ارسالها: 889
#601
Posted: 14 Apr 2014 03:15
دانشگاه نامه۴
به نام آن که رحمان و رحیم است
و لینکش با خلایق مستقیم است
چو نام نامی اش بر این ستون است
ستون بنده جنسش از بتون است
کجا بودیم؟ هان در دوره ی شاه
در آن هنگامه ی ناجور و بیراه
خلاصه نور ایمان تا که تابید
بساط سلطنت برچیده گردید
ولیکن وضع دانشگاه آن جور
که می باید نبود و بود ناجور
کمی اوضاع بر می گشت آنجا
جوان دنبال شر می گشت آنجا
مسلح بود و عشق آرتیستی
گروهی چپ گرا و مارکسیستی
می آوردند و در اسلام ان قلت
به جان هم می افتادند با کلت
خفن بودند و وحشتناک بودند
شبیه آلفرد هیچکاک بودند
به جای جزوه ها یا کارنامه
پر از شب نامه بود و روزنامه
گروهی تخس هم خواهی نخواهی
به فکر نشر افکار اباحی
درآن اوضاع، آدم گیج می شد
فراماسونری ترویج می شد
بسی پر رنگ شد افکار غربی
دل دیوانه ام دیوانه تر بی
بزرگان تا چنین اوضاع دیدند
فیتیل علم را پایین کشیدند
ز فرهنگ، انقلابی نو به پا شد
و طاغوتی جماعت کله پا شد
دو سالی آن مکان تعطیل گردید
رها زان وضع هردمبیل گردید
به هر ترتیب در یک طرفه العین
نفوذی ها به کل رفتند از بین
به استخراج شان اقدام کردند
جدید استاد، استخدام کردند
ولی البته در امر گزینش
ضرر کردند رندان بلاکش
نشد تا حق به کل اعمال گردد
سره از ناسره غربال گردد
چه استادان که از جور زمانه
نشستند از جفا در کنج خانه
هر آن کس رفته مکتب، مکتبی نیست
هر آن کس ریش دارد مذهبی نیست
برادر علم که باد هوا نیست
تعهد بی تخصص ره گشا نیست
دلم زین ماجرت خیلی کباب است
خجالت می کشم فونتم خراب است
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#602
Posted: 14 Apr 2014 03:33
دانشگاه نامه۵
به نام آن که دل را با صفا کرد
زبانم را به حرف مفت وا کرد
پس از تعطیلی خواب دو ساله
شدند آدم سعید و سام و ژاله
عوض از هر نظر گشتند ایشان
به دانشگاه برگشتند ایشان
عقاید را کمی تعدیل کردند
سیاست را به کل تعطیل کردند
جوانان پشت پیکان جوانان
بگازیدند سمت علم و عرفان
خدا را شکر ایمان گشت جاری
و طی شد دوره ی بی بند و باری
به دل ها خورد از ایمان تلنگر
شد از شور جوانان جبهه ها پر
ولیکن مشکل ما ظرفیت بود
که بالا نرخ رشد جمعیت بود
جوان می ماند پشت سد کنکور
سپس می رفت سمت دود و وافور
ندایی زان میان ناگاه آمد
ز سمت جاسب، عبدالله آمد
هم او که آرزوی نوکری داشت
هم او که دعوی روشنگری داشت
برای خویش کاری دست وپا کرد
به روی تپه ای رفت و ندا کرد
"به فکر چاره باشید ایهاالناس
چرا سستی؟ د پاشید ایهالناس
شما که داخل دارالخلافه
فلافل میزنی با نون اضافه
جوانان پشت کنکورند مردم
چه باید کرد مجبورند مردم
ز بس که غصه ی کنکورخوردند
یهو دیدید دق کردند، مردند
نه مخمورم، نه هشیارم، نه مستم
به فکر مردم بیچاره هستم"
لذا با عده ای افراد شاخص
به پا گردید یک هیئت مؤسس
بنای تازه ای کردند بنیاد
بنا کردند "دانشگاه آزاد"
به مرغ خانگی هم بال دادند
به جمع مایه داران حال دادند
سپس فربه شد و بس معتبر گشت
درخت دانش ما بارور گشت
درخت علم تا این حد تناور؟
درخت خربزه الله اکبر...
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#603
Posted: 14 Apr 2014 03:55
دانشگاه نامه۶
الهی طبع ما را با نمک کن
مرا در حرف حق گفتم کمک کن
بده توفیق تا با زور ایمان
بکوبم مشت، گر چه روی سندان...
همان گونه که با آن حال بغرنج
نمودم عرضه من در قسمت پنج
چو دلسوزان دانشگاه آزاد
کمر بستند بر خدمت به اوتاد
بنا کردند بر اقدام کمی
بدون هیچ گونه هم.و غمی
زمین دولتی خیلی گرفتند
ولی از روی بی میلی گرفتند
به عشق زائران و خیل مردم
بنا شد واحد اندر مشهد و قم
به پبرانشهر و رفسنجان و کهنوج
فلاروجان و استهبان و یاسوج
به تفت و اردکان، یزد و ابرقو
تکاب و بانه و سلماس و ماکو
نکا و رامسر، جیرفت و کرمان
شمال و غرب و شرق و زیر تهران
بشد تصویب اندر تویسرکان
فیزیک و رشته های برق و عمران
دو واحد پشت شور آباد سفلی
دو مرکز در اصیل آباد علیا
خلاصه هر کجا ده کوره ای بود
بنا شد واحد پر مایه ای زود
دو واحد درس تا تدریس کردند
دو شعبه بانک هم تأسیس کردند
"ببم جان علم بی ثروت حقیر است
تو نشنیدی که بی مایه فتیر است؟"
رئیس عالیه در پاسداران
صفا می کرد در جمع مریدان
که یک امضای آن دردانه سلطان
سبق می برد از طغرای خاقان
چو وی را شور خدمت توی سر بود
درون بنز دائم در سفر بود
برای افتتاح واحد رشت
دو ساعت تا به گیلان رفت و برگشت
مدیران هم به رسم پاچه خاری
به هر سازی که زد کردند زاری
اگر چه تار خود را خوب می زد
کسی هم زاغ او را چوب می زد
برایش نقشه ی شومی کشیدند
ز بالا ترمز او را بریدند
بنا شد تا سر جایش نشیند
مسلمان نشنود، کافر نبیند
بزرگان یک شبه کردند لابی
دکش کردند با حکم غیابی
گذر او را به کنج موزه افتاد
بلی، خیاط هم در کوزه افتاد
به تختش تکیه زد یک "شیر فرهاد"
تمام نخبگان گفتند "او مای گاد"!
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#604
Posted: 14 Apr 2014 04:20
دانشگاه نامه۷
سلام من پس از یک چند دوری
به تو خواننده گوگور مگوری
اگر دیر آمدم مجبور بودم
به شعر طنز نامقدور بودم
یکی از دوستان عهد تجرید
به این جانب تیلیفون کرد و پرسید:
"چرا یک هفته بستی این زبان را
چرا تعطیل کردی داستان را؟"
دو تا لیچار بارم کرد با خشم
"که بار آخرت باد، بگو چشم"
بدو گفتم که "چشم آقا نرنجید
شکر خوردم، غلط کردم، ببخشید"
همان گونه که قبلا شد اشاره
مدیران داخل دارالاماره
بنا کردند تا با حکم قاضی
کنند از "جاسبی" ها پاکسازی
برادر های "دانشجو" به سرعت
بنا کردند از تهدید، فرصت
سه تایی، "کامران"، "فرهاد"، "خسرو"
تمام علم را بردند یکهو
ز بغض و کین دانشگاه آزاد
"پیام نور" خود را گسترش داد
به هر نقطه که آن دولت سفر کرد
دو دانشگاه آنجا مستقر کرد
به یوش و فرمهین و گنبد و رشت
"به هر جا بنگری کوه و در و دشت"
خلاصه هر طرف افکار او هست
که بر هر تپه ای آثار او هست
درون مدرسه یا پشت گاراژ
دو دانشگاه با صد متر متراژ
بسا با یک پیام انقلابی
به دانشگه بدل شد یک کبابی
و با یک تخته و میز و دو ماژیک
عطا شد مدرک برق و مکانیک
نه سخت افزار ایشان بود کامل
نه نرم افزارشان بر علم، مایل
نه امکانات آنجا بود موجود
نه غیراز پول چیزی بود مقصود
نه هیئت علمی و نی اوستادی
عجب دردی ست درد بی سوادی
"به جذب پول دخترها بکوشید
پسرها را، اگر چه نر، بدوشید
نشاید دست پر رفتن از اینجا
شود پول پدر خرج آنیتا"
در آنجا بدعتی تأسیس کردند
لیسانس و دیپلمه تدریس کردند
برای کاستن از نانخور و نان
دروس سخت را کردند "خودخوان"
گرفت آن کله پز از راه دوری
فیزیک هسته ای غیر حضوری
ز کله گفتی و کردی کبابم
برم از گشنگی دیگر بخوابم!
(عباس احمدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#605
Posted: 14 Apr 2014 09:16
کبوتر نامه بر
کجا می ری کبوتر نامه بر؟
کبوتر از همه جا بی خبر
گذشته ها رفته و برنگشته
نمی دونی دوره ی تو گذشته؟
زمانه ی جنگ جهانی که نیست
دوره ی آدمای جانی که نیست
سیاسیون عصر دیپلماسی
به قصد حفظ جلوه ی سیاسی
نامه هاشون رو ساده می نویسن
نامه ی سرگشاده می نویسن
نمی تونن مثل زمان حجر
نامه ببندن به پر کبوتر
نامه هاشون به طرز اضطراری
نشر می شه توی خبرگزاری
این شده وضع نامه ی سیاسی
باید یه فکری بکنی اساسی
نامه ی عاشقانه هم که بدتر
دور اونم یه خط بکش کبوتر!
نوشتن نامه نداره کلاس
تو دوره ی ایمیل و گوگل پلاس
آدم میره تو چت پی ام میذاره
نامه ی عاشقانه خنده داره
نمی دونی که این روزا مرد و زن
تو چت چه حرفایی به هم میزنن
دروغای عجیب غریبی میگن
به هم دروغای عجیبی میگن
طرف تو مترو بادکنک فروشه
میگه مدیر عامل شادنوشه
رو وال شیپورچی استادیوم
نوشته فوتبالیسته تو تیم رم
عکس پروفایل یه مرد گنده
یه دختر ظریف و مو بلونده
خانم صد ساله به اسم کبری
چت میکنه با آی دی "دلربا"
عکسشو بعد از رفع چین و چروک
با فتوشاپ، میذاره توی فیسبوک
یه دونه دندون تو دهن نداره
صد تا جوون رو سر کار میذاره
هی میگه: "های فلانی خموش
وز خطر چشم بدش دار گوش"
دعوا میشه به هم نمیدن امون
برای یک پیرزن بی دندون
گوش میکنی؟ کبوتر نامه بر!
کبوتر از همه جا بی خبر!
می خوای خودت رو بی نجابت کنی؟
بیایی تو این فضا رقابت کنی؟
برو به دنبال یه کار بهتر
نامه بری نشد، یه کار دیگر
بزن تو حرفه ی خبرنگاری
تو روزنامه یا یه خبرگزاری
فقط یه کم مواظب خودت باش
واسه حلیم نیفتی تو دیگ آش
اگه تو این حرفه می خوای گل کنی
یه قدری باید که تجاهل کنی
طعنه به هر عامی و عارف نزن
هی الکی ساز مخالف نزن
یه وقتا میشه موجب حماقت
کار خبرنگار با صداقت
اگه می خوای باشی در امن و امان
راتو بکش یه راست برو به [...]
تا خودتو یه جوری تامین کنی
امنیت شغلیتو تظمین کنی
خلاصه با کار خبرنگاری
همین جوری نمی شه نون درآری
مرد خبرنگار با نجابت
نه پول داره نه آخر و عاقبت
یه وقت نری بیفتی تو دردسر
کجا میری کبوتر نامه بر؟
(ننسیم عرب امیری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#606
Posted: 14 Apr 2014 15:18
نامه ای به زلزله
یه جا بشین، تکون نخور زلزله
خوشت میاد از این همه ولوله؟
خوشت میاد ماتم و شرر بیاری
گریه ی بچه ها رو در بیاری؟
دلت میاد یه خونه داغون بشه؟
دل یه مادر و پدر خون بشه؟
چراغای یه شهرو خاموش کنی
تازه عروسا رو سیاپوش کنی؟
هر جا میای یه رد پا بذاری
هر جا میری نشونه جا بذاری
شکوندن شیشه های یه خونه
چیه به جز بازی بچه گونه؟
بسه دیگه ضعیف چزونی نکن
هر جا میری خونه تکونی نکن...
گلایه با نیش و کنایه کردم
اه چقدر ازت گلایه کردم
قدم گذاشتی روی چشمای ما
زلزله جون، خوش اومدی بفرما
خوبه میای به اینجا سر میزنی
فکر نکنی به ما ضرر میزنی
که توی این وضع خراب و وخیم
شما فقط ما رو نکردی تحریم
بدون این که منتی بذاری
فقط تویی که ما رو دوست داری
خوشت میاد از همه جای ایران
چه رودبار و چه بم و ورزقان
حالا که این قدر با ما رفیقی
به جای بدجنسی و نارفیقی
قدرت و زورت رو نشونی بده
زندگی ما رو تکونی بده
یه بار یه کار خوب و بی غرض کن
جای یه عده رو با هم عوض کن
یه کاری کن که پولدارا فقیر شن
پیرا جوون بشن، جوونا پیر شن
یه کاری کن کچل ها پر مو بشن
آدمای دریده کم رو بشن
یه کاری کن که آدمای ناجور
همه بشن با ادب و با شعور
یه کاری کن که اقتصاد ایران
بشه شبیه اقتصاد آلمان
یا اینکه وضع اقتصاد آلمان
بشه شبیه اقتصاد ایران
"یه وقتایی خوبه خیالبافی
حتی اگه که بد بشن قوافی!"
یه کاری کن قلدرا، نانوان شن
مردا دچار درد زایمان شن
یه کاری کن ضعیفا پر زور بشن
خانما هم رئیس جمهور بشن
"آخ چی میشد رئیس جمهور بشم
یه آدم گنده و مشهور بشم
دلم میخواد رئیس جمهور بشم
یه آدم گنده و مشهور بشم
کاشکی منم رئیس جمهور بشم
یه آدم گنده و مشهور بشم
می خوام برم رئیس جمهور بشم
یه آدم گنده و مشهور بشم"
دوست دارم این حرفو پیاپی بگم
هی بگم و هی بگم و هی بگم
نذار که آرزو به دل بمیرم
زیر یه تپه خاک و گل بمیرم
قدرت و زورت رو نشونی بده
زندگی منو تکونی بده
چه کیف و حالی داره ها، ای خدا
تا باشه، باشه از همین تکونا
(نسیم عرب امیری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#607
Posted: 14 Apr 2014 16:43
نامه ی بی مخاطب
یه روز گلایه می کنی از آدم
یه روز شکایت از نظام عالم
دوشنبه شاکی میشی از سیاست
سه شنبه درمیفتی با ریاست
صبح به عشق و عاشقی بد میگی
شب از کم و کسر درآمد میگی
یه روز واسه هنر دلت کبابه
یه روز میگی وضع هوا خرابه
همه اش دلت می خواد که نق نق کنی
می ترسم آخرش یه روز دق کنی
زندگی رو جدی نباید گرفت
حتی اگه که حالتو بد گرفت
جون خودت دنیای ما شوخیه
زندگی ما آدما شوخیه
کشتی ما رو با نق نق و با غرغر
این همه حرص و جوش بی خود نخور
یه روز تو هم مثل همه می میری
کجای دنیا رو می خوای بگیری؟
فرض بکن پابلو نرودا شدی
یا بهترین شاعر دنیا شدی
وودی آلن با التماس و زاری
بهت میداد یه پیشنهاد کاری
بدون تزریق ژل و پروتز
می شدی عینهو جنیفر لوپز
خوش بودی و نیشت همیشه وا بود
هر جا که میرفتی سرت دعوا بود
هر چی که داشتی تو دلت آرزو
بهت میداد غول چراغ جادو
فرض بکن که شاعرای چلمن
بلد بودن پورشه سواری کنن
وضع نویسنده ها این جور نبود
اداره ای برای سانسور نبود
نه اعتیاد و قتل بود و دزدی
نه خود فروشی نه قلم به مزدی
ایدز و هپاتیت توی دنیا نبود
سرنگ آلوده و اینها نبود
کسی تو زندگی نبود دلسرد
همه شدن نرفهین بی درد
دنیا پر از خوبی و زیبایی بود
یه جای خوشکل و تماشایی بود
ولی نه، دنیا باز یه چیزی کم داشت
وقتی آدن نه غصه و نه غم داشت
آدم تو این زندگی مأیوس می شد
قبول بکن دنیا یه کم لوس می شد!
(نسیم عرب امیری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#608
Posted: 14 Apr 2014 23:30
مدیریت محترم تالار ادییات;
با عرض پوزش، من چون با گوشی میام و تایپ میکنم، بولد و رنگ و اینا برام مقدور نیست. اگه خلاف قوانینه که پستام رو پاک کنید تا من هم دیگه واسه هر شعری که تایپ میکنم نیم ساعت معطل نشم. با تشکر
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 12930
#609
Posted: 4 May 2014 16:18
یاد از آن روزی که بودم اولی
یاد آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را میخواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی
من وزیر گشتم و افتادم زجا
دومی به جای من گردید شاه
تا به خود آیم و خودداری کنم
سومی آمد و او شد خواهرم
دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و اه
جای سبزی و گل در زندگی
سر رسید از گرد راه چهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی گل در نگاهم سنگ شد
داشتم میکردم عادت ناگهان
پنجمی هم پا گشود بر این جهان
گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود
ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...
هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی
سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان
مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله
ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و مهناز و مهین
علیمردان خان گل و معصومه جان
آخری هم میشود دروازه بان !!!!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 24568
#610
Posted: 17 May 2014 21:27
عاشق پيشگان (روايت مشاغل از عشق)
راننده عاشق پیشه
پشت چراغِ قرمزي چشم سياهش
رنگ از رُخم برد و شدم محو نگاهش
در كمتر از يك ثانيه، از صفر تاصد
پُر كرد عشق و قلب من شد وصل خواهَش
او با چراغ سبز رفت و من نرفتم
من ماندم و قلب خراب و گردِ راهش!
قصاب عاشق پیشه
دیگر توان سر بریدن را ندارم
زین رو دگر رونق ندارد کسب و کارم
دلبر جگر سوزاند و دل در آتش انداخت
چون برّه ی کشتارگاهی بی قرارم
سبزي فروش عاشق پیشه
مي گفت داداشش ز من سبزي خريده
اما در آن جز خاك و گِل چيزي نديده!
رويم نمي شد تا بگويم : "دند او نرم!!"
تا جاي "تو" سبزي نگيرد ورپريده
برقكار عاشق پيشه
سيم دل من اتصالي كرده شايد
بايد ز تنهايي و "تك فازي" درآيد
گفتم از اول سيم بايد "جفت" باشد
تا زير بار زندگي خود را نسايد
حسابدار عاشق پیشه:
چندیست بر هم ریخته گویی حسابم
اصلآ به موجودی نمی خواند جوابم
شاید حساب ذهن من را می زند دست
آن دخترک، هر شب که می آید به خوابم!!
پزشك عاشق پيشه:
تب دارم و بي اشتهايم چند روزي
گاهي كمي حس مي كنم در سينه سوزي
خواهي اگر درمان دردم را بداني
بايد برايم رخت دامادي بدوزي
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند