ارسالها: 889
#581
Posted: 14 Jan 2014 12:32
از گراني
از گراني آدمي خل مي شود
سفت هم باشد اگر، شل مي شود!
از گراني مي پرد از كله هوش
از گراني مي شود هر گربه، موش!
از گراني، چاق لاغر مي شود
اسب سركش عينهو خر مي شود!
از گراني كله گردد منگ منگ
كله گردد منگ، پاها لنگ لنگ!
از گراني جيب خالي مي شود
قامت آدم هلالي مي شود!
از گراني پير آدم در مياد
چشم آدم مي شود خيلي گشاد!
از گراني خنده گريه مي شود
آمپر آمپر برق، از سر مي پرد!
از گراني كارمند كم حقوق
مي كند هي ناله و هي نق و نوق!
از گراني آدمي گردد گدا
مي رود آنگه سوي دار فنا!
(مرتضي فرجيان)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#582
Posted: 14 Jan 2014 12:32
هم خسته ز بيرونم و هم خسته ام از تو!
هم خسته ز بيرونم و هم خسته ام از تو
هر قدركه از زير بدم بدترم از رو
از نسخه ي بي مصرف هر دكتر بي خير
شد خانه ي مسكوني من سيلوي دارو
يك بار پس از مصرف بي دقت يك قرص
تا صبح زدم روي تشك پشتك و وارو
ديگر به حكيمان وطن نيست اميدي
از بس متخصص زده بيرون ز ابرقو
چون خاصيتي نيست در اين قوم محال است
اميد بهي داشتن از شلغم و كاهو
از اردك و مرغابي و گنجشك و حواصيل
شد بيشتر آمار فلاطون و ارسطو
يك عمر به تحقيق و پژوهش گذراندن
شد حاصل اين نكته ي باريك تر از مو:
صد سال اگر بر لب جويي بنشيني
هرگز گذر عمر نبيني لب آن جو!
از قصه ي سوراخ و لب جوي گذشتيم
حاشا كه رعايت شود اندازه ي جارو!
دور است سر آب در اين باديه افسوس
ما را به بلم نيست به جز دسته ي پارو
با اين كه دو بيت از غزلم غير ضروري ست
يك قافيه مانده ست مگر مي روم از رو!
(ناصر فيض)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#583
Posted: 14 Jan 2014 12:32
مانيفيست!
در صادرات طنز كاري با مجوز نيست
طنز است، كشك و دوغ يا دوشاب و سقز نيست
چون مطلبش را با ظرافت مي كند مطلوب
طناز در كارش به دنبال مجوز نيست
در متن اگر با ارجمندي نسبتي باشد
لبخند چيزي جز تبسم در پرانتز نيست
جز شكوه كردن نيست آن هم شكوه با اطناب
طنزي كه در آن فرصت لبخند موجز نيست
در حلقه ي رندان به دنبال چه مي گرديد؟
جز درد دل چيزي در اين گونه مراكز نيست
با گردن ما شد مثل باريك تر از مو
صد بار گفتيم اين طرف ها يك مبارز نيست!
ما مثل يك هستيم، صاف و ساده و رو راست
يعني ميان ما يكي مثل مميز نيست
ما هم شبيه ديگران با چشم مي بينيم
مي بيند آدم لاجرم وقتي كه عاجز نيست
در عصر ما عيبي مصور نيست بي ترديد!
يا نه، اگز باشد شبيه عصر حافظ نيست
در شعر گاهي مي گريزد شاعر از هنجار
حافظ ميان اين قوافي گر چه جايز نيست
(ناصر فيض)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#584
Posted: 14 Jan 2014 12:33
زائر آواره
حالا كه شده نوبت وام من از اين رو
اين قدر مشو جان رضا ضامن آهو
زوار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ
سرگرم طواف تو به هر شكل و به هر بو
پرسيد كسي، مي رسد آيا به جلو دست؟
گفتم: كه من اين جا، چه خبر دارم از آن تو!
چون قوت چشمانت مرا حد و حدودي ست
حتي اگر اقدام كنم با خم ابرو!
در صحن هم آقا! به خدا بود نصيبم
گه دسته ي جارو و زماني خود جارو
پهلوي ضريح تو ام اما به چه وضعي!
خدام تو نگذاشت برايم پك و پهلو
با فلسفه و منطق و طب كار ندارم
بيمار تو را نيست نيازي به ارسطو
صد بار براني اگرم از درت، آقا!
اين زائر آواره مگر مي رود از رو؟
(ناصر فيض)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#585
Posted: 14 Jan 2014 12:33
در حاشيه ي گراني حبوبات
نخودي گفت، لوبيايي را
كه بيا با هم اتحاد كنيم
همره لپه و عدس گرديم
دم به دم نرخ را زياد كنيم
به ورود حبوب بيگانه
معترض گشته، انتقاد كنيم
نخود اجنبي ندارد سود
بر وجود خود اعتماد كنيم
لوبيا گفت: ناپسنديده است
گر كه ما صحبت از نژاد كنيم
لپه، لپه است هر كجا باشد
بايد او را به خير ياد كنيم
ميزبانيم ما و او مهمان
ميهمان را به لطف شاد كنيم
ارزش ما از او نگردد كم
كار بر كام و بر مراد كنيم
محتكر را شويم ياور و يار
شارژ او را از اين مواد كنيم
تا كه انبار محتكر بر پاست
جمله بايد ز فخر باد كنيم
(زنده ياد حسين گلستاني)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#586
Posted: 14 Jan 2014 12:33
بزك نمير بهار مياد...!
پسرم! وقتي هزار ساله بشي
دور آسايش و ارزوني ميشه
همه جا، حتي توي خونه ي ما
تا دلت بخواد فراووني ميشه
مدرسه مفت ميشه، دفتر مفت
خودنويس مفت، قلم، جوهر مفت
ماشينا مفت سوارت ميكنند
سنگ ها مفت ميشن، كفتر مفت
پسرم! وقتي هزار ساله بشي
خبر از ارز شناور ديگه نيست
كاخ با شكوه اقتصاد ما
آن زمان بي در و پيكر ديگه نيست
خانه هر طور دلت خواست بساز
در خانه به تو پروانه ميدن
وام صد ساله ي بي بهره بخواه
بانك ها بي چك و بي چانه ميدن
پسرم! وقتي هزار ساله بشي
همه اخبار دقيق است و صحيح
هيچ كس وعده ي بي خود نميده
آن زمان حرف چاخان هست قبيح
پسرم! وقتي هزار ساله بشي
من ديگه شعر هشلهف نمي گم
ديگه اين حرفا خريدار نداره
حتي، يك بيت مزخرف نمي گم
(زنده ياد محمدعلي گويا)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#587
Posted: 14 Jan 2014 12:34
در شكايت از يار موقعيت نشناس و حذر از وسواس
آمدي جانم به قربانت، ولي اين جا چرا؟
در محل كار ما را مي كني رسوا چرا؟
آخر، اي محبوب من! گفتم همان پايين بمان
حرف من را خاك كردي، آمدي بالا چرا؟
آمدي، در مقدمت شور قيامت شد به پا
مي زني در را، بزن، آخر ولي با پا چرا؟
گفتي اينجا جاي من بوده بله، گفتم به چشم...
با زبان خوش بگو پا مي شوم، تيپا چرا؟
(اميد مهدي نژاد)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 24568
#588
Posted: 21 Jan 2014 20:46
" ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﺮ ! "
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
نه ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺣﺮﯾﻒ ﺟﻮﯾﺪ؟
ﯾﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﮔﻮﯾﺪ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻧﻪ؟
ﺧﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺍﻧﻪ
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺮﯼ ﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﺰﻭﯾﺮ
ﺧﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺸﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮ؟
ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻮ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺧﺮ؟
ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﮔﺸﺘﻪ ﺳﺮﻭﺭ
ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ
ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 62
#589
Posted: 24 Feb 2014 17:35
هی مگویید ای جوانان جعلق : کار نیست
کار هست،اما برای مردم بیکار نیست !
آن مدیر چند شغله زحمتش را میکشد
پس مشو پاپیچ کار و فکر کن انگار نیست!
راز علافی ز مسئولی وزین جویا شدم
گفت : این جز فتنه ی عمال استکبار نیست!!!
گفت : شغلت چیست؟ بیخود هی چرا نق میزنی؟!
گفتمش : غیر از فروش تخمه و سیگار نیست !
گفت: داری شغل والایی، خدا را شکر کن!!
مثل سعدی در نظامیه،تو را ادرار نیست!
وضع ما در شغل، از خیلی ممالک بهتر است!!!
تو برو تا گینه ، می بینی همین مقدار نیست!
نیم ساعت کار هم یک شغل میگردد حساب !
اشتغال آقا ، نماز جعفر طیار نیست !!!
گفتمش : بر طبق آمارت تماما" شاغلیم
گفت : البته ! نمیخواهی برو،اجبار نیست...!
کاش در دل هیچ آرزویی نداشتم
ولی افسوس این نیز خود آرزوییست
ارسالها: 276
#590
Posted: 25 Feb 2014 17:40
چون که زن های ساده و بیکار
همه از جمله بنده و سرکار،
دور هم فرصتی به دست آرند
دوست دارند،دور بردارند
صحبت از بینی قمر بکنند
پشت هم غیبت از سحر بکنند
با سخن های کذب حال کنند
داد و فریاد و قیل و قال کنند
وای اگر حرف فال هم بشود
آن وسط قهوه نیز دم بشود
الغرض خانمی که توی محل
هست شیّاد و ناقلا و دغل
با همین قهوه از زنان ،به وفور
می کند استفاده ی ناجور
به هر آنکس مطابق حالش
گوید از آنچه دیده در فالش
مثلاً رو به دختری دمِ بخت
می دهد وعده که:«خیالت تخت،
که فلان شاهزاده با الگانس
رفته دنبال دختری خوش شانس
از قضا شاهزاده بین گذر
شده ماشینش از جلو پنچر
چشمش افتاده توی چشم شما
رفته از بخت خوش به حال کما
شده بی اعتنا به آن دختر
دیده چون دختری از آن بهتر!
تاج و تور عروس بی کم و کاست
داخل استکانتان پیداست
عکست افتاده صاف داخل فال
مژده بر تو عروس خوش اقبال!»
با همین حرف های بیهوده
همگی می شوند آلوده
چون که هر یک به شخصه درگیرند
یک به یک فال قهوه می گیرند
عاقبت وقت و پول را به هدر،
می دهند این زنان خوش باور
روز تعطیل با همین تدبیر
می کند روحیاتشان تغییر!
تو میتونی به هر چیزی که میخوای برسی؛بشرطی که فکرتو روش بکار بندازی
__________________________
بی ثمرترین روز روزی است ک نخندیده باشی