ارسالها: 3119
#503
Posted: 25 Sep 2012 17:50
از دست تو در حسرت خوابم امشب
از بوسه ی تو در تب و تابم امشب
هرچند به من علاقه داری ،اما
بس کن پشه ،بگذار بخوابم امشب !
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 2557
#504
Posted: 3 Oct 2012 08:45
ما............
ما حجم کتابمان فقط معروف است
ما سیخ کبابمان فقط معروف است
از این همه کشف و اختراع و ابداع
ما کشف حجابمان فقط معروف است
*********
با صد قسم قاطی و پاطی خوردم
هی نذری شهری و دهاتی خوردم
بوی صلوات می دهد مسواکم
از بس که غذای صلواتی خوردم
*********
هنگام دعا دست نیازش پر شد
با ذکر خدا دهان بازش پر شد
صد شاخه گل محمدی را له کرد
تا شیشه ی عطر جانمازش پر شد
*********
مبعوث شدم حرف حسابم مانده
یک چله نشستم انتخابم مانده
فرق من و حضرت محمد(ص) این است:
در پشت ممیزی کتابم مانده
*********
من بی پدرم چون کهپدر را کشتم
با مرگ مؤلفم اثر را کشتم
فرق من و عیسای نبی در این است:
با بوی دهانم دو نفر را کشتم
*********
لکنت که نه تازه خوش بیان هم هستم
هر چند چنینم آن چنان هم هستم
فرق من و موسای نبی در این است:
من نوکر فرعون زمان هم هستم
*********
موهای من از عقب کمی فر خورده
تهمت بسی از مؤمن و کافر خورده
فرق من و یوسف نبی در این است:
پیراهن بنده از جلو جر خورده !
********
بر دیدن تو خو بکنم کور شوم
تا قافیه را بو بکنم کور شوم
فرق من و یعقوب نبی در این است:
تی شرت تو را بو بکنم کور شوم
*********
این است نشانه ی همین اعجازم
با آتش نمرود زمان می سازم
این فرق من و حضرت ابراهیم است:
در راه خدا مجسمه می سازم
********
رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا
افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا
گویند که رحمان و رحیمی یارب
شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا
******** از گریه ی ابر آسمان ترساندند
از خنده ی ناظم جهان ترساندند
تاثیر کلاس دینی ما این بود
ما را ز خدای مهربان ترساندند
********
من معتقدم که ما جوان میمیریم
ما بین زمین و آسمان میمیریم
لبهای من و تو لاله ولادن شد
از هم که جدا کنندمان میمیریم
********
انجیل نخوانده اند و قرآن بلدند
صد مرتبه بهتر از مسلمان بلدند
با این همه بارشی که دارد لندن
انگار فقط نماز باران بلدند
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 2557
#505
Posted: 4 Oct 2012 08:24
یه روز یه كامیون گلابی داشته توی جاده می رفته كه یه دفعه میافته توی یه دستانداز،یكی از گلابیها میافته وسط جاده، بر میگرده به كامیون نگاه میكنه و میگه:
گلابیها، گلابیها!
گلابیها میگن: گلابی، گلابی!
كامیون دورتر می شه،
صداشون ضعیفتر می شه.
گلابی میگه: گلابیها، گلابیها!
گلابیها می گن: گلابی، گلابی!
باز كامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابیها، گلابیها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابیها نم
یرسه! گلابیها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،اما چه فایده كه گلابی ایرانسل داشته وتوی جاده آنتن نمیداده!
گلابی یه نفر رو پیدا میكنه كه موبایل دولتی داشته، زنگ میزنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابیها، وقتی كه گلابیها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابیها، گلابی ها!
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شور و اشتیاقت تو حلقم ،
واقعا دوست داری باز هم ادامه داشته باشه؟!؟!؟!؟!
روزگار غریبی ست نازنین ...
ارسالها: 62
#507
Posted: 17 Oct 2012 15:34
اندر حكایت ملاقات حقیر با جناب خر و دعوت من از ایشان به آدم شدن و استدلال و راضی بودن ایشان به خر بودن و شرمنده شدن حقیر وآرزوی من
مناظره با جناب خر
روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود
گفتم که جناب در چه حالی
فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم
راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کسی نان نه ربودیم
دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟
دیدی تو خری که در زمانه؟
خرهای دیگر پیش روانه
یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
با زور و فریب گشته سرور
خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد
خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است
تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو
بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم
ای کاش که قانون خریت
جاری بشود به هر ولایت..........
آن کس که مرا ترک میکند حتما لیاقت با من بودن را ندارد
ارسالها: 24568
#508
Posted: 5 Feb 2013 10:55
هر كجا حمّال باشد بار پيدا مى شود...!
گر چه گاهى با كمى اصرار،پيدا مى شود
هر چه مى خواهيد در بازار،پيدا مى شود
گر چه نرخش اندكى بالاست! در ايران دلار
كورىِ چشمان استكبار پيدا مى شود
دار، ناياب است اگر،مجرم در اين كشور كم است
مجرمى باشد،يقيناً دار پيدا مى شود!
مشكل كار وطن حل شد،خدا را شاكريم
گر چه گاهى چند تن بيكار پيدا مى شود!
گاه مشكل نيست چيزى، جز معاشى مختصر
گر معاش آيد خودش امرار پيدا مى شود
از در و ديوار گل مى بارد،اين پُر واضح است
گاه در باغ پر از گل خار پيدا مى شود
عاشق صادق در اين عالم شبيه كيميا ست
عاشق آدم وار باشد ! يار پيدا مى شود
حمل ونقل كشورى هم مرتفع شد مشكلش!
هر كجا حمّال باشد بار پيدا مى شود
مى بخور!منقل بسوزان!مردم آزارى بكن!
مختصر حاشا كنى ديوار پيدا مى شود
در تمام خاك ايران يك نفر بيمار نيست
سهو كردم!نرگس بيمار پيدا مى شود!
پول اگر افتاد دستت،مى توانى كت بخر!
كت كه باشد،خود به خود شلوار پيدا مى شود
گاه اگر با مصلحت بالا و پايين مى كنند
اشتباهى ساده در آمار پيدا مى شود!
گر ببينى يك نفر افتان و خيزان مى رود
سنگ گاهى در ره هموار پيدا مى شود
فرصتى باشد براى جمع ثابت مى كنم
دزد در هر ثابت و سيار پيدا مى شود
من نمى فهمم ولى، در بعضى از اوقات روز
با چه جرئت دزد در انظار پيدا مى شود!
از قوانين طبيعت لحظه اى غافل مباش
خر كه باشد ، كم كمك افسار پيدا مى شود
آن چه بر ما مى رود از ماست!باور مى كنى؟!
آستينت را بگردى مار پيدا مى شود
فرصتى پيدا شد و شعرى سرودم ،چون رفيق
فرصتى مانند اين يكبار پيدا مى شود !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#509
Posted: 10 Feb 2013 12:15
توهم از باده نوشاني ،بگويم ؟
چاچولك باز و چاخاني ،بگويم ؟
خبر دارم زن سوم گرفتي !
هميشه پيش ايشاني ،بگويم ؟
نمي دانند اين مردم ،يكي از
زمين خواران تهراني ،بگويم ؟
نه تنها عاشق سيب دماوند
فداي سيب لبناني ،بگويم ؟
هزاران شغله اي ،درهراداره
د مي پيدا و پنهاني ،بگويم ؟
الااي ظاهرت همچون گدا،از
سهامداران ايراني ،بگويم ؟
دم از اخلاق دايم مي زني تو
به فكر بند تنباني ،بگويم ؟
اگرچه ظاهرا بامزّه هستي
براي روح سوهاني ،بگويم ؟
زدي زيرابِ مردان خدارا
هميشه فكر بهتاني ، بگويم ؟
دم از عرفان مزن ،چون بي خبراز
جهان عشق و عرفاني ،بگويم ؟
خريدي دكتراي جعلي ات را
به زور پول و ناداني ،بگويم ؟
تو چون همكاسه هايت در قاچاقی
الاغ و تنگ و پالاني ،بگويم ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#510
Posted: 17 Feb 2013 18:55
فتحعلی شاه و زنان شاعرش:
فتحعلی شاه روزی میان دو بانو نشسته بود به نامهای جهان و حیات.شاعری این چنین گفت :
نشسته ام به میان دو دلبرو دو دلم
که را به مهر ببندم در این میان خجلم
جهان گفت : تو پادشاه جهانی جهان تو را باید
حیات گفت :اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
در این میان زنی به نام بقا این شعر را خواند :
حیات و جهان هر دوشان بی وفاست بقا را طلب کن که آخر بقاست .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند