ارسالها: 24568
#541
Posted: 9 Oct 2013 18:40
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺣﺮﯾﻒ ﺟﻮﯾﺪ؟
ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﮔﻮﯾﺪ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻧﻪ؟
ﺧﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺍﻧﻪ
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺮﯼ ﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﺰﻭﯾﺮ
ﺧﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺸﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ؟
ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻮ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺧﺮ؟
ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﮔﺸﺘﻪ ﺳﺮﻭﺭ
ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ
ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#542
Posted: 17 Oct 2013 20:52
شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جو ک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#543
Posted: 20 Oct 2013 20:24
مرد چهار زنه
دوستی داشتم لرستانی
یار دیرینه ی دبستانی
دیدمش بعد سالیان دراز
همرهش چار زن همه طناز
مات و مبهوت گشتم از حالش
که لری آهوان به دنبالش
گفتمش: چهار زن ؟ خدا برکت !
تو چگونه کنی ز جا حرکت
گفت : این کار ماجرا دارد
هر یکی حکمتی جدا دارد
اولی را که هست خوشگل و ناز
من گرفتم ز خطه ی شیراز
تا که شب ها قرینه ام باشد
سر او روی سینه ام باشد
بهر اوقات روزهایم نیز
زن گرفتم ز خطه ی تبریز
چون زن ترک ، خوش بر و بازوست
خانه دار و نظیف و کد بانوست
دست پختش که محشر کبراست
بهتر از آن سلیقه اش ، غوغاست
ظرف یک سال بسته ام بارم
چون زنی هم ز اصفهان دارم
کشد از ماست تار مویی را
یادمان داده صرفه جویی را
درکم و بیش اوستاد است او
متخصص در اقتصاد است او
بس که در اقتصاد پا دارد
بی گمان فوق دکترا دارد
زن چارم که ختم آنان است
شیری از خطه ی لرستان است
گفتمش با وجود آن سه هلو
زن چارم برای چیست؟ بگو
گفت گهگاه بنده گشتم اگر
عصبانی ز همسران دگر
آن زمان جای آن سه تا بی شک
این یکی را کشم به زیر کتک
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#544
Posted: 20 Oct 2013 23:44
این جهان دوزخ است بر مردی
که زنش لوس و غرغرو باشد
پر افاده پر ادعا لجباز
پاچه ورمال و نق نقو باشد
دائما در یکه به دو با مرد
صبح و شب در بگومگو باشد
مار در آستین ، نمک بر زخم
استخوانی که در گلو باشد
نه به آداب همسری پابند
نه مقید به آبرو باشد
پول شوهر به زعم آن ولخرج
علف خرس و آب جو باشد
همه اش خرج کفش و کیف و کلاه
ژل و ماتیک و رنگ مو باشد
دقمصه ساز و پر الم شنگه
پی جنجال و های هو باشد
هیکلش بد قواره و مضحک
زشت و دیلاق و لق لقو باشد
بددل و بدعنق خرافاتی
دوبهم زن دغل دورو باشد
جیغ جیغو شلخته گنده دماغ
خل و شکاک و گنده گو باشد
تنبل و گیج و خنک و سر به هوا
شل و وارفته ور ورو باشد
صبح تا لنگ ظهردر خور و پوف
همسر بالش و پتو باشد
میهمان قوم او اگر فرضا
سفره اش پر ز رنگ و بو باشد
لیک فامیل مرد اگر برسد
لقمه ای نان و نیمرو باشد
گاه پهنای او چو دروازه
گاه باریک تر ز مو باشد
شش شب هفته میهمانی و رقص
دانس و پارتی و راندوو باشد
لیک بر عکس هر شب جمعه
معتکف گشته با وضو باشد
گر نباشد طلاق او ممکن
غم مخور چاره اش هوو باشد
زنم این شعر خوانده و پنداشت
سوژه ی شعر بنده او باشد
الف قامتم شکسته و گفت
هالوی بی الف هلو باشد
بی حسابیم و یر به یر گشتیم
پاسخ «ها» همیشه «هو» باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#545
Posted: 22 Oct 2013 19:23
اي خردمند عاقل و دانا
قصه اي نغز و تازه بر خوانا
گربه اي لاغر و مفنگي و خرد
رفت بهر شكار موشانا
از قضا راه به سوي مطبخ برد
مطبخ زاهدي مسلمانا
ديد آن جا به آشپزخانه
نعمت ايزدي فراوانا
يك طرف مرغ و ماهي و تيهو
يك طرف شامي و فسنجانا
ته ديگي خورشت قيمه پلو
توي تابه كباب بريانا
در تعجب ز مطبخ زاهد
آن ز دنياي دون گريزانا
آن چه گفت از بهشت با مردم
كرده در كنج خانه انبانا
زاهد ار سير شد كند تفسير
سوره ي مائده به قرآنا
الغرض گربه ي گرسنه شكم
تيز بنمود چنگ و دندانا
خيز برداشت سوي بوقلمون
شيرجه روي مرغ بريانا
***
بعد ازآن صبح و عصر و شام و سحر
رفت آن جا كه به سان مهمانا
زاهد از دست گربه در تشويش
گربه در حق او دعا خوانا
تا كه طاقت زدست زاهد شد
چاره اي كرد نامسلمانا
مكر انديشه كرد و دام نهاد
گربه در دام زهد زندانا
التماسيد و لابه آغازید
كاي مسلمان زاهد دانا
به عبايت قسم كه گه خورده ام
گر غذاي تو خورده ام جانا
زاهد از حال او به رحم آمد
چون كه ديدش پريش و گريانا
گفت این بار از تو می گذرم
شرط آن که روی ز تهرانا
گر ببينم تو را دگر باره
شوی از زندگی پشیمانا
مي نمايم حلال و مي خورمت
به خداوند حي سبحانا
گربه اين قول باورش آمد
لرزه افتاد بر تن و جانا
رفت بيرون زخانه ي زاهد
خيس و آلوده كرده تنبانا
***
در رهش گربه اي جهان ديده
پير و فرزانه و سخندانا
پيش آمد ز راه دلجویي
كي فداي تو هم سر و جانا
چيست اين حالت پريشاني ؟
تو سلاله بري ز شيرانا
بچه ي گربه راز افشا كرد
قصه از ابتدا به پايانا
گفت: ترسم كه بيندم زاهد
در پس كوچه يا خيابانا
پس حلالم نموده ميل كند
همچو مرغي به سيخ بريانا
گربه ي پير گفت:فرزندم
از چه ترساني و هراسانا
دل قوي دار و خاطر آسوده
بي خودي گشته اي پريشانا
كه حرام است گربه تا به ابد
بهر شيخ و عوام و خاصانا
هر كسي غير از اين به تو گفته
بوده فردي جهول و نادانا
يا كه مستي نموده گه خورده
گه فراوان خورد مستانا
گربه ي مضطرب بسي خنديد
زين سخن شاد گشت و خندانا
فارغ از هر بلا سوی مطبخ
پشت پا زد به عهد و پیمانا
دلش آسوده خاطر از زاهد
عهد با او به طاق نسيانا
***
بشنو از زاهد خدانشناس
زير پا له نمود وجدانا
تله اي ساخت از نخ تسبيح
دام گستر چو عنكبوتانا
از همان دام ها كه مي بافيد
هر زمان از براي خلقانا
تا شبي تار و تيره چون دل شيخ
گربه زنجير شد به زندانا
زاهد از شدت غضبنا كي
نعره اي زد چو شير غرانا
گفت با لحن دلخراش و مهیب
گوش از نعره اش خراشانا
كه : نگفتم مگر نيا اين جا
گر بيايي شوي پشيمانا
من نگفتم حلال مي كنمت
بعد از آن مي كشم به دندانا
گربه خميازه اي كشيد و بگفت
كه : تو هستي ز خالي بندانا
من حلال و حرام مي دانم
حكم شرعي هميشه يكسانا
شد حرام خدا ، حرام ابد
تا ابد هر زمان و دورانا
حاضرم با تو بحث فقه كنم
اين من و اين تو ، گوي و ميدانا
زاهد اين گفته اش گران آمد
گفت : اي فسقلي نادانا
تو به من شرع مي آموزي؟
گربه ي مردني ، مفنگانا
***
بعد از آنش درون گوني كرد
سر گوني طناب پيچانا
رفت بيرون زشهر و آبادي
راه كج كرد در بيابانا
يك دو روزي پياده ره پيمود
گاه ورزيده ، گاه لنگانا
عاقبت خسته و گرسنه فتاد
جان به لب ، لب رسيده بر جانا
در كيسه گشود و با گربه
اين چنين گفت زاهد دانا
اينك اين ما و دشت لم يزرع
نه غذا و نه آب و نه نانا
دل به مرگ از كجا رسد مددي
كو خوراكي براي انسانا
حالي از بهر سد جوع حقير
تو حلالي چو شير پستانا
شد ضروري اباحه ي محظور
حكم حليت اكل ميتانا
فمن اضطر مخمصه برخواند
لاجناح عليه گويانا
پاره ي سنگ را اجاقي كرد
آتش از بوته ي مغيلانا
بركشيدش به سيخ و كرد كباب
سر و دستان و سينه و رانا
خورد و آروغي از برايش زد
بعد از آنش خلال دندانا
***
اين حديث از براي آن گفتم
تا كنم حجت خود اعلانا
كه بترسيد و فاصله گيريد
ز ابلهان دورو دو رنگانا
آن كه با ميل دل كند تفسير
آيه هاي خدا به قرآنا
بلكه عبرت شود به گوش كسان
از زن و مرد و خرد و پيرانا
قصه واگو نموده بنويسد
شخص هالو درون ديوانا
***
پوزش از عالمان روحاني
معذرت از عبيد زاكانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#546
Posted: 15 Nov 2013 19:08
خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هرکه دکتر نیست نانش آجر است
ملک ایران سرزمین دکتران
اینقدر دکتر نباشد در جهان
شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دک
کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دک
عابران هر خیابان دکترند
دانههای برف و باران دکترند
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیشتر از نصف ایران دکترند
هرکه پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردیست، اما دکتر است
هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منصوب بالا دکتر است
هرکه رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری، یا دکتر است
شعر نو مدیون دکترها بوَد
تو ندانستی که نیما دکتر است؟
شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
آنکه مثل آفتاب نیمهشب
سر زد از صندوق آرا دکتر است
شاد باش ای دکتر آرای ما
دکترای جمله دانشهای ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
دکترایت نخوت و ناموس ما
در جهانی که پر است از نابغه
دکتری چندان ندارد سابقه
بیسبب افسردهای، غم میخوری
سرزمین ماست مهد دکتری
خطمان وقتی شبیه میخ بود
ایبسا دکتر در آن تاریخ بود
اینهمه آدم که در عالم نبود
آدمی کم بود و دکتر کم نبود
من نگویم، شاعران فرمودهاند
رخش و رستم هردو دکتر بودهاند
گرچه باشد قصهها پشت سرش
دکتری دارند ملا و خرش
شاعران از رودکی تا عنصری
بیگمان دارند هریک دکتری
شعلههای عشق چون گر میگرفت
آتشی در خیل دکتر میگرفت
عشق با دکتر نظامی قصهگو
عشق با دکتر سنایی رازجو
عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایاننامه او مثنوی
حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند
وحشی و اهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند
عالمان را خود حدیثی دیگر است
حجتالاسلام دکتر بهتر است
بحثهای جعل مدرک نانبریست
بهترین سرگرمی ما دکتریست
عدهای مشغول دکترسازیاند
عدهای سرگرم دکتربازیاند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 12930
#548
Posted: 3 Dec 2013 20:49
در فرصت مطلوب درآور پدرش را
صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت ...! که دیدی ثمرش را !
هر کس به تو بد کرد، نیاور تو به رویش
در فرصت مطلوب درآور پدرش را
آنگاه اگر کینه تو کم نشد از او
بعد از پدرش، گیر سراغِ پسرش را
خوب است که آدم به کسی بد ننماید
خوب است بپاید همه دور برش را
یا اینکه اگر کار بدی کرد، بداند
باید به طریقی بکند پاک اثرش را
آنکس که خرش میرود آنجا که نباید
حتماً نگرفته جلوی کار خرش را
آن یار که ارقامِ حسابش شده میلیارد
باید که نگیرند جلوی سفرش را
برعکس، بگویند هنر کرد که دررفت
در گینس هم ثبت کنند این هنرش را
دادیم پر و بالش و حالا نگرانیم
دیگر نتوانیم بچینیم پرش را
گفتند که خوب است ببخشیم بدی را
بخشیدم و هر مرتبه دیدم بَتَرش را
شلوارِ لیِ گل پسرش بس که میافتد
مردم همه دیدند دو ثلث کمرش را
بسیار از این جنس مسائل همه جا هست
بگذار نگوییم از این بیشترش را
خالق سرِ خلقت، نظر از خلق نپرسید
خوب است بپرسند از آدم نظرش را
هشدار! شب شعر درش باز نماند
این بهتر از آنست که بندند درش را
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 889
#549
Posted: 8 Dec 2013 15:31
قصیده ی دیشیه
ای دیش تو بام و تو از دیش به تشویش
تشویش رها کن که مصونی تو ز تفتیش
پهنان چه کنی دیش دو متری به سر بام
یک سوی بنه پوشش و از دیش میندیش
از تاری تصویر مباش این همه دلگیر
از بابت برفک منما این همه تشویش
مرغوب نبوده است مگر نوع ال ام بی
کاین سان به تو تصویر دهد محو و قاراشمیش
شب تا به سحر بر سر بامی پی تنظیم
از بام فرود آی و خجالت بکش از خویش
دی بر سر هر بام یکی دیش عیان بود
امروز چو نیکو نگری بیشتر از پیش
گر چشم خرد باز کنی موقع دیدن
بربام کسان دیش ببینی ز یکی بیش
این سوی عرب ست بود آن سوی سی ان ان
این جانب ری مینگرد آن سوی تجریش
این زیر بلیطش بود از کیش الی قشم
آن تحت تیولش بود از قشم الی کیش
شرقی طلبی دست بر این فیش فشاری
غربی خواهی شست نهی بر سر آن فیش
فریاد از این دیش که چون گاو زراعت
در مزرع افکار من و تو بزند خیش
این دیش چو مار است که هر سو بکشد سر
یا عقرب جراره که هر جا بزند نیش
لوف است اگر دیش شود میش یقینا
جز بره ی ادبار نمی زاید از این میش
بس نکته که در دیش نهان است ولیکن
چون قافیه تنگ است نگردم پی باقیش...
(زنده یاد منوچهر احترامی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#550
Posted: 10 Jan 2014 20:46
يار مهربان
من يار مهربانم اما كمي گرانم
چون جنس باد كرده در دست ناشرانم
در كل به قول ايشان كم سود و پر زيانم
من گرچه اهل ايران اين ملك شاعرانم
زير هزار نسخه باشد شمارگانم
مانند حال زائو در وقت زايمانم
يا لنگ فيلم و زينكم يا گير اين و آنم
گيرم اگر مجوز من يار پند دانم
از اين مميزي ها سرويس شد دهانم!
اغراق اگر نباشد صفر است راندمانم
يك روز رفتم ارشاد با اين قد كمانم
گفتم بده مجوز اي راحت روانم
از حرف هاي او سوخت تا مغز استخوانم
من يك كتاب خوبم عشق است ترجمانم
نه عامل خلافم ني در پي مكانم
محبوب اهل فكرم منفور طالبانم
خواننده گر كوزت شد من ژان وال ژآنم!
من وارث پاپيروس از مصر باستانم
هم خبره در سياست هم اقتصاد دانم
بسيار حرف دارم با آنكه بي زبانم
شاگرد فابريك جبار باغچه بانم
درد دلم شنيدي؟ حالا بخر بخوانم
از بس كه شعر گفتم كف كرد اين دهانم
حسن ختام بيتي است كآمد نوك زبانم
از خطه ي بيابان گفته سعيد جانم:
((من شاعري جوانم منهاي گيسوانم))
(عباس احمدي)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....