ارسالها: 7673
#451
Posted: 19 Apr 2012 10:27
با اجازه از جناب مولوی
میکنم پا توی کفش مثنوی
حرف نی را بارها بشنیدهای
در کتاب درسیات هم دیدهای
حال بشنو حرف این غمدیده را
این جراحت جای مرهم دیده را
بشنو از من چون حکایت میکنم
تازه خیلی هم رعایت میکنم
کز نیستان تا مرا ببریدهاندمرد و زن هرهر به من خندیدهاند
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
میشود اصلش همه دلبستگیش
من ولی چون دور از اصلم شدم
در میان میوهها شلغم شدم
من به هر جمعیتی نالان شدم
مدتی شاگردِ بقالان شدم
من حدیث راه پرخون میکنم
شاخبازی پیش مجنون میکنم
مرهم این هوش جز بیهوش نیست
راستی بیهوش اصلاً کوش؟ نیست!
در غم من روزها بیگاه شد
هر وزیری آمد استیضاح شد
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان، ماندن که وحشتناک نیست
هرکسی در چشم دریا شد کِنِف
میشود از رود بودن منصرف
اینچنین من برکهای تنها شدم
بیخیال راه رفتنها شدم
پس تو هم اصلاً مرا ول کن، رفیق
برکهام، این آب را گل کن، رفیق
تو ز دریایی و دریا میروی
راست باشی تا ثریا میروی
گرچه من را کرده دنیا آش و لاش
بیخیال من، تو اقیانوس باش
در دعاهایت ز من هم یاد کن
با چنین کاری دلم را شاد کن
گرچه محتاج دعا هستیم ما
خود دعاگوی شما هستیم ما
چون که یابد زود پخته حالِ خام
پس سخن کوتاه باید، والسلام
فرآوری: مهسا رضایی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#452
Posted: 19 Apr 2012 10:28
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری
در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و خنده بازاری
جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده
جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده
اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم
و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم
آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب
بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب
همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائیبزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی
مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد
مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و "هویدا" شد
دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن
بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن
طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من
من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن
یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار
بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار
شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات حدید
مرد باید که حرف حق بزند / هرکه عاش سعید مات سعید
شاعر:محمود کریمی
مداح اهلبیت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#453
Posted: 19 Apr 2012 10:29
آه از گردش ایام و کم و بسیارش
تف به چرخ فلک و دایره و پرگارش
سرنگون باد فلک زانکه در آفاق هنر
واژگون بود همه سابقة رفتارش
تف و نفرین مکن، آغاز قصیده ست، بگو:
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
تو در اندیشة نفرین به سراپای فلک
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
نشد، این نیست سخن، دلخورم از عالم دونکه شده زیر و زبر، زیر و بم کردارش
شهر هرت است هنر، طنز شده شهر شلوغ
گم شود در دل این شهر شتر با بارش
گوی اقبال به چوگان مزخرف گوییست
طنز افتاده به بیچارگی از لیچارش
نیست دیوار که چون دامن طنازان است
طنزِ بیچاره که کوتاه شده دیوارش
طنز آن کاخ رفیع است که سعدی و عبید
بوده اند از سخن فاخر خود معمارش
طنز میدان هماورد یلان سخن است
دهخداها و صلاحی ها میدان دارش
نامشان زمزمة روز و شب رندان باد
رند آن است که رندانه بود اطوارش
آمد آن لحظه که یادی کنم از رند بزرگ
آن که تاج سر طنز است همه اشعارش
یعنی استاد سخن ناصر فیض آن که بوَد
موجب روشنی دیدة من دیدارش
ناصر فیض فراز آمده بر قلة طنز
هم چو آنروز که بر قله برآمد آرش
سخن فیض چو باران بهاری جاری
که طراوت بترواد همه از تکرارش
مدح استاد سخن بی نمکِ طنز مباد
کسب رخصت کنم و طنز کنم در کارش
چون همه شهد و شکر از سخنش میریزد
خرس و زنبور عسل مشتری گفتارش
بود چون در وسط حلقة رندان پاهاش
شد زیارتگه رندان جهان شلوارش
دست ما گرچه به جاهای مهمش نرسید
هست در دسترس اهل هنر دستارش
شعر من نیست سزاوار چنین استادی
آن که حافظ سخنی گفت چنین دربارهش!
بلبل از «فیض گل» آموخت سخن، ورنه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
جای آن است که خون موج زند در دل فیض
زین تغابن که ختایی شکند بازارش
چامه در مدحتش افزون شده از بیست و سه بیت
باورت نیست؟ بفرما و بخوان، بشمارش!
گرچه از محضر او نیست امید صله ای
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#454
Posted: 19 Apr 2012 10:31
بابا کــــــه دیر می کنه مامان جـــــون مهربون-
می زنــــــــــه با ملاقه توی ســـــــــر بابا جون
این بابای مهربــــــــون هرچـــی بگی می ارزه
مامان که جیغ می زنه اون به خودش می لرزه
غذاهای بابا جـــــــون یا بی نمک یا شـــــوره
شب که مامان می خوابه اون ظرفا رو می شوره!
بهش میگن همکاراش: فلانی ِ زخــــــم و زیل!
اما مامان جون میگه: مهربــــــــــون زن ذلیل!
وقتی که آب می خوره از بسکه خیلی نــــــازهاز مامان مهربــــــــون زود می گیـــــره اجازه!!
لباسامون پاره شه زود اونـــــــا رو می دوزه
یا یهــــو داد می زنه : حالا غذام می سوزه!
مامان بهش میگه:هوی!! من میگم امّـــــا :بابا
تولیدات بـابـاجــــــــون: ماست و کیک و مربّا!
گرچه مامان جـــــــون من از همــــه خیلی سره
بابام یه چیز دیگــــه س یک مامـــــــان بهتره!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#455
Posted: 19 Apr 2012 10:31
از فراقت غصه دارم بربری!
روز و شب جان می سپارم بربری!
مونس من بودی و غمخوار من
در شب تاریک و تارم بربری!
این هدفمندی تو را از من گرفت
ای همه دار و ندارم بربری!
آرزو دارم درختی می شدی
هی نهالت را بکارم بربری!!
دلخوری از من ولی دلخور نشوچون که من پولی ندارم بربری!
کاش پایین تر بیاید قیمتت
هم چنان در انتظارم بربری!
من تو را می خواهمت نفرین اگر
در لواشی پا گذارم بربری!!
در صفت گاهی دلم غش می رود
از بس آنجا بیقرارم بربری!
تا که دستت را به دستم می دهی
دوست دارم پر در آرم بربری!
در کلاسم لحظه ای گشنم که شد
دفتر و آموزگارم بربری!
مادرم هی می پزد هی می برد
بی تو من میلی ندارم بربری!!
آن شبی دیزی برایم پخته بود
کاش بودی در کنارم بربری!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#456
Posted: 19 Apr 2012 10:32
شعر علیرضا قزوه درباره تسخیر لانه روباه پیر / فتنهگران یتیم شدند
خاکریز همان حیاط باغ سفارت است؛
شعر علیرضا قزوه درباره تسخیر لانه روباه پیر / فتنهگران یتیم شدند
علیرضا قزوه در پی تسخیر لانه روباه پیر شعری سروده است که در آن آمده است: این کربلای یک است/ و کربلای تازه ما از فردا شروع میشود/ و خاکریز همان حیاط باغ سفارت است.
«علیرضا قزوه» مدیر مرکز تحقیقات فارسی و رییس انجمن ادبی بیدل دهلی، روز گذشته و در پی تسخیر لانه روباه پیر شعر سپیدی سروده است که در پی میآید:
این کربلای یک است
و کربلای تازه ما از فردا شروع میشود
و خاکریز همان حیاط باغ سفارت است
جنگ جنوب را
همین سفارت به راه انداخت
و چندی پیش
آن همه درخت را دار زدند
شهید همت بالا پرید از دیوار سفارت
شهید تهرانی مقدم
در صف مقدم این جنگ است
یا کافی المهمات
مهمات کم داریم
تنها امن یجیب بخوان و نترس
زیارت عاشورا بخوان و با او باش
و فکر نکن به بدمستها
که قی میکنند هر شب
در صفحههای فیس بوک
یا کافی المهمات
این کربلای چندم ما بود؟
و کربلای دیگر ما دیروز بود
در اجتماع فتنهگران در اینترنت
بنا نیست کربلا تمام شود
که در حیاط سفارت هر روز تعزیهست
دوربینها و جاسوسها دیروز آمدند
آنها هر روز با هیأتی تازه از راه میرسند.
گاهی از مغازهای فرش فروشی در روبروی سفارت
انگار تمام نمیشود این بازی
تو فکر میکنی
اگر سفارت نروج بسته شود
پس ما چگونه به سرزمین اسکیموها برویم؟
و خرس قطبی شکار کنیم
اگر سفارت ایطالیا بسته شود
پس ما در کجا پیتزای پپرونی بخوریم؟
و برج کج نگاه کنیم
اگر سفارت فنارسه بسته شود
پس ما برای تعطیلات آخر هفته
در کدام شانزه لیزه سرسره بازی کنیم و تیاتر ببینیم؟
ببین چه قشقرقی راه انداختهاند
دو قلوهای به هم چسبیده انگلیس و اسرائیل
در سایتهایشان
اما هنوز بازی ما با انگلیس باقیست
بناست دو کشته ما از سال 59
حساب شود
بناست هزار کشته ما از جنگهای جهانی
دویست شهید بهعلاوه هشتصد شهید
تا کودتای شعبان بی مخ
همه حساب شود
حتی آروغهای چرچیل
در خیابان زمان شاهیاش در تهران
و ته سیگارهای روشنی را
که انداخت در چاههای نفت
حتی اجازهای که ندادند به ناصرالدین شاه
برای سفر به جنوب
تمام را حساب خواهیم کرد
و صورتحساب را خواهیم فرستاد
برای روباهی
که با دم بریده از ایران رفت
حتی تیری که خورد به پای ستارخان
از سفارت انگلیس شلیک شد
و پارچهای که با آن مدرس را کشتند
ملحفه شخصی سفیر انگلیس بود
اینجا همیشه دیگ سفارت میجوشید
و رقاصهها میرقصیدند
فرقی نمیکند زن یا مرد
آخوند یا کراواتی
پلو میدهند همیشه برای کشتن حسین
حتی گاهی پرچم سیاه هم میزنند
و روضهخوان هم میآورند
همین ابن زیادهای معاصر
ابن زیادهای نو
شمرهای فضانورد
حرملههایی که در کره ماه
دنبال خون علی اصغر میگردند
و همیشه آنلایناند
نگاه کن الاغی که پنجهاش شبیه انسان است
سر برده در شیره عسل
نگاه کن به حیاط سفارت
دیروز مجلس تعزیه درخت کشان داشتند
آمدهاند اکسیژن انسانیت را بمکند
معلوم نیست از زیر درختها
به کجا تونل زدهاند
به رختخواب جناح سبز
به چاههای نفت بصره
به خانه شیخ خزعل جدید
در خواب لحظهای
برادرم قیصر را دیدم
از دیوار سفارت بالا میرفت
ایستاده بود و فرمان میداد
و شاعران که سفارت را اشغال کردند
و میرزاده عشقی
و شهریار و بچههای لشکر عاشورای شعر
سفارت را شعر اشغال کرد
وگرنه آنها
با قطعنامهای تمام درختها را قطع میکردند
درختها همین انسانهایند
که ریشه کردهاند در وال استریت
و یزید همین مجسمه آزادیست
همین آدمهایند
که نفسشان بند است به قطعنامهها
به جای شش
قطعنامه دارند در سینههایشان
با هر نفس قطعنامهای سمی صادر میکنند
برای زنده و مرده ما قطعنامه دارند
اینها به هیچ کس رحم نمیکنند
اینها یک درصدند
با دویست و بیست بی بی سی
بی بی سیهایی که رله میشود به الجزیره گاهی
و صدایش شنیده میشود از الریاض همیشه
و با ریاضت اقتصادی و نفت شیخها زندهست
بی بی سی تبر درست میکند و بلوا
بی بی سی هر شب چلوکباب وطنی میدهد
در کافه نادری شاهزادهها
بی بی سی تا هنوز
ارگان نوکران سفارت خانهاست
ارگان شاه باجیها
میگویی نه
نگاه کن که هنوز
چیزی نمینویسد از الان
و از کسانی که به نیابت از ما
به خیابان آمدهاند
در تظاهرات بزرگ لندن فریاد میزنند
اینها به هیچ کس رحم نمیکنند
حتی به مردم خودشان
حتی به اعتبار این مجسمه بدبخت آزادی
و بچهها از خواندن نماز شکر میآیند
می گویند:
شکر خدا
فتنهگران یتیم شدند!
و کربلا از فردا
شلوغتر خواهد شد.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#457
Posted: 19 Apr 2012 11:01
پسری گیر داده بود، مدام
وقت و بی وقت،دم به دم، یک بند
که پدر جزوه و کتاب بخر
تست کنکور «گاج» و «دانشمند»
بفرستم کلاس رایانه
«کورل» و «اکسل» و «اتوکد لند»
تا که با علم و دانش و تحصیل
بشود دست من به جایی بند
وقت کنکور، انتخاب کنمرشته ای باب طبع و باب پسند
در همین اصفهان قبول شوم
نه قم و بهبهان، نه شوش و زرند
پدرش شب کلافه و خسته
کت و شلوار را که از تن کند
دست و صورت نشسته، سیگاری
گوشه ی لب گذاشت با غرولند
سپس آهی کشید و سرجنباند
سرفه ای کرد و گفت: ای فرزند
از چه هی بی خودی برای خودت
سر هم می کنی چرند و پرند
دست ارباب معرفت کوتاه
بخت افراد بی سواد بلند
می شود آن که بی سوادتر است
بیشتر پولدار و ثروتمند
علم تاریخ و طب و جغرافی
همه کذب است و حقّه و ترفند
فرضاً اصلاً چه کار دارم من
با فلان شاه غزنوی یا زند
یا به من چه که پنگوئن بالفرض
مال قطب است یا گروئلند؟
جای حفظ مساحت سبلان
شده ام صاحب سه دانگ سهند
گر ببینی مبلغان سواد
همه خوش باورند و خالی بند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#458
Posted: 19 Apr 2012 11:05
تا دید فرشتة خبرچین جُرمم
فیالفور نمود ثبتش و راهی شد
گفتم: اخوی، مرو، خدا میبخشد
آنوقت تو این وسط کنف خواهی شد
=================
دوش از بازار سوی خانه آمد شوی ما
گفت هیهات از گرانی ، ای خدا در کوی ما
بس که گشتم در پی یک جنس ارزان هرکجا
درد بگرفته ست این پا و سر زانوی ما
کاش می خواندیم وردی
میشد ارزان هر چه هست
کاشکی در آن اثر می کرد این جادوی ما
کاشکی من یک نشانی داشتم از کوی دوست
==============
یه بیت شعر:
رنج گل ، بلبل کشید و برگ آن را باد برد
زحمت هر دختری مادر کشید و لذتش داماد برد
=============
دیدند که در خلوتنمان می خوردیم
شلاق و تشر زدند ما هی خوردیم
دادیم تعهد که به می لب نزنیم
دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم
=============
ما بیشتر از همیشه نزدیک شدیم
مثل دو پرنده گرم جیک جیک شدیم
با دیدن مامور حراست شکله
اون مرغ توی کارتون میگ میگ شدیم
==============
ای خدا "ویندوز" دل را باز کن
یک "پرینت" از رحـمتت آغاز کـن
"آپشن" غــم را خدایا مــکن
فایل اشکم را خـدایا "ران" مکن
نام تو "پسوورد" درهای بهشت
آدرس "ایمیل" سایت سرنوشت
ای خدا حــرف دلم با کی زنم
"هلپ" میخواهم که "اف 1" مــیزنم
=======
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#459
Posted: 19 Apr 2012 11:22
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه
گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل
دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم
ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما
و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم می رسد از دور و نزدیکنوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
پس از صرف طعام و چــــای و میوه
تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید
هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم
پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ-
"جنیفر لوپز" آمــــــــــــــــد در میانه
عیالم گفت:خواهــــــــــان منی تو
و یا خواهــــــــان آن مست چمانه؟
به او با شور و شوق و خنده گفتم
عزیزم با اجــــــــازه، هــــــــــر دُوانه!!
نمی دانی چه بلوایی به پـــــا شد
از آن گفتــــــــــــــــار پاک و صادقانه
به خود گفتم که"بانی" این تو بودی
که دست همســـــــرت دادی بهانه
خلاصه آنچنــــــــــــــان آشوب گردید
کـــــــــه از ترسم برون رفتم ز خانه
ز پشت در زدم فریـــــــــــاد و گفتم:
"مدونا" هم کنارش، هر سه وانه!!
و آن شب در به روی مــن نشد باز
شدم چـــــــــون مرغ دور از آشیانه
شب جمعــــــــــــه برای او نوشتم
ندامت نامـــــــــــــه، امّـــا محرمانه
نمی دانم پس از آن نامــــــه دیگر
عیالم کینه بــــــــــــا من داره یا نِه
ولی بگذار- بــــــــــــــا صد بار تکرار-
بگویم آخرین حرفــــــــــــــم همانه!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#460
Posted: 19 Apr 2012 11:23
…
|| شعر طنز بسیار زیبا ||
خم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو
تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید
فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود
توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:
- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟
- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟
- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟
- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟
- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟
- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟
تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت، زرده اش هم شد سفید!
ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظه.ای غافل نمیشد از سوال:
- گر “رزومه” داری و “سی.وی” بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار
- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه
گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا
خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام
هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع
گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟
گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟
گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟
گفت “شف” با او که: – زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه
ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببین بهر خدا!
- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن
تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون
رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش
گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن
مرغ مادر گفت که: – دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟
- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار
- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟
تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام
گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف
سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود
موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!
من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام
رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم
پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!
گفت مادر: – طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا
- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار
- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده
تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن