انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 42 از 76:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  75  76  پسین »

طنز ادبی


زن

 
«عجب صبری خدا دارد»
«اگر من جای او بودم »
و می دیدم هر آن چه روز و شب می بیند او از ما
هزاران بار در یک روز
هر باری سه نوبت ،داروی اعصاب می خوردم
به خود هی پیچ و گاهی تاب می خوردم
و یا هر شب به دستور پزشکم
چارتایی باز قرص خواب می خوردم
و البته به همراهش دو لیوان آب می خوردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
ز دست بندگان ناسپاسم در زمین
از فرط غصه، جای آب و نان
به قدر صد تریلی باد می خوردم
به جای رانت خواری و ربا و رشوه تقریباً
چهل خروار حرص از دست کار بعضی از افراد می خوردم
به شدت جوش آورده دوکیلو مرگ موش همراه لیموناد می خوردم
و پشتش چون دهانم تلخ می شد
گور هرچه قافیه!، قطاب می خوردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
برای گوشمالی دادن خودکامگان و مفسدان
بر ناتوانی خودم اقرار می کردم
همه بند و بساطم را ز عرش کبریایی بار می کردم
خودم را پیش روی بندگانم خوار می کردم
و یا با حاکمان و فاسدان مانند عام الفیل
با صد ناو جنگی و هزاران موشک سجیل
از راه هوا و خشکی و دریا به شدت (وار) می کردم
تمام چیزهای تیز دنیا را، از آن سوی کلفتش
در درون پاچه ی شلوار استکبار می کردم
و کاخ ظلم آنان را به روی کله ی بی مغزشان آوار می کردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
و می دیدم که یک ملت گرفتار دروغ و مکر و نیرنگند
و هر لحظه به یک رنگند
و تا تقی به توقی می خورد،فی الفور می جنگند
گریبان چاک می کردم
و چون گرگی گرسنه می دریدم هر که می دیدم
زمین را از وجود ساکنینش پاک می کردم
اگرچه بعد از آن مسواک می کردم
ولیکن کاملن کولاک می کردم

به خود گفتم ولی «جاوید» ترمز را بکش
آهسته تر، بنشین مثال بچه ی آدم سر جای خودت
قمپز نکن دراز خودت بیرون
غلط های زیادی هی نکن صادر
تو را چه به خدایی
پس سرت در لاک خود کن
بندگیت را بکن لطفن.....
چون که او محکم سر جایش نشسته
تا زند بر پوز مانند تویی ابله
که تا فکر خدایی را کند از کله ات بیرون
اگر چه می شود از دست این لاطائلاتت خسته و دلخون
اگر می کرد آن چه تو و امثال تو می گفتند
نبود او آن خدایی که من و تو بنده اش باشیم
و هی شرمنده اش باشیم
     
  
مرد

 
حرفاي گريه دار نمي پسندين
مي خوايد يه جک بگم کمي بخندين
خوشا به حال اون که تو محلش
هواي عاشقي زده به کلش
کسي که قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
با اينکه سخته باز دلنشينه
طپش طپش واي از طپش همينه
عاشق شدن شيدايي داره والاخاطر خواهي رسوايي داره والا
وقتي طرف تو کوچه پيدا مي شد
توي دلت يه باره غوغا مي شه
صداي قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت مي شنوه و مي خنده
دين و مرام و اعتقادت مي ره
اوني که مي خواسته بگي يادت مي ره
مي خواي بگي فدات بشم الهي
مي گي که خيلي مونده تا سه راهي
ميخواي بگي عاشقتم عزيزم
مي گي که من عاعا،عاعا چي چي زم
مي خواي بگي بيام به خواستگاريت
مي گي هواي خوبي داره ساري
کوزه ي ضربه ديده بي ترک نيست
حال طرف هم از تو بهترک نيست
مي خواد بگه برات مي ميرم اصغر
مي گه تمنا مي کنم برادر
مي خواد بگه بيا به خواستگاريم
ميگه که ما پلا ک شصت و چهاريم
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زير کاهه
بين شماها عشق و ميشه فهميد
از توي نگاها عشقو مي شه فهميد
عشق اخوي آتيش زير ديگه
نگاه آدم که دروغ نمي گه
نگاه مي گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدي بفرما
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
زن

 
بیست سالی بسان قوم کهف
جایتان سبز بنده خوابیدم
چون که از خواب پا شدم، درشهر
چیزهای عجیب می دیدم
در خیابان توریست خارجکی
مثل مور و ملخ رها بودند
عده ای از پاریس و لندن و رم
عده ای از گواتمالا بودند

مات و حیران دلیل پرسیدم
پاسخم داد مرد دانایی
گفت یا مست و یا که مجنونی
یا که اصلاً نه مال اینجایی

شده تهران ما عروس جهان
سرتر از لندن و پاریس و پکن
روز و شب هی توریست می آید
تا ببیند نماد دانش و فن

یک دو تا برج برتر از میلاد
شده در مدت کمی بر پا
الخلیفه به پیش شان کشک است
برج ایفل چو واو ِ واویلا

کل تهران به سیستم منوریل
شد مجهز به لطف یک آدم
منوریلی که کرده آمریکا
گردنش پیش مال تهران خم

برقمان هسته ای، همان اتمی است
آن که حق مسلم ما بود
آن که دمب خروس استکبار
بابتش از ازل هویدا بود

حذف شد صفرهای بیهوده
واحد پولمان شده سی لار!
شکر ایزد نمرده و دیدیم
خواری و خفت یورو و دلار

رشد جمعیت همچنان منفی است
رفته بالا سرانه ی ملت
صبح تا صبح پول بشکه ی نفت
می گذارد به پشت در، دولت

شده شیطان گنده چون موشی
واروپا زموش ترسو تر
قدرت ما به لطف مسئولین
شده در کل منطقه برتر

گفت «جاوید» با خودش آن گاه
خوب شد بیست سال خوابیدم
وَرنه میمردم و چنین روزی
با دو چشم خودم نمی دیدم
     
  
مرد

 
تراژدی شاعر و اتوبوس
« در سه پرده »
(1)
من اينجا شعر مي گويم
تو آنجا شعر مي گويي
خلايق شعر مي گويند و ما هم شعرمي گوييم و
بعضي معر مي گويند و مي خوانند
عجب رويي !
مرا از روح شبنم تاب آهو رنگ سيمابي ملالي نيست،براي شعر گفتن هم دگر امروزه حالي نيست
من از اعماق گردآلود دودآلود مي آيم !
رئيس محترم،
ز فردا، اگر اتول ياري كند من زود مي آيم !
(2)
كلامم بوي شلغم ناك احساسي است،
- آبي رنگ-
گلابي را چرا خوردند با گردو، بگوييد آي آدمها !
چه تنگ است اين طرف، آقا برو يك ذره آنورتر !
چرا هل مي دهي جانم ؟!
چه شيرين است سوهان قم اي فرياد !
برادر جان !
چراكفش تو پايم را نمي فهمد ؟ !
چرا له مي كني پاي مرا با كفش بي احساس گل مالت !
بزن راننده در را، من رسيدم باز كن در را !
نرو من مانده ام اينجا
الا اي مرد بي انصاف ! وا كن در
به جان مادرت وا كن كه ديرم شد !
چرا رفتي ؟ بمان لختي !...
ولي افسوس...
خدايا ! بار الها ! كردگارا ! خالقا ! ربا !
محيطي وحشت آور ناك و دلگير است و راهي نيست
دگر تا چند فرسخ آنطرفتر ايستگاهي نيست
خداوندا تو مي داني
كه آنجا ايستگاهم بود
راهم بود !...
خدا را شكر در وا شد !
كنون چون برق خارج مي شوم تا باز گردم اين مسافت را
چه خوشحالم ! ولي اي واي در را بست و پايم ماند !
كجا اي لامروت ؟ پاي من مانده است در وا كن
اگر مردي بيا پايين و دعوا كن !
ولي انگار راه افتاد... اي فرياد...
اي بيداد...
(3)
من اينجا شعر مي گويم
دو ماهي رفته از آن روز تاريخي
من اينجا شاد و شنگولم
لبم از خنده لبريز است
هوايي جالب آلود آور انگيز است!
من اينجا خفته ام بر روي تختي نرم و مهتابي
سرم بر بالشي از پشم مرغابي !
عجب خوابي!
كنار تخت من جمعند طفلانم:
ثريا، سوسن و كبري و صغري، مهري و نرگس
حسن، جعفر، علي، محمود و اصغربا زنم ليلا !
چه خوشحالند
كه مي بينند من فهميده ام احساس شرم آگين شبدر را !
و بر تخت مريضستان و با اين پاي مصنوعي
تو پنداري كه من با پاي سالم شعر مي گويم !
عزيزم ! همسرم ليلا !
تو مي داني كه من با پاي چپ هم شعر خواهم گفت !
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
«ترم»
اگر پایم به کفشم کرده آماس
ندارم چاره‌ای یا ای‌ها الناس
از این واحد به آن واحد نشینم
که ترم زندگانی را کنم پاس
«درس و مشق»
زدرس و مشق و تمرین رنج ‌داری
معدل زیر چار و پنج داری
ریاضی هفت شیمی دو زبان صفرتو با این نمره‌هایت گنج‌ داری
===========
وقتی که زور تو به قوافی نمی‌رسد
تغییر در روال سخن بی‌جواز کن
خواهی که سوسکت نکنند اهل روزگار
از حشر و نشر با حشرات احتراز کن
هرکس به‌جای عقل به احساس تکیه داد
حتماً بر این مصیبت عظما نماز کن
===========
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
=========
راحت بخواب ای شهر، آن دیوانه مرده ست / از گشنگی در گوشه پایانه مرده ست
از مرگ او کمتر پلیسی باخبر شد / مرده ست، اما اندکی دزدانه مرده ست
جنب مبال پارک غوغا بود، گفتند: / دیشب زنی در قسمت مردانه مرده ست
معشوق هامان پشت هم ازدست رفتند/فرزانه شوهر کرده وافسانه مرده ست
مجنون! برو دنبال کارت، چون که لیلا / حین نخستین عادت ماهانه مرده ست
گل را بکن از شاخه اش، بلبل سقط شد / آن شمع را خاموش کن، پروانه مرده ست
======
هرگز دل من ز طنز محروم نشد
جز بر رخ سوژه چشم من زوم نشد
از بهر تو یک طنز به ذهنم آمد
گفتم که بگویمت، ولی روم نشد!
----------------
در زخم زبان ، فوق تخصص دارد
یکریز ، کنایه بر سرت می بارد
او جز خود احمقش ، کسی دیگر را
یک آدم ساده هم نمی پندارد
***********************************
انگار که از دماغ فیل افتاده است
یا از شکم کروکودیل افتاده است
اما ورم قوزک پایش گوید
از روی درخت نارگیل افتاده است.***********************************
او از همه شکوه و شکایت دارد
از دست خودش فقط رضایت دارد
در گوشه خانه می نشیند تنها
چون جغد به تک نشینی عادت دارد
----------
راحت بخواب ای شهر، آن دیوانه مرده ست / از گشنگی در گوشه پایانه مرده ست
از مرگ او کمتر پلیسی باخبر شد / مرده ست، اما اندکی دزدانه مرده ست
جنب مبال پارک غوغا بود، گفتند: / دیشب زنی در قسمت مردانه مرده ست
معشوق هامان پشت هم ازدست رفتند/فرزانه شوهر کرده وافسانه مرده ست
مجنون! برو دنبال کارت، چون که لیلا / حین نخستین عادت ماهانه مرده ست
گل را بکن از شاخه اش، بلبل سقط شد / آن شمع را خاموش کن، پروانه مرده ست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
زی‌ذی‌نامه/ سعید سلیمان‌پور
الهی! به مردانِ در خانه‌ات
به آن زن‌ذلیلان فرزانه‌ات
به آنان‌که با امر «روحی فداک»
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان‌که از بیخ و بن زی‌ذی‌اند
شـب و روز با امر زن می‌زیند
به آنان‌که مرعوب مادرزنند
ز اخلاق نیکوش دم می‌زنندبه آن شیرمردانِ با پیشبند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنان‌که در بچه‌داری تکند
یلانِ عوض‌کردنِ پوشکند
به آنان‌که بی امر و اذن عیال
نیاید در از جیب‌شان یک ریال
به آنان‌که با ذوق و شوق تمام
به مادرزن خود بگویند: مام
به آنان‌که دارند با افتخار
نشان ایزو... نه، زی‌ذی نه‌هزار
به آنان‌که دامن رفو می‌کنند
ز بعد رفویش اتو می‌کنند
به آنان‌که درگیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز و مطبخند
به آن قورمه‌سبزی‌پزانِ قَدَر
به آن مادرانِ به‌ظاهر پدر
الهی! به آه دل زن‌ذلیل
به آن اشک چشمان ممد سیبیل
به تن‌های مردان که از لنگه‌کفش
چو جیغ عیالات‌شان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار
از این زن‌ذلیلی مکن برکنار
به زی‌ذی جماعت نما لطف خاص
نفرما از این یوغ ما را خلاص
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
زن

 
ما نیز برنامه وَ چشم انداز داریم
چشمان خیلی گنده خیلی باز داریم
ما با چنین برنامه های توپ و مَشتی
در سر هوای کردن اعجاز داریم
آن ها اگر در فن و دانش یکه تازند
ما نیز چاه نفت و چاه گاز داریم
آنها به شهر رم اگر می افتخارند
ما هم عروسی ناز چون شیراز داریم
در جنگ ،آنها گر که چندین ناو دارند
ما نیز صد ها لشکر ِسرباز داریم
آنها اگر بر سفره هاشان مرغ دارند
ما روی سفره پول نفت و غاز! 1 داریم
پنجاه و اندی سال هی خوردیم از نفت
فکرو خیالت تخت باشد باز داریم
صد فاز گر کردیم استخراج و خوردیم
الحمدالله باز چندین فاز داریم
هرچند خوشبختیم وکمبودی نداریم
با دولت اما قهر وغیض و ناز داریم
دولت به خوش رویی و با تکریم گفته
ما حق اظهار نظر ، ابراز داریم
این قافیه را بعد از این باید رها کرد
چون چند بیت دیگری هم کار داریم
در اقتصاد و بستن دست تورم
الحمدالله بهترین آمار داریم
گر دشمنان آمار مان را رد نمایند
بانگ بلندی بابت انکار داریم
چون ما رقیبی در مدیریت نداریم
بر صادرات آن بسی اصرار داریم
بی مزد و منت بهر ملت می شود کار
در کل دنیا ما فقط ایثار داریم
تحریم اگر شد روزه می گیریم فوری
چون وقت مغرب سفره ی افطار داریم
چون جنس چینی باب طبع و میل مان نیست
از مصرف اجناس آن ها عار داریم
هر چند استکبار خائن دنده پهن است
فریاد ها در گوش استکبار داریم
از بابت نفرین به آن ها واژه های
زقوم و کوفت و مرگ و زهرِ مار داریم
تحریم اگر کردند ما را فیلم تی وی!
ما فیلم یانگوم بابت تکرار داریم
ما حال امان خوب است و چشم اندازمان توپ
بر توپ بازی هم چنان اصرار داریم

«جاوید» گفتا خوش به حال توپ بازان
برنامه ریزان ،عاقلان،آینده سازان
     
  
مرد

 
يه روزي آقاي کلاغ ، به قول بعضيا زاغ
رو دوچرخه پا مي‌زد ، رد شدش از دم باغ
پاي يک درخت رسيد ، صداي خوبي شنيد
نگاهي کرد به بالا ، صاحب صدا رو ديد
يه قناري بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ
وقتي جيک جيکو مي‌کرد ، آب مي‌کردش دل سنگ
قلب زاغ تکوني خورد ، قناري عقلشو برد
توي فکر قناري ، تا دو روز غذا نخورد
روز سوم کلاغه ،‌رفتش پيش قناريگفتش عزيزم سلام ، اومدم خواستگاري!
نگاهي کرد قناري ، بالا و پايين، راست و چپ
پوزخندي زد به کلاغ ، گفتش که عجب! عجب
منقار من قلمي ، منقار تو بيست وجب
واسه جي زنت بشم؟ مغز من نکرده تب
کلاغه دلش شيکست ، ولي ديد يه راهي هست
براي سفر به شهر ، بار و بنديلش رو بست
يه مدت از کلاغه ، هيچ کجا خبر نبود
وقتي برگشت به خونه ، از نوکش اثر نبود
داده بود عمل کنن ، منقار درازشو
فکر کرد اين بار مر‌خره ، قناريه نازشو
باز کلاغ دلش شيکست ، نگاه کرد به سر و دست
آره خب، سياه بودش! اينجوري بوده و هست
دوباره يه فکري کرد ، رنگ مو تهيه کرد
خودشو از سر تا پا ، رفت و کردش زرد زرد
رفتش و گفت: قناري! اومدم خواستگاري
شدم عينهو خودت ، بگو که دوسم داري
اخماي قناريه ، دوباره رفتش تو هم!
کله‌مو نگاه بکن ، گيسوهام پر پيچ و خم
موهاي روي سرت ، واي که هست خيلي کم
فردا روزي تاس مي‌شي! زندگي‌مون ميشه غم
کلاغ رفتش خونه نگاه کرد به آيينه
نکنه خدا جونم ! سرنوشت من اينه؟!
ولي نا اميد نشد ، رفت تو فکر کلاگيس
گذاشت اونو رو سرش ، تفي کرد با دو تا ليس
کلاه گيسه چسبيدش ، خيلي محکم و تميز
روي کله‌ي کلاغ ، نمي‌خورد حتي ليز
نگاه که خوب مي‌کنم ، مي‌بينم گردنتو
يه جورايي درازه ، نمي‌شم من زن تو
کلاغه رفتشو من ، نمي‌دونم چي جوري
وقتي اومدش ولي ، گردنش بود اينجوري
خجالت نمي‌کشي؟ واسه گوشتاي شيکم!؟
دوست دارم شوهر من ، باشه پيمناست دست کم!
ديگه از فردا کلاغ ، حسابي رفت تو رژيم
مي‌کردش بدنسازي ، بارفيکس و دمبل و سيم
بعدش هم مي‌رفت تو پارک ، مي‌دوييد راهاي دور
آره اين کلاغ ما ،‌خيلي خيلي بود صبور
واسه ريختن عرق ، مي‌کردش طناب‌بازي
ولي از روند کار ، نبودش خيلي راضي
پا شدي رفتش به شهر ، دنبال دکتر خوب
دو هفته بستري شد ، که بشه يه تيکه چوب
قرصاي جور و واجور ، رژيماي رنگارنگ
تمرينهاي ورزشي ، لباساي کيپ تنگ
آخرش اومد رو فرم ، هيکل و وزن کلاغ
با هزار تا آرزو ، اومدش به سمت باغ
وقتي از دور ميومد ، شنيدش صداي ساز
تنبک و تنبور و دف ، شادي و رقص و آواز
دل زاغه هري ريخت ! نکنه قناريه؟
شايدم عروسي بازاي شکاريه!!
ديدش اي واي قناري ، پوشيده رخت عروس
يعني دامادش کيه؟ طاووسه يا که خروس؟
هي کي هست لابد تو تيپ ، حرف اولو مي‌زنه!
توي هيکل و صورت ،‌ صد برابر منه
کلاغه رفتشو ديد ، شوهر قناري رو
شوکه شد ، نمي‌دونست، چيز اصل کاري رو!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد
مبلغش هر چند فعلا قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتما تا زمستان می رسد
در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یا مفتی فراوان می رسد
چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد
شهر ،کلا شور و حال دیگری بگرفته استبانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد
آن یکی با ساز،رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش ،بابا کرم خوان می رسد
عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد
مش رجب ،آن گوشه هی یکریز بشکن می زند
خاله توبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد
تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدارا شکر پول کفش و تنبان می رسد
مادرم هم خنده جانانه ای فرمود و گفت
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد
بی بی ازآن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونا م ای جانمی جان می رسد
خانعمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلا به ایشان می رسد
اصغری در پای منقل ،بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الان می رسد
خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفکی از دور با چشمان گریان می رسد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
زن

 
پیش بینی می کنم بنده که در سال هدف
کشور ما چون گلستان می شود، حالا ببین
پیشرفتش در علوم و در فنون و اقتصاد
بیشتر از انگلستان می شود، حالا ببین
اقتصاد ما که حالا هم شکوفا گشته است
این شکوفایی دوچندان می شود ، حالا ببین
هر کسی دارای چندین شغل می گردد ،لذا
شغل مثل بند تنبان می شود ، حالا ببین
قیمت هر چیز حتی نان سنگک یا لواش
یا بهای آب ارزان می شود، حالا ببین
جنس چینی توی دنیا می شود خوار و خفیف
مارک برتر مال ایران می شود، حالا ببین
چون که عالی می شود برنامه ی سیمای ما
دیش بی ارزش تر از نان می شود، حالا ببین
من چه گویم از علوم و صنعت و فن آوری
هر سه با هم خوب میزان می شود، حالا ببین
از اتم چیزی نمی گویم که قطعاً حق ماست
بر همه این حق نمایان می شود، حالا ببین
کلهم بر چیده می گردد بساط پنج و یک
مرکز هر شیش تهران می شود، حالا ببین
می کند این کارهای ما اروپا را پکر
دست آمریکا به دندان می شود، حالا ببین
لاک می گیرند نام صهیونیست نابکار
نام آن در نقشه پنهان می شود، حالا ببین
گربه ی 1 ما در عوض مانند شیری می شود
پاستوریزه نه،که غران می شود ،حالا ببین
وضع مطبوعات می رشدد به لطف اهل فن
تخته حتی درب کیهان می شود، حالا ببین
می صعودد چون آسانسور فکر مسئولین ما
فکرها با عقل همسان می شود، حالا ببین
بابت حرف حساب ملت کم خواه ما
گوش های (آف شان)( اُن )می شود ،حالا ببین
کاملاً می افتد از مد بینی پی نی کیو!
راستگویی جزء ایمان می شود ،حالا ببین
جای نقادان دولت روی چشم دولت است
نقدها فـَت و فراوان می شود،حالا ببین
نام مفسد ها نمی ماند درون جیب ها
بر سر هر کوی اعلان می شود،حالا ببین
جاده های روستایی با تلاشی بی نظیر
چاربانده یا اتوبان می شود ، حالا ببین
می کند ارشاد مردم را به دنیا گشت ما
(نامبر) ارشادمان( وان )می شود،حالا ببین
گفت با«جاوید» زیدی ای جناب خوش خیال
آن چه گفتی واقعاً آن میشود؟ گفتم زرشک!

تا که معجونی به نام همت و غیرت کم است
بابت این کارها یک قرن هم مهلت کم است
لیک با یک ایبسلن همت و مقداری تکان
یک شبه آسفالت می گردد پکن تا اصفهان
پیش بینی های من هم می شود از دم درست
کی شنیدی تا کنون بنده بگویم حرف مفت؟!
     
  
صفحه  صفحه 42 از 76:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  75  76  پسین » 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA