انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 66 از 76:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  75  76  پسین »

طنز ادبی



 
گوش میدادی به جای داریوش اَندی
با کسب اجازه از محضر حضرت حافظ
فی البداهه ای تحت تاثیر شعر"حدیث هدفمندی"شیخ گریم الدین,صاحب وبلاگ "گربه عابد"







سحـــــر بــا بــاد میگفتـــــــم حدیــث آرزومنـــدی

بگفتـا دوره ی محـمــود بهتـــر بــود از ایــن چنـدی

از آن مغـزش چنـان طـرح مدیـریـت به بیرون ریخت

که هم داخل به سامان بود و هم دنیای بی بندی!

همـان دنیـا که مرحومـی چو چـاوز بـود و پهنـــاور

در آمـازون سمنـدم ارزن و مفت است و یک قنـدی

ببیــن حــالا پوتینش بـــا خَلالـــی بیــخ ِ دنـدانش

چنــان خورده از آن سفـره هنوزم مانده یک گَندی

و بُنجُـل هــای چینـــی کـه قُــرُق کــردند بــازارم

و مـرغوبش که میرفتـی به سوی یانگی و لَندی

غمـی انـــدر دل مـــردم نبــود ار دولــت مهــرش

همیشه گوش میـدادی بـه جــای داریــوش اَندی

در این ساعات روحانـی که مست و ماتِ تبلیغیم

فضـا بـاز و جهــان نـاز و ظریفی داره ترفنـــدی

و ارزانـــی کـه ول میگــردد انــدر کوچــه و بــازار

گرانی را اَدب کـــــردی و بـه زنـــدان بیفکـنــدی

در ایـن جــام جمـم ای شیــخ فـــردا را ببیـنندم

تو هم بعـد از غـروب خـود بـه ریش ما بخندندی
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
انتظار از حسن آقا




حسن روحاني تا اومد تو ميدون

همه شدن خوشحال و شاد و خندون

تا فهميدن ميخواد بياد سر کار

کشيد پايين يکدفعه نرخ دلار

هر گرم طلاي هجده عيار

شدش به يک سير نزولي دچار

حسن آقا کليدشو نشون داد

انداخت تو قفل يه چند باري تکون داد

حسن آقا به مولا سخته کارت

پايين نياد بالا نره فشارت

بزار زمين کليدو گرزو بردار

با کليد که به جنگ نميرن سردار

برو به جنگ اختلاس و رشوه

تحويل نگير هر کي اومد تا عشوه

مسئول دلسوزو بزار سرکار

هر کي سوء استفاده کرده بردار

گفتي عدالت و اميد ميارم

هم از افراط هم از تفريط بيزارم

ما که همينجا منتظر مي مونيم

فرق شعارو با عمل مي دونيم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
کیف می کنیم




داریم در جهان شما کیف می کنیم
در آخرین زمان شما کیف می کنیم

مانند بردگان اسیر رنج می بریم
ما بین مردمان شما کیف می کنیم

ای صاحب قلم که ما را نوشته اید
در قعر داستان شما کیف می کنیم

ما پابرهنه ایم و با پای لنگ خویش
بر سنگ آستان شما کیف می کنیم

گر بام خانه ریخت فدای مرامتان
با رنگ آسمان شما کیف می کنیم

هم زخم خورده و هم لطمه می خوریم
عمریست گرد خان شما کیف می کنیم

مجذوب تازیانه ی تادیبتان شدیم
با زور پاسبان شما کیف می کنیم

از ظلم بی امان این خلق بی حیا
در پیش دیدگان شما کیف می کنیم

بخشنده ی مداوم ارواح ظالمان
با خُلق مهربان شما کیف می کنیم

با اینهمه جفا و ستمها که ساکتید
از صبر بی کران شما کیف می کنیم

آنقدر راحتیم که از زور راحتی
با مرگ این جوان شما کیف می کنیم

یا بوالعجب به مرگ اگر سرعتی دهید
به جان جاودان شما کیف می کنیم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
حکایت خواستگاری یک شاعر



با جمع مو سپیدان ،رفتیم خواستگاری
آنها سوار پیکان ،من هم سوار گاری

در راه شاد و خندان ،دسته گلی خریدم
از اشتیاق بی حد، افسار می بریدم

آن شب دوچرخه ی من، دیوانه وار میرفت
تا من رسم به معشوق، او بیقرار میرفت

در کوچه تا رسیدیم ؛مرغی فرار میکرد
مردی نحیف و بیمار، اورا شکار میکرد

دنبال او زنی هم ، داد وهوار میکرد
بیچاره مرغ تنها، آنجا چکار میکرد

در کوچه اول کار ،مرغی شهید میشد
این خواستگاری ما، خیلی بعید میشد

رفتیم و اهل خانه، حال مرا گرفتند
صدها سوال کردند، پاسخ زما گرفتند

کار مرا که پرسید مادر زن عزیزم
گفتم که من چو مرغی همواره در گریزم

کاری نبوده فعلا در حد شخص بنده
من شعر مینویسم سرشار طنزو خنده

بابای من سریعا، نطق مرا بهم زد
از مدرک لیسانسم، افسانه ای رقم زد

پنداشتم که عمری، استاد دهر بودم
یک شاعر لیسانسه، در کل شهر بودم

نا گه در این برآورد، دوشیزه چائی آورد
من را درآن هیاهو تا اوج قصه ها برد

تا استکان چائی، از دست او ربودم
لب را به چاپلوسی ،در پیش او گشودم

لبخند کوچکی زد ، بندی به آب دادم
بر شانه ها همانجا هی پیچ و تاب دادم

بابای دختر از قصد،فریاد زد که ای مست
اینجا مگر طویله است، جنبانده ای سر و دست

با من بگو ببینم، فرزند ته تغاری
در سن ازدواجی! ،آیا تو خانه داری؟

چائی که خورده بودم، از یاد برده بودم
نا گه پرید بیرون، چائی که خورده بودم

دستم به لرزه افتاد ،پاها به بیقراری
جستم نبود آنجا، یک راه اضطراری

تا اینکه چاره کردم، فکری دوباره کردم
گفتم که خانه ای را، جائی اجاره کردم

بابای دختراینبار، با لحن تند تب دار
گفتا برون پسر جان ،دست از نگار بردار

تا این سخن شنیدم ،ازجای خود پریدم
سررا زدم به دیوار، دیوانگی گزیدم

این کار من اثر کرد ،بااینکه مختصر کرد
وجدان حاضران را،ازخواب خوش بدر کرد

من با نگار رفتم در گوشه ای نشستم
گفتم به جز تو جانا دل بر کسی نبستم

من با دوچرخه هربار در راه مکتب و کار
دنبال تو می افتم ای شاه بیت اشعار

ما را مران از این در،آری بگو و بنگر
چون میکند دراین شهر این شاعر فسونگر

اورا نگاه کردم ، تشبیه ماه کردم
بعد از کمی لجاجت ،آخر براه کردم

گفتم به صد اشاره، زودی بده شماره
شاید که بعد امروز، این بود راه چاره

مادر مرا صدا کرد شوخی نثار ما کرد
دستی به میوه ها برد،تصدیق کار ما کرد

تا والدین دختر، برنامه را شنیدند
سنگی براه وصل من با نگار چیدند

بعد از بسی مکافات، کردند دادو بیداد
گفتند مهر دختر،قران و برج میلاد

هم وزن دختر ما الماس و سنگ یاقوت
باید پسر بگیرد پالتو زپوست ماموت

با خود خیال کردم فکری محال کردم
با یک پیام کوتاه حالی به حال کردم

گفتم نگار زیبا فردا بیا فلان جا
شاید فرار کردیم بی منت و تمنا

((با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی))*

((دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید))*
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
می خندم




دوش وقتی که ملائک در میخانه زدند
به ملکهایی به آن مارمولکی می خندم

چونکه در واقعیت «نیست کسی یار کسی»
وقتی در خواب ببینم ملکی می خندم

هی ترک می خورد این خانه ویرانه من
هی به ویرانی چرخ و فلکی می خندم

از همان صبح که صبحانه مهیا نشود
من به خشکیدن نان کپکی می خندم

از در خانه برون آمده و توی گذر
با خودم گپ می زنم بی خودکی می خندم

طفلی پرسید اگر«خانه ی دوست کجاست؟»
با نگاه کردن هر آلونکی می خندم

می دوم تا دم ایستگاه و اگر براتوبوس
برسم یا نرسم هول هولکی می خندم

چونکه مردانه مرا مردم فرهنگی ما
هول دهند لای در قارقارکی می خندم

جا شدن در خدمات همگانی زیباست
من اگر جا بشوم زور زورکی می خندم

این میان سیلی اگر خوردم اگر تودهنی
یا به هر شکل دگر هر کتکی می خندم

وسط جمعیت و له شده در زیر پرس
از همان زیر به هر گنده بکی می خندم

کسی آواز بخواند یا که آروغ بزند
یا که در بینی کند انگولکی می خندم

دستی آهسته اگر داخل جیبم برود
تا زند کیف، من غلغلکی می خندم

به اداره می رسم گرچه به تاخیر زیاد
درعوض دو ساعت و نیم الکی می خندم

***

در میان شاعران وقتیکه من شعر بگم
یعنی هم به سعدی هم به رودکی می خندم

هم به اشعار ظریف مولوی و حافظ
با همین شعر ضعیف آبکی می خندم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
کنکوری...




خدایا،دگرم نیست بجز مهرتویاری
بنمالطف و کرم کن بشوم آنچه که باید
بروم در پی آدم شدن و درس بخوانم
بتوانم بشوم نخبه ی کنکور وشریف و شرف و علم
خدایا تو به من همت ودانایی وفضل وکرم خویش عطاکن
ومن هم در ره تو اوج بگیرم به بلندای عبادت
چه مقامی به از این عبد
که به کوی کرم تو بشودعالم دهر وبکند معجزه در علم جهان
وببنددهمه دست سقراط و ارسطو و انشتین وادیسون ودگرپرفسوران!!!
ومن از عمق دل کوچک عاشق صفت علم تواکنون بخواهم
که نگه کن به دوسلول خاکستری مغز فقیرم
و انرژی پتانسیل هوشم که عطایم بنمودی
با شور وشعف وشوق رسیدن به جنبش برسان
و خلاصه بده جنبش به تمامی پتانسیل جانم
ومغزم وروانم و تمامی وجودم
و مدارذهن بی بار مرا چند کولن بارعطا کن
وظرفیت این خازن خالی دل مغزمرا نیز
بسان پرش تابع خوش فرم اکیدا صعودی
تو به عرش ملکوتی بهشتی بلند بی نهایت برسان
و مدد کن که فرونشکند این خازن ذهنم
نشود يكدفعه تخليه خدا اين دوسه بارم
وحذر دار ومدد کن که در سختی راه طلب علم
همان خازن قلبم
که گفتم كه پرش کن به یکدفعه ویکباره
زبان لغتم لال،زبان لغتم لال !
کوته اتصالی نکند لحظه ای ، خارج بشوم کامل ازین دور ومدار!
وهمین مانده بمانم به پشت در کنکور !
خدایا ، تو خودت نیک بدانی
که چه خواهد گذرد بر همه این جمع به کنکور !
و منم بخل نورزم ،
که در پیشه ما بخل روا نیست
همه را از همه آ نچه ، ز تو خواهم عطا کن ،
وکمک کن که همه اوج بگیرند به سوی شرف و علم ...
« امین »
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
"دنیا ی دَر هم"





توی این دنیای درهم، نخل آلو می دهد
رفته ام دکتر، هلاهل جای دارو می دهد

قبل ها می شد به سنگی شیشه ها را خُورد کرد
حال اما سنگ بر این شیشه ها رو می دهد

تا به الآن نوکران دستی به جاره می زدند
حال دنیا دست صاحب خانه جارو می دهد

از دعاها خسته اند این مردم دنیا پسند
با بلیتی، در مطب، رمال جادو می دهد

یا که با طیّاره ای تا هند آن ها می روند
پس به خواهش دست آن ها ورد هندو می دهد

من فقط یک بیل خواهش کردم از یک مرد وای
در عزا هستم که آخر بیل، یارو، می دهد؟

گر که این زنبور ها کوشش ز خود افزون کنند
دست ما ها جز عسل، صد چیز کندو می دهد

"دَرهمی" در این جهان از اوّلش معلوم بود
این نظر را هر کسی چون می هالو (؟!) می دهد

شکر ایزد می کنم من را در این جا خلق کرد
پس هر آن چیزی که خواهد، این چنین، او می کند


لبانتان همیشه خندان
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
بار دگر مرغ




پر مکش از سر سفره مرغ ای نا مهربان
تو دگر ناز مکن در بد اوضاع جهان
حسرت سینه به دل مانده درون سینه ام
ران و بالت را نبینم چون ندارم پول آن
منتظر تا کی بماند در فراغت معده ها
قر نده هی پشت ویترین آب می افتد دهان
می دهی پز به همه تحویل نمیگیری مرا
چون کلاست رفته بالا آنقدر هستی گران
یک شبم حتی شده چند ثانیه خوابم بیا
در فراقت اشک میریزد برایت دیده گان
قدر تو دیگر بدانم گر ببینم روی تو
پای مرغت را گذارم روی چشمم بی گمان
تا به کی داغت بماند روی قلب قابلمه
در نبودت پیر گشتم قامتم گشته کمان
گردنت را هم ببینم یاد رانت میکنم
سنگدان در تابه ریزم جای سینه در نهان
ای فدای کتف و سنگدان و دل و حتی تهت
وصف اندامت نمی گویم نیاید بر بر زبان
رخصتی ده یکسری با هم بریم دریاکنار
عینک دودی بزن منهم بگیرم سایبان
چونکه آید شب برای شام میهمانی ز در
من نمی گویم عزیزم شام را اینجا بمان
راستی همسایه میگفت زود ارزان میشوی
انتظارت میکشم دیدار ما پس آن زمان
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
تلنگر




یه لحظه پای حرف من بشینید ... دنیا رو با عینک من ببینید
این حرفایی که میزنم براتون ... یا دوست دارین یا در میاد صداتون
حتی شاید از ته دل بخندین ... غش بکنین چشماتونو ببندین
فقط زیاد نباشه میشه اصراف ... در حق هیچ کسی نکردم اجحاف
ادم باید قبول کنه حرفایی ... که میبینه نمیشنوه هر جایی
بالاخره ایراد کار زیاده ... یه عده ای سوار باقی پیاده
از چی بگم برنخوره به هیچ کس ... حرف نگفته تو دلم زیاد هس
حرف تو دلم زیاده جا نمیشه ... اینقد که حلقم دیگه وا نمیشه
بابا یه لحظه ای تامل کنید ... خیلی فشار اومد تحمل کنید
حرف دل شما شاید همینه ... هر چی داریم پس چرا ساخت چینه
انگار دیگه هیچ کشوری نداریم ... تا که ازش جنسای خوب بیاریم
حتی اگه بری دهات میبینی ... پشگل خر هم شده جنس چینی
یادت باشه دارو چینی نگیری ... پنیسیلینشو نزن میمیری
از چی بگم حرف که یکی دو تا نیست ... نمیدونم تکلیف ادما چیست
یکی داره میترکه از خوردن ... یکی گشنه در انتظار مردن
یکی میره جزایر هاوایی ... یکی نداره پول بره مامایی
یکی سوار انواع سواری ... یکی نداره والا حتی گاری
زیاده فاصله بین هر ادم ... گشنه ها بیشمارو پولدارا کم
پولدارشم حق خودش قانع نیست ... میخوره هر چی هست کسی مانع نیست
هر چی میگم بدون خودش یه درده ... یه دردی که منو دیوونه کرده
وقتی که پا میزاری تو اداره ... صف ارباب رجوع مثل قطاره
طرف نشسته پشت میز با خودکار ... میگی سلام میگه خدا نگهدار
بهت میگه برو مدارک بیار ... صد بار بیاری هم ناقصه هر بار
اونجا که فکر میکنی کار تمومه ... بهت میگه نمازه کار حرومه
فردا بیا تا ببینم چی میشه ... فردا بیای شاید قانون عوض شه
خلاصه واسه یه کار اداری ... کل مرخصیتو کم میاری
زمونه شیر تو شیر شده برادر ... قوری رو میفروشن جای سماور
صب که بلند میشی بری سر کار ... شاید بالا رفته بهای دلار
از بقال سر کوچه مش عباس ... سوال کنی قیمت رب و کالباس
با قیمت دلار اونو میسنجه ... بهش بگی چرا ازت میرنجه
قیمت ما یحتاج روز مردم ... با قیمت دلار خورده تورم
اما حقوقت تا یه سال ثابته ... ارز با حقوقت نداره رابطه
رخصت بدین شعرو تمومش کنم ... چون نمیخوام وقتو حرومش کنم
اما قبلش یه حرف دارم باهاتون ... قسم میدم میفتم من به پاتون
رفتی اگه از اینجا شاد باخنده ... یادت بیار باز این حرفای بنده
به هر چی گفتم دوباره فک بکن ... بشین یه جا اعمالتو چک بکن
ببین شاید جزو اون ادمایی ... شاید نیستی شاید مرد خدایی
منم خودم هزار تا ایراد دارم ... خیلی جاها هم اشتباهه کارم
یه بار که زنگ زدم خلیل جوادی ... گفت که زیاد نزن به جاده خاکی
شعر بنویس زیر نظر استاد ... سعی کن بگیری از اونا فقط یاد
منم دلم میخواد که یاد بگیرم ... گرد و خاک ذهنمو باد بگیرم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
يك دايره با نقاط مبهم




یک دایره با نقاط مبهم
يعني كه دوباره شعر گفتم

مانده شعرا ز نقدش عاجز
استاد سخن گرفته ماتم

برداشته سقف انجمن جِر
از شدت گفته هاي درهم

مي گفت كسي ز شاعران كه
در دايره گم شديم كم كم

ناگاه يكي از آن ميان گفت
احسنت. به ياوهاي سرهم

شعرت عجب انعكاس دارد
مانند صداي از ادب كم

مولاي ادب شهيد كردي
اي كِشته ي تخم ابن ملجم

انديشه پله ترقي
خوبست ولي براي ادم

صد قافيه داشتم به نقدش
صد حيف كه مي رسد محرم ( 3 روز مانده بود به محرم)

اما به خدا كه ژستت عاليست
اينرا همه گفته اند و منهم

اوردا كي يومورتالار دوشوحدور ( جايي كه تخم ها لق هستند)
واجيب ييه سن دويونجا شلغم ( واجب است كه تا مي توني شلغم بخوري)

بير فيكري كي پيشمز اولسا انجاق ( فكري كه نپخته باشدسرانجام)
ممكن كي دوتا قاريندا بلغم ( ممكن هست كه شكم نيز دچار درد شكم بشود)

اما گوزه ليم داريخما تزدَن ( اما عزيزم ناراحت مباش و دوباره)
بير دايره چه ك نقاطي مبهم ( يك دايره بكش با نقاطي مبهم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
صفحه  صفحه 66 از 76:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  75  76  پسین » 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA