ارسالها: 23330
#81
Posted: 4 Jun 2017 11:45
بردی از یادم: مروری بر زندگی لرتا هایراپتیان (نوشین)؛ (نگین انگشتر تئاتر ایران)
- نویسنده: زاون قوکاسیان
- ناشر: خجسته
- تاریخ چاپ: 1393
- مکان چاپ: تهران
- تیراژ: 1000
- شابک : 4ـ90ـ6233ـ964ـ978
- تعداد صفحات: 352
در این کتاب به «لرتا» بازیگر زنی که در سینما و تئاتر ایران فعالیت میکرد، پرداخته شده است.
بخشی از صفحات کتاب :
لرتا هایراپتیان ـ نوشین ـ در سال 1290 شمسی در تهران در باغ ییلاقی پدربزرگش به دنیا آمد. اما خیلی زود پدرش هامبارسون هایراپتیان که از ارامنه قرهباغ و از تجار بزرگ بود را از دست داد. مادرش ماری ترز، فرزند ماکسیم دلاروکا دکتر داروساز ایتالیایی شهروند جزیرۀ مالت، مردی هنرمند و هنرشناس بود. با موسیقی آشنایی داشت و ساز هم مینواخت.
لرتا تحصیلات ابتدایی را در مدرسه فرانسویها آغاز کرد. در این زمان برادرش به مدرسۀ روسها میرفت. در این مدرسه برنامههای هنری از جمله تئاتر وجود داشت. به همین دلیل لرتا که فضای هنری را لمس کرده و مجذوب آن شده بود، پس از سه سال به اصرار خودش را به مدرسۀ روسها منتقل کرد و دیپلمش را از همین مدرسه گرفت. طی این سالها رئیس بانک شوروی که در ضمن کارگردان خیلی خوبی هم بود، با گروه تئاتر مدرسه کار میکرد و سالی یکی دو بار به مناسبت جشنهای سال نو یا پایان سال تحصیلی، برنامۀ هنری اجرا میکرد. در این برنامهها که گروه رقص و کر نیز وجود داشت، لرتا نقشهای اصلی را بر عهده داشت، ضمن آنکه سولیست گروه کر نیز بود. البته برنامههای تئاتری مدرسه به زبان روسی اجرا میشد.
در این زمان مادام آقابایف که تحصیلکرده رشتۀ آواز بود، گاهی کنسرت میداد و قطعههای تئاتر موزیکال هم برگزار میکرد. وی اولین بار لرتا که در آن موقع 10 یا 11 سال داشت، برای بازی در یک قطعه موزیکال در خارج از مدرسه به روی صحنه برد.
«هایک کاراکاش» با دیدن استعداد لرتا در صحنههای تئاتر مدرسه، او را برای بازی در چند نمایشنامه که بیشتر کمدیهای مولیر بود، دعوت کرد. در این زمان لرتا حدود 14 یا 15 سال داشت. در آن زمان که لرتا فعالیت هنری خود را آغاز کرد، بانوان ایرانی اجازه ورود به صحنه تئاتر را نداشتند و نقش آنها را مردانی با گریم زنانه اجرا میکردند. لرتا با اتکا به صداقت و نجابت ذاتی خود و جسارت مایهگرفته از توانایی و استعداد هنریاش، روی صحنۀ تئاتر ظاهر شد و همراه چند تن از بانوان دیگر از جمله «ملوک حسینی» راه را برای هنرنمایی بانوان ایرانی هموار کرد.
اولین گروهی که لرتا با آنها همکاری کرد، گروه «تئاتر ارباب افلاطون کیخسرو» بود و در نمایشنامه «تاجر ونیزی» این همکاری شکل گرفت. گروه دیگر «جامعه باربد» بود که لرتا پیوسته در پیسهای این گروه که به صورت موزیکال اجرا میشد، بازی میکرد؛ از جمله در لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا، خسرو و شیرین و نمایشهایی که قدرت منصور مینوشت. در تمامی این قطعات لرتا که 17 ساله بود، رلهای اول را بر عهده داشت.
یکی از وقایع مهم زندگی هنری لرتا، آشنایی با «واهرام پاپازیان» است. او هنرپیشۀ متبحر تئاتر و متخصص نمایشنامههای شکسپیر در شوروی بود و به دعوت سازمان شیر و خورشید سرخ برای یک ماه به ایران آمده بود. نخستین بار نمایشنامۀ «اتللو» در تهران توسط او به زبان ارمنی به روی صحنه رفت. در همین زمان آقای استپانیان ـ هنرمند بازیگر تئاتر از ارامنه ترکیه ساکن در ایران ـ لرتا را به پاپازیان معرفی کرد. پاپازیان به لرتا پیشنهاد بازی در نقشهای اصلی تا زمان اقامتش را به او داد. بنابراین لرتا به مدت یک ماه و به طور دائم با این بازیگر معروف آن زمان همکاری کرد. در این زمان پاپازیان تصمیم گرفت «اتللو» را یک شب به زبان فارسی به روی صحنه ببرد که با بازی لرتا و تنی چند از بازیگران ایرانی آن دوره، با تحسین و توجه فراوانی روبرو شد که نشانگر مهارت پاپازیان و لرتا بود.
پاپازیان قبل از اتمام مدت اقامت خود در ایران، به مادر لرتا پیشنهاد کرد اجازه دهد تا لرتا را با خود به شوروی برده و امکانات پیشرفت در اختیارش قرار دهد؛ اما لرتا که در آن زمان 21 یا 22 سال داشت و تازه با نوشین آشنا شده بود، قبول نکرد.
با بازگشت نوشین از فرانسه و ورود او به صحنۀ تئاتر، صفحۀ جدیدی در تاریخ هنر تئاتر ایران و لرتا گشوده شد. نوشین نمایشنامۀ «زن وظیفهشناس» که نوشتۀ خودش بود را برای اجرا آماده کرد و در جستجوی هنرپیشۀ اول این نمایش توسط مهرتاش با لرتا آشنا شد و از او دعوت کرد نقش اول نمایشنامه را بر عهده گیرد. در جریان فعالیتهای هنری بود که لرتا با نوشین بیشتر آشنا شد و او را جوانی تحصیلکرده یافت که فارغالتحصیل در رشتۀ تئاتر، آشنا به زبان و ادبیات فارسی و برخوردار از استعدادهای سرشار است و هدف پرشوری را دنبال میکند. لرتا در سال 1312 با نوشین ازدواج کرد.
نوشین اولین نمایشنامۀ «توپاز» که با نام "مردم" اقتباس و آماده کرده بود، روی صحنه برد. نقش اول بازیگر زن را لرتا و نقش اول بازیگر مرد را خود نوشین بر عهده گرفت.
در چندماهۀ آخر سال 1322 که سالن تئاتر فرهنگ ساخته میشد، زندهیاد نوشین در اتاق دفتر تئاتر پیس «ولپون» اثر بنجانسن را با افراد گروه تمرین میکرد. لرتا چون حامله بود، در این تمرینها نقش گلبهار را با مهارت به اجرا درآورد. فرزندشان کاوه یادگار این دوره از زندگی آنها است.
در سال 1332 لرتا برای دیدار همسرش و تحصیل در رشتۀ تئاتر به قصد شوروی از ایران خارج شد و پس از تحمل مشکلات بسیار به مسکو رفت و چهار سال به عنوان دانشجوی مستمع آزاد دانشکده تئاتر هنری مسکو کسب تجربه کرد. در سال 1343 از طریق پاریس به ایران بازگشت در حالی که اجازه کار نداشت.
در سال 1348 موج جدیدی در عرصۀ تئاتر ایران ایجاد شد. کارگاه نمایش با حمایت سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران شروع به کار کرد. از این میان لرتا نیز به دعوت ایرج انور و کارگاه نمایش پاسخ مثبت داد. همکاری او با این گروه برای شماری از دوستان قدیمی او عجیب به نظر میآمد؛ اما تنهایی، علاقه به ادامه کار تئاتر و دعوت کارگاه از لرتا و حضور کارگردانانی چون بهمن مفید، ایرج انور و ... سبب شد که لرتا با آنها همکاری کند که تا سال 1357 ادامه داشت.
بحران زندگی مادی، لرتا را بر آن داشت که به سوی سینما و تلویزیون نیز رو کند. هفت فیلم و یک سریال حاصل این تمایل اجباری است: فیلم اسرار گنج دره جنی از ابراهیم گلستان، شب اعدام به کارگردانی داوود ملاپور و خسرومیرزای دوم سریال تلویزیونی از این قبیل است.
لرتا پس از 50 سال کار مداوم در صحنه و عاقبت بیآنکه از وی قدردانی شده باشد، کشورش را ترک کرد و در سال 1358 برای نگهداری از نوهاش و زندگی در کنار تنها فرزندش به اتریش سفر کرد و دیگر هرگز به ایران بازنگشت. مرگ لرتا در نهم فروردین سال 1377 در وین، یک بار دیگر نام و جایگاه وی را در خاطرهها زنده کرد.
لرتا به زبانهای روسی، فرانسه، ارمنی و فارسی تکلم میکرد و در کنار زندهیاد نوشین که از روشنفکران طراز اول دهۀ 1310 شمسی به بعد محسوب میشد، معاشرانی مثل سعید نفیسی، مسعود فرزاد، بزرگ علوی و پرویز ناتل خانلری داشت. سطح بازیگری او با سایر بازیگران فاصلۀ زیادی داشت و او همتراز بازیگران اروپایی اجرای نقش میکرد. در راهرفتن و حرکات روی صحنه مبانی استتیک را رعایت میکرد، در حسن بیان، با اینکه لهجه ارمنی داشت، ولی تحت تعلیمات نوشین، مهارت فوقالعادهای به دست آورده بود. او بانویی مهربان، دور از تکبر و نخوت، انساندوست، عدالتخواه و بشاش بود. چنان حافظۀ قوی داشت که تمامی متن هر نقش را در عرض دو یا سه روز به طور کامل حفظ میشد. در پوشیدن لباس و انتخاب رنگها سلیقهای در سطح طراحی حرفهای داشت. چنان با تمام وجود در نقش خویش غوطهور میشد که گویی تمام سلولهای وجودش غرق در شخصیت بازی شده است. اگر از اجرای او فیلم میگرفتند، هر کادر فیلم جگویا و زیبا بود. او در نقشهای گوناگون ظاهر شد؛ از زن بورژوای در نمایش «توپاز» تا «ننه تاریکی» در پرنده آبی. لرتا افزون بر اینکه بازیگری توانا بود، کارگردانی بزرگ بود؛ گناهکاران بیگناه اثر آستروفسکی، شنل قرمز اثر اوژن بریو، چراغ گاز اثر پاتریک همیلتون و ... .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#82
Posted: 4 Jun 2017 12:56
زندگینامه لرتا هایرپتیان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#83
Posted: 4 Jun 2017 12:57
لرتا - دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#84
Posted: 4 Jun 2017 13:04
24
فخر الزمان جبار ویزری | Fakhr-ol-Zaman Jabar Vaziri
فخرالزمان جبار وزیری خواننده و بازیگر ایرانی می باشد.همزمان با اقداماتی که جهت نمایش فیلم «فردوسی در توس» در جریان بود ،« اردشیر ایرانی» و « سپنتا «از طریق تجارت خانه ی «نوریانی» که کار ترخیص فیلم های امپریال فیلم را به عهده داشت ، با آگهی هایی ، به استخدام بازیگر جهت محصولات آینده ی خود در هندوستان پرداختند . داوطلبان بازی در فیلم فارسی در هندوستان ، خارج از انتظار شد تا جایی که تجارت خانه ی نوریانی ناچار شد آگهی های جدیدی چاپ کند تا مراجعات داوطلبان را متوقف سازد. برای سومین فیلم «عبدالحسین سپنتا» دو بازیگر زن انتخاب شدند : «فخر الزمان جبار وزیری» و «ایران دفتری». فخرالزمان جبار وزیری که تازه از سفر غرب و کسب تحصیل و تجربه ی بازیگر به تهران برگشته بود ، در اوائل سال 1312 با کمک آوانس اوگانیانس به اداره ی مدرسه ی آرتیستی سینما رفته بود . فخر الزمان پس از دیدن آگهی استخدام بازیگر ، ترجیح داد وارد مرحله ی عملی تر بازیگری شود و بدین ترتیب پروژه ی اوگانیانس را دچار مشکل کرد. فخر الزمان جبار وزیری برای این که بهترین باشد ، همه ی شرایط لازم را داشت و به همین دلیل ، هیچ تردیدی در انتخاب اش نبود و به عنوان بازیگر نخست زن فیلم» شیرین و فرهاد« انتخاب شد. او یکی از نخستین خانم های ایرانی ست که در سینمای ناطق شرکت کرده است . فخر الزمان پس از پایان تحصیلات اش در مدارس تهران ، برای تکمیل تحصیلات به پاریس رفت و مدت سه سال مشغول انجام کارهای خود بود و در ضمن به اسرار و حرکات فنی ظریف آرتیستی نیز آشنا شد. »فخر الزمان جبار وزیری» در سه فیلم شیرین و فرهاد ، چشم های سیاه و
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#85
Posted: 4 Jun 2017 13:10
25
روحانگیز سامینژاد | Roohangiz Saminejad
- نام اصلی صدیقه سامینژاد
- زمینه فعالیت سینما
- تولد ۳ تیر ۱۲۹۵
- بم
- والدین میرزا اسدالله
- سکینه
- مرگ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ (۸۰ سال)
- تهران
- محل زندگی بم، بمبئی، تهران
- مدفن قطعه ۳۶ ردیف ۴۴ شماره ۴۱
- بهشت زهرا
- ملیت ایرانی ایران
- پیشه پرستاری
- همسر(ها) دماوندی،
- نصرتالله محتشم،
- برادر ماشاءالله عمرانی
- فرزندان بدون فرزند
صدیقه سامینژاد معروف به روحانگیز (۱۲۹۵–۱۳۷۶) نخستین هنرپیشه زن اولین فیلم ناطق ایرانی به نام دختر لر است.او علاوه بر بازیگری سابقه خوانندگی هم دارد.
صدیقه سامینژاد در روز ۳ تیر ۱۲۹۵ در شهر بم در استان کرمان متولد شد و در سال ۱۳۰۸ به همراه همسرش دماوندی که در استودیو امپریال فیلم بمبئی به کار اشتغال داشت به هندوستان مهاجرت کرد و پس از ۱۸ سال به ایران بازگشت.
به دلیلی استقبالی که از فیلم «دختر لر» در اکران عمومی صورت گرفت، سامینژاد در فیلم «شیرین و فرهاد (۱۳۱۳)» ساخته عبدالحسین سپنتا نیز بازی کرد.
تحصیلات وی سیکل اول دبیرستان و پیشه اصلی او پرستاری بود.
وی به دلیل بازی و ظاهر شدن بدون حجاب در سینما مورد انتقاد شدید خانواده اش قرار گرفت و مجبور شد سختی را پشت سر بگذارد. وی در سال ۱۳۴۹ در مستند «سینمای ایران از مشروطه تا سپنتا» بخشی از این مصائب را شرح داد و گفت که همه جا همراه با محافظ میرفته تا مبادا مردم به او سنگ پرتاب کنند و به تلخی گریست.
وی پس از سه ازدواج ناموفق (که دومین آنها با نصرتالله محتشم بود) در حالی که فرزندی نداشت سی سال آخر عمر را به تنهایی زندگی کرد و زمانی که درگذشت بسیاری تصور میکردند او سالها پیش از آن درگذشته است.
سامینژاد یک بار هم در سال ۱۳۴۹ برای فیلم «سینمای ایران: از مشروطیت تا سپنتا» ساخته محمد تهامینژاد جلوی دوربین قرار گرفت و از گذشتهاش و چگونگی ورودش به سینما سخن گفت.
روحانگیز سامینژاد تا صبح ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ در طبقه پایین خانهای دو طبقه واقع در خیابان پاسداران تهران، سروستان ششم زندگی میکرد و در بعد از ظهر چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۷۶ در تهران در سن ۸۱ سالگی درگذشت و در قطعه ۳۶ ردیف ۴۴ شماره ۴۱ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#86
Posted: 4 Jun 2017 14:02
26
ملکه برومند | Malakeh Boroumand
ملکه برومند یا ملکه حکمت شعار یا ملکه هنر یا خانم م-ب متولد 1296 هـ.ش بود و در سال 1369 هـ.ش درگذشت.وی در ناهیچ مازندران متولد شده بود و ملکه ، نامی بود که خودش انتخاب کرده بود.او معتقد بود صدای خود را از خانواده مادری به ارث برده است.عموی او نور علی برومند از استادان موسیقی بود.جد او میرزارضای مستوفی یکی از رجال مازندران به شمار می رفت،مادرش در فضل و کمال و شعر و ادب سر امد بود و عموی مادرش عمیدالشعرا از شاعران معروف بود.
ملکه برومند از شاگردان ابولحسن صبا در ردیف و ترانه خوانی بوده و مدتی نیز آواز و نواختن سنتور را نزد حبیب سماعی کار کرده بود.وی مدت شش سال با صبا کار کرد و هنگامی که برای تعلیم گرفتن نزد وی رفت انقدر کودک و کوچک بود که پایش از صندلی به زمین نمی رسید.او تحصیلات خود را در تهران به پایان رساند.
ملکه در سال 1318 هـ.ش به همراه ابولحسن صبا برای ضبط صفحه به سوریه و لبنان سفر کرد.از اثار او مجموعه صفحه هایی است که در سفر بیروت کمپانی سودوا ظبط کرد.وی همچنین در سفر سوریه با ویلن حسینقلی طاطایی،پیانوی مرتضی محجوبی و اواز ادیب خوانساری و تاج اصفهانی خوانده است. بر روی این صفحه ها نام م-ب آمده است.
وی در سال 1323 هـ.ش با اسماعیل مهرتاش آشنا و و ارد جامعه ی باربد شد. اولین نمایشی که بازی کرد«لیلی و مجنون» که در ان نقش لیلی را بر عهد داشت. او تا سالها در جامعه ی باربد در نمایش ها، کنسرت ها و تابلوها موزیکال حضور داشت.او به ندرت در رادیو می خواند.
در کنسرت انجمن موسیقی ملی در 29 اردیبهشت 1327 هـ.ش در سینما رکس با عنوان «کنسرت به یاد حافظ» ملکه برومند نیز می خواند. روح الله خالفی در مجله ی «موزیک ایران» در معرفی این کنسرت می نویسد:«این کنسرت برنامه ی جالبی داشت که تار تنهای علینقی وزیری از قسمت های مهم ان بود.ضمناً برای اولین بار ملکه حکمت هنردو قطعه ی از ساخته های وزیری را با نام «غم مخور» و «دلتنگ» با اوازی دلنشین خواند.»در همین کنسرت بدری وزیری نیز به اجرای برنامه پرداخته بود.همچنین در 8 مهر 1328 هـ.ش در همان مجموعه کنسرت ها ملکه برومند به اجرای برنامه پرداخته بود.روح الله خالقی در معرفی این دو برنامه می نویسد«کنسرت در 8 مهر با برنامه ی مخصوصی همراه بود.در این برنامه ملکه هنر دو قطعه یکی به نام«شکایت نی»از استاد وزیری و دیگر اهنگی موسوم به «می ناب» از نگارنده{خالقی} بخواند و قطعه ی دوم اولین باری بود که شنیده شد و روی این غزل حافظ ترکیب یافته بود:
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم نقشی به یاد تو بر آب می زدم
این تصنیف را سالها بعد غلامحسین بنان در گلهای رنگارنگ 267 و پس از انقلاب کاوه دیلمی باز خوانی کرده است. کنسرت در سالن انجمن موسیقی ملی در تاریخ 15 خرداد که به مناسبت اغاز ششمین سال تاسیس انجمن داده شد.
غلامحسین بنان اهنگ «مشتاق و پریشان» اثر وزیری و ملکه هنر هم قطعه ی «نامید»را از وزیری به سبک شیوایی خواندند که در حضار اثر مطلوب گذاشت».
ملکه برومند بعدها با آقای حکمت شعار که با خواهران او از کودکی در مدرسه آشنا بود ،ازدواج کرد و به نام ملکه حکمت شعار معروف شد.
با گذشت مدت نه چندان طولانی از وی جدا شد و سپس با هنرمندی در زمینهٔ مینیاتور به نام علی اصغر نیکزاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ۲ فرزند پسر به نامهای همایون و هومان بود
از اقار دیگر او اهنگهای حلی «هراویه» و «بای دوران» با تنظیم ابولحسن صبا ، دو صدایی با تاج اصفهانی به همراه ساز صبا و مرتضی محجوبی می باشد.
بخشی از افزوده ی ساسان سپنتا بر جلد سوم «سرگذشت موسیقی ایران» نوشته ی روح الله خالقی به پنج خواننده ی زن اختصاص دارد. سپنتا می نویسد: از کسانی هستند که خالقی در برگه های یادشت خود نام انان را اورده و قرار بوده است.آنان را معرفی کند.این پنج تن عبارتند از : قمراملوک وزیری،ملوک ضرابی،روح بخش،دلکش و ملکه برومند که به اسثنای قمراملوک وزیری و ملوک ضرابی، نوشته سپنتا به عنوان شاهد مثال آورده می شود. او درباره ملکه برومند می نویسد:
«ملکه هنر از خانواده برومند و دختر برادر نور علی برومند بود. خانواده ی او که اهل نور بودند از قدیم با هنر نقاشی ،موسیقی و گل دوزی سر و کار داشتند.او تحصیلاتش را در دبیرستان ناموس تهران انجام داد و اموختن آواز را نرد ابولحسن صبا در حدود 1318 هـ.ش به اتفاق صبا و تعدادی دیگر از هنرمندان سفری به سوریه کرد و تعدادی صفحه ی گرامافون با نام مستعار م - ب از صدای او ظبط شد که از نواهای محلی ایران اقتباس شده بود.بجز همکاری ا انمن موسیقی ملی ، چند برنامه رادیویی در سال 1330 هت.ش از اوارز او پخش شد.او دارای صدای دلنشین و با احساس بود.ملکه پس از حدود شش سال نزد ابولحسن صبا به فرا گرفتن اواز پزداخت و مدتی نیز نزد حبیب سماعی به فرا گر فتن آواز پرداخت و مدتی نیز با حبیب سماعی به فرا گرفتن موسیقی همت گماشت. در سال 1323 هـ.ش با اسماعیل مهرتاش اشنا شد و در جامعه باربد پای به صحنه نهاد و در برنامه«لیلی و مجنون»در نقش لیلی به خوانندگی پرداخت . او در سال 1369 در گذشت»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#87
Posted: 4 Jun 2017 14:40
27
دلکش | Delkash
- نام اصلی عصمت باقرپور پنبهفروش
- نام مستعار دلکش
- تولد ۳ اسفند ۱۳۰۳
- بابل ایران
- ملیت ایرانی
- مرگ ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ (۷۹ سال)
- تهران ایران
- سبک(ها) سنتی، فولکلور و پاپ
- استاد(ها) عبدالعلی وزیری
- سالهای فعالیت ۱۳۲۳ تا ۱۳۵۷
- ناشرین پاپیون
- کاسپین
- نوع صوت آلتو
- هنرمندان همکار مهدی خالدی
- علی تجویدی
- رحیم معینی کرمانشاهی
- تحصیلات پنجم دبستان
- علت معروفشدن قدرت صدا
- آوازهای مازندرانی
عصمت باقرپور پنبهفروش (زادهٔ ۳ اسفند ۱۳۰۳ در بابل، درگذشتهٔ ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران) با نام هنری «دلکش»، خواننده موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ ایرانی بود. از وی با عناوینی چون «زن حنجره طلایی»، «بانوی آواز ایران» و «آتش کاروان هنر» یاد میشود. او ترانههایش را تنها به دو زبان فارسی و مازندرانی خواندهاست. وی همچنین در چند مورد به ترانهسرایی هم پرداخته و این کار را با تخلص «نیلوفر» انجام داده است. از جمله ترانههایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است. دلکش در غروب ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران درگذشت و جنازهاش پس از چهار روز در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. در رادیوها و تلویزیونهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی خبری از درگذشت او گفته نشد و تنها چند روزنامه خبر مرگ او را در چند خط نوشتند.
دلکش با نام اصلی «عصمت باقرپور پنبهفروش» در ۳ اسفند ۱۳۰۳ در بابل زاده شد. او از همان دوران کودکی استعداد خود را در خوانندگی نشان داد و هر جا که بچههای محل گرد هم میآمدند، آغاز به خواندن میکرد و بچهها هم دست میزدند.عصمت دوران کودکی را بدون آن که به مدرسه برود و سواد بیاموزد، در بابل ماند. هنگامی که دوازده ساله شد، پدرش درگذشت. مادرش که در کنار عصمت دارای شش دختر و سه پسر دیگر بود، تصمیم گرفت تا او را به نزد یکی از دخترانش که در تهران ازدواج کرده بود و آنجا زندگی میکرد بفرستد تا هم خرجی از روی دوشش برداشته شود، و هم عصمت بتواند در تهران سواد بیاموزد. پس بقچهای شامل کمی خوراک آماده کرد و عصمت را به دست یکی از دوستان شوهرش، که رانندهٔ کامیون بود و از مازندران به تهران برنج میبرد، سپرد. او کنار دست راننده نشست و به تهران رسید. رانندهٔ کامیون او را در محلهٔ سرچشمه پیاده کرد و به خواهرش سپرد.
عصمت که در تهران با خواهرش «مولود» به مازندرانی سخن میگفت، با همان زبان از خواهرش خواست تا او را در مدرسه نامنویسی کند تا بتواند سواد بیاموزد. خواهرش هم او را به خیابان ناصرخسرو برد و در دبستان نامنویسی کرد. هنگامی که عصمت دبستان را آغاز کرد، دوازده سال سن داشت و همین باعث شد تا سوژهٔ متلکهای همکلاسیهایش شود. اما او به این مسائل توجهی نداشت و توانست خود را به کلاس پنجم دبستان برساند.
عصمت در ۱۷ سالگی به پنجم دبستان رسید. در آن زمان دانشآموزان پنجم و ششم دبستان هفتهای یک ساعت آموزش موسیقی میدیدند و به آنها سرودهای میهنی آموزش داده میشد. روزی در همین کلاسهای موسیقی، عصمت به همراه دیگر همشاگردیهایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. آموزگار از قشنگی و رسایی صدای عصمت تمجید کرد و گفت که یک نت بالاتر از همهٔ دخترها میخواند. سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند. در آن زمان رادیو در ایران به تازگی بنیانگذاری شده بود و دلکش هم نمیدانست که رادیو چیست. با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود. در آن هنگام هیئت رئیسهٔ ادارهٔ موسیقی را روحالله خالقی، علینقی وزیری و حشمت سنجری تشکیل میدادند. ظهیرالدینی عصمت را نزد روحالله خالقی برد و او پس از شنیدن صدای عصمت، وی را نامنویسی کرد و به دست استادی سپرد تا آواز را به عصمت آموزش دهد. این استاد عبدالعلی وزیری بود که پسرعموی علینقی وزیری میشد. عصمت بسیار زود گوشههای درآمد، زابل، مویه و مخالف دستگاه سهگاه را آموخت. حدود پنج یا شش ماه طول کشید تا عصمت توانست سراسر دستگاه سهگاه را یاد بگیرد. آموزش آواز عصمت دو تا سه سال به درازا کشید و وی دستگاههای گوناگون را آموخت.
پس از دو تا سه سال آموزش نزد عبدالعلی وزیری، عصمت اکنون این آمادگی را داشت تا به جرگهٔ خوانندگان رادیو بپیوندد. در آن هنگام عصمت نزدیک به ۲۰ سال داشت و کمتر از پنج سال از بنیانگذاری رادیو در ایران میگذشت. تا آن زمان خوانندگان زن قدیمی چون قمرالملوک وزیری، روحانگیز و ملوک ضرابی بانوان آوازهخوان پیشرو در رادیو بودند و عزت روحبخش هم چند سالی میشد که آوازخوانی در رادیو را آغاز کرده بود و هواداران بسیاری داشت. در این وضعیت که خوانندگان قدیمی همچنان سکاندار رادیو بودند، نیاز به صدایی تازهنفس احساس میشد. نخستین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود. از نخستین باری که صدای او از فرستندهٔ «بیسیم پهلوی» در چهارراه سیدخندان تهران پخش شد، توجه همگان به سویش جلب شد.
هنگام آغاز کار دلکش در رادیو، آهنگسازی برای همکاری با وی وجود نداشت و او نمیتوانست تصنیف بخواند. بنابراین با توجه به تسلط و مهارتش در خواندن ترانههای محلی مازندرانی، تصمیم گرفته شد که برای جبران این کاستی، او پس از خواندن هر آواز در رادیو، یک آواز محلی مازندرانی هم بخواند. آوازهایی مانند «ربابهجان»، «مریمجان»، «زهراجان»، «امیری»، «رعناجان» و... که دلکش این آوازها را از زمان کودکیاش در بابل بلد بود و میخواند. در آن سالها خواندن آوازهای بومی چندان فراگیر نبود و سبک خاص دلکش در کنار خواندن صحیح و دلنشیناش، موجب شد تا بسیار زود سر زبانها بیفتد. مردم از آوازهای مازندرانی دلکش بسیار استقبال کردند و نامههای فراوانی برای تکرار ترانههای مازندرانیاش به رادیو فرستاده میشد. هر یکشنبه که او در رادیو اجرا داشت، مردم بسیاری روبروی ساختمان رادیو جمع میشدند تا او را از نزدیک ببینند.
روحالله خالقی برای آغاز حرفهٔ عصمت، نام هنری «دلکش» را برگزید.دلکش نام گوشهای از دستگاه ماهور است.در مدت زمان کوتاهی که از پیوستن دلکش به رادیو گذشته بود، در حالی که او تنها ۲۱ سال داشت، به جمع بزرگان رادیو پیوست و با خوانندگان بزرگ و نامی ترانههای دوصدایی اجرا کرد.به دلکش القابی چون «زن حنجره طلایی» و «بانوی آواز ایران» دادهاند.
دلکش که در میهمانیها و جمعهای دوستانه آواز میخواند، در یک میهمانی با جمشید شیبانی که در سبک موسیقی پاپ کار میکرد، آشنا شد. دلکش و شیبانی مدتی با هم کار کردند، ولی دلکش از موسیقی پاپ بیرون آمد و پس از آشنایی با مهدی خالدی، استاد و آهنگساز موسیقی سنتی ایرانی، به طور جدی وارد موسیقی سنتی شد و این سرآغاز همکاری درازمدت دلکش و خالدی بود.
دلکش در روزهای پایانی زندگانی خود از این که شماری از خوانندگان تصنیفهای وی را به غلط و بد اجرا میکنند و به بازار میفرستادند به شدت دلگیر بود و باور داشت که قدیمیها هنوز این تصنیفها را با صدای دلکش به یاد دارند و غلط خواندن آنها، موجب پایین آمدن ارزش و احترام کار این خوانندهها میشود.
در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران و ساخت بیش از ۲۵۰۰ مدرسه در سراسر ایران به مناسبت این جشن، دلکش با خرید ۱۵۰۰ برگ از شعبهٔ مرکزی بانک بیمه بازرگانان، در ساخت این مدرسهها شرکت کرد.
با ممنوع شدن خوانندگی زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، دلکش خوانندگی را به طور کامل کنار گذاشت. او در سالهای پایانی زندگی خود، به همراه تنها فرزندش «سهیل فزونمایه» در تهران زندگی میکرد.
در سال ۱۳۷۷، علیرضا افتخاری یکی از آهنگهای دلکش به نام «آشفتهحالی» را در آلبوم «یاد استاد» بازخوانی کرد. دلکش به این خاطر که افتخاری برای اجرای این آهنگ از وی اجازه نگرفته بود، سخت دلگیر شد. بنا بر گفتهٔ «سهیل فزونمایه» تنها فرزند دلکش، افتخاری چند بار کوشید تا این آزردگی را از دل دلکش دربیاورد، ولی پیروز نشد.
این دلخوری دلکش از خوانندگانی که شعر و آهنگ آثارش را به نادرستی اجرا میکردند، تا ماههای پایانی زندگیاش ادامه داشت و وی معتقد بود که چون قدیمیترها هنوز تصنیفهایش را به یاد دارند، غلط خواندن آنها موجب پایین آمدن ارزش کارشان میشود. دلکش مدعی بود با این که خودش فرد کمسوادی بود، هیچگاه این آوازها را غلط نخوانده است.
دلکش مدتی در بیمارستان بستری بود و در نهایت در غروب روز چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران و در بیمارستان «ایرانمهر» به دلیل بیماری کلیوی درگذشت. خانوادهٔ دلکش تصمیم گرفتند تا وی را بدون هیچ مراسم ویژهای خاکسپاری کنند. با وجود این که تنها پسر دلکش، «سهیل فزونمایه» از پیش تصمیم داشت تا پیکر مادرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شود، ولی با گذشت چند روز از درگذشت وی، هیچکدام از اعضای خانوادهٔ دلکش برای تحویل پیکر او به بیمارستان نرفتند. «محمدحسین همافر» رئیس مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد کرد تا پیکر دلکش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شود ، ولی همسر پیشین دلکش، «داریوش فزونمایه» با این کار مخالفت کرد.
ولی در نهایت پیکر او پس از چهار روز در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
پس از مرگ دلکش، به جز چند نشست و سخنرانی کوچک، مراسم چندانی برای بزرگداشت وی برگزار نشد. همچنین شبکههای رادیویی و تلویزیونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خبری از درگذشت وی پخش نکردند. بیشتر روزنامهها هم دربارهٔ مرگ وی چیزی ننوشتند و تنها چند روزنامه چند سطر کوتاه دربارهٔ درگذشت وی نوشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#88
Posted: 4 Jun 2017 14:42
« تکنیک آوازی دلکش »
به باور رضا مجرد، پژوهشگر و کارشناس موسیقی، صدای دلکش، تنها صدای «چپکوک» زنانهای بود که در خوانندگی «راستکوک» هم تبحر داشت.
صدای دلکش افزون بر حجم بالا، قدرت و گستردگی فراوانی داشت و آوای او به اصطلاح اساتید آواز، «صدای سینهای» (به انگلیسی: Chest Voice) بود. بنا بر دیدگاه کارشناسان، گل صدای دلکش در محدودهٔ آلتو بود؛ ولی وی با مهارت میتوانست فاصلههای صوتی تنور، سوپرانو و متزو سوپرانو را هم بخواند.
دلکش سولفژ نمیدانست و در پاسخ به این که با توجه به نیاموختن سولفژَ، نمیترسد که اشتباه کند، اشتباه را برای تحصیلکردهها دانست و گفت که آدمهای بیسواد و کمادعا به دلیل احساس مسئولیت در کارشان معمولا کمتر اشتباه میکنند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#89
Posted: 4 Jun 2017 14:50
« دلکش در نگاه دیگران »
از راست: پرویز خطیبی، زینت مؤدب و دلکش. آهنگ مشهور «بردی از یادم» دلکش را پرویز خطیبی سرودهاست.
محمدعلی سپانلو از هواداران دلکش بود و آوازهای وی را به خوبی میخواند. دلکش خوانندهٔ محبوب شخصیت «دکتر نون» در رمان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» از شهرام رحیمیان است. دلکش از مشوقین سیما بینا در آغاز خوانندگی وی در کودکی بود. غلامحسین بنان، اجرای دلکش را به اجرایی دوصدایی تشبیه میکند که شنونده میانگارد صدای بم برای مرد و صدای زیر برای زن است. حسین قوامی، دلکش را تنها خانم خوانندهای میداند که هرگز «فالش» [خارج] نخوانده و همه ملودی و کلام را صحیح اجرا کرده و هیچگونه لغزشی در تحریرها و سکوتها و سایر ظرافتها و ریزهکاریهای خوانندگی او شنیده نشده است. یک بار قوامی در پاسخ به خود دلکش که از وی دربارهٔ بهترین خوانندهٔ زن پرسیده بود، بیدرنگ و اندیشه گفت: «تو او را بهتر از هر کسی میشناسی، چرا نمیخواهی راحت بگویی دلکش!؟»
محمود محمودی خوانساری باور داشت که بسیاری از خوانندگان مرد باید بنشینند و با گوشسپردن به آواز دلکش، راه و رسم صحیح خواندن را بیاموزند.
علی تجویدی، باور داشت که هیچ خوانندهای به خوبی دلکش قدرت فراگیری شعر و آهنگ و آمیختن درست این دو با هم را ندارد و پیشنهاد داد تا دلکش باید برای تحصیل موسیقی به اتریش برود تا نابغهٔ بزرگ موسیقی قرن شود و هنرآموزان آواز بسیاری را تا استادی ارتقا دهد.
سیما بینا، صدای دلکش را پرحجم و بسیار گیرا با تحریرهای ویژهٔ خودش دانسته که کلام را بسیار زیبا و مشخص بیان میکرد. او شخصیت آوازی دلکش را بسیار مردمی میداند و باور دارد که دلکش نسبت به تصنیفی که اجرا میکرد، احساس مسئولیت داشت.سیما بینا از پدرش نقل میکند که دربارهٔ آواز دلکش میگفت: «مانند این است که یک آدم بسیار ادیب و باسوادی دارد این شعرها و تصنیفها را میخواند.» سیما بینا رقیبانی که قصد تقلید از دلکش را داشتند ناکام میداند و میگوید: «آن آنی که در صدا هست و آن کاراکتر و طنین صدا قابل تقلید نیست.»
علی اشتری شاعر معاصر دربارهٔ دلکش شعری سروده است:
امشب خوش است عالم و از باده سرخوشم***ساقی بریز بادهٔ دیگر که درکشم
دلکش بخوان کز آن لب شیرین نوای شور***شور دگر برآورد از جان ناخوشم
فرهاد اگر به دیدن شیرین خوش است، من***رمست از ترانهٔ شیرین دلکشم
رضا مجرد، پژوهشگر و کارشناس موسیقی دربارهٔ دلکش میگوید: «... دلکش وقتی میخواند، مملکتی ساکت میشد تا صدای او را بشنود. هرچند که دلکش از نظر قدرت و وسعت صدا در حد و اندازههای قمرالملوک وزیری نبود، اما خوانندهای بود که همهٔ بزرگان موسیقی او را بالاتر از خود و دیگران میدانستند...» مجرد در واکنش به عدم تجلیل از دلکش و پوشش ندادن خبر مرگ وی در رسانهها نوشت: «... خانمی مانند دلکش نقطهٔ سیاهی در زندگی هنریاش نبوده... لابد استدلال این است که این خانم، به موقع هم مورد استقبال و تجلیل قرار گرفته، هم بابت آنچه اجرا کرده، به پول و ثروت کافی دست یافته، پس دیگر چه تجلیلی؟»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#90
Posted: 4 Jun 2017 14:51
« آوازها و ترانههای ماندگار دلکش »
دلکش در شصت سال زندگی حرفهای خود بیش از ۲۰۰ ترانه، آواز و تصنیف خواند. ترانهسرایان و شاعرانی که بیشترین سرودهها را برای وی سرودهاند، در درجهٔ نخست رحیم معینی کرمانشاهی و سپس بیژن ترقی، اسماعیل نواب صفا، ناصر شریفی، پرویز خطیبی، رضا جلیلی، کریم فکور، رهی معیری و حسین مسرور بودهاند. از آهنگسازانی که بیشترین آهنگ را برای دلکش ساختهاند هم میتوان مهدی خالدی، پرویز یاحقی، علی تجویدی و حبیبالله بدیعی را نام برد.
در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی، تصنیفخوانیهای قدیمی بسیار کهنه و تکراری شده بود. در آن سالها قمرالملوک وزیری و روحانگیز به سالهای پایانی کار حرفهای خود رسیده بودند و جای خالی یک تصنیفخوان زن جوان حس میشد. همکاری دلکش با مهدی خالدی در این دوران توانست گونهٔ نویی از ترانهسازی را به موسیقی ایران بیاورد. اوج این همکاری در تصنیف «آمد نوبهار» دیده میشود که به باور محمود خوشنام، حرکت از تصنیف به ترانه با این آهنگ آغاز میشود. مهدی خالدی در ساخت این آهنگ، ریتم دو چهارم را با تاکیدات ویژه بر روی ضربههای این ریتم به کار برد.
ترانهٔ «آمد نوبهار» دلکش با آهنگسازی مهدی خالدی ساخته شد، با ساختار مارشگونهٔ توانست در زمان خود نوآوری بزرگ به شمار بیاید. این آهنگ که در اواخر دهه ۱۳۲۰ ساخته شد، توانست بیش از دو دهه در روزهای نوروز از رادیو و تلویزیون پخش شود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7