ارسالها: 7673
#321
Posted: 19 Apr 2012 05:15
گفتگوی کفن با مرده
های حاجی پاشو چه وقت خوابه
پاشو دیگه وقت حساب کتابه
هو، نگو این کیه که آزار داره
پاشو ببین کفن با هات کار داره !
چه هیکلی زدی به هم، آفرین
چش نخوری، قد و برم آفرین
بیخودی زور نزن دیگه تو مُردی
چن ساعتی میشه که جون سپردیحالا دیگه وقت حساب کتابه
داد نزنی مُرده ی زیری خوابه
مُردهی زیری آدمی خلافه
تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
قاط بزنه تیزی رو وَر میداره
میزنه و بابا تو در میاره
یادت میاد چه روزگاری داشتی
چه اسکناسا که روهم میذاشتی؟
هی اسکناس میذاشتی رو اسکناس
اونم با پول رشوه و اختلاس
میگفتی یک وعده غذا کافیه
صرف غذا باعث علافیه !
میگفتی یک آدم با کیاست
باید کُنه تو زندگی قناعت
لباس ده سال پیشت تنت بود
هم تن تو هم تن اون زنت بود
بعد شعار ضد صهونیستی
سر میدادی شعار ساده زیستی !
میگفتی آدمی که ساده زیسته
نمره زندگیش همیشه بیسته
لباس وصلهدار تنت میکردی
هزار تا نفرین به زنت میکردی
میگفتی روسری برات خریدم
نمیدونی چه زحمتی کشیدم
فقط یادت باشه به هر بهونه
باید هف هش سالی سرت بمونه
عروسی و عزا سرت کن خانوم
خلاصه هر کجا سرت کن خانوم
زیاد نشورش یهو رنگش میره
رنگ گل سرخ و قشنگش میره
هَف هَش سالی با روسریت صفا کن
تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن
الگوی مصرف که نداشتی حاجی
هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی
خیال نکن دنیا هنوز همونه
پشت سرت نفرین این و اونه
تو شیشه کردی خون هر فقیرو
چقد بیچوندی مردم اسیرو
خیال نمیکردی یه ذره هیچم
یروز منم دور تنت بپیچم !
مصرف کارای بدت زیاد بود
خیلی کارات قابل انتقاد بود
یادت میاد همسایهتون نون نداشت
حتی پول دوا و درمون نداشت؟
یادت میاد گفتی به من چه ول کن
این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
ببین همون همسایه صبورت
خاک داره با بیل می ریزه تو گورت !
یکی نبود بهت بگه که بسه
خدا همیشه جای حق نشسته؟
یادت نبود فشار قبری هم هس
خورشید حقی پشت ابری هم هس؟
هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟
نکیر و منکر به گوشت نخورده؟
نکیر و منکر دوتا بیگناهن
پیام دادن دارن میان، تو راهن !
اهل مزاح و رشوه خواری نیستن
اونجوری که تو دوس داری نیستن
تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی
چرا که اصلاً کار خوب نکردی
کاری که اینجا دستتو بگیره
البته این حرفا واسه تو دیره !
اونقدِ حرص مال دنیا خوردی
تا آخرش سکته زدی و مُردی
کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود
مصرف انسانیتت کم نبود
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#322
Posted: 19 Apr 2012 05:16
سه شعر طنز
ترابری
این روزها خیلی نجیب شده ام
می گویند در نجابت به پدرم رفته ام
ناخنم چه زود بلند می شود
كمرم چه تند خمیده می شود
فارسی ِ اول كه یادتان هست
« آن مرد با اسب آمد »
آن اسب ،من بودم !
o
سالم سازی
به لطف اسكله ها
ساحل پر از اسكلت ماهی ست
صدف ها پودر شده اند
كارگران شیلات ، پلاژدار
قلیا ن های میوه ای ، فانوس دریایی
و ماهیان خاویاری در غیاب كیلكا
اتاق خالی اجاره می دهند
خزر ، پر از عروس دریایی ست
می روم سر و گوشی آب بدهم !
o
تذكره الاولیا
حلاج توبه نامه نوشت
دار فانی را وداع گفت
او حالا در بغداد
دار بست فلزی كرایه می دهد
عطار در نبش بازار نیشابور
داروی گیاهی تقویت جنسی می فروشد
شبلی هم به دُبی رفته است
و از شبكه مشاورین املاك جنید
٢٤ ساعته انا الحق می زند
بایزید هم چنان با یزید است
شب بخیر !
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#323
Posted: 19 Apr 2012 05:18
از زبان پسر:
در مكتب عشق شهرياري كردم
بر اسب مراد تك سواري كردم
با هركه دلم را به نگاهي مي برد
در اسرع وقت صيغه جاري كردم
********************
بابا به خدا سبز شده پشت لبم
شيرين شده صحنه هاي روياي شبم
لبخند مليح دختر همسايهبالا برده فشار و مقدار تبم
*********************
بابا شده قلب پسرت خانۀ عشق
آيند كبوتران سوي لانۀ عشق
سازد جهت ورود صدها دختر
در داخل قلب خويش پايانۀ عشق
====================
زنی دارای ماشینی قراضه
که ازبس کهنه است انتیک باشد
بوداماده تا شوهر نماید
بدان مردی که میکانیک باش
==========
فدای غمزه و ناز تو گردم// اسیر سینۀ باز تو گردم
بگردم گردن و آن ران و پهلو// فدای چشم غَمّاز تو گردم
تو را هر روزعُریان بینم آنجا//نهادم دینم وآیینم آنجا
به پشت شیشه خوش جا کرده ای تو// زهجرت خوشۀ غم چینم آنجا
دو لنگت برهوا پشتت زمین است// هزاران چشم ِگشُنه در کمین است
کنی اندام لختت را ارائه// فدای شکل تو ، دردم همین است
شود روزی بیابم رانی از تو؟// کنُم با آن مهیّا خوانی از تو؟
کشم برسیخ وآتش سینۀ تو ؟// کنُم یک بار اشکم رانی از تو؟
فدای روی ماهت مرغ بریان// به قربان صفایت مرغ بریان
اگرآرَم به دستت بار ِدیگر// شوم مست نگاهت مرغ بریان
===========
این شعر طولانیه ولی خیلی هنریه چند وقت پیش شاعر این شعر این شعر رو پیش آقای خامنه ای خوند !
” ابوالفضل زرویی نصر آباد “
ای جماعت چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و کمالاتتون
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمیدن مثل قدیما دوستا
دل که نلرزه جز یه مشت گل نیست
دلی که توش غصه نباشه ، دل نیست
این در و اون در زدناش قشنگه
به سیم آخر زدناش قشنگه
شعرم اگه سست و شکسته بسته است
سرزنشم نکن دلم شکسته است
==============
ریاضی دان عاشق !!!!
منحنی قامتم، قامت ابروی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توستبی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#324
Posted: 19 Apr 2012 05:21
..::حافظ به سبک نسل سوم::..(گفتم طلاق میدم گفتا زرشک جانا!!)
سلام به همگی!شعر جدید حافظ نسل سوم!
گفتم گرسنه ام من گفتا غمت سرآید/ گفتم که پس شکم چی؟گفت کارد اندر آید!
گفتم زخانواده(1)رسم غذا بیاموز/گفتا ز نسل سوم این کار کمتر آید
گفتم که زن گرفتم گفتا غلط نمودی/گفتم که پس غذا چی؟گفتا جونت درآید
گفتم طلاق میدم!گفتا زرشک جانا/گفتم حالا میبینی!گفت قافیه کم آمد؟
گفتم همه زن دارن این هم ز همسرما/گفتا همین هست که هست شرت کم سرما
گفتم برو حاضر شو محضر همین حوالی است/گفتا تو پول داری؟مهریه ام چه عالیست!
گفتم که راحت شدی؟شعر رو به گند کشیدی؟/گفتا 1000 سکه!چی شد داداش ترسیدی؟
گفتم غلط نمودم!این تخم های مرغ کو؟/گفت اندرون یخچال املت میخوای یا نیمرو؟
گفتم غزل که پیشکش این مثنوی جدیداست/این مهریه3 سالیست ما را به گه کشیده است
از بس سکوت کردم در پیش این جماعت/با خود همیشه دارم یک داروی نظافت!!!!!!
هرچند من ندادم او را طلاق اما/با من نمود کاری تا جان ز تن برآمد!
گفتم ز مهر بخشان رسم وفا بیاموز/گفتا گذاشتم اجرا بابای من درآمد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#325
Posted: 19 Apr 2012 05:23
پیام خداقلی
میشه از چشم قشنگت
رنگ آسمونو پرسید
با نشستن تو نفسهات
گلای مریمو بوئید
میشه از چشمک نازت
بهترین ستاررو دید
واسه سرپناه ساحل
طاق ابروی تورو چیدمیشه پر زد تو نگاهت
تا تو آسمون درخشید
با طراوت کلامت
تر شدو رنگین کمون دید
میشه با طناب شب رفت
تیله نگاتو بوسید
مث یه حس بهاری
با شکوفه تو خندید
میشه با لالایی باد
واسه تو ترانه ریسید
بند به بند ابرو خوندو
با ترنم تو رقصید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#326
Posted: 19 Apr 2012 05:23
تابع بی چون وچرا
سراینده آقای علی سعادتفر دبیر ریاضی آموزش و پرورش بیرجند
تابع عشق تورا دامنه اش پیدا نیست
یك به یك هست ولی بهر دلم پوشا نیست
می هراسم كه چو معكوس نمایم آنرا
آشكاراشود آن رابطه كه پیدا نیست
راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیك
عشق پاكت به كجا میل نماید جا نیست
گر تو خواهی كه در آغوش تو من جا گیرمتابع ، فرد خودت زوج نما پروانیست
منحنی دلت از راس شكسته است چه باك
كه مماس دل من هست ولی آنجا نیست
رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت
پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست
هر چه من روی نمودار رخت گردیدم
باز یك نقطه بحرانی آن پیدا نیست
من بیچاره اسیر خم گیسوی توام
این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست
چون سعادت سر و كارش به توابع افتاد
بیكران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#327
Posted: 19 Apr 2012 05:24
اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ
قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ
کـــار همـــــه اونجــــا بخـور بخـــوابــه
تــــا روز آخــــر ، کــه حساب کتــابــه
اونجــــــا یـــــــه سـیستم اداری داره
واســــــه خودش ســاعت کاری داره
سیـستِم اونجــــارو میگـــن عــالیــه
کـــلِّ لـــــــوازمــــش دیجـیـتــا لـیــــه
فــرشتــه ای هست کـه کارش اینهصُب تـــاشـب اونجـا بگیـــره بشینه
کـارکـه نباشه حــوصله ش سرمیره
میشـینه بـا کــــامـپیــوتــــر ور مـیره
مـیخواس تــــوی کـامپـــیوتـر بگــرده
رف تـــو پــــروفـــایل یــه پیره مــرده
کــــامپیوتــر یکی دو دفه گف: دینگ
پـــرید توی گــزینه ی ” دیپورتینگ “
فرشته هه دسپاچه شد کلیک کــــرد
کامپیوتر بدجوری جیکّ وجـیک کـــــرد
یهــــو در یـــــــه قــبر کهــنــــه وا شد
یـــــه پیــــره مـرد بـــــــا شکـوه پا شد
ازش ســـوال کـــــــردن اسـمت چیـــه
گفـت: ابــوالقــــــــــاسم فـــردوسیـــه
یکـی دوروز نشس تـــــوی یــــه میدون
دیـد نمیشه پـــا شـد اومــد تـــو تهرون
زمـین نفس کشـــید و بــرفــا آب شــد
بهـــــــار اومـد دوبـــــــاره انقــلاب شـد
هـــوای تهــــرون یــه نمه ملــس بــــود
مــزّه ی زنـــدگی حســابی گــــس بود
باز شب عــید اومــد و رختــا نـــــو شد
فصـــل شلــــوغــی و بـــدو بــدو شــد
شاعر شـــــــاهنــامه خوشحـــال شد
دستـای اون رو شـونه هاش بــال شد
بعــد هـــــــزار و چــند ســـــــال دوری
اومده بود چهـــــار شنــبه ســــــــوری
آتــیـش روشــن جـــوونهـــــارو دیـــد
اونم یه بــــار از روی آتیــــش پـــــریــد
مـــامـــورا اومـدن بهـش گیــــر دادن
چن نفـــری دور و ورش واســتــــادن
بــا حـرفاشـون کلی بهش نیــش زدن
گـــــرفــتــنــو ریشــــشو آتـیـش زدن
شاعــر شاهنـــــــــامه بـــا حــــال بــد
رفت و نشــس ریشـــشو بــــا تـیــغ زد
خـلاصــــــه، تصـمیـــم گـرف نــــو بشه
صــاحب کت شلـــــوار و پالتـــــو بشـه
رف جلـــــو مغـــــازه پشـت ویتــریـــــن
دیـد همه ی لبـــاسا هَـس میـدین چین
مـو بـه تنـش همـون دقیقه سیــخ شد
یـه خورده واستاد به لبـاســـا میخ شد
مغــــازه داره گفــت : عــزّت زیـــــــــاد
دایــی ، بــــرو کنــــار بذار بــــاد بیــــاد
بـــــا اینــکه چــرت و پـرت گفت یــــارو
شـاعـر شاهنـــــــامه رفـت اون تــــــو
بــــه قـول مــا یـه خورده پالتار خریـــــد
شــال و کـلاه و کـت و شلـوار خریــــد
دستــشـو تـــو جیب بغـل فـــرو کــــرد
اشــــرفــی قـــــــرن چهــارو رو کــــرد
شـــــاعـــر مــــــا بعد خـــــرید هنگفت
به شیوه ی خودش به اون جوون گفت:
شمـا را چه رفته ست کاینسان خـُلید؟
چــــــرا جــمــلـــه ژولـــیده و بُنجـُلید؟
چــــرا سیــخ سیـخــی شــده مویتان؟
چـــــرا مــثل زنهـــاست ابـــــرویتـــان؟
تـو مردی اگــــر، چیست آن موی مِش؟
بـــرو از سیــــــاوش خجــــالت بکـــش
هــــزاران چــو تــــو لندهــــــــــور پلیـد
نیرزد بــه یک مــــــــوی گـــُرد آفــریـــد
اگــــر لشکــــر انگیـــــزد اسفنـدیـــــار
دگـــر مـــــوی مِش کرده نــاید به کــار
تــورا پــــاردم گــــردد آنگـــــه عِنـــــان
همی می کنی پشـت بــــر دشمنــان
تــــویی کـــه بـــــه مـن تکّه انداخــتی
گمـــــــانم مــــــرا خــــــوب نشناختی
ابـــوالقــــــــــــاسمم بنده ، فردوسیََم
حکیـــــــــــم زبــــــان آور طــــــوسیَم
کنون زیـــــــــــر این گنبد نیـل فــــــام
همــــه مــر مـــرا می شناسند نــــام
یــــه لحظـــه بعــــدِ اون صـدای کلفت
مــــرد فروشنده بــه فــردوسی گفت:
خودت که نـــــه، میدونتــو میشناسـم
از تـــو کسی چیـــزی نگفتــه واســم
ببینمت، تــــــو شاعــری راس راسی؟
“مــــریم حیـدر زاده” رو میشنـــاسی؟
راستی یه چی بخوام، ازت بر میـــــاد؟
ترانـــــه ی رپ از کارات در میـــــاد؟
پسر خالـه م میخواد کاست جم کنــه
یه چیزایی میخواد سر هـــــــــم کنــه
میخوام بـــــراش چیــزای مشتی بگی
هفش تـا شعـر شیش و هشتی بگی
بیـــــا ، اینم یـــه کـــاغذ و یـه خودکــار
یــــه چی بگوتومایه های ” شاهکــــار”
امّـــا تــورو جـــون مـــامــانت استـــــاد
چیزی نگی که گیــــر بــدن تو ارشـــاد
شاعــر شاهنــــامه ســر تکـون داد
هیچّی نگف، فقــط پـــا شد راه افتـاد
دید نمیتـونـه بـــــا همــــه بجنگــــــه
هرجـــا کـــــه میره آسمـون یــه رنگه
بنـده خـــدا دلش میخواس خیلی زود
دوبــــــــاره بــــرگـرده همونجــا که بود
طفلی نشس همینجوری غصّه خورد
یه روز نوشتند ، کــه دق کـــرد و مـرد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#328
Posted: 19 Apr 2012 05:25
آنکس که بداند.......(از دست ندید)
آنکس که بداند و بداند که بداند/باید برود غاز به کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند/بهتر برود خویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند/با پارتی و با پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند/برپست ریاست ابدالدهر بماند
-----------------------------------------------------------------------
یکی دشت و یکی گلشن پسندد یکی بنز و یکی هیلمن پسندد
من بیچاره هم از ترس جانم پسندم آنچه مادر زن پسندد
=========================
حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد دوصد گونه ره آورد به خانه
اشیاء گرانقیمت و اجناس نفیسی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه
از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر
تا ادکلن و حوله و آیینه و شانه
از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل
تا جامه ی مردانه و ملبوس زنانه
در جعبهء محکم همه را بسته و چیدهتا لطمه نبینند ز آفات زمانه
دیدم که بر آن جعبه نوشته است ظریفی
" مقصود تویی! کعبه و بتخانه بهانه "
ابولقاسم حالت
===========
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند!
========
شبا همش به چت خونه ميرم من…
سراغه اف و اف خوندن ميرم من…
تو اين چت خونه ها خسته دردم…
به دنباله پس اي ديم ميگردم…
پسم گم شده پيداش ميکنم من…
اگه کاره توه واي به حالت…
رسوا ت ميکنم من
رسوا ت ميکنم من …..
======
املت
املت سرخ و قشنگی داشتیم
توی آن گوجه فرنگی داشتیم
زرده اورا زعفرانی کرده بود
بهتر از کتلت و شامی کرده بود
گوجه ها بوی شقایق می دهند
بوی املت های عاشق می دهند
تخم مرغ و گوجه ها یادش بخیر
جیک جیک جوجه ها یادش بخیرگوجه همراه تورم شد پرید
توی املت هیچکس اورا ندید
==========
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار استمغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست
========
الا یا ایهالساقی / ادرکه و ناولهای ثانی
که عشق اسان وکرد و ما بخوردیم / به جای می همش ساندیس و رانی
==========
ما که جزغاله شدیم بس که آتیش سوزوندی تو!
میخت و بد جوری توی قلبمون کوبوندی تو
اینقده با اون چشات ناز و کرشمه اومدی
تا دیگه هوش و حواس از سرمون پروندی تو
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#329
Posted: 19 Apr 2012 05:25
یکی از بزرگان حکایت کند
اگر یک نفر نیمه شب چت کند
و با فرد بیگانه صحبت کند
و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند
و هر شب به فردی محبت کند
به افراد قبلی خیانت کند
و با بی خیالی جنایت کند
نه حدّ و حدودی رعایت کندو اچ آی وی ِخویش مثبت کند
و این قصه را پر حرارت کند
برای رفیقش روایت کند
چنانکه رفیقش حسادت کند
و او هم رود نیمه شب چت کند
و با فرد بیگانه صحبت کند
و کم کم به چت کردن عادت کند
و یک ساعتش را سه ساعت کند
و هر شب به فردی محبت کند
به افراد قبلی خیانت کند
و با بی خیالی جنایت کند
نه حد و حدودی رعایت کند
و اچ آی وی ِخویش مثبت کند
و این قصه را پر حرارت کند
برای رفیقش روایت کند
چنانکه رفیقش حسادت کند
و او هم رود نیمه شب چت کند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#330
Posted: 19 Apr 2012 05:26
شعر های در مورد سربازی
از آن روزی که سربازی به پا شد—ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد—تمام دخـــتران را چشم به راه کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد
گروهبانان مرا بیچاره کردند لـــ ـباس شخصی ام را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آش خوری کردند تنم را
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازیتا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی — کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به صف کردند تراشیدند سرم را
لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان
که امشب کردی تو مرا نگهبان
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
غضنفر سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه: ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! …
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به سربازی روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر،
مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار، شود هر پسر بی هنری مرد
و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در
پاسخ با نقل قول
یک کاربر برای این پست سودمند از ღ♥ஜAMIRஜ♥ღ عزیز تشکر کرده
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن