر فشارهای سازمان های حقوق بشر جهانی آزاد شد.اما تا مدتها تحت کنترل درخانه اش می بود.
مرضيه گفته است: «من هميشه برای همه خوانده ام اما ملاها صدای عشق و احساسات انسانی را به سکوت کشاندند. آنها نسيم و مهتاب و بهار و لبخند سرزمين مادری من ايران را به زندان افکندند. سرزمينی که يکی از بزرگترين تمدنها و فرهنگ های تاريخی را معرفی می کند و گهواره شعر و ادبيات و موسيقی و انسانيت بوده است و اينک درزير ضربات شلاق يک حکومت ضد تمدن وفرهنگ، ضد زن و ضد انسانيت قرارگرفته است.»
مرضيه در سفرهای گوناگون به کشورهای مختلف کنسرتهای زيادی داد. در اين دوران او با هنرمندان معروف و شاعران و آهنگسازان و نوازندگان مشهوری چون محمد شمس، شاپور باستانسير، عماد رام، محمد علی اصفهانی، اسماعيل وفا يغمايی و حميد رضا طاهرزاده کارهای متعددی ارائه داد.
از آثار معروف او در دوران اقامت در خارج از کشورمثل اُپرای مهتاب با شعر محمد علی اصفهانی و سرودهای زن و کاوه ی ميهن با شعرهای شاعر معروف تبعيدی اسماعيل وفا يغمايی است.
او خوانندهای بود که در سبکهای کلاسيک موسيقی همه را به حيرت واداشته بود. وقتی در کنسرت پاريس خوانده بود حتی کسانی را که فارسی نمیدانستند به تحسين واداشته بود. منتقدان پاريسی او را در سطح خوانندگان کلاسيک اروپا ارزيابی کرده بودند.
مرضيه، وقتی در هشتاد و دو سالگی می خواست به همراه يک ارکستر بزرگ در سالن المپيای پاريس ظاهر شود. و در برابر سه تا پنج هزار نفر نزديک به سه ساعت آواز بخواند، روزنامه فيگارو ۲۵ فروردين ۸۵ به قلم «برتران ديکال»، می نويسد:
«اگر کسی بخواهد مرضيه را برای فرانسويان توصيف کند، جز با تلفيق چندين چهره نمی تواند اينکار را بکند: عشقی از نوع کاترين سُوژ برای شعر و شاعران، طعم صدای بی انتها در زمينه ويولنها مانند نانا موسکوری، هيبت قوی مانند جون بائز، گرمای جذب کنندة شرقیِ ام کلثوم.»
«او دوشنبه ۱۷ آوريل در الَمپيا خواهد خواند، در حاليکه اين سالن موسيقی معروف پاريس بندرت ميزبان ستاره ای در اين سن بوده است. مرضيه هشتاد و دوسال دارد. ولی بگفته خودش از چهل سال پيش تاکنون صدايش تغييری نکرده است. او می گويد: «سالها پيش، يک دکتر در اتحاد شوروی مرا معاينه کرد، و به من گفت: «می توانم تا سن صد و بيست سالگی آواز بخوانم»"»
نويسنده می افزايد: «زنی با خنده آهنگين، چشمان زنده، رگه ای از جوانی در صدا- خير، بنظر جوان تر از اين سن می رسد.»
در ادامة مقاله آمده است: در خانه اشان يک پيانو وجود داشت، و مادرش تار می نواخت. اين زمانی بود که شخصی بنام لومر- يک فرانسوی- آموزش موسيقی غربی را وارد جامعه ايران کرده بود. مرضيه سولفِژ و پيانو را در همان حالی آموخت که دروس اساتيد موسيقی کلاسيک ايرانی را فرا می گرفت. وی در سال۱۹۴۲، در هجده سالگی با ايفای نقش قهرمان زن يک نمايشنامه موزيکال بمدت ۳۷ شب در يک تئاتر بزرگ تهران پا به صحنه گذاشت. چند سال بعد وی برنامه پخش روزانه اش از راديو تهران را داشت، که در آن بشکل زنده آواز های کلاسيک ايرانی و ترانه های سروده شده توسط شعرای بزرگ زمان خود را می خواند. البته وی شعرای قديمی تر را ترجيح می دهد، «حافظ که بسيار زيبا از عشق می گويد، و سعدی که اندرز می دهد...»
فيگارو با اشاره به اين که وی طی ساليان يکی از ستارگان ايران محسوب می شده است, بانوی آواز ايران را با قمرالملوک وزيری (۱۹۰۳-۱۹۵۹)، و ام کلثوم که از ويولن های ارکستر "مدرن" مصر لذت می برد، مقايسه می کند و می نويسد:
مرضيه نيز به نسلی تعلق دارد که از فرهنگی گشاده بر خوردار است - بنحوی که از اديت پياف و کالاس تمجيد می کند. همچنين نوازندگان المپيا نيز غربی خواهند بود: پنجاه و دو نوازنده اپرای پاريس که به اجرای موسيقی ايرانی خواهند پرداخت، بدون اينکه حتی ربع پرده های آن نيز بتواند برايشان مشکلی ايجاد کند.
ورود دوباره مرضيه به صحنه، به هر دليل و با هر امکان، رويدادی جذاب و کنجکاو کننده برای شنوندگان آثار او در سالهای پيش از انقلاب بود. رفتار و گفتار مرضيه نيز اين رويداد را جذابتر میکرد. در يکی از نخستين کنسرتهايش در لوسآنجلس، زمانی که شنوندگان با يکی از ترانهها دست زدند، خطاب به آنها گفت: «من مطرب نيستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهيد.» کنسرت به گزارش لوسآنجلس تايمز با «تدابير شديد امنيتی» برگذار و عبور همه شرکتکنندگان از زير رديابهای فلزی، موجب ۴۵ دقيقه تاخير شد.
منير طه می نويسد:
دو سال پيش مرضیۀ شيرين رفتارِ ترانه هايم پس از گذشتِ عمر، که تابستان بهار را در نورديده و با کوله باری سنگين از افسوس و آه غربتِ زمستان را احتمال می کرد، تلفن کرد. می گفت شمارۀ تلفنت را از مولود زهتاب گرفتم. دلم تپيد. اين همان مرضيه است که با ترانه هايم به ديدارش می رفتم و با آغوشی از گل های رنگارنگ به ديدنم می آمد؟ اين همان مرضيه است که صدايش از راه دور در گوشم و در خانۀ خاموشم می پيچد؟ اين همان مرضيه است که پيش دستی کرده و از من ياد می کند؟ در دل مانده ها را گفتيم و شنيديم. آرزوهايمان را قسمت کرديم طول کشيد. ترانۀ خوانده نشدۀ دربدری ها را برايش خواندم: «اگه در راه بلا سر بسرِ حادثه بردم/ اگه تو مُشتای سر گردونم اين جونوُ فشردم/ اگه در تير رسِ آتشِ صياد نمردم/ از لطف و صفای دلِ ما بود - که من از اين سرِ دنيا/ تو از اون سرِ دنيا/ توی اين شهرِ پر از آشوب و غوغا/ دوباره سينه به سينه می شويم/ ای دربدری ها/ ای خون جگری ها.» گفت می خوانمش گفتم آدرس و شماره تلفنت را بده هم نوار آهنگش را و هم هر دو بند را برايت بنويسم و بفرستم گفت خودم دوباره تلفن می کنم موقعيتش را در يافتم. به وقت خداحافظی بخش پايانی ترانه را از بند دوم برايش خواندم: «هيهات ديگه کی چه می دونه/ که من از اين سر دنيا/ تو از اون سرِ دنيا/ تو کدوم شهر پر از آشوب و غوغا/ دوباره سينه به سينه کِی شويم.» اينچنين يکديگر را رها کرديم و ديگر صدا و دست هايمان به هم نرسيد.
رضا دقتی، عکاس خوش ذوق می نويسد: «نمی دانم چندسال پيش بود دقيقا که خبر شدم به پاريس آمده است. پيغامی فرستاده بود که دلش می خواهد هم ببينمش و هم از او عکاسی کنم. می گفت که می دانم که پير شده ام، اما پيری فقط در ظاهر است و در چين و چروک صورت. راست می گفت. قلبش هنوز با آوايی حتی بلندتر و دورتر از خاک وطن شبهای مهتاب ايران زمين را می سرود.»
«قبل از آنکه عکاسی را شروع کنم مثل هميشه خواستم آوازی بخواند تا حالت و حس درونی هنرمند را در هنگام اجرای هنرش ببينم و آنچه را که در درون آشفته و پرجوش هنرمند است، در خطوط صورتش به تصوير بکشم.»
«سپس عکسی از جوانی اش نشانم داد. نه برای آنکه مثل بسياری نشان دهد که چهره ی ديگر داشته است، بلکه از اين سو که گذشت زمان را در تصويری واحد بيان کنم.»
«مرضیه و هزاران هنرمند ایران زمین، هزاره ها و قرن هاست که با آتش بانگ نای شان شعله ی این فرهنگ را در مقابل طوفانها زنده نگه داشته اند و از نسلی به نسلی سپرده اند.»
آری، هجوم این طوفان سیه دل بر دل این سرزمین همه ی ما را می خواند تا دوباره هم ندا شویم و با یاد مرضیه راهی را ادامه دهیم تا بار دیگر سرود عاشقانه ی شبهای مهتاب را آزادانه در سرزمینمان فریاد کنیم.
مرضیه در جواب، آینده را چطور می بینید.؟ به وفا یغمایی می گوید:
«من خودم همیشه آدم امیدواری بوده ام، الان هم امیدوارم، به قول حافظ: "دمی با غم به سر بردن، جهان یکسر نمی ارزد" آن هم غم و غصه هیچ و پوچ، غم و غصه وقتی خوب است که آدمی را به جایی برساند، راه بیندازد برای نجات، وگر نه چه فایده؟ در هر حال من به آینده امیدوارم. مملکت ما از این حکایتها بسیار دیده، آن وقتها من و شما نبوده ایم و بقیه درد و رنجش را تحمل کردند و مقاومت کردند و پا پیش گذاشتند تا بدیها گذشت.
مرضیه سالهای پایانی عمرش را در پاریس گذراند. در فروردین ۱۳۸۹ دخترش هنگامه امینی را که مبتلا به بیماری سرطان بود از دست داد. میگفتند مرضيه پیش از مرگ دخترش تا آن موقع گریه نکرده بود. ولی مرگ دخترش او را واقعاً دگرگون کرد. نمیتوانست تحمل کند که عزيزترينش از دستش رفته باشد...و سرانجام خودش نیز ظهر روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در سن۸۵ سالگی بر اثر بیماری سرطان در بیمارستان آمریکایی در پاریس، درگذشت. آرزوی مرضیه آرمیدن در خاک وطن بود. روز دوشنبه ۱۸ اکتبر، مراسم خاکسپاری مرضیه، در حومه ی پاریس، در شهر اُوِر سور اواز Ovaire sur Oise برگذار شد.
خبر درگذشت مرضیه همراه با ویدئوی کنسرت های او در اروپا و آمریکا به فاصله کوتاهی به ایران رسید و مخفیانه دست به دست شد. بسیاری از آنهایی که در دهههای پیش، شنونده صدای او از رادیو بودند، اینبار با چشمانی پراشک به ترانههای او گوش فرا دادند و به چهره تازهی او نگریستند؛ بانویی مصمم، با نگاهی نافذ و موهایی بلند و سپید. اما، چیزی که فراتر از ارزشهای هنری مرضیه میدرخشد، شخصیت انسانی بزرگ زنی برجسته، و میهنپرستی شجاع است که وی را بهعنوان بانوی هنر ایران منحصربهفرد میکند.
درگذشت مرضیه، جامعه ی ایران را در سوگی عمیق فرو برده است. همه، حتی آنانی که مدت ها سعی کردند صدایش را به دلیل سیاسی شدن او نادیده بگیرند، نمی توانند نسبت به این واقعه تاریخی مهم بی اعتنا بمانند چرا که او بی تردید یکی از برجسته ترین آوازه خوانان ایران در تاریخ معاصر یکصد سال اخیر است.
صمیمیت، شوخ طبعی و لبخند همیشگی او فراموش نشدنی است. صدایی که برای همیشه در خاطره ی تاریخی و هنری جامعه ی ایران ثبت شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#107
Posted: 4 Jun 2017 21:00
مرضیه از صدا و فعالیتهایش میگوید ...
مرضیه که دوستدارانش عنوان بانوی آواز ایران را به او داده اند از جمله هنرمندانیست که طی سالها خوانندگی توانسته است روز به روز محبوبیت بیشتری در بین طبقات مختلف مردم کسب نماید. او زنیست بسیار متواضع مهربان و صمیمی که زندگی آرام و دور از جنجالی را میگذراند . شنیده بودم مرضیه جمعه ها در خانه میماند و از دوستان نزدیکش در خانه پذیرائی می کند . جمعه گذشته بدون اطلاع قبلی به خانه اش رفتم و در گردهمایی دوستانه ای که در خانه اش برگزار بود شرکت کردم.
چهره مرضیه برخلاف همیشه گرفته بود چرا که چند روزی بیشتر از رفتن پسرش محمود به خارج نمی گذشت محمود که به تازگی دیپلم گرفته برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته است به همین دلیل چهره بانوی آواز ایران را غباری از اندوه ناشی از دوری فرزندش پوشانده بود.
مرضیه مثل همیشه یک لباس گشاد و بلند به تن داشت و موهایش را طبق معمول با چند سنجاق پشت سر جمع کرده بود با همه اندوه سعی میکرد بخاطره مهمانانش خود را خندان و خوشحال نشان دهد بعد از خوردن یک چای از او خواستم تا با استفاده از فرصت به چند سوال من پاسخ گوید و او با تواضع همیشگی خود پذیرفت:
خانم مرضیه کار تازه چه دارید ؟
مرضیه : از طرف چند آهنگساز برای خواندن چند آهنگ بمن پیشنهاد شده که در این مورد مشغول مطالعه هستم و به احتمال قوی تا ماه آینده یکی دو آهنگ تازه ضبط و اجرا خواهم کرد.
برنامه هایتان در تالار رودکی با موفقیت زیادی روبرو شد آیا تصمیم ندارید برنامه هائی دیگر در این تالار ارائه دهید ؟
مرضیه: اگر موقعیت ایجاب کند برنامه های دیگری در تالار رودکی اجرا خواهم کرد.
مردم شما را به عنوان بزرگ بانوی آواز ایران انتخاب کرده اند نظر خودتان چیست و چه احساسی دارید ؟
مرضیه :عنوانی که مردم برای من انتخاب کرده اند مثل یک تاج افتخار است که به آن میبالم و تلاش من براین است که آنچنان در راه پیشرفت هنر کوشا باشم که در واقع پاسدار حسن نظر مردم و افتخارات هنری خود باشم من همیشه برای مردم خوانده ام بخاطره مردم از صدا, احساس و شور و حالم مایه گذاشتم و محبت های مردم را ارج می نهم و فراموش نمی کنم .
راز محبوبیت خود را در چه میدانید ؟
مرضیه : در احساس تعهد و مسئولیت داشتن در مقابل مردم کار مداوم و تشخیص و انتخاب راهی که منتهی به موفقیت میشود.
هنوز وقتی صدایتان را سر میدهید رسائی و گیرایی آن همه را متحیر می کند چگونه توانستید سلامت صدایتان را سالهای سال حفظ کنید ؟
مرضیه : از آنچه که برای صدا و سلامتی مضر است دوری کرده و میکنم چرا که حنجره و صدا نیز احتیاج به مراقبت دارد.
نظرتان در مورد قمرالملوک وزیری پیش کسوت خوانندگان چیست ؟
مرضیه : قمر در هنر آواز هم پیش کسوت و هم پیش آهنگ بود به همین دلیل قلبا برایش احترام قائل و معتقدم نامش در تاریخ موسیقی ایران جاودانه خواهد شد.
در مورد بنان چه نظری دارید ؟
مرضیه : بنان هم در هنرش استاد است آن هم استادی مسلم جز این درباره بنان چه میتوان گفت ؟
چرا برنامه گلها آن شور حال سابق را ندارد و از رونق افتاده است آیا درست است که پیرنیا گلها را با ذوق و سلیقه اش آبیاری میکرد و حالا گلها بدون باغبان مانده است ؟
مرضیه : به هر برنامه ای نمی توان عنوان برنامه گلها داد برنامه ای که شما از آن یاد می کنید و شور و حالی داشت به وسیله کسانی به وجود آمد که یا از دست رفته اند و یا خسته شده و کنار نشسته اند بله مرحوم پیرنیا به عنوان یک مدیر خوب حق و سهم به سزایی در اجرای برنامه گلها داشت من هنوز مایوس نیستم چرا که معتقدم هنوز هنرمندانی هستند که اگر از گوشه انزوا بیرون بیاییند می تواننند برنامه های پرشور و حالی به وجود بیاورند و اجرا کنند
چرا شما که اولین خواننده گلها بودید دیگر در گلها نمی خوانید ؟
مرضیه : شاید در انتظار روزی هستم که موجبات گذشته و امکانات گذشته فراهم شود و من برای خواندن در گلها آمادگی لازم را دارم.
برنامه تلویزیونی شما تحت عنوان شب مرضیه با استقبال زیادی روبه رو شد آیا باز هم روی صفحه تلویزیون ظاهر خواهید شد ؟
مرضیه : تا موقعیت چگونه باشد و چه پیش آید
شنیده ایم با وجود پیشنهادهای کلان حاضر نشده اید در کاباره آواز بخوانید چرا ؟
مرضیه هنرمندان به اقتضای سبک کار خود طبقه بندی شده اند و هرکسی راهی را انتخاب می کند من خواندن در تالار موزیک را به خواندن در کاباره ترجیح میدهم و هنرم را به پول گزاف صاحبان کاباره نمی فروشم.
چگونه خواننده شدید ؟ گویا در آن زمان یک خواننده از هفت خوان میگذشت تا پشت میکروفن رادیو قرار میگرفت اما امروز اینطور نیست و خواننده شدن بسیار آسان شده نظر شما چیست ؟
مرضیه : با رنج استاد و ذوق بی پایان و پشت کار و همت از هفت خوانی که شما عنوان کرده اید گذشتم تا امروز که مرضیه هستم میگوئید امروزه خواننده شدن آسان شده مطمئن باشید هر چیزی که آسان بدست بیاید خیلی هم آسان از دست میرود .
استادان شما چه کسانی بودند ؟
مرضیه : من نزد بسیاری از استادان تعلیم گرفتم و هنر آموختم که میتوان از بین آنان از استاد مهرتاش , استاد دوامی , استاد صبا و استاد محجوبی را نام برد .
در مورد خوانندگان جوان و نو رسیده چه نظری دارید ؟ آیا پیامی برای آنها نمی فرستید ؟
مرضیه : خوانندگان جوان خوبند و زائیده نیازهای طبقات وسیع مردم می آیند و میروند پیام من به آنها این است که اگر استعداد طبیعی و حنجره مساعد برای خواندن دارند جز از راه تعلیمات علمی و صحیح به نتیجه مطلوب نمی رسند .
آیا به نظر شما خواننده باید نت بداند و با دستگاه ها و ردیف های موسیقی آشنائی داشته باشد ؟
مرضیه : ایامی بود که موسیقی از راه گوش و سینه به سینه منتقل میشد آن ایام سپری شده و امروز خط موسیقی چاره ساز و راه گشاست اولین قدم در راه تعلیم موسیقی فرا گرفتن خط موسیقی و نت است بنابراین اگر خواننده ای ردیف ها را نشناسد و دستگاه ها را تشخیص ندهد چگونه میتواند بخواند و تازه اگر بخواند چه از آب در خواهد آمد
این روزها از موسیقی و ترانه های اصیل ایرانی خبری نیست و آهنگها اکثرا مخلوطی است از ترکی , هندی , عربی و غربی به نظر شما مسئولین امر نباید فکری به حال موسیقی اصیل کنند و در واقع آن را نجات دهند ؟
مرضیه : موسیقی هیچ دیاری تا بی نهایت دست نخورده باقی نمی ماند در دنیای مرتبط امروز علم و هنر موسیقی مرز محدود کننده ندارد و بی تردید موسیقی مرز و بوم های مختلف بر روی هم اثر میگذارد اما این تاثیر پذیری نباید بدان گونه باشد که اصل در فرع تحلیل برود این وظیفه مربیان و استادان و آهنگسازان است که از افراط بپرهیزند و ذوق موسیقی را طوری هدایت کنند که اصالت ملی و سنتی هنر به یکباره از دست نرود.
آهنگسازان چیره دستی چون تجویدی ٰ یاحقی ٰ بدیعی و... خود را کنار کشیده اند و کاری ارائه نمی دهند دیگر ترانه هائی نظیر رفتم که رفتم برگ خزان ساز شکسته و... ساخته نمی شود متاسف نیستید ؟
مرضیه : مدت زمانیست که موسیقی ما دوران فترت را میگذراند و براستی اثر خوبی به وجود نیامده البته این مایه تاسف همه هنردوستان است خدا کند این وضع ادامه پیدا نکند و مروارید هنر موسیقی اصیل ایرانی در صف خود مدفون نماند .
مردم حتی جوانان دوباره گرایش پیدا کرده اند به طرف موسیقی قدیمی که االت ایرانی دارد به همین دلیل نوار صدای خوانندگان قدیمی فروش زیادی پیا کرده چرا که مردم از این آهنگها ی جدید که رنگ و اصالت ایرانی ندارد خسته شده اند در این مورد چه نظری دارید ؟
مرضیه : موسیقی اصیل هر ملت با هر قطره خون افرادش عجین شده و هرگز از ضمیر باطن آنها خارج نمی شود و گاه گاه دور از اثرات حادث بی اراده تجلی می کند فکر میکنم موسیقی شلوغ و مختلط یک رنج عمومی و اجتماعی به وجود آورده و مردم به باطن خود و سنت های ملی خود روی آورده اند و کششی به جانب موسیقی اصیل خود پیدا کرده اند و این جای امیدواریست ...
آیا با ارانژه کردن آهنگهای ایرانی موافق هستید ؟ و فکر نمی کنید آرانژه کردن اصالت آهنگ ها را از بین میبرد ؟
مرضیه : من با این نظر موافق نیستم که با تنظیم علمی آهنگهای ایرانی اصالت آنها از دست میرود. بدیهی است آوازهای ایرانی از این قاعده مستثنی است اما در مورد ترانه ها و تلفیق علم و هنر اثر ارزنده ای به وجود می آید.
چرا دیگر هیچ خواننده زنی به دنبال آواز خواندن نمی رود ؟
مرضیه : به این دلیل که آواز خواندن کار آسانی نیست و نمی تواند بدون آگاهی از دانش موسیقی و صدای رسا آواز خواند و در واقع آواز خواندن را نمی توان سرسری گرفت همچنین شنیدن آواز شنوندگان مستعد و باحال و متفکر می خواهد
هنگام خواندن یک ترانه شعر یا آهنگ کدام شما را تحت تاثیر قرار میدهد ؟
مرضیه : آهنگ خوب هرچند هم عالی باشد یک موسیقی بدون کلام است و یک کلام خوب و بجا و یک شعر موزون با موضوع و محتوای غنی به آن جان می دهد اگر شعر و آهنگ هر دو خوب باشد اثری معجزه آسا در شنونده بجای می گذارد.
هنگامه و محمود بچه های شما هر دو برای ادامه تحصیل به خارج رفته اند چه احساسی از دوری آن ها دارید ؟
مرضیه : احاس یک مادر با جنبه رقیق تر و قوی تر
سرگرمی شما در زندگی چیست ؟
مرضیه : موسیقی ٰ تعلیم و تمرین
شنیده ام پیاده روی را دوست دارید و روزی یکی دو ساعت پیاده روی میکنید و حتی روزهای تعطیل به دامنه کوه میروید ؟
مرضیه : این یک نیاز طبیعی است و علاوه بر حتیاج این کار را دوست دارم و یکی از بهترین سرگرمی های من همین است.
لالان چگونه جائیست که شما جمعه ها را در آنجا میگذرانید ؟
مرضیه : لالان در یک دره با صفا و دامنه البرز است من از سکوت و آرامش و هوای تمیز آنجا لذت میبرم آسوده خاطر میشوم و قدرت حیات میگیرم
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#108
Posted: 4 Jun 2017 21:05
نامه های آشنای ناشناس !
خانم مرضیه خواننده محبوب رادیو تهران که همه خوانندگان گرامی ما به نغمه گرم و صدای روحپرور ایشان آشنائی دارند ماجرای شیرین زندگانی
هنری خود را چنین بیان میکنند.
بسیار کوچک بودم که احساس کردم صدایم برای خوانندگی مهیاست نیمه شبی بود کنار پنجره اطاق نشسته بودم و ترانه ای زیر لب زمزمه میکردم که
اگر یادم نرفته باشد این سرود بود .
دو گیسویت بود تار ربابم / چه میپرسی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری / چرا هر نیمه شب آیی بخوابم
سکوت اسرار آمیز شامگاهی و نور پریده رنگ مهتاب در دلم شوقی انداخته بود آنقدر این رباعی را زیر لب زمزمه کردم که خوب خسته و ناتوان
شدم. همان قدر که شراب کهنه نشئه ای دلپذیر میبخشد این رباعی هم مرا مدتها سرمست خود ساخت خودم از صدایم خوشم آمده بود . از شدت
خوشحالی در پوست نمی گنجیدم آنچه مدتها بود در پی اش بودم یافته بودم دیگر کار از نظر من تمام شده بود با کوششی خستگی ناپذیر به تربیت
صدای خود پرداختم و لحظه ای از پای ننشستم با این همه هنوز خود را آماده برای خواندن در رادیو نمیدانستم تنها آرزویم رسیدن به میکروفن بود.
تا آنکه شبی یکی از دوستانم مجلس انسی بپا کرد و مرا نیز به آن محفل خواند شب خوشی بود. دوستان جمع
بودند و بیگانه ای در میان نبود صحبت از شعر و موسیقی به میان آمد میزبان این بحث را به فال نیک
گرفته با صدای بلند گفت آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم.
مرضیه اینجاست و شما بی جهت سر صوت خوش داد و فریا بر پا کرده اید .جار و جنجال ها جای خود را
به خاموشی دلپذیری بخشید.
همه سراپا گوش شدند تا صدایم را بشنوند من ابتدا از خواندن دریغ داشتم ولی بر اثر اصرار میزبان و
مهمانان همان ترانه را با لحن آرام شروع به خواندن کردم هنوز نوایم بر روی آخرین جمله خاموش نشده بود
که صدای تحسین و آفرین جمع از گوشه و کنار برخاست و مرا به خواندن تشویق کردند .
آن شب گذشت فردای آن روز به راهنمائی یکی از مهمانان که در آن مجلس بود به رادیو تهران آمدم و هنر
خود را به معرض قضاوت عامه گذاشتم ولی نمیدانم از چه روی تصور میکردم نوایم آنطور که باید و شاید
نیست و از بیم شکست دائما در تب و تاب بودم تا اینکه یک ماه گذشت .
یک روز در ضمن چند نامه ای که برایم رسیده بود نامه ای دریافت داشتم که نویسنده آن خود را (آشنای ناشناس) معرفی نموده بود. خطی خوش
و کلامی مهیج و نافذ و نشری شیوا و دوست داشتنی داشت .نامه مشحون از تعریف و توصیف هنر من بود جملات دلنشین نویسنده قدم های سستم را
توانا ساخت و از اینکه از میان هزاران هزار شنونده یکی هم پیدا شده که صدای مرا پسندیده است دلخوش شدم . از آن پس هفته ای یکبار مرتبا
نویسنده برایم نامه میفرستادو هنوز هم میفرستد این نامه ها نامه عاشقانه نیست از شیدائی در آن سخن نرفته است مبتذل و بازاری نوشته نشده و
بی معنی نیست بلکه یک نیروی نهانی است که مرا به سوی پیشرفت و ترقی میخواند به من تسلی میدهد مرا به هنرم دلبسته میسازد و بهترین محرکی
است که موجب میشود من در کار خود دقیق تر شوم و آن را از روز پیش بهتر و نیکوتر سازم. اگر من در هنر خوانندگی پیشرفتی حاصل کردم باید
به جرات بگویم که از پرتو دلگرمی های و پایمردی ها و تشویق ها و دلجویی های نویسنده آن نامه است خوب به یادم هست که در سال پیش روزی
بر اثر دیدن ناملایمی تصمیم گرفتم از هنر خود دست بردارم وبکار خانه داری سرگرم شوم چون مصمم بودم چنین کردم ولی همینکه نامه آشنای
ناشناس بدستم رسید یکباره تکان خوردم و بی اینکه خود بخواهم بر آن فکر قلم سرخ کشیدم و کار خویش از سر گرفتم مختصر آنکه زندگانی هنری
خود را مدیون دلداری های آشنای ناشناس میدانم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#109
Posted: 4 Jun 2017 21:11
نخستین اثر ارگ الکترنیکی با اجرای مرضیه
این روزها همراه با تغیراتی که در برنامه های رادیو مخصوصا در قسمت موسیقی آن پیدا شده بار دیگر اسم آهنگسازان و خوانندگان رادیو سر زبان ها
افتاده است.از کارهای حنانه که سخن گفتن درباره آن در حد این فرصت و این مختصر نیست و از ارکستر فارابی و ارکستر سمفونیک رادیو تلویزیون ملی
ایران که بگذریم میماند تلاش بقیه ی آهنگسازان و خوانندگان موسیقی ایرانی که این روزها سخت در تمرین و تکاپو هستند.
رادیو، مخصوصا آهنگسازان معروف رادیو از سال گذشته مدام در جستجو هستند که استعدادهای جدیدی پیدا کرده و با روی کار آوردن آنان تنوع و تازگی
بکارشان بدهند و عده ای نیز از تکاپوی خود نتیجه گرفته اند و خانم حمیرا نمونه ی معروف و شناخت شده این دسته از استعداد های تازه کشف شده و به
قولی موج نوین است. اما تلاش آهنگسازان معروف رادیو برای کشف صداهای جدید علاوه بر ایجاد تنوع درکارشان دلایل دیگری نیز دارند که مهم ترین آن
را بایستی اختلاف دیرینه ی آهنگسازان مزبور با خوانندگان قدیمی رادیو مذکور کرد.
این اختلاف نیز ریشه های مختلفی دارد که باز هم مهم ترین آن همان اختلاف رایج فی ما بین آهنگساز و خواننده است که آهنگساز مدعی است اثرش پیش
از آن که استفاده ای به حال او داشته باشد به حال خواننده موثر است و خوانندگان نیز مطلقا شکر این موهبت باد آورده را بجای نمی آورند و سهمی از
درآمد آثار به صاحب اثر نمیدهند .
نتیجه این اختلافات هرچه بود باعث شد که ترانه هائی از یک عده تازه نفس از رادیو بگوش برسد و اینکه دست آخر سرنوشت این عده تازه نفس با خالقین
خود چه خواهد شد بحث دیگریست و باید در انظار عاقبت کار نشست ، اما از همه این احوال گذشته باز دود از کنده بلند میشود. خوانندگانی مثل دلکش و
مرضیه ردپائی بجای گذاشته اند که خیلی دور امید میرود تا یک تازه نفسی بتواند به این سادگی جای آنان را بگیرد اینکه میگویند هیچ خواننده ای نمیتواند
جای خواننده دیگری را بگیرد تا حدی نادرست است ممکن است در دیاری سوای دیار ما که خوانندگانش با دانش موسیقی روی کار می آیند بتوانند اصالت
خود را حفظ کرده و خود صاحب سبک خاصی بشوند اما اینجا هرکس را که میبینی از کار دیگری بهره بهره ای گرفته است.
مرضیه از نظر دوستدارانش که عده آنان کم نیست هنوز خواننده بزرگ ترانه های اصیل ایرانی است و به قول معروف دود همچنان از کنده بلند است،دو
سه آهنگ جدیدی که مرضیه خوانده است مثل:مجنون تو و دیباچه سخت مورد توجه عامه قرار گرفته است این دو آهنگ هر دو ازساخته های انوشیروان
روحانی همان نوازنده خردسال دیروز و آهنگساز امروز است،آهنگ مجنون تو توسط روحانی با ارگ الکترونیکی نواخته شده است.
این ساز جدید توسط خود روحانی به ایران آورده شد و برای اولین بار نیز بدون کمک ارکستر ، آهنگ مجنون تو با آن اجرا گردید.این ساز جالب و در
عین حال عجیب که از ساخته های کشور ژاپن است توسط خود آنها (ارکستر سمفونیک کوچک) لقب گرفته است،شما که صدای این ساز را در ترانه
مجنون تو شنیده و شاید حیرت نیز کرده اید بد نیست علت پیدایش و حتی خاصیت وجودی آن را هم بدانید.
روحانی می گوید :
عید سال گذشته به لندن رفته بودم در لندن بود که شبیه همین ساز را در سالن یکی از
کنسرت ها دیدم.پس از خاتمه کنسرت با اجازه مدیر آن سالن پشت این ساز عجیب نشستم و
شروع کردم به ور رفتن با آن،باآشنائی که از پیانو داشتم توانستم به قول معروف هر طوری
که بود صدایش را در بیاورم صدای خوش این ساز به دلم نشست و از آن روز مدام در پی
فرصت بودم که بتوانم یک دستگاه از آن خریداری بکنم.
این گذشت تا اینکه در حدود چهار یا پنج ماه پیش شنیدم که ژاپنی ها نوع کامل آن راساخته
اند و به بازارهای دنیا عرضه کردند با نمایندگی آن کارخانه در تهران تماس گرفتم و دو
دستگاه از ارگ الکترونیک برای من رسید ...و پس از یک ماه مجددا خبر یافتم کارخانه
مزبور دستگاهی بزرگتر و کامل تر از دو ارگ گذشته ساخته است و به معرض فروش
گذاشته مجددا توسط نمایندگی کارخانه مزبور تقاضای ارسال آن را کردم و در شهریور ماه
امسال این ارگ بزرگ هم برای من رسید. در حدود 30 هزار تومان پول این 3 ارگ شد
که اگر خدا بخواهد گویا نوه ها و نتیجه های من هم موظف خواهن بود که اقساط طویل
المدت بابا بزرگ را بپردازند تا حساب من با کارخانه سازنده ی این سازهای عجیب و جالب
صاف و صوف بشود.
در مورد طرز کار و اهمیت این ساز جدید کافیست بدانید که همین ارگ بزرگ الکترونیکی نه تنها قادر به انعکاس بیست نو ساز مختلف است.
یعنی نوازنده این ارگ بزرگ الکترونیکی در واقع به تنهائی رهبر و نوازنده و اجرا کننده یک ارکستر بزرگ است بدون آنکه حتی به نوازنده ی ضرب یا
جاز احتیاجی داشته باشد یعنی دگمه هر سازی را که به طرف پائین فشار بدهید و بعد شروع به نواختن ارگ بکنید صدای همان ساز مورد نظر بگوش
خواهد رسید این ساز بطور قطع و مسلم از ارزش نوازندگان یک ارکستر بزرگ هیچ کم نخواهد کرد زیرا ماشین هیچ وقت نتوانسته است ظرافت و ارزش
هنری یک کار دستی خوب را از بین ببرد اما با همه ی این احوال یک نوازنده قادر و چیره دست ارگ الکترونیکی دست کم میتواند کار یک ارکستر بیست
نفری را خودش به تنهائی انجام بدهد .
انوشیروان روحانی با اینکه 20 سال است که با پیانو سر و کار دارد تازه پس از سه چهار ماه تمرین شبانه روزی توانسته است به این ساز عجیب مسلط
بشود زیرا نواختن آن تا حدی به دشواری نواختن چندین ساز درآن واحد استو ارزش کار این نوازنده و آهنگساز جوان بیشتر از هر چیز ارزش هنرمندیست
که بکار و پیشرفت کار خویش عشق میورزد و او او نخستین کسی است که این ساز را با همت خودش در ایران به معرض آزمایش و حتی نمایش گذاشته
است و آنان که هنوز مجنون تو را نشنیده اند مسلما از اینکه یک نفر چگونه توانسته است در آن واحد پیانو،ارگ،ضرب وجاز و چند ساز مختلف دیگر را
بنوازد تعجب کرده اند،این ساز در حال حاضر کار و بارش بیش از همه جا در رادیو گرفته است.
هر دو سه هفته یکبار آن را برای ضبط آهنگهای جدید به رادیو می برند و دوباره سوار کامیونش میکنند و به کلاس درس انوشیروان روحانی بر میگردانند
در حال حاضر نیز این ساز در رادیو است و قرار است آهنگ جدیدی را که سازنده آنها روحانی و خواننده اش نیز مرضیه است ضبط کنند و شاید صبح
جمعه همین هفته شما این آهنگ جدید را بشنوید.
باز صحبت از مرضیه به میان آمد و چندان بی جا نیست که نظر روحانی را نیز در مورد مرضیه بدانیم
روحانی می گوید:
مرضیه در حال حاضر سمبل موسیقی ایرانی است محال است اسم موسیقی ایرانی را بشنوید و بلافاصله مرضیه را بیاد نیاورید. اگرچه در گذشته چنیدین
آهنگ برای ایشان ساخته بودم اما مدتها بود که مجددا میل داشتم آهنگهای دیگری با در نظر گرفتن سبک و صدای خانم مرضیه برای ایشان بسازیم. اگر این
چند آهنگ اخیر به ظاهر موفقیتی کسب کرده است بخاطر صدای مرضیه و نیم دیگر آن به جهت این ساز تازه است.
از تواضع و شکسته نفسی انوشیروان روحانی که بگذریم میماند گفتگوی سریع و کتابی ما و خانم مرضیه این عین گفتگوی ماست.
خبرنگار: خوانندگان معاصر را میتوان به دو گروه مشخص از لحاظ فعالیت هنری تقسیم کرد عده
ای که تا آخرین لحظات به آواز خود ادامه می دهند و عده ای دیگر که در اوج شهرت ناگهان
کارشان را قطع کرده و به دلایلی از ادامه فعالیت خودداری میکنند. لابد میدانید که از این دو گروه
نمونه های فراوانی میتواند ذکر کرد شما چه خواهید کرد ؟
مرضیه : من معتقد نیستم که هنرمندان معاصر از لحاظ فعالیت هنری بر دو گونه اند بلکه معتقدم
هنرمندان هم مثل همه ی مردم بر چندین گونه اند. همه مردم در طول زندگی تحت تاثیر عوامل
گوناگون قرار میگیرند و هرکس مسیری برای خود انتخاب میکند من میتوانم اطبای حاذق و مهندسین
متخصص را نام ببرم که در طول زندگی بنا به مصلحت یا عللی دنبال رشته ی دیگری را گرفته اند
هنرمندان هم گاه پیش میاید که به عللی دنبال هنر خود را رها میکنند اما من از فردای خودم خبری
ندارم...اکنون هم به کار خودم با اشتیاق کامل ادامه میدهم.
خبرنگار: نظر شما در مورد خوانندگان جدید رادیو مخصوصا خانم حمیرا چیست ؟
مرضیه : من در مواقع فرصت به صدای همه خوانندگان جدید رادیو گوش میدهم همه در مسیر
ترقی هستند. این همان راهی است که من و سایرین نیز پیموده ایم. از خانم حمیرا نام بردید من به
آینده ی خوب او به چشم امید و آرزو نگاه میکنم و حاضرم برای موفقیت بیشتر او همه تجربیات تلخ
و شیرین هنری ام را در اختیارش بگذارم.
خبرنگار : میگویند و میدانیم که حمیرا تا حد زیادی تحت تاثیر سبک شما قرار گرفته است آیااین شباهت تاثیری در کار شما نخواهد گذاشت ؟
مرضیه : اگر به عقیده شما حمیرا تا حد زیادی تحت تاثیر سبک من قرار گرفته باشد اسباب خوشحالی من است از خدا میخواهم او راه را طی کند.
همه کس دوستدار هنر خوب است و هنرمند هم نمیتواند اثر بد بر کار هنرمندی دیگر بگذارد.
مخصوصا برای من که خیلی پیش از اینها قافله ها به مقصد رسانده ام و از کوره راه ها گذشته ام.
خبرنگار : چرا در برنامه های تلویزیونی که چندی پیش توسط وزارت اطلاعات درکانال مخصوص ترتیب یافته بود شرکت نکردید ؟
مرضیه : شرکت در برنامه های تلویزیونی شرایط و آداب خاصی دارد در این کارها عجله نباید کرد.
خبرنگار : زندگی روزانه تان چگونه میگذرد؟
مرضیه : مثل همه مردم اگر کار هنری نداشته باشم به کار ، خانه و زندگی ام میپردازم.
خبرنگار : عده ای از آهنگسازان علیه بعضی از خوانندگان زن مخصوصا از حق ناشناسی های شما گله کرده اند نظر شما در این مورد چیست ؟
مرضیه : من از آهنگسازان ، نوازندگان و شاعران همه جا به نیکی یاد میکنم زیرا قدر زحمات آنان را شناخته ام و همیشه از آنان تشکر کرده ام و هرگز
نشنیده ام که از من گله ای داشته باشند وانگهی تشخیص اجتماع قدر و مرتبه ی هرکس را تعیین می کند و خیلی ناشیانه است که من نسبت به آقایان حق
ناشناس باشم من که با این صراحت از همه ی آقایان تشکر میکنم دیگر جای حرفی باقی نمی ماند مگر آنکه تعبیر حقشناسی را من نشناخته باشم .
این بود گفتگوی کوتاهی در باره ی خانم مرضیه و همچنین ساز جالب انوشیروان روحانی و بقیه قضایا که امیدواریم با داغ شدن مجدد آهنگ های رادیوئی در آینده نزدیک بتوانیم در این مورد حرفهای اساسی تری را نیز به میان بکشیم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#110
Posted: 5 Jun 2017 07:25
متن كامل گفتگوي بانو مرضيه و اسماعيل وفا يغمايي از طرف نشريه ي ايران زمين
1
2
3
4
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7