ارسالها: 889
#561
Posted: 10 Jan 2014 20:51
تظاهرات دروني
اي داد كه راه داد او را بستيم
دروازه ي اعتقاد او را بستيم
ديوار به حال و روز ما مي خنديد
با گل دهن گشاد او را بستيم
يك عمر به درد خودمان خنديديم
گفتند نخند و هم چنان خنديديم
اشكيم كه پشت خنده پنهان شده ايم
تا كوري چشم دشمنان خنديديم
نه آيه اي و نه سوره اي دارد عشق
سوزانده مرا چه كوره اي دارد عشق
پيراهن پاره جگر صد پاره
چه قصه ي پاره پوره اي دارد عشق
انديشه ام اين بود زرنگم انگار
با قسمتم اين بار بجنگم انگار
در قلب تو سرمايه گذاري كردم
من صاحب يك معدن سنگم انگار
تقدير به دست او رقم خواهد خورد
جان تو و عمه ات قسم خواهد خورد
فردا كه جواب آزمايش آمد
حال تو هم از عشق به هم خواهد خورد
هي ضربه از اين ضربه از آن خورد درخت
خنديد اگر زخم زبان خورد درخت
با اين كه تبر خورد ولي درد نداشت
چون تازه به درد ديگران خورددرخت
نان همگي به لطف او آجر بود
با اين همه از تمام ما دلخور بود
گفتيم كه فرياد بزن ما هستيم!
فرياد نزد چون كه دهانش پر بود
(عباس صادقي زريني)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#562
Posted: 10 Jan 2014 20:52
به به چه نمازي!
فكرم همه جا هست ولي پيش خدا نيست
سجاده ي زردوز كه محراب دعا نيست
گفتند سر سجده كجا رفته حواست؟
انديشه ي سيال من _ اي دوست _ كجا نيست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حيران
تعريف نباشد ابدا قصد ريا نيست!
از كميت كار كه هر روز سه وعده
از كيفيتش نيز همين بس كه قضا نيست
يك ذره فقط كند تر از سرعت نور است
هر ركعت من حائز عنوان جهانيست!
اين سجده ي سهو است؟ و يا ركعت آخر؟
چنديست كه اين حافظه در خدمت ما نيست
اي دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به ياد خم ابروي شما نيست
بي دغدغه يك سجده ي راحت نتوان كرد
تا فكر من از قسط عقب مانده جدا نيست
هر سكه كه دادند دو تا سكه گرفتند
گفتند كه اين بهره ي بانكي ست ربا نيست!
ازبس كه پي نيم وجب نان حلاليم
در سجده ي ما رونق اگر هست صفا نيست
به به چه نمازي ست! همين است كه گويند
راه شعرا دور ز راه عرفا نيست!
(سعيد طلايي)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#563
Posted: 10 Jan 2014 20:52
پسر عباسقلي خان
داشت عباس قليخان پسري
پسر ناخلف خيره سري
پسري تخس و شرور و بد نام
باعث شرم تمام اقوام
از همان بچگياش بدلج بود
طينتش باطل و دستش كج بود
بس كه بود اين پسره خيره و بد
جيب بابا- ننه را هم ميزد
خانه را يك سره غارت مي كرد
وقت و بي وقت شرارت مي كرد
نه سر ظهر نه شب منزل بود
دايما توي خيابان ول بود
هر چه را باب پسندش مي ديد
توي يك چشم زدن مي دزديد
بس كه جرمش بد و سنگين شده بود
قسمتش ناله و نفرين شده بود
تا كه آخر زد و در دام افتاد
تشت رسوايياش از بام افتاد
چشمش افتاد به مامور پليس
از عرق گشت سراپايش خيس!
چيده شد بال و پرش در زندان
اي پسر جان من اين قصه بخوان
بعد يك دوره ي كارآموزي
پيش داش اكبر و اصغر قوزي
توبه كرد از دله دزدي كردن
گفت: ديگر دله دزدي قدغن
گر برون آيم از اين خارستان
بنده كاري بكنم كارستان
با زبان بازي و با حرافي
كلك و حقه و مهمل بافي
دزد ديروزي ما شد خوش نام
صاحب منزلت و پست و مقام
پسر قصه ي ما شد آن پشت
آدمي محترم و دانه درشت
بخت يارش شد و بارش شد بار
نفسي مي كشد اين گوشه كنار
كشتياش مي برد از هند به رم
از نخ قرقره تا بمب اتم
صاحب حرمت روز افزون است
از كرامات خودش ممنون است
(نسيم عرب اميري)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#564
Posted: 10 Jan 2014 20:53
دوبيتي هاي دانشجويي
هم ريمل و خط و سرمه اش كم شده است
هم بستن روسريش محكم شده است
از بركت عمره هاي دانشجويي
اين ترم فرشته خانم آدم شده است
چون شلواري كه پاره پاره اش كردند
دل داشتم و غصه نثارش كردند
دلتنگ تر از بنده خدايي هستم
كه در سنگال بركنارش كردند
در شهر دلت گم شده ام دلبر من
لبريز تبسم شده ام دلبر من
يك مژده بده به حضرت بابايت
من خوشه ي سوم شده ام دلبر من
اين قلب بدون شادي ام را بپذير
عاشق شدن ارادي ام را بپذير
يا مثل همين دولت تحريمم كن
يا بسته ي پيشنهادي ام را بپذير
(حامد عسكري)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#565
Posted: 10 Jan 2014 20:54
رباعي
خوش بود قول در بيان دادن
حال كافي به ديگران دادن
نگرانم كه رگ به رگ نشوند
بابت واكنش نشان دادن
********************
طعنه و طنز و نيش مي آيد
حالتي دل پريش مي آيد
وحي منزل كه نيست اي مردم
اقتصاد است پيش مي آيد
********************
بي خيال تن تنومندش
ناگهان در ازاي فحش بدش
غرشي كردم و شجاعانه
كوفتم با دماغ بر لگدش
********************
حرف من حرف مرد بود اينجا
بنده بودم برنده در دعوا
آخرش پيش تو كم آوردم
مهر خود را گذاشتي اجرا
********************
بي مرام و بي حيا و لامروت مست بود
راه ها تاريك بود و كوچه هم بن بست بود
من اگر تيزي كشيدم علتش اينها نبود
قدر زر زرگر شناسد تيزي اش خوش دست بود
(حسام الدين مقامي كيا)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#566
Posted: 10 Jan 2014 20:54
وصيت نامه
يادتان باشد اگر مردم عزاداري كنيد
بر سر و صورت بكوبيد و خودآزاري كنيد
آبروها برده ايد از من در ايام حيات
لااقل حالا كه مردم آبروداري كنيد
من كه مي دانم در آنجاتان عروسي ها به پاست
لااقل در مجلس ختمم كمي زاري كنيد
مي كنم تقديمتان متن وصيت نامه را
تا پس از اجراش احساس سبكباري كنيد
اول اينكه در شب هفت و چهل هنگام شام
بايد از آوردن اولاد خودداري كنيد
شام ختم دوستانم هيچ تعريفي نداشت
ران و سينه ي مرغ ما را خوب سوخاري كنيد
واي اگر گردو نباشد لاي خرماهاي من
فكر خرما و خطيب و مسجد و قاري كنيد
ثانيا مشكي بپوشيد و چهل شب ريش را
تا به زانو هم اگر آمد پرستاري كنيد
ثالثا حج و نماز و روزه ي سي سال را
بايد از شخصي براي من خريداري كنيد
رابعا يك عده بازاري طلبكار منند
بايد از بازاريان اعلام بيزاري كنيد
البته اول بپردازيد اقساط مرا
بعد از آن اعلام بيزاري ز بازاري كنيد
خامسا از شعرهاي من كسي حظي نبرد
مردم كج ذوق را در فهم آن ياري كنيد
يكدگر را از چه رو جر مي دهيد اي دوستان؟
بر سر نعشم نبايد نا به هنجاري كنيد
من به كل مردم ايران تعلق داشتم
پس برايم چاله اي مرغوب حفاري كنيد
بوي گند لاشه ام پيچبد در گوش فلك
شاعرم برگ چغندر نيستم كاري كنيد
شست و شوي مرده آن هم پيش چشم ديگران؟
واي اگر با نعش من اين گونه رفتاري كنيد
عرضمان را درز مي گيريم با اين توصيه
ملت در صحنه استكبار آزاري كنيد!
(سعيد نوري)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#567
Posted: 10 Jan 2014 20:54
الهي شكر
خورده ام آب و نان الهي شكر
گفته ام بعد از آن الهي شكر
با تمام وجود مي گويم:
خالق مهربان الهي شكر
داده مثل بقيه ما را هم
چشم و گوش و دهان الهي شكر
كربلا مي رويم و مي آييم
كاروان كاروان الهي شكر
كهگلويه اگر چه محروم است
بابت اصفهان الهي شكر
مي رسد پشت هاله اي از نور
مردي از آسمان الهي شكر
همه با هم رفيق و هم دستيم
هم دل و هم زبان الهي شكر
جمله دين دار و مومن و پاكيم
خرد و پير و جوان الهي شكر
اي خدايي كه داده اي به غني
سينه و بال و ران الهي شكر
(فريدون هاشمي)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#568
Posted: 10 Jan 2014 20:55
عذرخواهي
عذرخواهي كرده ام اما براي احتياط
احتراما بار ديگر عذرخواهي مي كنم
از جنوب و غرب نفت آباد اين خاك عزيز
تا شمال و شرق كشور عذرخواهي مي كنم
از پريجان و گل اندام و كيومرث و غلام
از قليدون و غضنفر عذرخواهي مي كنم
در شمال شهر تهران ظهر تابستان گرم
از عموم اهل بندر عذرخواهي مي كنم
بعد از اين از سرمربي هاي مو بور قشنگ
از سر طاس چلنگر عذرخواهي مي كنم
در قبال گفته ي چندين تماشاگر نما
از تمام جاي داور عذرخواهي مي كنم
با وجود پست و ايميل و موبايل و اس ام اس
بنده شخصا از كبوتر عذرخواهي مي كنم
خانم منشي ندارد وقت كافي پس خودم
از همين جا توي دفتر عذرخواهي مي كنم
مي كنم دايم سخنراني غرا زين طريق
از طرفداران مكرر عذرخواهي مي كنم
انتخابات است و ناچارا بلوف بايد زدن
از اديبان سخنور عذرخواهي مي كنم
با صميم دل من از خط مقدم رفتگان
پشت هفتاد و دو سنگر عذرخواهي مي كنم
دوستان زير خط فقر! از عمق وجود
بابت چرخ ستمگر عذرخواهي مي كنم
بابت اين شعر از زاكاني و سعدي و فيض
از شما هم ده برابر عذرخواهي مي كنم
عرض ديگر نيست غير از اينكه از مستضعفان
بابت ارز شناور عذرخواهي مي كنم
از شما هر شب ز كار خويش پوزش خواستم
از خدا هم روز محشر عذرخواهي مي كنم
بگذريد از من اگر بد عذرخواهي كرده ام
دفعه هاي بعد بهتر عذرخواهي مي كنم
(فريدون هاشمي)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#569
Posted: 11 Jan 2014 22:51
كتابم گير كرده توي ارشاد
سه تا غصه به شدت يادم افتاد
دوتا شان را به سرعت بردم از ياد
يكي شان اين كه يادم رفته از كي
كتابم گير كرده توي ارشاد
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
دوباره نكته اي را يادم افتاد
كتابم گير كرده توي ارشاد
ته چاه عميقي مي زنم داد
سر كوه بلندي مي وزد باد
به غبر از سوزن من توي اين شعر
كتابم گير كرده توي ارشاد
طلب كردم دلار نرخ آزاد
فروشنده دو تا سكه به من داد
تشكر كردم از ايشان و گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
اگر ظرف غذا باشد به تعداد
غذا هم مي رسد حتما به افراد
چرا پس با وجود اين عدالت
كتابم گير كرده توي ارشاد؟
اگر كه در بيايد از كسي داد
به سرعت مي رسد نيروي امداد
تعجب مي كنم با اين همه نظم
كتابم گير كرده توي ارشاد
در عصر سايبر و تسخير پهباد
كه شد اينترنت ملي هم ايجاد
در عصر انفجار اطلاعات
كتابم گير كرده توي ارشاد
شبي شد ماهي از تنگ خود آزاد
و با آزادي اش درسي به من داد
خجالت مي كشم ديگر بگويم
كتابم گير كرده توي ارشاد
سيه چشمي به كار عشق استاد
به من درس محبت ياد مي داد
مرا از ياد برد آخر ولي من
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي دردش يكي درمانش آباد
يكي وصلش يكي هجرانش آزاد
من از درمان و درد و وصل و هجران
كتابم گير كرده توي ارشاد
گلي خوشبوي در حمام بغداد
رسيد از دست كا گ ب به موساد
پيامك زد به سي آي اي... ام آي سيكس
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي بويي شگفت انگيز مي داد
به طوري كه وجودم رفت بر باد
به او گفتم كه مشكي يا عبيري
كتابم گير كرده توي ارشاد
دو شب خوردم به جاي شام سالاد
شدم از بند هر چي چربي آزاد
ندارم هيچ اضافه وزني اما
كتابم گير كرده توي ارشاد
نگاهم تا به چشمان تو افتاد
همه عقل و شعورم رفت بر باد
شما توي گلويم گير كردي
كتابم گير كرده توي ارشاد
به ناگه عابري در جوي افتاد
گرفتم دست او را باب امداد
وي از بنده تشكر كرد گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي از پشت بام برج ميلاد
درون تونل توحيد افتاد
زدم اورژانس فورا زنگ و گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
اگر دستم رسد بر چرخ زامياد
به دقت مي كنم آن چرخ را باد
مگر آن لحظه ها يادم رود كه
كتابم گير كرده توي ارشاد
سرم خلوت! حسابم پر! دلم شاد!
شدم از بند عقل آزاد آزاد
ديريم رام رام دارام رام رام ديريم رام
كتابم گير كرده توي ارشاد
(مهدي استاد احمد)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#570
Posted: 11 Jan 2014 22:51
في ذم الغراب
صبحدم آواز مي خواند سر كهسار سار
هم نوايش مي نوازد در نوا كفتار تار
روي ساحل با چه شوري مي زند خرچنگ چنگ
قورباغه مي كشد با لحن ناهنجار جار
ماهي آزاد رند و ماهي شيلات لات
گشته از كمبود طعمه مرغ ماهي خوار خوار
كفش بوتيمار ورنيه كفش كبك انجير جير
بره آرام است و گرگ از نفحه ي اسحار هار
زلف سنجاقك سياه و كاكل زنبور بور
هفت خط و زهرآگين مثل استعمار مار
دشت و صحرا گشته از گل هاي رنگارنگ رنگ
دامن آكنده ز گل با شادي بسيار يار
اي كه ساز تو شده در مايه ي مشكوك كوك!
اي كه صادر مي كني همواره از منقار قار
اي كلاغ اي مخبر مرغان خبرچين سيا!
اي شده پرونده ات بر دوش استكبار بار
نام تو مرغ است و نام بلبل و سيمرغ مرغ
ليك با نامت ندارد شاعر بيكار كار
نوك ببند و پندي از سيماي عالم گير گير
ترك كن خوانندگي را بگذر از اين قار قار
بخت يارت شد كه در اين قافيه كمبود بود
ورنه مي شد حال تو در كوچه و بازار زار
(اسماعيل اميني)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....