ارسالها: 7673
#161
Posted: 14 Mar 2012 07:01
خدایا پس چرا من زن ندارم ؟
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمینتن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یکدانه را هم من ندارم
بقیه در ادامه
آژانس ملکی امشب گفت با من:
مجرد بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم!
خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهرا عیب بزرگیاست
من عیب دیگری اصلا ندارم!
خودم میدانم این “اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیهای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#162
Posted: 14 Mar 2012 07:02
توی خانه انگار ، پدرم بود که گفت : درس را خوب بخوان
درس را خوب بفهم : بلکه چیزی بشوی، درس را ول نکنیم
چه کشنده است این درس
چه خوش است دانشگاه ، سال بالایی ها چه صفایی دارند.
همه شان سنواتی
مدتش افزون باد
من ندیدم همه شان ،بی گمان ، همه بیش از ده ترم است
که همینجا ماندند
همگی می دانند که تقلب خوب است
ادامه
و میانترم همیشه دو در است
اصل خود استاد است
اصل پایان ترم است
توی برگ کسی ، مسئله حل بشود ، همگی باخبرند
دمشان گرم بابا
سال بالایی ها درس را می فهمند
ول نکردندش ما نیز درس را ول نکنیم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#163
Posted: 14 Mar 2012 07:02
زن – طنز
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
در ادامه
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
شاعر: ایرج میرزا
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 484
#164
Posted: 14 Mar 2012 07:42
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس
ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم: سلام حافظ گفتا : علي جانم
گفتم: کجا روي؟ گفت والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا نمانده حالي
گفتم: چگونه اي؟ گفت: در بند بيخيالي
گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داري؟
گفتا که مي سرايم شعر سپيدباري
گفتم: ز دولت عشق، گفتا: کودتا شد
گفتم: رقيب، گفتا: کله پا شد
گفتم: کجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟
گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم: بگو، ز خالش، آن خال آتش افروز؟
گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز
گفتم: بگو ز مويش، گفتا که مش نموده
گفتم: بگو، ز يارش، گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟
گفتا: شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم: کجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟
گفتا: خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم: بگو، ز ساقي حالا شده چهکاره؟
گفتا: شدست منشي در دفتر اداره
گفتم: بگو؛ ز زاهد آن رهنماي منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم: بگو، ز محمل يا از کجاوه يادي
گفتا: پژو، دوو، بنز يا گلف نوکمدادي
گفتم که قاصدت کو آن باد صبحشرقي
گفتا که جاي خود را داده به فاکس برقي
گفتم: بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا: به جاي هدهد ديش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟
گفتا: به پست داده، آورد يا نياورد؟
گفتم: بگو ز مُشکٍ آهوي دشتِ زنگي
گفتم: سراغ داري ميخانه اي حسابي؟
گفتا: آنچه بود از دَم گشته چلو کبابي
گفتم: بيا دو تايي لب تر کنيم پنهان
گفتا: نمي هراسي از چوب پاسبانان؟
گفتم شراب نابي تو دست و پا نداري؟
گفتا که جاش دارم وافور با نگاري
گفتم: بلند بوده موي تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم اَز ته زدند آن ها
گفتم: شما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتي؟
گفتا: نديده بودم هالو به اين خرفتي
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#165
Posted: 14 Mar 2012 08:38
وعده دولت اوس ممود
هر که امسال میشود زاده
نان او توی روغن افتاده
ناف او ميليونر بريده شده
دولت اين وعده را به او داده
سال کار مضاعف است امسال
کار کن... کار... مرد آزاده
هر که دارد هوس بگو بدود
بشود بهر کار...، آماده
زن ندارد، بگو برو زن کن
فکر نان کن که مابقی باده
در همين يک دو روزه حلّش کن
زن بگيری بقيّه استاده
بچّه باید که ميليونر باشد
چه تفاوت کند نر و ماده
پوشک و شير و خرج زايشگاه
به جهنّم... اگر نشد داده
خرج شام عروسيش امروز
شده آماده راحت و ساده
از چنين دولتی عجيب نبود
اينچنين فکر خارقالعاده.
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 1095
#166
Posted: 14 Mar 2012 09:18
عروس خانـــوم شاغل هستن ؟
بــــــــله, کارشون اینترنتی هست...
چه عالـــــــــی . چیـــــه کارشون؟
وب سکسی میدن شـــــارژ ایرانسل میگیرن ....
====================
جلوی دانشگاه با دوستم به یه پرادو تکیه داده بودیم ، یه دختر اومد گفت میشه منم به ماشینتون تکیه بدم ؟
گفتم نه الآن میخوایم بریم
بعد دختره با ریموت در پرادو رو باز کرد سوار شد رفت
===================
دقت کردین تو سریال های ایرانی شب که میشه زن و شوهر شب اول عروسی دعواشون میشه و مرده میره رو کاناپه میخوابه،فرداشم زنه میره آزمایشگاه میگن بارداری!!!! ینی گرده افشانی کردن؟؟؟
=================
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر !
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر !
من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر !
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر !
من گرفتم تو نگیر !
================
با موضوع: شعر طنز
ای خدا hard دلم format نما
از فریب ناکسان راحت نما
جمله ویروسند مردمان دون
استغیرالله مما یفترون
فایل عشقت را کپی کن در دلم
deltree کن شاخه های باطلم
jumper روح خلائق set نما
گام هاشان در رهت ثابت نما
گر ز انفاست دلی scan شود
از شرور دید و دذ ایمن شود….
==========
خدایا…
وقتی به دنیا آمدم مادرم ۲۸ برابر من سن داشت.
دو سال بعد او سی ساله بود و من دو ساله، یعنی پانزده برابر من سن داشت.
پنج سال بعدتر، او سی و پنج ساله شد و من هفت ساله، یعنی فقط پنج برابر من سن داشت.
حالا من سی و دو ساله ام و او تقریبا دو برابر من سن دارد.
می ترسم کم کم سنم از مادرم هم بیشتر بشود و هنوز مجرد مانده باشم!
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 7673
#167
Posted: 14 Mar 2012 10:11
پیامک می دهد یارم همیشه
پیامک خوندنه کارم همیشه
به هر مجلس به هر محفل به هر جا
بُود این کار و این بارم همیشه
موبایل مو ز ته بهتر ترک بی
موبایلت مثل گوشکوب و خرک بی
موبایل ته بی ریخت و بی کلاسه
موبایل مو مثال شاپرک بی
الهی! این موبایل آنتن نمیده
که آنتن همچو آهوئی رمیده
الهی دل می خواد “همراه اول ”
پشیمانه که “ایرانسل” خریده
موبایل مو همیشه در برم بی
انیس و مونس و هم یاورم بی
نمی دانم خدایا این چه کاره
مو خر گشتم و یا که او خرم بی
دلم بیماره و یاری نداره
به ور مشغوله و عاری نداره
به صبح و شب درون این موبایلم
به جز زر زر زدن کاری نداره
بود کارم پیامک دادن و بس
ز این کار مو آنها شادن و بس
پیامک می دهم لحظه به لحظه
به مهری و نسیم و لادن و بس
ز دست یار دلدارم غمینم
الهی که غمش را مو نَوینم
پیامک چون نداده یارم امروز
دگر با غصه و ماتم قرینم
همیشه غم نشسته در کمینم
از این بی آنتنی ها مو غمینم
الهی یار مو در دسترسم نیست
ز No Response to Page in مو حزینم
(مو: من – ته: تو _ بی: باشد - نوینم: نبینم)
سروده ی مرتضی خدادادی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#168
Posted: 14 Mar 2012 10:18
*
دیدار
من تو را نمی دیدم و به راه خود می رفتم.
تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی
من ایستادم.
تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گفتی.
ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.
منوچهر احترامی
***
زی ذی نامه
الهی! به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنان که با امر “روحی فداک”
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
شب و روز با امر زن می زیند
به آنان که مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن گرد گیران ایام عید
وانت بار خانم به وقت خرید
به آنان که در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام
به آنان که دامن رفو می کنند
ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که درگیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به تن های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالانشان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنار
سعید سلیمانپور
***
چی شد؟
حلیم مش رحیم و آش رشته
به جاشون این روزا پیتزا فرشته
چت و اینترنت و عقد غیابی
چی شد اون عشقای داغ و برشته؟!
حسن صنوبری
***
می خوردیم
دیدند که در خلوت خود می خوردیم
شلاق و تشر زدند و ما هی خوردیم
دادیم تعهد که به می لب نزنیم
دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم
مهدی استاد احمد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#169
Posted: 14 Mar 2012 10:18
لگد موجود است
در خانه ما ز نیک و بد چیزی نیست
جز ننگی و پاره ای نمد چیزی نیست
از هر چه پزند نیست غیر از سودا
وز هر چه خورند جز لگد چیزی نیست
عبیدزاکانی
***
بدشانسی انوری
هر بلایی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نارسیده می پرسد
خانه انوری کجا باشد؟!
انوری
***
پیداست که نیست
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست
ابوالقاسم حالت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 1095
#170
Posted: 14 Mar 2012 10:43
… منگول جان، آی بزغاله با توام! ۷۵ درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم!
… حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش … .» من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد