ارسالها: 8724
#111
Posted: 23 Jul 2011 16:37
سخنی از عشق...
وقتی در دوران کودکی و نوجوانی اختلاف زن و شوهرهای متعدد را می دیدم احساس می کردم که اشتباهی در میان است. صمیمیت کافی و علاقه لازم در آن عشق وجود ندارد، رنگ سیاه کینه و خود جانبداری، نقش زیبا و لطیف گذشت و انعطاف را در خود حل کرده است. صداقت بیگانه شده و فداکاری، جانشین پیدا کرده است.
با خود می گفتم که اما، در زندگی و رابطه من این چنین نخواهد بود، عشق معنای واقعی دارد و صداقت هدیه من و فداکاری هدیه اوست. عشق ما علاقه به دیگری است، نه به ثروت و مقام و چهره. در قانون زندگی من قهر و اختلاف نا متعارف بود و رقابت و لجبازی بدون معنی. آنچنان در خیال خود خوش بین بودم که احساس می کردم با این افکار از دیگران متمایز شده ام. او هم مانند من و من هم مانند او.
اما وقتی عشق را در واقعیت دیدم، به افکار خود نرسیدم. نه تنها رویاهایم را در وجود دیگران نمی یافتم، در رفتار خودم هم پیدا نکردم. فکر کردم که آن ها بدند که من بد شده ام اما باز فکر کردم من که نباید با بدی دیگران بد شوم. مشورت و راهنمایی دیگران بوی افکار نوجوانیم را نمی داد ولی مثل اینکه واقعیت همان بود که می دیدم و می شنیدم نه آن که فکر می کردم.
می گفتند عشق از روی احساس است و ماندگار نیست اما علاقه از عقل می آید و با دلیل جاودانه است، دلیل عقل منطقی است و علاقه اش با فکر. اما این فکر سیاست دارد، این عاشقی شرط و شروط دارد و برای رسیدن به آن زحمت فراوان می خواهد و تلاش دوچندان.
بازهم نپذیرفتم گفتم علاقه از عقل است ولی نه مشروط، علاقه که شرط ندارد، گفتند در دنیایی که اشتباه کنی یک عمر بیراهه خواهی رفت، علاقه شرط دارد. چون سرنوشت است، یک عمر زندگی است و انتخاب بزرگراه اصلی زندگی تو که اگر بخواهی آن را برگردی از دیگران عقب خواهی افتاد. اگر از روی عقل و مشروط به خوشبختی نباشد، پس پیمودنش از برای چه است؟
گفتم افکارم خوشبختی می آورد، گفتند افکارت شاید ولی رفتارت نه، اما من فکر می کنم که آن ها اشتباه می کنند، چرا باید با سیاست زندگی کرد، صداقت نداشت، فداکاری نکرد و برای دیگری جان نسپرد.
چرا رفتارهای ما با گفته هایمان مغایرت دارد؟ چرا دوستت دارم و فدایت شوم ها تنها به ارزش یک گفتار است و چرا تا زمانی خوب هستیم که مفید هستیم؟
ما دیگران را برای رفاه خود می خواهیم نه برای اینکه در کنارشان باشیم. زمانی از وجود آن ها لذت می بریم که احساس کنیم از وجود و حضور آن ها بهره ای می بریم. حال این بهره هرچه می خواهد باشد، ثروت، عاطفه، قدرت یا هر مورد دیگری.
ما دیگران را برای این نمی خواهیم که خوشحالشان کنیم، کمکشان کنیم و ارتقایشان دهیم. با او روراست نیستیم، می گوییم که هستیم ولی نیستیم. می گوییم که در زندگی من بهترینی ولی شاید به گفته خود ایمان نداشته باشیم. برایش ساز حمایت و دلسوزی می زنیم ولی حاضر نیستیم به خاطر او هر کاری بکنیم. می گوییم تو خوب ترینی ولی احتمال این که بدگویی اش را بکنیم فراوان است. شاید به او خیانت کنیم و نارو بزنیم. شاید برای رشد خود راضی به شکست او شویم و شاید برای رسیدن به اهداف خود او را له کنیم.
از اعمال و رفتارش شکایت می کنیم اما خودمان در همان موقعیت همان کار را انجام می دهیم، وقتی خودمان را جای او می گذاریم می فهمیم که این خواسته یا اعمال سزاوار نیست اما بازهم اصرار بر انجام آن داریم. در زمان خوشی و راحتی او را فراموش می کنیم و در بدبختی ها او را شریک موظف خود می دانیم.
علاقه ای به درک احساسات او نداریم ولی توقع درک احساساتمان را داریم. از او می خواهیم به خواسته های ما توجه کند ولی به خواسته هایش توجهی نداریم. حقش را کامل ادا نمی کنیم و به نیازهایش کامل پاسخ نمی دهیم.
حال او کیست؟ او در درجه اول همسر ماست، اما می تواند پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند، دوست، همکار ما یا یک رهگذر باشد. مهم نیست که او کیست، مهم این است که ما...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 3620
#112
Posted: 2 Aug 2011 10:13
خنده و گريه!!
مدت هاست که ديگه گريه نکردم.
مدت هاست که فقط می خندم.
اما...
دير زمانيست که ديگه خنده هام از ته دل نيست!
خيلی وقته...
اما من باز هم می خندم.
باز هم خودم رو به بی خيالی می زنم.
من پوستم کلفت تر از اين حرف هاست.
پس بيخودی سعی نکن اشکم رو دربياری، که بی فايده بی فايدست.
غربت
یه شب اومدی ساده و آروم . نشستیم با هم حرف زدیم . از خودمون گفتیم، از مشکلاتمون، از دلتنگیهامون، از تنهاییهامون .
به زبون نیاوردیم ولی قرارمون این شد که همیشه در یاد هم باشیم ؛
به زبون نیاوردیم ولی به هم قول دادیم برای هم پشت محکمی باشیم ؛
به زبون نیاوردیم ولی عهد کردیم که با هم مثل یه آینه باشیم اینقدر صاف که بشه زشتی ها و زیباییهامونو توی دل هم ببینیم ؛
به زبون نیاوردیم ولی قسم خوردیم که از هم جز به هم پناه نبریم؛
به زبون نیاوردیم ولی تصمیم گرفتیم با هم کامل بشیم ؛
به زبون نیاوردیم ولی خواستیم به همدیگه آرامش هدیه کنیم ؛
به زبون نیاوردیم ولی از خدا خواستیم توی این دوستی به ما کمک کنه ؛
به زبون نیاوردیم ولی با نگاه همه چیزهارو به هم گفتیم .
تا اینکه یه شب اومدی به زبون آوردی که باید برم ؛ به زبون آوردم که چرا ؟
به زبون آوردی که باید بدون من زندگی کنی ؛ به زبون آوردم سخته
به زبون آوردی که قرارمون این بود که در یاد هم باشیم ؛ به زبون آوردم که مگه
میشه به یادت نبود
به زبون آوردی که قول دادی محکم باشی ؛ به زبون آوردم که بدون تکیه گاه نمیشه محکم بود
به زبون آوردی که دیگه نمیشه . دیگه وقتشه از هم دور بشیم ؛ به زبون آوردم که
هیچ وقت یادت از من دور نمیشه
به زبون آوردی که موافقی که همه چیز تموم شه ؛ به زبون آوردم که اگه تو میخوای من چیکاره ام
به زبون آوردی بعد از من چیکار میکنی ؛ به زبون آوردم که زندگی میکنم با همه چیزهای خوبی که برام گذاشتی
نگات کردم ؛ نگام کردی
سکوت کردم ؛ سکوت کردی
لبخند زدم ؛ لبخند زدی
گفتی پس برم ؟
هیچی نگفتم
گفتی حرفی نداری ؛ نمیخوای چیزی بگی . حرف آخر ؟
گفتم دوستت دارم .
گفتم تو چی حرفی نداری ؟
هیچی نگفتی
گفتم دوستم داری ؟
گفتی نه .
لحظه آخر بود . هردو ساکت . هردو مات و هردو در انتظار ...
با نگاهم پرسیدم : همین ؟ و تو زیر لب زمزمه کردی این رسم روزگاره .
هردو یک نفس عمیق کشیدیم تا بگیم میتونیم . تا بگیم محکمیم . دستامون، نگاهمون و راهمون از هم
جدا شد و خلاف جهت هم قدم برداشتیم...
نگاهم برگشت تا کاسه چشمم آب بریزه پشت پات و نمیدونستم که چشمای تو هم خیس شده بودندوقتی که تو هم همون دم برگشتی تا رفتن منو به باور بشینی
و تازه فهمیدیم ما با هم و برای هم گریه کرده بودیم ...
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#113
Posted: 2 Aug 2011 10:14
عشق
عشق چنان وزين و پر معناست که هيچ واژهای را يارای توصيف آن نيست و چنان لطيف و بهاری است که هيچ قلمی
را يارای بيان آن حکايت نيست.شايد بتوان گفت عشق يعنی دچار و دچار شدن خود داستانی دراز دارد.
عشق يعنی خود را به فراموشی سپردن و در ره او سر از پا نشناختن.
عشق يعنی دل از غير بريدن و تنها به او انديشيدن.
عشق يعنی در دريای وجود او غرق شدن و تا بی نهايت اوج گرفتن.
عشق يعنی چون پرنده در دنيای پاکيها پر و بال گشودن.
عشق يعنی قفس تن را شکستن و تا سدرة المنتهی عروج کردن.
عشق يعنی از هجر فراق او سوختن و دم بر نياوردن.
عشق يعنی تنها او را پرستيدن...
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#114
Posted: 2 Aug 2011 10:15
دختری از پسری پرسید : که آیا اونا قشنگ میدونه ؟ پسر جواب داد : نه
پرسید : آیا دلش میخواد تا ابد با اون بمونه ؟ گفت : نه
سپس پرسید : اگه ترکش کنه، گریه می کنه ؟ و بار دیگه تکرار کرد : نه
دختر خیلی ناراحت شد ، وقتی دختر خواست دیگه بره در حالی که اشک داشت از چشماش
جاری می شد
پسر بازوهاشا گرفت و گفت
تو قشنگ نیستی، بلکه زیبایی، من نمی خوام تا ابد با تو باشم، من نیاز دارم که تا ابد با تو باشم،
و اگه تو بری من گریه نمی کنم،
من می میرم
يه روز دوستی از عشق می پرسه : ميدونی فرقه من با تو چيه...؟
من آدمها رو با يک سلام باهم آشنا ميکنم ولی تو با يک نگاه !
فرقه ديگه هم اينه که : من آدمها رو با يک دروغ از هم جدا ميکنم
ولی تو با مرگ
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#115
Posted: 2 Aug 2011 10:15
ناله يي در شب
اي ياد تو در ظلمت شب همسفر من
وي نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشي نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
در عطر چمن هاي جهان بوي تو ديدم
در برگ درختان سر گيسوي تو ديدم
هر منظره را منظري از روي تو ديدم
چشم همه ي عالميان سوي تو ديدم
غم نيست كسي را كه دلش سوي خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگي آينه ها بود
بيچاره اسيري كه گرفتار طلا بود
هر جا نگرم يار تويي جز تو كسي نيست
از غم نفسم سوخت ولي همنفسي نيست
بي نغمه ي تو باغ جهان جز قفسي نيست
غير از تو به فرياد كسان دادرسي نيست
محروم كسي كز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه آيات خدا بود و ندانست
هر پل كه مرا از تو جدا كرد شكستم
هر رشته نه پيوند تو را داشت گسستم
آن در كه نشد غرفه ي ديدار تو بستم
صد شكر كه از باده ي توحيد تو مستم
من بي كسم و جز تو خدايي كه ندارم
گر از سر كويت بروم رو به كه آرم
بر خاك درت گريه كنان سر بگذارم
خواهم كه به آمرزش تو جان بسپارم
اينست دعاي شب و ذكر سحرمن
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 3620
#116
Posted: 2 Aug 2011 10:16
هرکی هستم هر چی هستم
پای عهدمون نشستم
عهدی که تو رخت گرما
یک شبه رویایی بستم
اگه ناز و اگه سختم
بی تو من یک تیره بختم
با تو ای همیشه با من
صاحب تاج و تختم
به تو ساده دل ندادم
که بری ساده ز یادم
من هلاک بودن تو
بی تو شمعی رو به بادم
اسم تو نبض صدامه
وسعت بی انتهامه
تو عزیزی و وجودت تنها حل غصه هامه
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب
ارسالها: 8724
#117
Posted: 3 Aug 2011 12:32
قوانین عشق بی قید و شرط
شاید احمقانه به نظر برسد اما داشتن یک عشق بی قید و شرط نسبت به همسرتان شاید مهمترین قدمی باشد که در زندگی زناشویی خود برمی دارید.
تعطیلات آخر هفته پیش با دوستان دوران دانشگاه به مهمانی رفته بودم. دو روز تمام کلی زن جمع شده بودند تا عشق و آغاز تازه ازدواج را جشن بگیرند. تعطیلات فوق العاده ای بود. خیلی از زوج ها در مراحل اولیه ازدواج ادعا می کنند که عشقشان به همسرشان کاملاً بی قید و شرط است. می دانم که خیلی از متخصصین به عشق بی قید و شرط بین دو زوج اعتقاد ندارند اما به عقیده من در یک ازدواج عالی باید عنصر عشق و محبت به یکدیگر وجود داشته باشد که بتواند جایگزین هر اشتباه و تقصیری شود. شاید فکر کنید من یک عاشق پیشه ناامید هستم اما باور دارم که عشق، حتی بین دو زوج باید و می تواند که بی قید و شرط باشد.
عشق بی قید و شرط یعنی محبت ما برای همدیگر براساس یکسری رفتارها و خصوصیات خاص نباشد. باید همسرتان را به خاطر خود او دوست داشته باشید نه به خاطر اینکه خوش هیکل است یا چون هر شب برایتان شام درست می کند. این همان عشقی است که نامزدها و زوج های تازه ازدواج کرده به آن باور دارند. عشق بی قید و شرط آن عشقی است که نه علیرغم تقصیرات بلکه به خاطر آن باشد. این عشق شماست که وجود آنها را توصیف می کند. همیشه تا قبل از اینکه زندگی واقعی خود را نشان دهد همه چیز عالی زیباست.
زوج ها در ابتدا آنقدر مسحور عشق می شوند که فراموش می کنند به منطق شراکت در یک زندگی و طریقه رفتار کردن با همدیگر توجه کنند. متاسفانه، با گذشت زمان عاقل تر و هوشیارتر می شویم و ناگهان می فهمیم که آنچه قبلاً برایمان دوست داشتنی بود الان آزاردهنده شده است. بلندپروازی های شوهرتان که یک روز به نظرتان جذاب بود دیگر نشاندهنده خودبینی و تکبر او می شود. یا توجه زنتان به جزئیات نشانه حس کنترل گری او می شود. این زمانی است که زوج ها می مانند که کجای کارشان اشتباه بوده است. چطور می شود که وقتی کسی که بی قید و شرط دوستمان دارد در آنچه که هستیم اشکال و ایراد پیدا می کند؟ احتمالاً مشکل از عشق است...درست است؟
تنظیم قوانین پایه
مسئله روشنی که اینجا می توانیم بگوییم این است که آن عشق تغییر کرده است یعنی همسرمان دیگر ما را بی قید و شرط دوست ندارد، اما معمولاً موضوع این نیست. واقعیت این است که اکثر زوج هایی که می بینم به این نقطه رسیده اند مثل قبل همدیگر را دوست دارند. مشکل این نیست که عشقشان تغییر کرده است، مشکلشان این است که هیچوقت برای روابطشان قانون نگذاشتند یا قوانینشان باید به روز شود. پس همانطور که می بینید، بااینکه عشق می تواند بی قید و شرط باشد اما روابط سالم به قانون نیاز دارند.
می دانم که این نیاز به درک متقابل دارد. اما واقعیت این است که روابط برای تحمل استرس و چالش های زندگی نیاز به حد و مرز دارند. من معمولاً این نیاز به حد و مرز در عشق را با بچه دار شدن مقایسه می کنم. پدر و مادر به طور کل فرزندانشان را بی قید و شرط دوست دارند اما برای بزرگ کردن آنها باید قوانینی وجود داشته باشد. به همین ترتیب است که به آنها یاد می دهیم با دیگران کنار بیایند و جهان را درک کنند. قانون و حد و مرزباعث می شود که بچه (با همسر) خیلی خوب درک کند که چطور رابطه مثبت با کسانی که دوستشان دارد برقرار کند و نیازهایش را بیان کند. شادترین و خوشبخت ترین بچه ها کسانی هستند که با والدینی زندگی می کنند که در ابراز عشق و نیازهایشان راحت هستند. روابط صمیمانه مثل ازدواج هم نیاز به همان راهبردها برای ایجاد یک رابطه عمیق و بادوام دارد.
حد و مرز درواقع همان قوانین تعهد است، یعنی یکسری راهبرد برای اینکه بفهمیم چطور باید ارتباط برقرار کنیم و اینکه از سایرین چه می خواهیم. این حد و مرزها به هر فرد این امکان را می دهد که فردیت خود را حفظ کند به جای اینکه همدیگر را کنترل کنند، به اتفاق هم رشد کنند. این حد و مرزها همچنین تعهد یک ازدواج را حفظ می کند و ارتباطی بادوام و سالم بین دو طرف ایجاد می کند. همین حد و مرز سالم است که باعث می شود بعضی زوج ها به هم وفادار بمانند درحالیکه سایرین با مشکلات بی وفایی و خیانت دست و پنجه نرم می کنند. این حد و مرز ها همچنین از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن در رابطه هم فرد را حفظ می کند. بااینکه ممکن است بدون هیچ شرطی همسرتان را دوست داشته باشید به این معنا نیست که حق دارید در یک محیط ناامن یا از نظر احساسی زیان بخش با او زندگی کنید.
این حد مرزها باعث می شوند آزادانه و عمیق هم را دوست داشته باشیم و درک مشخصی از آنچه برایمان قابل قبول است ایجاد کنیم.
راهی به سوی عشقی بی قید و شرط
اما چطور می توانیم عشقمان را عمیق و بی قید و شرط نگه داریم درحالیکه قوانینی مشخص و سالم برای رابطه مان ایجاد کرده ایم؟ گفتگوی آزاد و تفکر شخصی صادقانه رمز کار است. ایجاد قانون برای رابطه نیازمند این است که هر دو طرف با هم و با خودشان راحت و صادق باشند. این لحظه های صداقت لازم نیست همیشه به صورت گفتگوهای مدنی باشد. گاهی اوقات این لحظات غیرمترقبه پیش می آیند و چیزهایی که یاد می گیرید همان چیزهایی نیست که می خواستید بشنوید. اگر می توانید ریسک کنید که صادق باشید و آسیب پذیر، خواهید توانست ازدواجتان را به سمتی مثبت هدایت کنید.
بهترین لحظه ای که من و شوهرم در زندگی مشترکمان تجربه کردیم و از طریق آن قانون برای رابطه مان مشخص کردیم زمانی بود که من به او گفتم آنقدرها که ادعا می کرد شخص مدرنی نیست. در لخظه ای که واقعاً از دستش خسته شده بودم به او گفتم که او به یک زن سنتی نیاز داشته که خانه بماند و برایش آشپزی کند و لباسهایش را بشوید، نه یک شریک هم سطح خود که همیشه ادعا می کرد. توقع داشتم که با این حرفهایم از خودش دفاع کند و بگوید که زندگی می خواهد که دو طرف در آن همه چیز را 50/50 سهیم باشند. اما درعوض با یک گفتگوی کاملاً صادقانه روبه رو شدم. با کمال تعجب فهمیدم که حرفم درست بوده و او ماه هاست که برای فهماندن آنچه که واقعاً از ازدواجمان انتظار دارد در کشمکش بوده است.
اینطور به نظر رسید که او توقع داشته من نقش سنتی تری را در خانه ایفا کنم، نه زنی مستقل در چارچوب زندگی مدرن امروز. این به آن معنا نبود که از کارم بیرون آمدم و خانه نشستم و به اتو کردن و غذا پختن مشغول شدم، نه. چمدانم را هم نبستم که قهر کنم و خانه پدرم برگردم و دنبال کسی باشم که دنبال زنی با عقاید من باشد. در عوض نشستیم و برای نحوه اداره مسئولیت های خانواده با هم صحبت کردیم. الان هم به نظر می رسد که خیلی بیشتر از آنچه که فکر میکردم زنی سنتی هستم و خیلی وقت ها از خانه کنار فرزندانم نشستن لذت می برم و نیمه وقت هم در یک مدرسه تدریس می کنم.
او هم فهمید که می تواند در خیلی کارهای خانه به من کمک کند بدون اینکه ناراحت شود. این درس ها را ما در کنار هم یاد گرفتیم و توانستیم که به همدیگر برای رسیدن به اهدافمان کمک کنیم. مهم نیست که رابطه تان چطور باشد، عشق بی قید و شرطتان می تواند تا آخر عمر ادامه داشته باشد. تنها کاری که باید بکنید این است که آنها را بخشی از قوانین درآورید.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#118
Posted: 3 Aug 2011 12:32
چه وقت جمله « دوستت دارم » را بگوییم؟
دانستن این که چه وقت جمله "دوستت دارم" را بیان کنیم، نیاز به مهارت دارد. این عبارت تنها دو کلمه دارد اما وقتی شخصی برای اولین بار این عبارت را در رابطه اش به کار می برد، رویداد عظیمی رخ می دهد. اگر آن را بسیار زود بگویید، خطر کرده و ممکنست شخصی را که دوست دارید، بترسانید. اگر این جمله را خیلی دیر بگویید، خطر کرده و ممکنست این حس را به طرف مقابل القا کنید که به او توجهی ندارید. اگر بتوانید از رابطه خود یک قدم به عقب بردارید، به احساسات خود فکر کنید و زمان صرف کنید، می توانید این جمله را در بهترین زمان آن اظهار کنید.
اولین قدم این است که در مورد چگونگی احساسات خود فکر کنید. شما می خواهید بدانید که آیا حقیقتا شخصی را که با او هستید، دوست دارید یا خیر. اگر احساس شما یک دوست داشتن ساده بوده و امیدوارید که در آینده عاشق او شوید، اکنون زمان مناسب آن نرسیده که به اشتباه عشق خود را ابراز کنید. هر چند وقت یک بار به طرف مقابل فکر می کنید؟ هدف شما از این رابطه چیست؟ اگر می خواهید رابطه ای متعهدانه با این شخص داشته و عشق نابی به او دارید، زمان گفتن این جمله نزدیک است. ممکنست بخواهید در مورد زمان گفتن این جمله، فکر کردن را آغاز کنید.
به رابطه خود فکر کرده و ببینید که تا چه حد پیشرفت کرده است. آیا پدر و مادر او را ملاقات کرده اید؟ هر چند وقت یک بار او را می بینید و با او حرف می زنید؟ آیا هر دوی شما به رابطه خود متعهد هستید و اغلب در مورد آینده صحبت کرده و برنامه ریزی می کنید؟ شاید وقت گفتن این دو کلمه رسیده باشد.
وقت گذاشته و زمان اظهار این جمله را تعیین کنید و لحظه ای خاص را بیافرینید. شاید می خواهید یک قرار خاص برای این لحظه بگذارید و یا این دو کلمه را بعد از یک لحظه خاص مثل دیدن یک شهاب آسمانی و یا یک مکالمه منحصر بفرد بیان کنید. این را بدانید که ممکنست شما این دو کلمه جادویی را بیان کنید اما دوست یا همسر شما در پاسخ به شما این جمله را نگوید، تمام تلاش خود را بکنید تا از این بابت ناراحت نشوید. شاید او به زمان بیشتری نیاز دارد تا به شما بگوید که دوستتان دارد.
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#119
Posted: 3 Aug 2011 12:34
دسترسی آسان به عشق
اگر به فکر آینده هستی ، بذری بکار . اگر به دهها سال دیگر می اندیشی ، نهالی بکار و اگر به صدسال آینده فکر می کنی ، به جامعه ات خدمت کن .
خداعظیم نیست ، او عظمت است . خدامهربان نیست ، اومهربانی ست . خداعاشق نیست ، اوعشق است و این عظمت و مهربانی توسط ما فرصت حضور می یابد وقتی دست ناتوانی را می گیریم و یا با عشقی خالصانه به حرف های انسانی تنها و درمانده گوش می سپاریم و گره از کار کسی می گشاییم . جهان در انتظار ظهور همه ماست . کار خداخلق انسان بود و رسالت انسان تجلی خداوند برزمین . انسان نردبانی ست که از طریق آن ، خداوند از فراز آسمان در زمین تجلی می یابد . ماعظیم تر از آن هستیم که می پنداریم .
مادامی که شما فکر مثبت دارید ، بین تمام اجزای سلول تان عشق ، مهر ،صلح ،وفا ، صفا و خوشبینی حاکم می گردد و با تمام سلول های مجاور ، هماهنگ شده و به یک خویشتن بسیار بالا می رسید .
کسی که در ذهن و قلبش خشم و کینه و انتقام در جریان است ، در آینده دچار بحران روحی می گردد . زندگی می کند ، اما بیچاره در درونش غوغایی برپاست ! همه انسان ها وقتی پا به این دنیا می گذارند ، فرصت های شگفت انگیز و مهم و موقعیت ارزنده یی برای زندگی زیبا و با طراوت ، لذت بردن و عشق ورزیدن را دارا هستند . عظمت دنیای درونی این انسان ، آن قدر پیچیده و منظم است که ، به همان عظمت و پهناوری جهان خارج می ماند.
انسان ها می توانند با تفکر و ایده ی خود ، به دنیای ارزشمند و بی انتهای درون خود سفر کنند و اگر این سفر با تفکر مثبت و معنویت همراه باشد ، به عظمت خود پی می برد و وقتی که خودش فهمید کیست ، آن وقت از زندگی بیرونی خود لذت می برد. وقتی درون خویش به تمام رازهای پنهان که در پرده یی از ابهام بوده اند ، دسترسی پیدامی کند ، به خودشناسی رسیده و به راحتی می تواند از احساسات و هیجانات منفی دست بردارد و آنها را از قلب و ذهن خودپاک کند . وقتی ذهن از رویدادی منفی پاک شد ، فرد به شگفتی های دیگر می رسد، توان انجام کارها راپیدا می کند و فکر می کند که برایش معجزه رخ می دهد .
مادامی که شما فکر مثبت دارید ، بین تمام اجزای سلول تان ،عشق ، مهر ،صلح ،وفا ، صفا و خوشبینی حاکم می گردد و با تمام سلول های مجاور ، هماهنگ شده و به یک خویشتن بسیار بالا می رسید ، زیرا این بار، سلول های شما هم به کمکتان آمده اند و شما را وادار به کار خوب ،شجاعت ، شهامت ، صبر و ایثار می کنند و به مرور ،روز به روز موفق تر و زنده تر می شود به دلیل اینکه تمام وجودتان اندیشه مثبت است ، انسان ها به شما گرایش پیدا می کنند ، کارهایتان بهتر پیش می رود و احساس می کنید خدا به شما روکرده است . در حقیقت همین طور است ، زیرا خدا همه مثبت گرایان را دوست دارد ، چرا که خودش خدای مثبت است و همه جا از زیبایی خلقت خویش صحبت می کند ولی اگر شما انرژی منفی داشته باشید ، در سلول های شما ناامیدی ، دلسردی ، خشونت ، غم ، تعارض و بدبینی رسوخ می کند و حتماً سلول های شما حق و حرمت همدیگر را رعایت نمی کنند .
این بدبینی برهمه آنها چیره می شود و آنها را در کام خود فرو می برد و در نهایت به جای اینکه شاهد معجزه باشید ، خود را بیمار و منزوی می بینید، مسلماً سلول های نامتعادل ، موادسمی وارد بدن می کند و آرام آرام سلول های بدن انسان می میرند و آنجاست که شخص ناامید، آرزوی مرگ دارد ، زیرا سلول ها در روح و روان او فریاد مرگ بر می آورند . پس کسی که در ذهن و قلبش خشم و کینه و انتقام در جریان است ، در آینده دچار بحران روحی می گردد . زندگی می کند ، اما بیچاره در درونش غوغایی برپاست ! زندگی اش از تعادل و توازن خارج می شود و به دنبال گمشده ی خویش می گردد ، شاید این گمشده همان سقوط و نابودی باشد!
پس ای انسان ! ای زیباترین مخلوق هستی ، ای فتبارک الله احسن الخالقین ! ای موجودی که خدایت بهترین هدیه – به نام عقل – به توداده ! ای موجودی که در بین میلیون ها موجود ، سخن می گویی ! ای موجودی که در بین میلیون ها انسان می خندی ، می فهمی ، قدرت فهم و تفکر و تعقل داری ! با خودت خلوت کن ، ببین که هستی ، خودت را دست کم گرفته ای ، خودت را گرفتار کرده ای ،خودت را با دستهای خودت خفه می کنی ! چشم هایت را بازکن . دنیا خیلی زیباست ،فقط مهم آن است که تو آن را زیبا ببینی .
بنگر خداهستی را چه قدر زیبا آفریده است . هرچه بخواهی ، در ید قدرت توست ، همه از آن توست فکر کینه ،انتقام ،بدبینی ،دروغ ، کلاهبرداری ، دزدی و ... رااز سر خود بیرون کن . برای چه خود را آزاد می دهی ؟ نگاهت راعوض کن به قول گاندی : " از گناه بیزار باش ، اما گناهکار را دوست داشته باش ! خوشبین باش ! او خدای خیلی بزرگ و بخشنده یی دارد ، شاید گناهش بخشیده شود . بنگر خداهستی را چه قدر زیبا آفریده است . هرچه بخواهی ، در ید قدرت توست ، همه از آن توست .ماهی یی که در دریا شنا می کند روزی در دست توست ، مرغی که به امید فردا دانه می خورد ، فردا مال توست . بره یی که در چراگاه خوابیده است ، دانه ریحانی که سراز خاک در آورده ، چشمه یی که از آن آب می جوشد ، گلی که بر شاخه ی درخت است ، فردا میوه اش از آن توست .
مهتاب از پشت کوه ها برای اینکه شب تو روشن باشد ، بیرون می آید . همه اینها را خدا برای تو آفریده ، همه و همه ! هیچ چیز برای خودش نیست ، همه برای توست ، پس چرا سردرگریبان خود فرو برده ای ، چرا بیخود فکر منفی داری ، خرابش مکن ! واقعاً فکر کن تا چه اندازه مهم هستی ! زن یا مرد ، هرچه هستی زیباترین خلقت خدایی ، اما خودت را هنوز نشناخته ای ، خودت را باور نداری ، باورکن همه یکی هستیم ، آن قدر از دست دیگران عصبی مباش ! باورکن که رنج تو ، رنج ماست و رنج بشریت ، رنج همه ماست .
- پروازکن با بال های الهی .
- پرواز کن با پرهای معنویت .
- پرواز کن با عشق .
- پرواز کن با خدایت تا مرز موفقیت .
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#120
Posted: 3 Aug 2011 12:35
3 راه برای شناسایی بهتر زبان عشق
پنج زبان عشق :
1- کلام تأیید آمیز :
در این حالت است که شما نیاز شنیدن تعریف و تمجید از زبان معشوقه تان دارید تا احساس کنید او نیز شما را دوست دارد. جملات ساده و بی آلایشی چون : "واقعا" این تو هستی که به این درجه نائل شده ای ؟" یا ، "چقدر در این لباس می درخشی و گویی که این لباس فقط برازنده تو است ؟" و یا "تو بهترین پدر برای فرزندانمان هستی"
2- اوقات گذراندن با یکدیگر :
اگر ارزش نهادن به اوقاتی که با یکدیگر هستید زبان عشق شماست ، به چگونگی گذران این لحظات دقت کنید . برای اینکه اوقات خوش را داشته باشید زمان بگذارید و در حین صحبتهای خود با او مطمئن باشید که صداهای مزاحمی مثل تلفن ، تلویزیون ، و ... حذف شود.
3- دریافت هدایا :
هدیه همیشه قابل لمس و به چشم می آید و زبانی برای اظهار عشق و وفاداری است . شاید زبان عشق شما دریافت هدایا و لمس کردن آنها است . حتی اگر خیلی بزرگ و گران نباشد. یک شاخه رز زیبا ، سوغاتی ، دعوت به یک رستوران و...
4- خدمت کردن به یکدیگر :
دقت کنید که چه خدمتی باعث لذت طرف مقابلتان می شود ، کارهایی مثل ، تمیز کردن پارکینگ ، به گردش بردن بچه ها در روز شنبه ، تمیز کردن آشپزخانه ، حمام ، بله باید بدانید که در برخی افراد حتی ، انجام این کارهای نه چندان سخت می تواند نشانه ی عشق باشد.
5- تماس فیزیکی
صمیمیت در حس معاشقه ( در آغوش کشیدن ، بوسیدن ، نوازش کردن و ...) میتواند تنها زبان عشق یک نفر در ازدواج باشد .
برای شناسایی بهتر زبان عشق خود این سوالات را در ذهن خود مرور کنید :
1- من چطور عشقم را به دیگران ابراز می کنم ؟ ( برای مثال : من عشقم را با جملاتی تسلی بخش به معشوقه خود ، به خصوص در زمان گرفتاری ، ابراز می کنم )
2- انتظارات خود من در عشق چیست ؟ ( برای مثال : اگر معشوقه ام از من تعریف و تمجید کند ، می فهمم که مرا دوست دارد )
3- از چه چیزهایی واقعا" دلگیر می شوم ؟ ( برای مثال : از اینکه نفر مقابلتان افتخار و غرور شما را در کسب مقامی نادیده بگیرد دلگیر می شوید. )
اگر هر دو طرف زبان عشق خود را یافتید ، باید با هم در میان بگذارید و نیاز خود را مطرح کنید تا هر دو از لحظات زیبا و لذت بخش بهره ببرید .
انعطاف پذیر باشید . هر دو طرف باید تغییراتی هرچند کوچک را در رفتار و فکرشان بپذیرند ، چرا که ممکن است گامی بزرگ بسوی خوشبختی شما باشد.
با بررسی مباحث فوق ، شاید به راههای دست یابید تا عشق خود را پربار تر و عمیق تر احساس کنید .
عشق کلید گشایش قفل هر مشکلی است " ( Fikayo Ositelu)
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***