ارسالها: 62
#591
Posted: 25 Feb 2014 18:01
قبل از مصرف بشدت تکان دهید
آن یکی شان که با دوست دخترش نشسته بود تریاک می کشید و رفته بود بالای بالای عرش، اصلا کاری به فرش نداشت، فرش سوخت با ذغال خوب و فیلمبردار بد. این یکی هم که وسط تهران یاد تگزاس کرده بود، ششلول کشیده و به ملت بیگناه شلیک می کرد، تیراندازی اش خوب بشود. آن بزرگترشان هم که سر منبر فحش ناموسی به پس و پیش حکومت می داد و می دهد. باز بعضی ها دل شان خوش بود که مثلا یک آدمی مثل حاج صادق آهنگران از این معایب ندارد و آدم بافرهنگی است.
البته من نمی دانم کلا این کسانی که معتقدند تبلیغات آمریکایی مردم را فاسد می کند، یعنی چکارشان می کند؟ یعنی کاری می کند اسلحه بکشند و شرارت کنند، خوب این کار را که حاج محمود از مداحان آمریکا نرفته خودمان می کنند. یعنی آمریکا با تبلیغاتش باعث می شود که ملت دوست دختر بگیرند و معتاد بشوند و مواد مصرف کنند؟ خوب، این کار را که حاج رضا از مداحان آمریکا نرفته خودش می کند و فیلمش را هم می گیرد که خدای ناکرده ما غیرمستند اتهام نزده باشیم. یا مثلا آمریکا و ماهواره و تبلیغات استکباری کاری می کند که مردم بی تربیت بشوند و دائم فحش های ناموسی کشدار بدهند، خوب این کار را هم که حاج منصور خودمان بدون دیدن ماهواره و رفتن آمریکا انجام می دهد. اصلا کدام کار خلافی را آمریکایی ها بلدند انجام بدهند که مداحان خودمان یاد نمی دهند. یک موسیقی پاپ لس آنجلسی است که آن را هم مداحان عزیز صد بار بهتر از مهستی و حمیرا انجام می دهند، با یک من ریش و پشم.
البته ممکن است بگوئید که ما این چیزها را در گذشته نداشتیم. شاید بخاطر تاثیرات سازمان سیا است که این طوری شده، به جان خودتان! حاج صادق آهنگران دیروز گفت: « سازمان سیا به دنبال انحراف مداحی هاست.» حالا چطوری این کار را می کند، ما که با این دو ریال عقل مان نمی فهمیم. همین حاج صادق گفته است: « افرادی که معتقدند روضه افسردگی می آورد باید در زمان جنگ در عملیات حاضر می شدند و مشاهده می کردند که روضه چه محرک بزرگی بود.»
من هم معتقدم همین درست است. اصلا خالی نباید مصرف کرد. قبل از گوش دادن به روضه حتما باید یک کاتیوشایی، آرپی جی هفتی، شلیک کند تا روضه قشنگ تاثیرش را بگذارد. بعضی وقت ها که مصرف می کنید و عمل نمی کند بخاطر همین است. به نظرم هر کاری که می خواهید بکنید، روی جعبه را نگاه کنید دقیقا نوشته چطوری باید مصرف شود.
کاش در دل هیچ آرزویی نداشتم
ولی افسوس این نیز خود آرزوییست
ارسالها: 62
#592
Posted: 27 Feb 2014 13:21
فاضلاب سینمای ایران
نمی دانم توی ذهن این فرج گشاده و گشوده سلحشور چیست که این حرف ها را می زند؟ یک بار که به سینمای ایران گفته بود فاحشه خانه، انگار نه انگار خودش هم توی همین سینما کار کرده بود. حالا هم که گفته « فاضلاب سینما حزب الله را هم به لجن کشیده است.» حالا چه باید بکنیم که فاحشه خانه و فاضلاب نباشد؟ پیشنهاد کرده که « باید هالیوود اسلامی درست کنیم» طرف توی تهران و با بازیگر شیعه و یارانه دولتی فیلم درباره عاشورا درست می کند، قمباران و تکفیرش می کنند، حالا یک هالیوود اسلامی هم درست کنند، قرار است چه بشود؟ اگر توی لاس وگاس و کالیفرنیا هالیوود بسازند که این فرج تاریخ مصرف تمام شده را چطور جلوی مردم آمریکا دربیاوریم؟ اگر برویم در پیشاور و عربستان سعودی و سوریه هالیوود درست کنیم که ایکی ثانیه تکفیری ها فرج سلحشور را عملیات انتحاری به انضمام جهاد نکاح می کنند. مسجد را منفجر می کنند، هالیوود می خواهد درست کند. جدا زمان و مکان این اندیشه های متعالی که در مغز این موجودات می گذرد کی و کجاست؟
ابراهیم نبوی
کاش در دل هیچ آرزویی نداشتم
ولی افسوس این نیز خود آرزوییست
ارسالها: 276
#593
Posted: 2 Mar 2014 07:38
ميگن بدجور گير و داره تهرون
تموم لات و لوتا رو گرفتن
به جرم ارتباط غير شرعى
ميگن مجنون و ليلا رو گرفتن
تموم شاعرا رو جمع كردن
رهى، خيام، نيما رو گرفتن
سپس جامى، نظامى، شيخ سعدى
منوچهرى و صهبا رو گرفتن
چو وامق ديد مأموران ارشاد
فلنگو بسته عذرا رو گرفتن
از اون جايى كه پارتى داشت يوسف
فقط دوست زليخا رو گرفتن
قِسِر در رفتهان شيرين و خسرو
اونام فرهاد تنها رو گرفتن
پس از اون، حافظ مست عرق خور
خمار بى سر و پا رو گرفتن
شنيدم ايرج ِ ميرزا گير افتاد
رييس بچه بازا رو گرفتن
ميگن لو رفته باباطاهر لخت
بدون لنگ بابا رو گرفتن
و بعدش شاهد و ساقى و مطرب
ميگفتن هر سه چار تا رو گرفتن
به تعقيب و گريز ترك شيراز
سمرقند و بخارا رو گرفتن
به جرم عشقبازى روز روشن
قنارى، فنج، مينا رو گرفتن
توى جردن به جرم بدحجابى
همين ديروز حوا رو گرفتن
تو خونه تيمى ِ يه تيم فوتبال
على دايى، نكيسا رو گرفتن
برا مالوندن ملى گراها
تموم ملى پوشا رو گرفتن
حوالى ولنجك تو يه پارتى
چهل تا مست رسوا رو گرفتن
هنرپيشه فراوون بوده اون جا
فقط جمشيد آريا رو گرفتن
ببخشيد، غير از اون يكى ديگهام بود
كى بود؟ هان ! فاطمه معتمد آريا رو گرفتن
چرا اين مصرعش بالا بلنده ؟
شايد چون دست بالا رو گرفتن
از اون وقتى كه دانا شد توانا
تواناهاى دانا رو گرفتن
ميون صفحهى شطرنج، ديشب
وزير مشكى و شا رو گرفتن
نه تنها رستم و سهراب و بيژن
آناهيتا، آنيتا رو گرفتن
به خاك و خون كشيد اسكندر اين ملك
ولش كردند و دارا رو گرفتن
به جرم اجتماع بىمجوز
سه مرغابى رو تو دريا گرفتن
شد آقا شاكى از طوبى عيالش
ولى بر عكس، آقا رو گرفتن
ميگن طوبى به قاضى رشوه داده
از اين رو سوى طوبي رو گرفتن
درون دادگاه بلخ دزدو
رها كردند و بنا رو گرفتن
شكايت كردن از عيسا پزشكا
به جا عيسا، يهودا رو گرفتن
ميگن ليلاج اوستاى قماره
به جا اوستا، اَو ِستا رو گرفتن
فريدون مشيرى شعر مىگفت
فريدون هويدا رو گرفتن
به جرم حمل نيم مثقال شيشه
تموم شيشه بُرها رو گرفتن
يكى قليون كشيده توى دربند
تموم اهل اون جا رو گرفتن
براى زهره چشم از بچههامون
زدن دارا و سارا رو گرفتن
گزارش داده چوپان دروغگو
كه دهقان فداكارو گرفتن
براى قافيه ما رو ببخشيد
كه حال شاعر ما رو گرفتن
تو میتونی به هر چیزی که میخوای برسی؛بشرطی که فکرتو روش بکار بندازی
__________________________
بی ثمرترین روز روزی است ک نخندیده باشی
ارسالها: 24568
#594
Posted: 7 Mar 2014 12:49
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
سلام گرگ بیخود نیست در هنگام چوپانی
تو با یک عشوه، صد رشوه طلب کردی و وارفتم
ندانی قدر ناز ای دل مگر وقتی که در مانی!
گشاد کار مشتاقان، کشوی میز دلبند است
بگو حرف دلت را با اشارتهای پنهانی
ندارم کار با زلف سیاه و تیغ ابرویت
دهی کام دل ما را سبیلی گر بجنبانی
فدای مدرک قلابیات، صد مجلس عشاق
حسودان میزنند این حرفهای بند تنبانی
کنون تقدیر ما با تیزی کِلک تو افتاده است
که تو نادیده امضا میکنی، ننوشته میخوانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#596
Posted: 30 Mar 2014 13:45
مصیبت نامه
با اجازه از حضرت حافظ
نفس باد صبا مشک فشان گردیده
جنس کالای حراجی چه گران گردیده
ارغوان جام عقیقش به ثمن داده ولی
ارزش مبلغ جامش دو قران گردیده
زین تطاول که پدر دیده ز نرخ بازار
با همه اهل محل نعره زنان گردیده
گر ز مسجد به خرابات شده خرده مگیر
باعث دربدری نرخ جهان گردیده
ای دل ار داد و ستد را تو به فردا فکنی
روز بعد ، ارز دگر چون و چنان گردیده
ماه و روزت مده از دست بخر کالایت
که به جیب آمدو خارج از آن گردیده
پول عزیز است غنیمت شمریدش آن را
که به جیب آمده و خارج از آن گردیده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 276
#597
Posted: 31 Mar 2014 17:18
معجزه شهر
آن شنیدم كه یكی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به كف آورد زر و سیمی و رو كرد به به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و كرد به هر كوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر كوچه و بازار و خیابان و دكانی.
در خیابان به بنایی كه بسی مرتفع و عالی و زیبا و نكو بود و مجلل، نظر افكند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یك دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یك مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار كه آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه كار است؟ فقط كرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.
ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه ی پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یك باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی كه همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یك خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردك بیچاره به یك باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید در چهره اش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
پیش خود گفت كه:«ما در توی ده این همه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون كاری و جادو كه در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یك ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس كزین پیش، نبودم من درویش، از این كار، خبردار، كه آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، كه شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، كه در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی كه درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی!!
تو میتونی به هر چیزی که میخوای برسی؛بشرطی که فکرتو روش بکار بندازی
__________________________
بی ثمرترین روز روزی است ک نخندیده باشی
ویرایش شده توسط: mahdi1367111
ارسالها: 889
#598
Posted: 14 Apr 2014 02:13
(دانشگاه نامه)
به نام آن که هستی نام از او یافت
نویسنده، زبان در کام از او یافت
سلامی چون بلندای دماوند
سلامی بی ریا و اصل و آکبند
چو فردوسی سروده شاهنامه
نویسم بنده "دانشگاه نامه"
برادر، ملک ایران است اینجا
"سخن گفتن نه آسان است اینجا"
اگر گفتم پریشان یا که زائد
گناهش پای ارباب جرائد
نه از روغن، نه بنزین می نویسم
"دلم خون است، از این می نویسم"
نه با ناز و لوندی می نویسم
"بخندی یا نخندی می نویسم"
نمی گویم که: من استادیارم
به کار دیگران کاری ندارم
همین آموزش عالی که ما راست
نوک پیکان این جانب همان جاست
که آن با کار مردم کار دارد
که با افکار مردم کار دارد
دهم هشدار تا آن نسل آتی
نگردد مثل ما روغن نباتی
دلم مثل بتون شد، چون ننالم؟
زبان قد ستون شد، چون ننالم؟
نویسم در کمال بی سوادی
ستونی آتشین و انتقادی
ستونی همچو "خمسه" پر ز تلمیح
به معنی هم ردیف "فیه ما فیه"
به عرفان هست از "اسفار" بهتر
کمی از "مخزن الاسرار" بهتر
عباراتش به سبک "شیخ شیراز"
اشاراتش شبیه "گلشن راز"
اگر درد دلم خیلی زیاد است
کلاهی که سرم رفته گشاد است
تعهد می دهم تا با تو بنده
بگویم حرف حق را پوست کنده
بدون ذره ای خوف و تقیه
زنم من حرف حق در "مشرقیه"
بیا هر هفته شو همراه با من
بفرما، راه با تو، چاه با من
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#599
Posted: 14 Apr 2014 02:31
دانشگاه نامه۲
به نام نامی ارباب آفاق
خدای مشرقیه، شرق، اشراق
دلم میخوهد از تاریخ گویم
شروع قصه را از بیخ گویم:
علی الظاهر برای اولین بار
به عهد ناصر الدین شاه قاجار
بساط علم بر پا شد به طهران
ز فکر بکر آمیرزا تقی خان
بسی افکار توپ آمد به ذهنش
اگر چه از یوروپ آمد به ذهنش
امیر البته قصدش معرفت بود
به فکر پیشرفت مملکت بود
که ابنای وطن آزاد باشند
به فکر دفع استبداد باشند
فراخوانی سپس اعلام کردند
بسی استاد استخدام کردند
جمود فکر را تقلیل دادند
"اونیورسیته" را تشکیل دادند
اساتیدی اروپایی، فرنگی
عجب چشم آبیان مو قشنگی
اساتید فیزیک و علم شیمی
مسلمان و مسیحی و کلیمی
اوایل خوب بود اما به تدریج
کمی افکار بد گردید ترویج
گروهی مو قشنگ ورپریده
به حرف و گفت یا طبع جریده
به نام علم، وهن دین نمودند
به دین افراد را بدبین نمودند
مقدم شد در آنجا عقل بر دین
شد آن دارالفنون، دارالمجانین
ولی ای کاش بومی می شد این علم
چه می شد گر عمومی می شد این علم؟
گروهی انتلکتو آل گشتند
گروهی اهل عشق و حال گشتند
به خارج رفته و بیتوته کردند
در آنجا دعوی مشروطه کردند
در آمد زان جماعت در نهایت
صنیع الدوله و صادق هدایت
درخشید البته در آن شلوغی
"ذکاء الملک آقای فروغی"
به پایان آمد این فرصت چنان رعد
بماند مابقی تا هفته ی بعد
تو ای خواننده ی لپ ارغوانی
بخوان این صفحه را تا می نوانی
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#600
Posted: 14 Apr 2014 02:53
دانشگاه نامه۳
به نام آن که هستی نام از او یافت
موتور شمع و اوتول دینام از او یافت
به عهد حاکم قلدر رضاخان
بنا گردید دانشگاه تهران
بر بلوار در اندک زمانی
عیان شد سر در "پنجه تومانی"
به اصفاهان و تبریز و به شیراز
در میخانه های علم شد باز
سپس ایران پر از دانش سرا شد
سواد، این دردبی درمان، دوا شد
اوایل اعتباری داشت تحصیل
کلاس و افتخاری داشت تحصیل
به سالی ملک ما مدرک گرا شد
حصول علم و مدرک پر بها شد
اصولا ارج و قربی داشت دیپلم
مقامی داشت دیپلم بین مردم
هر آن کس داشت در آن برهه لیسانس
مسمی بود بر خر پول و خر شانس
کسی داماد بی مدرک نمی خواست
ز شأن خویش یک دختر نمی کاست
بلی، داماد بیخود دک نمی شد
چرا که شغل بی مدرک نمی شد
زمان جاهلی و یللی پر
کت مشکی، کلاه مخملی پر
تقابل یافت سنت با مدرنیسم
پریدیم از تحجر در رمانتیسم
عیان شد معضل شیرین و فرهاد
روابط شد اوپن... ای داد و بیداد
بسا بچه سوسول ناز شهری
مسلمان آمد و گردید دهری
بسا یک نوجوان روستایی
به دانشگاه آمد، شد هوایی
به عشق روی یک آتیش پاره
چه بالا خانه ها دادند اجاره
کلاس آخر پر از حور و پری بود
قلی ده ترم درگیر زری بود
دوامین کوته و مو کاکلی شد
نماز و روده کاری املی شد
فلان دختر به فکر عیش و نوش و ...
شدیدا سینه چاک داریوش و ...
بسا بیماری قلبی-عروقی
گرفت از عشق بهروز وثوقی
پسرها روی بازو مثل فردین
نموده خالکوبی یک تبرزین
قیافه عینهو هاپو و پیشی
گروهی هیپی و جمعی حشیشی
به صورت خط ریشی مثل میمون
به سبک قهرمان گنج قارون...
اگر ناجور صحبت شد، ببخشید
اگر جایی جسارت شد، ببخشید
اگر گفتم من، از اکراه بوده است
تمامش در زمان شاه بوده است
من از بس شعر گفتم، هنگ کردم
که تقلید از عموپورنگ کردم
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....