ارسالها: 10767
#621
Posted: 21 Sep 2014 23:08
هَـــپــــی!
ما هپی هستیم و خرسندیم از احوالمان
بس حسودی میکند هرکس کند انکارمان
پشت بام خانه میرقصیم و شادی میکنیم
هیچ کس کاری ندارد ذره ای بر کارمان
از درون راضی شدیم و بهر تقسیم خوشی
موج خوشحالی عیان گردیده در رفتارمان
کذب محض است آنکه می گوید رهایی کم شده
ما به سطح شهر راحت میرویم با یارمان
نگذریم از حق فقط یک چند گاهی گشت ها
واسه کشف بمب در صندوق بگردد بارمان
آنچنان با سرعتی که ما شناسایی شدیم
مجرمان را هم نمیگیرند سر دیوارمان
دستگیری نیست در کار ، ای امان از این دروغ
ما به جویاییه حال رفتیم از سردارمان
من در آخر نکته ای میگویم و می بندمَش
در اوین باشد قرار بعدیه دیدارمان
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#622
Posted: 21 Sep 2014 23:09
کلید!؟!
پسرم. لوس و بی ادب ایضا
دپرس و شاکی از نَنَم بعضا!
چند وقتی گذشته اما باز
خاطرم هست فنّ بارانداز :
"از سرِ کـار ، خسته برگشتم
توی کوچه ، نرفته برگشتم!
حس و حالم کمی قاراشمیش بود
روی هر بام 26 دیش بود!
هر دو جیبم پر از شپش بودند
موی همسایه هام، مش بودند!
میزدم پرسه با همین افکار
بس که علّـاف بودم و بی کار
ناگهان در مقابلم مردی
شد هویدا و کرد همدردی
از تمامِ نداشتن ها گفت!
اندکی از وفای زن ها گفت!
گــفت از چه ملول و بیزاری؟
به زمین و زمان بده کاری؟
نصف شب شد ولی تو بیرونی
این چنین دپرسی و محزونی
خانه ی تو شبیه زندان است؟
درِ آن را به حتم باید بست
توی جیبِ من است درمانت
میکند چون بهشت، زندانت
این کلید است،یک شگفتیساز
هر دری را که این نماید باز...
میشود باغ و بوستان و دَمَن
کفِ خانه به جای فرش ، چمن!
آن قَدَر گفت ، تا که نرم شدم
جو گرفت وُ دوباره گرم شدم
گفتم ای هموطن خداقوت
اخوی،عشق من،خدا قوت!
هرچه دارم بیا ببر ،جایش
بده دستم کلید و اجزایش!
گفت جانم کمی برو آن ور
قیمتش نیست سکه ، زر، زیور!
چند سالی برام خدمت کن
عزتت را قشــــــــــــنگ قسمت کن
هرچه او گفت بنده گفتم چشم
لاجرم بی اراده گفتم چشم
دادم امضا که نوکرش باشم
مخلص و عبد و چاکرش باشم
در عوض او به من عنایت کرد
ادعای بسی "درایت" کرد
آن "کلیدِ امیدِ" خود را داد
به گمانم که تیر،یا مرداد ... !
سمت خانه به راه افتادم
از خوشالی بلند فریادم
دمِ در هر دو چشم خود بستم
با کلیدی که بود در دستم
توی یک لحظه در،، وا کردم
نیم نگاهی به محتوا کردم!
هیچ فرقی نکرده بود اصلا
مثل زندان ، عینهو قبلا"
این من و این همان پریشانی
مُهرِ "در بند" ، خورده پیشانی!
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#623
Posted: 21 Sep 2014 23:10
مد ، تیپ ، کلاس ((۲))
دختره با پاشنه کفش ۱۰ سانت
میاد تو دربند و هوای تازه
میرن با دوستاش توی سفره خونه
با دود قلیون دایره میسازه
سلفی میگره شب تا صبح با دوستاش
با لب غنچه و علامت وی (v )
همه میان لایک میکنن عکسشو
زیرش یه پُست با قلب و دو نقطه دی
یه دختر جوون پای موبایلش
یه جوری حرف میزد که لاته انگار
حسابی فحش دادش و آخرم گفت:
گمشو برو ، جای خدا نگهدار
***
امان از این سالن بادی بیلدینگ
واسه پسرها خونه ی دومه
بیخودی جون نمیکنن که آخه
واسه جلب توجه مردمه
وقتی میاد جوری کتاش وا شده
انگاری که استخوناش شکسته
یقه اش رو وا میذاره تا ببینن
مصرف پودر و قرص به بار نشسته
شلوار پای بعضی از پسر ها
تا لب زانوشون رسیده پایین
ادای رپ خونا رو در میارن
میگن شما چقد شبیه مایین
پسر ها این روزا یه جورایین
همش میخوان که جنگ و دعوا بشه
اونقده دعوا میکنن که آخر
نیروی انتظامی پیدا بشه
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#624
Posted: 21 Sep 2014 23:12
عمل صورت
آینه چون عیب تو بنمود راست
بشکنش این آینه از پی خطاست
گر نشکانی زر و سیمت دهند
پس بشکن آینه اموال ماست
چون بشکستی زر و سیمت دهم
ورنه سزای عملت باخداست
تو ز سرت دور کن این فکر شوم
صاحب این صورت و سیرت خداست
پس ننما تو عملی بهر خویش
خود نشکن خودشکنی نارواست
گر ندهم خرج عمل را به تو
پس تو نگو شوهر من هم گداست
شوهر تو عالم این قصه است
شوهر تو عاقل این ماجراست
@@@
شریک دزد و رفیق قافله
با دزد ها شریک و با قافله تو یاری
هم اختلاس کردی هم که خزانه داری
با گرگ دنبه خوردی با گله گریه کردی
هم با پلیس جور و هم با خلاف کاری
از توبره میخوری و در عین حال از آخور
آخر کمی حیا و احساس شرمساری
صید و شکار را خود بگذاشتی جریمه
هر هفته با رفیقان عازم پی شکاری
خرما و خر نصیبت شد ای نماد نیرنگ
پس لااقل مکن ذکر نیرنگ را به خواری
دینی اگر نداری آزاده باش چون سرو
هر چند از تو کردم قطع امیدواری
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#625
Posted: 21 Sep 2014 23:13
گاف
بسیار من مراقب رفتار بوده ام
در کار خویشتن همه هشیار بوده ام
از لحظه ای که زاده شدم تا دو روز پیش
گافی نداده بودم و وارد به کار خویش
ماه گذشته وارد یک محفلی شدم
یک محفل صمیمی و اهل دلی شدم
لعنت کند کسی که به آن محفل طلا
من را نمود دعوت و شد باعث بلا
من غافل از صغیر و کبیر و کم و زیاد
مخلوط بود محفل و هم پر نشاط و شاد
با خانمی که بود چنان ماه آسمان
گردیدم آشنا و نشستیم آن میان
اول شما و خواهش و اکرام و احترام
بعدا عزیزم و نفس و لاو و ای بلام
دادم شماره, میس, پس از میس چند کیس
آن گونه کز تراوت لب گونه گشته خیس
یک عکس هم گرفت که بیند مرا مدام
دلتنگیش ز دیدن عکسم شود تمام
آقا دو روز پیش زنم گفت شادمان:
من میروم به خانه ی یک تن ز دوستان
من سالها ندیدمش و تنگ شد دلم
گفتم :برو که من به خوشی تو مایلم
رفت و شب آمد و ز غضب نعره ها کشید
باشد دو روز خواب ز چشمان من پرید
آری زنم رفیق همان ماه بود آه
من بو نکرده این کف دستم چه اشتباه
این گاف هست یا که بد اقبالی دلست
لعنت به دوستان زن و هر چه محفلست!!
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#626
Posted: 21 Sep 2014 23:13
آگهی های مدام!!!
غرق گشتم، سخت افتادم به دام
در میان آگهی های مدام
عمده آن سهم بانک و سود بود
وعده ی پول زیاد چون رود بود
روزگاری باب شد اقا حمید
کز سر طنازی ما ورپرید
قبل از آن هم ضبدره یادت نره
روی شیر و دوغ و ماست حتی کره
رفته رفته گسترش آغاز کرد
توی پخش زنده هم جا باز کرد
چون عمو پورنگ پولش ته کشید
یک سبد اسپاتگی دستش رسید
وعده دادند گر فروش کردیم بیا
میدهیم افزون بر آن لازانیا
بورس وبسایت های آنلاینِ خرید
در به خانه بر میگردیم شد نوید
از کرم های شترمرغ و طلا
تا پد دفع پشه حتی بلا
توی فوتبال آگهی بیداد کرد
هر گذارشگر سرش هیهات کرد
ازدیادش موجب صرصام شد
چشم ما هم هیپنوتیزم و رام شد
جمعه شب ها هم که آنتن زنده بود
آن هم این قرعه کشی از ما ربود
قرعه چای برنج و رب و نان
با پیامک می کنندت قهرمان
قهرمان با وعده کشک و دروغ
جای ماشین جایزه میدن یه بوق
چون بیاندازی نگاهت را به جیب
جای پولت گشته سوراخی عجیب
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#627
Posted: 21 Sep 2014 23:14
شتر در خواب بیند پنبه دانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
چنین دیدم در خواب شبانه که دارم اشتری خوانم ترانه
به گمانم که سوارم اما اوسوارم شده بود ، رفت خانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
و ناگاه دیدم در خواب نازم که لپ لپ میخورم به آن بنازم
چنین آینده ی خود را بسازم بگیرم وامکی سازم خانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
و دیدم مردمانی سخت پرکار به جایی میروند با چند آچار
ولی دارند بعضی حالتی زار بدون کاری و هیچی خزانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
یکی دنبال وام کار میبود یکی هردم پی یک بار می بود
که هرچه دیدم اندر تار می بود چنین می گفت سلاخ زمانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
اگر باشی ز اسرارش تو خاموش کنی تیمار صدساله فراموش
که من باشم همیشه در پی موش وگر باورنداری موش خانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
ز اسرارش همی فریاد می کرد ز بیداریش همی بیداد میکرد
ز بیکاریش مراهم یاد میکرد رود مردک شتابان در شبانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
همی تیمار و هم تیمار بیند همی درد ومرض بیمار بیند
واو آستین خود بی مار بیند اگر فهمیده باشد این کنایه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
در افکارم همی پیکار می رفت ز خوابم دم به دم نیزار میرفت
زبیداریش کمی با زار می رفت زند بازور وزر بر ریش شانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
ودیدم مولوی جان را شبانه زخود بی خود شده گفته ترانه
من مست تودیوانه ماراکه برد خانه؟
شتر در خواب بیند پنبه دانه
ومن هستم همیشه در تب و تاب ز عکسش دارم من یک دو سه قاب
نوشتم عشق را در یازده باب که باشد عشق رسوم این زمانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
همی در گردنش یک شال می بود به لپش چندتایی خال میبود
وشام هر شبانش بال میبود چنین گفتم شعرعارفانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
بدیدم اشتری آمد به خانه که گفتا خواب بینم پنبه دانه
در این آشفه بازار زمانه گهی لپ لپ خورم گه دانه دانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
سرایید حاجی شعر و ترانه اگرباشد آن شعر روانه
اگرباشد شعری عاشقانه بکن نفرین، دعای دوستانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#628
Posted: 21 Sep 2014 23:15
یارانه
این شعر از زبان یک مرد گفته شده!!
از تمام مال دنیا ،عشقم این یارانه بود
شندره غازی به این مفتی مرا افسانه بود
زود من اقدام کردم بهر پولش ثبت نام
بر خیالم کار من هم حرکتی رندانه بود
مستمندی را بدیدم منصرف از این کمک!
یا که من خیلی خسیسم ، یا که او دیوانه بود!
خواندم آن فرم کذایی را که بنْویسم جواب
فرم آن برگه که نه ، یک صفحه در رایانه بود
از تمام این سوالات چپ اندر قیچی اش
من نوشتم نام همسر نام او ریحانه بود
تا یهو پرسیده شد از حال و روز مسکنم
درد من داند کسی کو دامادِ سرخانه بود
بر سوالی چون رسیدم از حقوقم گفته شد
اشک در چشمم نشست و بغض من مردانه بود
یک گزینه بود آنجا بین ۶۰۰ تا به یک
واسه من اما همان ۵۰۰ چه خوش بینانه بود
من تعهد دادم آن آخر که صادق بوده ام
ورنه مجرم میشدم ، توبیخ آن جانانه بود
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#629
Posted: 21 Sep 2014 23:17
اینترنت ایران!!!
خواهم از اینترنت ایران بگم ای دوستان
از همون دُرّی که نایابه یِکَم ای دوستان
میکنه پیر آدما رو این نت داغون ما
پای سِرچِش هم کمرها میشه خَم ای دوستان
من میخام یک بار،یک ساعت بیام تو انجمن
تا بیام داخل،کشیده چایْ دم ای دوستان
سو نداره چشم من از بس نشستم پای نت
واسه اِسْپیدِ کمش خوردم چه غم ای دوستان
چون نمیخوام باز با غصه شب و روزم بره
دیگه تمدیدش نکردم لاجَرم ای دوستان
این دل من غصه خورد از این نت و دلگیر شد
قلب کوچیکم شده قَدِّ کَلَم ای دوستان
آدمِ تیکی اگه دیدین که هِی نت نت میگه
یا که موهاش سیخ شد،هه!،اون منم ای دوستان
@@@
یارانه ۲
شده موضوع یارانه کماکان نقل هر محفل
همه از آن فقط گویند چه در کوچه چه در منزل
یکی میگوید از این ماه گران می گردد آب و نان
و سودش میرود یکجا به سمت بیمه و درمان
یکی دیگر که بی پول است به فقرش ساده میبالد
شکم را هم زده صابون از این تاخیر می نالد
به همسانان خود گوید همه یارانه می گیریم
اگر آنهم قطع گردد همه از فقر می میریم
همین چند بیت کوتاهم به پایان می رسد اینجا
نمی دانم که وضعیت چگونه میشود فردا
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#630
Posted: 21 Sep 2014 23:18
جنگ داخلی
یار ما با ما ســــر جــنگ آمـــده
با کــتاب و دفتــــر و رنگ آمــده
بس که با ما مــی زنـد حــرف دلار
شیشه دل زیــر صــــد سنگ آمـده
پیش مــن با اکبـــر و ممـــد قلـــی
مـرتضــی هـم با شباهنــگ آمـــده
فاطمـــه با مریــم و لیــــلای مــن
پیش رویم بس بــد آهنـگ آمــــده
ته تغاری هم دگر با مهـد خـویش
با دو صــد فـریاد و با ونگ آمـده
آن که هم فرمانده این لشگر است
هـم عـــزیزم ! با چـه نیـرنگ آمـده
دم به دم امــــری و فــرمانـی دهـد
همچـو شاهــی روی اورنگ آمـــده
وه که از بخــــــت بـدم پیــل دمان
با صــدای ناخــوش زنگ آمــــــده
کس نمـی پرسد از این مادر زنـــم
او برای چــــی به این جنگ آمـــده
کیف و کفش و دامــن و شلوار نو
همچـــو پتکـی بر دل تنگ آمـــده
زیر این بار گـــــران زندگــــی
پای عمـر بنـده هــم لنگ آمـده
تازگیــــــها بس بلاهــای عجیب
بر سر آیین و فــــرهنگ آمـــــده
سام خان گـر زنده ای آهـی بکش
چــونکه عـــزراییل پافنگ آمـــده
*
ای خــــدایا خـود به فریادم برس
تا نگشتم زیر این خرجــــم پرس
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...