ارسالها: 3620
#91
Posted: 11 Jul 2011 12:31
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهوونه ی هر عاشق باسه زنده بودنی
تو امید انتظاری تو دلای ناامید
مثل دیدن ستاره تو شبای ناپدید
چه غریبونه گذشتند جمعه های سوت و کور
هنوزم اما نرسیدی ای تجلی ظهور
با تو ام، با تو که گفتی، تکیه گاه عاشقایی
میدونم یه دنیا نوری، ساده ای، بی انتهایی
مث لالایی بارون، تو کویر بی صدایی
تو خود عشقی، میدونم، ناجی فاصله هایی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهوونه یه هر عاشق باسه زنده بودنی
تو امید انتظاری تو دلای ناامید
مثل دیدن ستاره تو شبای ناپدید
عمریه دلم گرفته گله دارم از جدایی
غایب همیشه حاضر تو کجایی، تو کجایی
تو کجایی، تو کجایی
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#92
Posted: 11 Jul 2011 12:33
گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه
بجا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه
فاصله بین من تو تا کجا دنباله داره
قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه
روزه موعود ومنتظر باش که زیادم دور نیست
من کنار تو با تو مال منی تا همیشه
نمی دونم که کجا و با که هستی نمی خوامم که بدونم
با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه
یه روزی یه وقا یه جائی چشم من میفته تو چشمای تو
اما این همون خیاله که با من هست تا همیشه
نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلبه خستم
چی دیدی خدا رو شاید بشی مال من همیشه
هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با اون زندگی کنی بلکه به دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی
فقط یک بار به دنیا می آیی ،
فقط یک بار خداوند زندگی را به تو هدیه می کند ؛
اما در سرایی دیگر همواره خواهی بود ؛
اگر این فرصت یک باره را از دست دهی،
چه خواهی کرد ؟
گرچه یک بار به دنیا می آیی
اما یادت باشد که هر صبح، تولدی دوباره است؛
تولدی از خود، با خود و به دست خود.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#93
Posted: 11 Jul 2011 12:34
عجيب ولی واقعی
یه روز یه پسره نابینا یه دوست دختر داشت که همیشه بهش میگفت:اگه من چشم داشتم
واسه همیشه پیشت میموندم. یه روز یه فرد ناشناس چشماشو به این پسر داد. وقتی پسره
چشماشو باز کرد ، دید دوست دخترشم نابیناست. به دختره گفت : برو ،دیگه نمی خوامت.
دختره وقتی داشت میرفت،به پسره گفت:فقط از تو میخوام که واسه همیشه مواظب چشمام
باشی.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#94
Posted: 12 Jul 2011 11:34
۲۱راه برای بیان "دوستت دارم "بدون گفتن یک کلمه
می دانید که برای شما و مرد زندگی شما مهم است که به یکدیگر بگویید "دوست دارم" – که این کار اغلب امکان پذیر است. اما نباید وابسته به چند کلمه کوچک باشید و باید به تنها فرد زندگی خودتان اجازه بدهید تا بداند که چه در قلب شما میگذرد. و در واقع ، اغلب ابراز محبت غیر شفاهی در زندگی، راه بهتری برای دست یافتن به مردها است. دکتر Scott Haltzman متخصص و روانپزشک برنامه REDBOOK Love Network و نویسنده کتاب اسرار خوشبختی مردان متاهل میگوید "مردها تمایل دارند که عمل گرا باشند ، و بنابراین، ازاستفاده کلمات برای ابراز عواطف خود احساس راحتی کمتری دارند، آنها به اندازه کافی فیلمهای تام هنکس را برای فرا گرفتن بیان دوست دارم را دیده اند، اما مطمئن نیستند که تنها عبارت' دوست دارم ، ' نشان دهد که آنها چه احساسی دارند."
چرا همیشه بیشتر از آنکه عمل کنید شعار میدهید؟ از خوانندگان REDBOOK و مردان خواسته ایم که بعضی از ایده های جالب را در زندگی خود داخل کنند. به علاوه ، در این کتاب اضافه شده است که چگونه برخی از راهنمایی های کارشناسی بدون یک کلمه موجب تقویت عشق میشود.
" آنیتا چیرمن، از شهر میسون آمریکا میگوید "برخی اوقات بر روی نان تست صبحانه شوهرم، پیام عاشقانه مینویسم. با استفاده از برشهای کلوچه ، به ویژه در روز ولنتاین که قلبها با هم میشوند، یکی از آنها را به آرامی روی تکه ای نان میچسبانم، و محکم فشار میدهم، تا اینکه پیام من روی نان بچسبد، سپس آن را تست میکنم. این کارهمیشه لبخند به چهره او میاورد.
دیدارهای عاشقانه
" هر چند وقت يکبار، قبل از اینکه او بخواب برود کارتی را زیر بالشش میگذارم که حاکی از میزان علاقه و قدر دانی من به او است." - کیم کالینز از شهر اسپرینگفیلد
"زن من ، لی آن، گاهی اوقات بخاطر شغلش باید مسافرت برود و هنگامی که به خانه برمیگردد، برای هر روزی که نبوده است، هدیه ای کوچک به او میدهم. آنها را روی میز آشپزخانه میچینم و منتظرمیمانم تا نظرش به آنها جلب شود -- چیزهایی مانند عطر مورد علاقه اش ، گل تازه ، یا یک قطعه فوق العاده ازجواهرات دست ساز. من عاشق ولخرجی برای اون هستم! " - جان مونتگمری از شهر بیرمنگام
" یادداشت های نیمه عاشقانه ، کارتون ، جک ، مقالات کوچکی که گاهی اوقات مهیج هستند در کشوی لباسهای زیر او قرار میدهم. او هرگز نمیداند نوبت بعد چه چیزی در انتظار اوست. او میزان زیادی از آنها جمع میکند و میداند اینکار از روشهای من برای ابراز علاقه به اوست. جو سیریلو جونیور از شهر انگل وود، فلوریدا
"هنگامیکه در شب دوش میگیرم ، پیامی را روی آینه حمام مینویسم که صبح شوهرم قبل از رفتن سر کار هنگام دوش گرفتن ببیند." - جکی پرایس از شهر اولی
زندگی را کمی ساده تر بگیرید
"شوهر من هر شب قبل از خواب روی مسواک من خمیر دندان میمالد و روی دستشوئی قرار میدهد. شوهر من همیشه شیرینترین است!" لیزا ویلکز نورت از شهرهیت ،تگزاس
"لیست برنامه های تلویزیونی مورد علاقه و یا یک رویداد ورزشی را که می دانم شوهرم دوست دارد برای او تهیه میکنم. بدون گفتن به او برنامه ها را برایش TiVoیا همان ضبط ویدئوئی دیجیتال میکنم، سپس صبح روز شنبه او با این کارشگفت زده میشود. " سیندی پانوویچ از شهر گرند آیلند
قبل از اینکه شوهرم به محل کارش برود، میز صبحانه را برایم آماده میکند. او یک کاسه شیر و غله، یک لیوان آب پرتقال ، توت فرنگی ، دستمال سفره و قاشق میگذارد. " کارشناسی ارشد پاتریشیا آرمسترانگ از شهر دانورس
" هر روز صبح وقتی که از خواب بیدار میشوم، شوهرم نیز بیدار میشود، من اینکار را دوست دارم. شغل او قبل از ساعت 9 شروع نمیشود، به راحتی می تواند بعد از من بخوابد، اما این کار را نمیکند. در حالی که من آماده میشوم، او هر سه بچه را لباس میپوشاند و آنها را با کوله پشتی های خود آماده سوار شدن به ون میکند. برای من ، این یکی از بهترین روش هایی است که او می تواند به ما بگوید که عاشق همه ما است ". جانت دومینگوس از شهر ال پاسو، تگزاس
قدردانی خود را نشان بدهید
" وقتی که با دوستانمان بیرون میرویم نسبت به یکدیگر احترام و تکریم میکنیم -- حتی اگر چیز کمی وجود داشته باشد، مثل وای ، نظرBarry بهترین ایده نسبت به روزهای قبل بود' یا Barry چکه شیر آب رو درست کرد!' "- جنیفر استار از شهر کلمبوس
"برای کریسمس ، یک فرهنگ لغت خریدم و برای شوهرم فرستادم، و تمام تعاریفی که او را توصیف میکرد و یا من را برای او تداعی میکرد، نشان گذاری کردم". جین جرموند از شهر روسبورگ
"هر صبح قبل از اینکه از خواب بیدار شوم، شوهرم دو عدد حوله برای من در حمام میگذارد تا وقتی که دوش میگیرم از آنها استفاده کنم -- یک حوله بزرگ برای خشک کردن بدنم و یک حوله کوچک برای سرم". امی رسی اسپاگنت از آتلانتا
متخصص چالش : برای نشان دادن حق شناسی خود او را تنگ در آغوش بگیرید
" اولین شکایتی که من از مردها می شنوم این است که آنها احساس میکنند برای کارهائی که انجام میدهند پاداش نمی گیرند، فقط چیزهائی مطرح میشود که آنها انجام نداده اند. دفعه بعد وقتی شوهر شما بدون اینکه از او خواسته شود، زباله را بیرون می گذارد، ، یا صبح که قهوه جوش را برای شما روشن میکند ، بعنوان پاداش، 30 ثانیه او را کاملا در آغوش بگیرید. مردها بسیار فیزیکی هستند – این کار بسیار آسان و سهل است ". - تونی کلمن
"در فصل زمستان ماشین شوهرم را روشن میکنم، گرم بودن ماشین هنگام رفتن به محل کار برای او لذت بخش است." آتوم گریفین از شهر کانتون
سرعت برای نشان دادن صمیمیت
" زمینه صفحه تلفن همراه شوهرم را تغییر میدهم با این عبارت که :' دوست دارم حتی زمانی که نمیبینمت!" بکی وایت از شهر نیوتن
"من و شوهرم برای همدیگر ایمیلهای کوتاه ارسال میکنیم تا بگوئیم که در بسیاری از لحظات به هم فکر میکنیم. یک بار او برایم نوشت ،' ترانه جدید Brad Paisley ، مرا به یاد تو می اندازد. ' حالا هر بار که من آن را از رادیو میشنوم ، برایم یادآوری میشود که چقدر شوهرم مرا دوست دارد ". میشله مگنتی از شهر کلرادو اسپرینگز
"شوهر من ساعت 5:30 از خواب بیدار میشود، اما او کشوی لباسهای خود را از شب قبل باز میگذارد تا سر و صدای ناشی از باز و بسته کردن آن مزاحم خواب من نشود. به این میگویند یک عشق !" – کانی مینورد از شهر باستروب
ارسال پیام مخفی
متخصص چالش : مشخص کردن مسیر
"در اینجا نشانه مستدلی وجود دارد که مردها موفق میشوند اگر : تیر پیامی که منتهی میشود به اتاق خواب را بسوی آنها رها کنند." جویس مورلی بال از آتلانتا روانپزشک و نویسنده دانه ها برای برداشت یک عمر زندگی.
"هر بار که بوسه میزنیم ، آن را سه بار انجام میدهیم، یعنی من دوست دارم ' وقتی شوهر من صبح راهی جاده میشود، مقابل در حیاط میایستم، در حالی که او چراغهای خطر کامیون خود روشن میکند " پگی کلیتون از شهر دابوگ
کارشناس چالش : برای او نقشه راهنما بکشید
"با استفاده از مداد خط چشم، روی خود خال کوبی موقت بکشید – تیر پیکانی که از ناف شما شروع می شود و به پایین ختم میشود. بیاد داشته باشید : مردان بسیار بصری هستند!" – دکتر اسکات هالت من
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#95
Posted: 20 Jul 2011 13:18
حرف رفتن که می شه باید از تو دل برید . باید از فاصله گفت .
و بعد از رفتنت ...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک بارانی ،تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم .
برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تورا از بین گلهایی که در تنهاییم روییده با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی ؟
دلم حیران و سرگردان چشمانی ایست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را
در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم .همین بود آخرین حرفت.
ومن بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را برای اشکی از جنس غروب
و ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی ؟ نمی دانم چرا .
شاید خطا کردم و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا ،تا کی ،برای چه ،
ولی رفتی و بعد از تو باران چه معصومانه می بارید .
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد .
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره ی مهربانی دانه بر می داشت
تمام بالهایش غرق در اندوه و غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس و بارانی بود .
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
که من بی توتمام هستی ام از دست خواهد رفت.....
کسی حس کرد که من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد .
وبعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد .
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من بی آنکه می دانم تو هرگز یاد مرا باعبور خود نخواهی برد.
هنوز آشفته ی چشمان تو ام برگرد !
ببین که سر نوشت انتظار من چه خواهد شد .
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم .
ومن در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست ،
و من در امواج پاییزی ترین ویرانی یک دل،
میان غصه ای از جنس بغض کوچک ابر
نمی دانم چرا؟
شاید به رسم پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ..
شمع شب من امشب چرا بدون ریختن اشک می سوزی
چه زیبا اطراف را روشن ساخته ای و خود آب می شوی
من نیز پروانه ای هستم که از زیباییت آنقدر لذت می برم که
سوختن بالهایم را احساس نمی کنم . بسوزان شمع من که
سوختن در آتش تو زیبا تر و ستودنی تر از پرواز در باغ
ریا است ..
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#96
Posted: 20 Jul 2011 13:19
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم شد
شعلها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
گم شدم در قدم دور ی چشمان بهار
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#97
Posted: 20 Jul 2011 13:19
دلم می خواد داد بزنم
بعضی وقتاادم دلش می خواد داد بزنه . گمونم منم الان تو اون وضعم . چرا نمی دونم . راستی چقدر خوب بود ادم مثل سیب زمینی بود نه . بی رگ و بی احساس اون وقت هیچ چیزی دور و برش نمیتونست عذابش بده . یکی گفت مثل سیب زمینی شدی . یکی می گه سر کاری . من الان موندم این دو تا واژه با هم چه نسبتی دارن . اصولا چرا باید واسه من به کار برن . مگه من تا حالا واسه کسی به کار بردمشون . مهم نیست . تجربه زندگی بود . اینم می زاریم رو حساب خوش اومدای دیگه . خوب اونم این جوریا با ما حال می کنه .
به قول محمود که همیشه می گه :"هر کی واسه ما یه جو معرفت ر و کرد واسش خر وار خروار معرفت رو کردیم " ولی قافل از انکه دیگه دوره این حفا گذشته . بابا الان دیگه فصل بی رگ بودنه .
از این اراجیف و سفسطه های که بافتم گمونم هیچی در نیاد . بهتره بچسبیم به خود خودمون .خودی که دیگه دارم یواش یواش گمش می کنم .
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد .
نه بیداری نه دیداری
نه دستی بر سر یاری
مرا اشفته می دارد چنین اشفته بازاری
بزار از ابر سنگین نگاهم بازم بارون دلتنگی بباره
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#98
Posted: 20 Jul 2011 13:21
بس كه لبريزم از تو مي خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم
زير پاي تو سر نهم آرام
به سبك سايه تو آويزم
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
کاش زندگی مانند نوشته ای بود; در ان صورت می توانستیم هر قسمت از ان را که می خواهیم پاک کنیم و یا به گونه ای دیگر بنویسیم.
مثل یه قصه, زیبا
مثل یه خواب کوتاه
من اسمت رو گذاشتم,
قشنگترین اشتباه...
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#99
Posted: 20 Jul 2011 13:25
ديرگاهي است که دل روز و شب مي ترسد، با خودش مي جنگد.
...و به تو مي نگرم که دلم مدتهاست که شده حيرانت.
باز دل مي ترسد، که مبادا روزي بروي از اينجا و بمانم تنها و بميرم رسوا!
باز من مي گريم که مبادا عشقم برود از يادت!!! بدهي بربادم و بميرم در غم .
باز در رويايت دل من مي ماند و به خود می خندد که شده مجنونت!
تا کنون قلبم را اينچنين ديوانه.....من نديدم هرگز!
««««از نگاه پاکت دل من مي لرزد!باز هم مي ترسم!»»»»
نکند چشمانت روزگاري جز من به کسي عشق دهد!
اي اميد ماندن ، بي تو من خواهم ماند با دلي پر ماتم در پس تنهايي.
وقت آرامش شب از خيانت لبريز از همه بي زارم و تو را مي خواهم تا بميرم از شوق ....
لحظه ديدارت......
اي تو که آغوشت مأمن اين تنهاست....باز هم دريابم!
که پرم از گريه و بغضي کهنه ...روز و شب لبريزم.....
گرمي آغوشت برتر از يک دنياست ، در کنارت گويي مالکم دنيا را.
تو بمان تا عمري من بمانم شيدا و نميرم تنها و تمام خود را بدهم در راهت.
من نخواهم هرگز که بجز چشمانت به کسي عشق دهم و کسي را جز تو لايق خود دانم.
من همه اميدم بسته به چشمانت
تو شدي رويايم!!
تو شدي دنيايم....
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#100
Posted: 20 Jul 2011 13:25
با تو ام ای سهراب
اي به پاکي چون آب ، يادته گفتي بهم ،تا شقايق زنده است ،زندگي بايد کرد.
نيستي سهراب که ببيني که شقايق هم مرد ، ديگه با چي کسي رو دلخوش کرد؟
يادته گفتي بهم ،اومدي سراغ من،نرم و آهسته بيا ،که مبادا ترکي برداره چيني نازک تنهايي تو،اومدم آهسته نرمتر از يک پر قو،
خسته از دوري راه ،خسته و چشم به راه.
يادته گفتي بهم عاشقي يعني دچار،فکر کنم شدم دچار،
تو خودت گفتي چه تنهاست ماهي اگه دچار دريا باشه،آره تنها باشه ،ياره غم ها باشه ،
يادته مي گفتي گاه گاهي قفسي مي سازم ،مي فروشم به شما ، تا به آواز شقايق که در آن زنداني ست ،دل تنهايي تان تازه شود،
ديگه حتي اون شقايق که اسير قفسه سهراب ،
ساحل يه نفسه،نيست که تازگي بره اين دل تنهايي من ،
پس کجاست اون قفس شقايقت؟
منو با خودت ببر به قايقت،
راست مي گفتي کاش مردم دانه هاي دلشان پيدا بود آره،
کاشکي دلشون شيدا بود،
من به دنبال يه چيز بهترينم سهراب،
تو خودت گفتي بهم ،
بهترين چيز رسيدن به نگاهيست که از حادثه عشق تر است.
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب