انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 30 از 76:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  75  76  پسین »

طنز ادبی


مرد

 
مثـل پُل های منـفجـر شده اند
سایت هایی که ***** شده اند
سایت هایی که تازه تشکیل اند
ای بـسا بی دلیــل تعطیـــل اند
چون که در متن شان نشد پرهیز
مثـــلاْ از کلیــــد واژه ی "چیـــز"!!
ای بسا اهل علم چون نیوتون
بوده دنبــال ســرچ سیلیکــون
ای بســـا دکتــران معــرکـه اندکه به دنبال سرچ ***که اند!!
بس که مجرای فیلتـر شده تنــگ
تیرشان خورده بی دلیل به سنگ
وسط جستجو مچل شده اند
از همین چیزها کچل شده اند
همه پرسش کنان به ناچاری
که «ببین! *****شکن داری؟!»
واقــعـاْ ای مخـابـرات عــزیــز!
از چه رو گیر می دهی تو به چیز؟!
گرچه تو شهره ای به سعی و تلاش
من بـمیــرم، خـداوکیــلی باش
جای این قفل و این *****ینگ
فکر " No response to paging "
چون شما آمدی که وصل کنی
نه اگر وصل شد، تو فصل کنی
توی این مشکلات بنیانی
از چه در بند نقش ایوانی!
آقای زرویی نصرآباد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنشبدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه ، اعتراف، عمرا نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خود کار قرمز نیست این جا
!!!!!!!!!!!!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
دلی دارم خریدار ریاست
دلی دارم خریدار ریاست
تنی پیوسته تبدار ریاست
اگرچه مدرکم جعلی است اما
بنازم مهره‌ی مار ریاست
ریاست می‌دهندم کیلو کیلو
به دوشم مانده صد بار ریاست
اگرچه در بلوچستان رییسمزنم در شوش هم تار ریاست
جلو افتاده‌ام از هم کلاسم
خدا را شکر در کار ریاست
اگرچه دکترا دارد ولیکن
پرید از شاخه‌اش سار ریاست
عموی بنده قدری دم کلفت است
هُلم داده به دربار ریاست
به لطف بند «پ» وَ مهره‌ی مار
شدم ده پشت سرشار ریاست
رییساندند من را طفلکی‌ها
ندارم هیچ اصرار ریاست
فک و فامیل از بالا به پایین
نمک‌گیرند و پروار ریاست
دراین قحط‌ الرجال و هر کی - هر کی
شدم یهو گرفتار ریاست
رود البته در چشم رقیبان
کمی تا قسمتی خار ریاست
ولی آهسته می‌گویم به «جاوید»
که باشد همچو من یار ریاست
اگر روزی مرا از خود برانند
نمایم فاش اسرار ریاست
دهم تنبانشان را بنده بر باد
«که دشمن نشنود کافر نبیناد»
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
زی ذی نامه:k (6):
الهی! به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنان که با امر "روحی فداک"
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
شب و روز با امر زن می زیند
به آنان که مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می زنندبه آن گرد گیران ایام عید
وانت بار خانم به وقت خرید
به آنان که در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام
به آنان که دامن رفو می کنند
ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که درگیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به تن های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالانشان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنار
سعید سلیمانپور
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود هاپیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر
گفت: این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟
گفتمش: چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر!
می‏کنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر
کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است
همه تقصیر کراوات من است!
لکه‏ی غرب به دامان شما اصلا نیست
نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست
کت خوش‏فرم شما طرح فرنگی‏ها نیستجین آن تازه‏جوان تحفه‏ی آمریکا نیست
این کراوات فقط کار سوئیس و وین است
همه تقصیر کراوات من است!
گر که سیمرغ نشسته است سر قله‏ی قاف
کند از یاری مرغان دگر استنکاف
گر که اصناف ندارند اثری از انصاف
گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف
گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است
همه تقصیر کراوات من است!
آن سخن‏های غم‏انگیز که مردم گویند
آن چه از شدت بحران تورم گویند
آن چه از روی تاسف به تالم گویند
یا که از راه تمسخر به تبسم گویند
و آن چه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است
همه تقصیر کراوات من است!
گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده
گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده
دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده
کارها گر همه پیچیده به هم چون روده
جوی‏ها گر همه آکنده ز لای و لجن است
همه تقصیر کراوات من است!
خیط گر وضع اتوبوس بوَد داخل خط
یا اگر مثل غریقی تو، گرانی است چو شط
گر خر کل‏حسن از گرسِنگی گشته سقط
اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط
این زمان قیمت او بیشتر از صد تومن است
همه تقصیر کراوات من است!
ابوالقاسم حالت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
بعد مرگم نه به خود زحمت بسيار دهيد
نه به من برسر گور و کفن آزار دهيد
نه پي گورکن و قاري و غسال رويد
نه پي سنگ لحد پول به حجار دهيد
به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسي
که بدان عضو بود حاجت بسيار دهيد
اين دو چشمان قوي را به فلان چشم چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهيد
وين زبان را که خداوند زبان بازي بودبه فلان هوچی رند از پی گفتار دهید
کله ام را که همه عمر پر از گچ بوده است
راست تحويل علي اصغر گچکار دهيد
وين دل سنگ مرا هم که بود سنگ سياه
به فلان سنگتراش ته بازار دهيد
کليه ام را به فلان رند عرق خوار که شده است
ازعرق کليه او پاک لت و پار دهيد
ريه ام را به جواني که ز دود و دم بنز
درجواني ريه او شده بيمار دهيد
جگرم را به فلان بی جگر بی غیرت
کمرم را به فلان مردک زن دار دهید
چانه ام را به فلان زن که پي وراجي است
معده ام را به فلان مرد شکمخوار دهيد
گر سر سفره خورد فاطمه بي دندان غم
به که دندان مرا نيز به آن يار دهيد
تا مگر بند به چيزي شده باشد دستش
لااقل ت... مرا هم به طلبکار دهید
بخشی از وصیت نامه ابوالقاسم حالت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
چون که شد صیغه عاقد جاری
هر دو گشتند خر یک گاری
بعد آن وصلت خوب و خَرَکی
هردو خوشحال ولیکن اَلَکی
هر دو خرکیف ازین وصلت پاک
روز وشب غلت زنان در دل خاک
نرّه خر بود پی ماچۀ خویش
آخورش چال ، علف اندر پیش
ماچه خر با ادب و طنّازیداشت می داد خرک را بازی
بُرد سم های جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
گفت به به چه خر رعنایی
مُردم از بی کَسی و تنهایی
یک طویله خری ای شوهر من
تو کجا بوده ای ای دلبر من
بین خرها نبود عین تو خر
آمدی نزد خودم بی سر خر
نه بود مادر تو در بر من
نه بود خواهر تو سرخر من
چون جدا گشتی از آن جمع خران
کور شد چشم همه ماچه خران
بعد ازین در چمن و سبزه و باغ
نیست غیر از من و تو هیچ الاغ
یونجه زاریست در این دشت بغل
ببر آنجا تو مرا ماه عسل
زود می پوش کنون پالون نو
پُر بکن توبره از یونجه و جو
باز شد نیش خر از خوشحالی
گفت به به چه قشنگ و عالی
عرعری کرد به آواز بلند
هردو از فرط خریّت خرسند
ماچه خر بود پر از باد غرور
که عجب نره خری کرده به تور
بعد ماه عسل و گشت و گذار
نره خر گشت روان در پی کار
شغل او کارگر خرّاطی
گاه می رفت پی الواطی
نره خر چون خرش از پل رد شد
با زن خویش شدیداً بد شد
عرعر و جفتک او گشت فزون
دل آن ماچه نگو، کاسۀ خون
ماچه خر گشت، بسی دل نگران
چه کند با ستم نرّه خران
مادرش گفت کنون در خطری
زود آور به سرش کره خری
میخ خود گر تو نکوبی عقبی
مگر از بیخ تو جانا عربی
ماچه خر حرف ننه باور کرد
پالون تاپ لِسَش دربر کرد
دلبری کرد به صد مکر و فسون
ماچه خر لیلی و شوهر مجنون
بعد چندی شکمش باد نمود
از بد حادثه فریاد نمود
گشت آبستن و زایید خری
شد اضافه به جهان کره خری
نره خر دید که افتاده به دام
جفتک خویش بیافزود مدام
ماچه خر داد ز کف صبر و شکیب
در طویله تک و تنها و غریب
یک طرف کره خری در آغوش
بار یک نره خری هم بر دوش
گشت بیچاره، چو این کاره نبود
جز طلاق از خرنر چاره نبود
کرد افسارو طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بیچاره
تازه فهمید که آزادی چیست
درجهان خرمی و شادی چیست
دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هرکه یک بار شود خر، کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هرآنکس که دوبار
با خری باز نهد قول و قرار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
چون که شد صیغه عاقد جاری
هر دو گشتند خر یک گاری
بعد آن وصلت خوب و خَرَکی
هردو خوشحال ولیکن اَلَکی
هر دو خرکیف ازین وصلت پاک
روز وشب غلت زنان در دل خاک
نرّه خر بود پی ماچۀ خویش
آخورش چال ، علف اندر پیش
ماچه خر با ادب و طنّازیداشت می داد خرک را بازی
بُرد سم های جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
گفت به به چه خر رعنایی
مُردم از بی کَسی و تنهایی
یک طویله خری ای شوهر من
تو کجا بوده ای ای دلبر من
بین خرها نبود عین تو خر
آمدی نزد خودم بی سر خر
نه بود مادر تو در بر من
نه بود خواهر تو سرخر من
چون جدا گشتی از آن جمع خران
کور شد چشم همه ماچه خران
بعد ازین در چمن و سبزه و باغ
نیست غیر از من و تو هیچ الاغ
یونجه زاریست در این دشت بغل
ببر آنجا تو مرا ماه عسل
زود می پوش کنون پالون نو
پُر بکن توبره از یونجه و جو
باز شد نیش خر از خوشحالی
گفت به به چه قشنگ و عالی
عرعری کرد به آواز بلند
هردو از فرط خریّت خرسند
ماچه خر بود پر از باد غرور
که عجب نره خری کرده به تور
بعد ماه عسل و گشت و گذار
نره خر گشت روان در پی کار
شغل او کارگر خرّاطی
گاه می رفت پی الواطی
نره خر چون خرش از پل رد شد
با زن خویش شدیداً بد شد
عرعر و جفتک او گشت فزون
دل آن ماچه نگو، کاسۀ خون
ماچه خر گشت، بسی دل نگران
چه کند با ستم نرّه خران
مادرش گفت کنون در خطری
زود آور به سرش کره خری
میخ خود گر تو نکوبی عقبی
مگر از بیخ تو جانا عربی
ماچه خر حرف ننه باور کرد
پالون تاپ لِسَش دربر کرد
دلبری کرد به صد مکر و فسون
ماچه خر لیلی و شوهر مجنون
بعد چندی شکمش باد نمود
از بد حادثه فریاد نمود
گشت آبستن و زایید خری
شد اضافه به جهان کره خری
نره خر دید که افتاده به دام
جفتک خویش بیافزود مدام
ماچه خر داد ز کف صبر و شکیب
در طویله تک و تنها و غریب
یک طرف کره خری در آغوش
بار یک نره خری هم بر دوش
گشت بیچاره، چو این کاره نبود
جز طلاق از خرنر چاره نبود
کرد افسارو طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بیچاره
تازه فهمید که آزادی چیست
درجهان خرمی و شادی چیست
دیگر او خر نشود بیهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هرکه یک بار شود خر، کافیست
بیش از آن احمقی و علافیست
مغز خر خورده هرآنکس که دوبار
با خری باز نهد قول و قرار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
«شبی یــــاد دارم که چشمم نخفت»
شنیدم کـه یک لامپ با شمع گفت :
که ای آنکه خامـــــــوش روی رفی
نباشد از این پس تـــــو را مصرفی
به هر خانه ای پرتــــــو افشان منم
به ظلمات شب مــــــاه رخشان منم
ز " نیرو " مـرا برق ارزانی است
از آنرو مــــــرا روی نورانی استدرخشنده چـــــــون اختری روشنم
منم روشنی بخش شبهــــــــــا منم
تو خاموش، از هرکجــــا رانده ای
فــراموش ، در گوشه ای مانده ای
دگر دوره ی تو به سر آمـده است
که لامپی چو من در نظر آمده است
حساب مـن ای شمـع با تو جـداست
که یک لامپ را با تو بس فرقهاست
در این بین تا صحبت از فرق رفت
ز اقبـــــــــال بد غفلتــا ً برق رفت!
چــو تاریک شد خانــــه مانند غــار
سر شمع روشن شد از اضطــــرار
شنیدم که می گفت با لامپ شمــع:
که باشد مرا خاطـــــری جمع جمع
میان من وتــــو بسی فـــرق هست
که نورمن ازخویش وبی برق هست
من ازسوختن می شوم پر زنـــــور
تو از سوختن می شوی سوت وکور
من از غیــــــر باشد حسابم ســـوا
تو وابسته ی سیم وپا در هـــــوا !
به " نیرو " نباشد بسی اعتمــــاد
که کس چون تومحتاج " نیرو" مباد!
ز " نیرو " بود لامپ را کاستی (!)
به هرلحظه ای کاو دلش خواستی
از آنرو از این پرتــــــــو گاه گاه
بیاید مرا خنــــــــــــــده ی قاه قاه!
نبیند یقینـــــــا ً از این بیش خیــر
کسی که چو تو متکی شد به غیــر
چونورم نه از لطف دیگــرکس استازآنرو مـــرا کور سویی بس است...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 30 از 76:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  75  76  پسین » 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA