ارسالها: 7673
#271
Posted: 19 Apr 2012 02:57
يادم آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را می خواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و دمدمی
من وزير گشتم و افتادم به چاه
دومی هم جای من شد پادشاه
تا به خود آيم و خودداری کنمسومی هم آمد و شد خواهرم
دختری زيبا و خوشرو مثل ماه
من و داداشم کشيديم سوز و آه
جای سبزی و نشاط و خرمی
سر رسيد از روزگاران چهارمی
ديگر آن خانه برايم تنگ بود
سبزی و گل در نگاهم سنگ بود
داشتم می کردم عادت ناگهان
پنجمی هم پانهاد در اين جهان
بهر سوختن، پنج تن کافی نبود
ششمی هيزم شد و من مثل دود
ناصر و شهناز و مهناز و شهين
احمد و عباس و هفتم شد مهين
ای امان و ای امان و ای امان
ای امان از دست بابا و مامان
بار ديگر مادرم شد حامله
اين که آيد تيم فوتبال کامله
ناصر و شهناز و مهناز و شهين
احمد و عباس و فرهاد و مهين
علی مردان و گل معصومه جان
آخريش هم می شود دروازه بان
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#272
Posted: 19 Apr 2012 02:58
گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد
گفتا هواي گرميست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد
گفتا برو به سويي، تا گلّ ني درآيد!
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمدگفتا که اي واي ديرشد! داد مامان درآمد
==================
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
سر تاس کچلی را همگی شانه زدند
===============
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
پادشاهی به شکار مگسی می آید
===========
دلم با قصه همدم بيد و همساز
زعشق دختر سالار ، سحرناز
بجاي ناز با دشنه ويايي
بجاي بوس وگيرم از تو يك گاز
=============
آدما یه روح پاکن تو کتاب سبز دینی
معنی زندگی مونده بین صفحه های شیمی
آدما معنی مایعن! شکل دنیا رو می گیرن
توی این فشار بی رحم زیر دست غم می میرن
دنیا دنبال یه چیزه مثل فرمول چگالی
هیشکی از تو نمی پرسه: غریبه تو در چه حالی؟!
مثه جاده های بی رحم که فقط راه درازه
قصه ی دردای مردم قصه ی اسید و بازه
آدما بارای هم نام، عاشق دوری و دوریدردای هم نمی بینن دل میدن به عشق کوری
آدما یه روز تو دنیا می رسن به یک تفاهم
مثه فرمولای شیمی! مثه مبحث تعادل
شعری از ترانه خداوردی
=========
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس/ ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم: سلام حافظ گفتا عليك جانم / گفتم: كجا روي؟ گفت والله خود ندانم
گفتم: بگير فالي گفتا نمانده حالي / گفتم: چگونهاي؟ گفت در بند بي خيالي
گفتم: كه تازه تازه شعر وغزل چه داري ؟ / گفتا: كه ميسرايم شعر سپيد باري
گفتم: ز دولت عشق گفتا كه : كودتا شد / گفتم: رقيب! گفتا: او نيز كله پا شد
گفتم: كجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟ / گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز
گفتم: بگو زمويش گفتا كه مش نموده / گفتم: بگو ز يارش گفتا ولش نموده
===============
هر سال را دو ترم است و
هر ترم را شهریه ای واجب
__________________
به استادم نوشتم شام مهمون مایی
اگه با خود بیاری چن تا 20 مامانی
__________________
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم ، خرده پولی ، سر سوزن هوشی
دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید
دوستانی هم چون من مشروط
__________________
منم اکنون به رسم پاچه خاری
سلامی گرم همچون یک بخاری
=============
قصه از کجا شروع شد…. از چت و ميل شبونه…. از پي ام دادن تو روم و…..يه سلام عاشقونه آن شدم به مهربوني….تا بگم با تو مي چتم….تا بگم بموني آنلاين….اي فرند ليست قشنگم بازم آف عاشقونه….ايميل هاي بي نشونه….اين ياهو کاشکي ….همين جوري بمونه بازم آف عاشقونه….ايميل هاي بي نشونه…..اين ياهو کاشکي…..همين جوري بمونه:d
============
در مدرسه از نشاطمان كم كردند
از فرصت ارتباطمان كم كردند
هرگاه به هم عشق تعارف كرديم
از نمره ي انظباتمان كم كردند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#273
Posted: 19 Apr 2012 03:00
رسولي ست ملاقلي پور نام
به هم برزن ساقي و بزم و جام
به هر جا رسول آمده ناگهان
به هم خورده اوضاع كل جهان
نبيني به فيلمش اثر از خوشي
كه هستند بازيگران شوروشي
(اگر «شورشي»، «شوروشي» شد چه باك
نباشيم از اين جهت بيمناك)
همه اهل فرياد و دعوا و دادنبيني كسي را در آن فيلم شاد
همه فيلمهايش همين گونه اند
همه شخصيت هاش پرچونه اند
همه يكدگر را كتك مي زنند
به هم دائما مشت و چك مي زنند
لگد مي زنند و چك و سيخ و مشت
ز اين سوي و آن سوي و بر روي و پشت
تماشاچيان اثر لاجرم
لگد مي زنند و سقلمه به هم
به داغ و درفش و به شمشير و ميخ
كند مو بر اندام بيننده سيخ
به فيلمي كه ديروز ديدم از او
عزيزان بدون كمي گفتگو
يقينا به هنگام اتمام كار
سه ميليون تومن پول آكساسوار
بدادند زيرا كه خودم بي دريغ
شمردم همه چيزها را دقيق
آباژور سه تا، پارچ و ليوان، چهل
گرفتند بالا و كردند ول
تلفن شكستند هر يك دو تا
تله ويزيون نيز هر يك جدا
شكستند آنگاه ده پنجره
كشيدند فرياد از حنجره
همه چيزها را به هم كوفتن
بسي فحش گفتند جاي سخن
پس از فيلم بيننده ها خل شدند
همه داغ كردند و منگل شدند
در آن فيلم مردان بي احتياط
نشستند با هم كنار بساط
يكي منقل داغ افروختند
كشيدند و بستند و زان سوختند
در آن فيلم يك خوبرو دخترك
به دنبال مردي براي كمك
روان بود اما يكي مرد بد
زرنگي نمود و از او قاپ زد
جوانان بي عار خيلي ژيگول
كه بودند قرتي و شيك و سوسول
كشيدند بنگ و بخوردند مي
تعارف نمود اين به وي آن به وي
به زندان صد و سي نفر خل مشنگ
نمودند تزريق با يك سرنگ
ببخشيد، شعرم به هم ريخته
همه چيزم از سقف آويخته
ببخشيد، اگر نابهنجار شد
همه بيت ها تيره و تار شد
ببخشيد اگر معني اين سخن
به هم ريخت آشفته شد شعر من
ببخشيد اگر وقت تان شد تلف
بكرديد از خواندن شعر، كف
ببخشيد، تاثير آن فيلم بود
خدايا شفايم بده زود زود
رسولي ست ملاقلي پور نام
به هم برزن ساقي و بزم و جام
به هر جا رسول آمده ناگهان
به هم خورده اوضاع كل جهان
نبيني به فيلمش اثر از خوشي
كه هستند بازيگران شوروشي
(اگر «شورشي»، «شوروشي» شد چه باك
نباشيم از اين جهت بيمناك)
همه اهل فرياد و دعوا و داد
نبيني كسي را در آن فيلم شاد
همه فيلمهايش همين گونه اند
همه شخصيت هاش پرچونه اند
همه يكدگر را كتك مي زنند
به هم دائما مشت و چك مي زنند
لگد مي زنند و چك و سيخ و مشت
ز اين سوي و آن سوي و بر روي و پشت
تماشاچيان اثر لاجرم
لگد مي زنند و سقلمه به هم
به داغ و درفش و به شمشير و ميخ
كند مو بر اندام بيننده سيخ
به فيلمي كه ديروز ديدم از او
عزيزان بدون كمي گفتگو
يقينا به هنگام اتمام كار
سه ميليون تومن پول آكساسوار
بدادند زيرا كه خودم بي دريغ
شمردم همه چيزها را دقيق
آباژور سه تا، پارچ و ليوان، چهل
گرفتند بالا و كردند ول
تلفن شكستند هر يك دو تا
تله ويزيون نيز هر يك جدا
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#274
Posted: 19 Apr 2012 03:01
طنزنويس
فكر ميكنم شبيه سوسيس شدهام
عاشق چاي توي ديس شدهام
ميزنم نمك به اشعارم
از زماني كه طنزنويس شدهام
==============
چنین گفت رستم به اسفندیار
که هنگام بازی صدات در نیاد
============
الهی تو بمی ری من بمونم
سرقبرت بيام روزه بخونم
الاهی سرخک و عريون بگيری
تب مالت و فشار خون بگيری
==============
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدمبه زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم!!!
===============
اول سربازی.
.
.
سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم
به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است
به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان
سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد
تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد
غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده
نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون
نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#275
Posted: 19 Apr 2012 03:03
یاد بـــاد آنکه دلم عاشـق سرکار نبود
طفلکی از تو و عشق تـــو سر ِکار نبود
شیخ از حال دل من خبری هیچ نداشت
سی دی عاشقی ام بر ســــر بازار نبود!
نقل مشروح خبرهــــــای دل رسوایم
باعث خجلت گوینــــده ی اخبار نبود!
عقل گه گاه به کــــــار دل من می آمد
اینچنین از لگد عشق تـــــو ناکار نبود
چت نمی کردم و از خرج نتم آخر ماهکیس من در گرو اصغـــــر سمسار نبود!
فرت فرت از لب لعل تو شکر می بارید
رطبی بود ولی موقـــــــع افطار نبود!
نرگس مست تو ای دوست تمارض می کرد
چشم بیمار تـــــو مي ديدم و بیمار نبود!
می نهادم کپه ی مرگ خودم را راحت
بنده را شب همه شب دیده ی بیدار نبود
پیش تو دست و دلم هیـــــچ نمی لرزیدند
چون مرا استرس "لحظه ی دیدار" نبود
رخت اسپورت مرا راحت جان بود و به سر
فکر دامادی و قرض کت و شلوار نبود!
در محــــــــل خير سرم بچّه ي مثبت بودم
تــــــوی جیب بغلــــــم پاکت سیگار نبود
فارغ از شعر و غزل سوت زنان مي گشتم
کار من اینهمه با کاغذ و خودکــــار نبود
شاعرم کردی و احسنت که بی عشق رخت
هنری از من بی عرضــــــه پدیدار نبود!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#276
Posted: 19 Apr 2012 03:05
حضرت سيب زميني به پياز
گفت يك روز به صد عشوه و ناز
بس كه خواندند مرا بي غيرت
مردم بي هنر شايعه ساز
از خدا خواسته دولت، ما را
كرد قرباني برنامه آز
طرح تبعيد مرا چيد، عبث
از وطن رانده شدم تا قفقاز
من هم از روي تعصب روزيدادم ابناي خودم را آواز
دانه دانه همه را كرده بسيج
كيسه كيسه همه گشتند انباز
آمدم بر سر غيرت، از لج
دور برداشتم از عمد به تاز
از نشيب گذر ارزاني
قيمت خويش رساندم به فراز
در فراقم ضعفا گر سوزند
عينهو مشعل شومينه و گاز
نزنم شيرجه در خندق آب
گو دهن را نكند ديزي باز
جز به تزيين خورش تن ندهم
داخل ديس پر از جوجه و غاز
آشنا در همه جا خوارم كرد
دوره ما شده بيگانه نواز
ايها المردم مفلس! باي باي
و خداحافظتان اهل نياز
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#277
Posted: 19 Apr 2012 03:05
رو سياهم كه شدم روگردان
گنه اش گردن دولتمردان
پاسخ پياز
در جواب سخن سيب، پياز
سر تكان داده و گفت: اي همراز
من هم اين راه بسي پيمودم
كرده ام خدمت سلطان چو اياز
گفتم: اي مردم دارا «هلو»
كردم از بام فقيران پروازيافتم مرتبه اي بس والا
سفر خارجه ام گشت مجاز
ز آسيا سوي اروپا رفتم
صدر بازار نمودم احراز
بر سر خوان اهالي كويت
داشتم بنده حضوري ممتاز
اشتهاي همه از من وا شد
وندرين رابطه كردم اعجاز
همه جا سير و سياحت كردم
مصر و سوريه و لبنان و حجاز
عاقبت با همه تشريفات
خسته برگشتم از اين راه دراز
روي هم داخل انبار وطن
پوست انداخته پوسيدم باز
«اين قدر ناز نكن، عشوه نيا»
با كم و بيش و بد و خوب بساز
كم كم از چشم و دهن مي افتي
كه به تو ناز كند خاك انداز
همه «سر» گشته و ما سرگردان
گنه اش گردن دولتمردان
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#278
Posted: 19 Apr 2012 03:06
مي خواهم امشب اندكي محسوس باشم
پا داد اگر حتي شديدا" لوس باشم
تا كي خودم را لاي اين چادر بپيچم ؟
تا كي ميان ِ چادرم محبوس باشم ؟
عيبي مگر دارد اگر امروز اينجام ،
فردا ، نه حتي زودتر ، چالوس باشم ؟
من مادرم ترك است ، بابايم عراقي
اما دلم مي خواست اصلا" روس باشم
تاوان زيبايي اگر پاهاي زشت است ،بگذار زيبا باشم و طاووس باشم
در اينكه گل هستم كسي شكي ندارد
محض تنوع خواستم كاكتوس باشم !
بز نيستم ، خر هم نمي خواهم بمانم !
در عشق بايد عينهو ققنوس باشم
من بيست و اندي سال صغري بوده اسمم
يك سال هم بگذار تا "ژينوس" باشم !
يك قطره ام در رودخانه كاش مي شد ،
يك قطره در دريا، نه ، اقيانوس باشم
زنگ صدايم عينهو بوق دوچرخه ست
هر روز تمرين مي كنم ، ناقوس باشم
گاهي دلم مي خواهد اصلا" مرد باشم
در چشم ِ زنها عين اختاپوس باشم
تنها حدود سي دقيقه عاشق ِ تو
بعدا" برايت عينهو كابوس باشم !
از بچگي خيلي دلم مي خواست روزي ،
همسر ، نشد ، همكار جالينوس باشم !
اين ليست را تكميل كردم تا بگويم ،
بايد به هر نحوي شده ، ملموس باشم
يارب به اميد تو وزنم را شكستم !
كي مي رسد روزي كه من عروس باشم !
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#279
Posted: 19 Apr 2012 03:07
ای خدا دیسک دلم فرمت مکن
هارد من را خالی از برکت مکن
deltree کن شاخه های غصه را
سردی و افسردگی را هر سه را
ای خدا روز ازل cad داشتی؟
موس بود اما مگر پد داشتی؟
که چنین طرح 3d میزدی
طرح خود بر روی سی دی میزدی
آپشن غم را خدایا on مکنفایل اشکم را خدایا ران مکن
نام تو پسورد درهای بهشت
آدرس ایمیل سایت سرنوشت
========================
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت کی الن وقته اینه برو پولی بزن از جیب
__________________
سلامی چو بوی خوش آشنایی
صد بار گفتم بدون بربری نیایی
===============
هذیانهاشان را می فهمم،
من ندیدم هرگز یک نمره20
__________________
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه 20 ندیدی و خوردی زنجیر
===============
من به یک نمره ناقابل10خشنودم
به لیسانس قناعت دارم
__________________
ادمیت شریف است به جان ادمیت
لیسانسم بگیری باز رسی به منزلت
__________________
نمره بی خواهش می آوردم
تا معلم پارازیت می انداخت
همه غش می کردند
__________________
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن
درس بی رنجش می خواندم
==============
من ندیدم که کسی ترم آخر باشد
من در این دانشگاه چقدر مضطربم
__________________
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که ترمها اسان هستند نگیر به خود مشکلها
__________________
مرا چشمی است خون افشان
که شب امتحان درسیدناشتباه بود
__________________
کلاس چقدر زیبا بود و
معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود
__________________
معلم از من پرسید :
چند نمره ز من می خواهی ؟
من از او پرسیدم :
دل خوش سیری چند ؟
===============
همه ذرات مُخ من متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#280
Posted: 19 Apr 2012 04:13
تولدی نه دیگر
همهی هستی من این کیف خالی و بیمایهی باریکیست
که دمادم ای پول!
نام زیبا و دلارای تو را در خود تکرارکنان
میکند زمزمه با حسرت
و بهخوبی میداند
که سرانجام به گور
میبرد آرزوی دیدار و بوس و کنارت را
من و این کیف در این دورهی وانفسای بیپولی آه کشیدیم، آه
ما در این آه تو را
به لواش و تافتون و بربری پیوند زدیم.
زندگی شاید
سنگک زار و نزاریست که هر روز زنی در زنبیلی از نانوایی میآرد
و شود روز به روز
لاغر و لاغرتر
زندگی شاید
کیسهی شیری باشد که شود آبکیتر ماه به ماه
و رود قیمت آن بالاتر فصل به فصل.
زندگی شاید
اتوبوسیست لبالب ز مسافر که گرفتار شده توی ترافیک
و ندارد راه پس و پیش
اتوبوسی که در آن همچون ماهی تنا در قوطی کنسرو
یا که چون گوشت کوبیده
از فشار کس و ناکس شدهام له
یا عبور کُند ترن مترو باشد که روان است به سوی ته خط
و مرا نیست در آن جایی از بس که پر است.
زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من در چشم طلبکارانم میافتد
و در آن لحظه میخواهم از فرط خجالت
بشوم قطرهی آبی و روم توی زمین.
در اتاقی که در این چلهی سرما از بیبرقی و بیگازی چون یخچال است
و به اندازهی یک تنهاییست
تنگ و تاریک
دل من
که به اندازهی یک سکهی دوزاریست
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به لمیدن در زیر لحاف کرسی گرم
و به یک کاسه آش رشتهی داغ
و به یک تکه نان تازه
که نباشد سوخته یا که خمیر
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
قبض برق و آبیست
که ندارم پولی بابت پرداختن مبلغشان
و به خوبی میدانم
قطع خواهد شد آب و برقم
تا دو ماه دیگر
سهم من پایین رفتن از پلهی زندان است
بابت چکهای برگشتی
و به چیزی در پوسیدگی و غربت سلول مجرد واصل گشتن
سهم من گردش ترسآلودی در دادسراست
غرق در بیم و هراس از نعرههای طلبکاران عربدهجویی که به من میگویند:
"پدرت را درخواهیم آورد
ننهات را به عزایت خواهیم نشاند"
دستهایم را در صرافی میکارم
سکه خواهم شد میدانم، میدانم، میدانم
و هزارچوقیها در گودی انگشتانم
تخم خواهند گذاشت.
کوچهای هست که در آنجا
من به بقال و قصاب و نانوایش کلی بدهی دارم
و به اهل هر خانه که آنجاست بدهکارم
کوچهای هست که در آنجا
من گداوار ز فرط استیصال به پیش کس و ناکس
میکنم دست دراز.
کوچهای هست که دست من آنجا
از سر ناچاری
از حیاطی که درش بسته نبود
آفتابه دزدیدهست.
گردشی دزدکی دور و ور بانک
و به دستی بر سر و روی ماشین خودپرداز
اسکناسها را آبستن کردن
کیسهای لب به لب از اسکن
که ز مهمانی یک بانک خوش و خرم برمیگردد.
و بدینسان است
که کسی
گیر میافتد
و کسی
گیر نمیافتد.
هیچ دزدی از جیبی پاره که به شلواری پر وصله چسبیده
کیف پر پولی
کش نخواهد رفت.
من
چکپول ناز و ملوسی را
میشناسم که توی کیفی مسکن دارد
و تمام صفرهایش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام آرام
چکپول ناز و ملوسی
که به خوابم میآید هر شب
و مرا با خود
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن