ارسالها: 10767
#691
Posted: 24 Sep 2014 21:26
رنگ لیلی چینی عشق مجنون چینی!
کارها خوابیده
می فروشد چینی
جای ما در بازار
خرت و پرت چینی!
هم اتو شد چینی
هم لبو شد چینی
فرش کاشان چینی
راه گیلان چینی!
جای نفت بد بو
می دهد آن چینی
هم گلاب چینی
هم کباب چینی
لیلی و ابرویش
سرمه های چینی
رفته مجنون از شهر
عشق او هم چینی!
می فروشد گاری
جای ماشین چینی
جای دارو در شهر
زهر مار چینی
کل شعرم شد چین
چون که مغزم چینی
چینی چینی چینی
چینی چینی چینی
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#692
Posted: 24 Sep 2014 21:26
بی پول
خسته شدم از حرفاي
صد تا يه قاز اين و اون
آمده ام پيش شما
تا كه قضاوت بكنين
بهم بگيد به هر زبون
حق با منه يا ديگرون؟
به هر كجايي كه ميرم
يا هرخونه پا ميزام
با دستشون نشون ميدن
منو تو "سر تيتر" ميزارن
ميگن كه اين يه پولداره
از سر و روش پول ميباره
مگه چقدر حقوق دارم؟
همش سه ميليون توي ماه!
البته اين بغير اون
چارتا مغازه است سر راه
يه دو تا هم ماشين دارم
بار ميبره تو جاده ها
شما به اين ميگيد حقوق؟
غذا مگه چي ميخورم؟
فقط ! سه روز بوقلمون!
بيچاره اين دل.. بي زبون
چار روز ديگرش فقط!
ميخوره مرغ بريون!
شما به اين ميگيد غذا؟
سفر مگه كجا ميرم؟
يكي دو بار به تركيه
يه چند باري هم به دبي
شما به اين ميگيد سفر؟
ويلا و خونه هام كه خوب
يكي شمال دو تا جنوب
شما به اين ميگيد خونه؟
تمام اين دردسرا
زير سر عيالمه
هر چي ميگم عزيز من
نپوش طلا يه عالمه
نكن لباس ِ نو تَنت
يا وقتي كه داري ميري
چادري كهنه كن سرت
به حرف من گوش نميده
فيس و افاده ها داره
ميخواد بره هي پز بده
همش به اين و اون بگه
ما چي داريم چي نداريم
حالا شما به من بگيد
اين زندگيه من دارم؟
آهان...كي بود اون وسطا
داد ميزنه حق با منه ؟
تو بودي گفتي نازنين؟
اينو خودم هم ميدونم
حق با منه،از تو نگاه همتون
اينو خودم خوب ميخونم
شما بگيد چاره چيه؟
فكر ميكنم بايد برم
از فردا من هم گدايي
ميگن پول خوبي داره
هر كي گدايي بكنه
پولش از پارو بالا ميره
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#693
Posted: 24 Sep 2014 21:28
ایمان ژنده پوش
شهری نهفته در خاکستران شوش
در حال ریزش باقیِ آبروش
جایی که شرمشان مالیده بر الک
بالانشینشان مردان زن فروش
راهی کپک زده اقوامی لک زده
جمعی فلک زده مشتی دراز گوش
همزیستی کنان با دیو شاخدار
علم بیولوژیک در کسوت وحوش
آنجا که در هوا پوشیده بوی گند
آنجا که بر زمین پوسیده لاش و لوش
هر گوش کر شده از وز وز مگس
هر جوی پر شده از فضله های موش
آنجا که زد برون ریق کریه سوسک
با ضربه های کفش بر سنگ روبروش
آن ریق سبز که چسبیده شد به فرش
و لیس می خورد از گربه ی چموش
در آن مکان زشت در آن هوای زبر
بر گوش من شبی هاتف زد این سروش:
«هی هی دیگه بسه، اوه، اوه، هوا پسه
در خانه گر کسه کافیه آن خروش
گفتی که این نشانیهِ فخار عالمه!
پس خاک بر سرِ ایمان ژنده پوش!»
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#694
Posted: 24 Sep 2014 21:29
حق وتو
روزی رسید مردی و جوشی نمود
بر سر همسرش خروشی نمود
همسر بیچاره کمی گوش کرد
گریه ی آهسته و خاموش کرد
باز ولی دید که هی مرد گفت
پس زن خانه رو به او کرد گفت
یادت می آد روزای مظلومیت؟
دوره ی بی پولی و محرومیت؟
تا وقتیکه کشتی و بار نداشتی
بجز خودم ایل و تبار نداشتی
دور خونه پر از طلبکار بود
همیشه داد و فش و لیچار بود
یادته که خالی شدش مشت تو
خدا و من مونده بودیم پشت تو
حالا که جیبات پره از هزاری
بمب اتم رو سر من می ذاری
جواب دلگرمی من سردیه ؟
یعنی می گی دوره ی نامردیه؟
خیالته کاری با تو ندارم
فک می کنی حق وتو ندارم
کافیه که زنگ بزنم داداشم
بهش بگم می خوام ازت جداشم
اگه بیاد دنبال من خان داداش
تو مردشی نگا کنی تو چشاش
وقتی برم می فهمی تنها کیه
حمالی کردن واسه آقا چیه
وقتی دیدی اتو سیمش خرابه
شلوار بیرونت تو تنگ آبه
وقتی دیدی سماورت خاموشه
چایی پارساله هنوزم توشه
وقتی دیدی خونه بو گند گرفته
بچه رو همسایه رو بند گرفته
شازدتونُ کتک زدن تو میدون
دخترتُ مدرسه کرده بیرون
این یکی شون هنوز ناهار نخورده
اون یکی رو سفره بالا آورده
کوچیکه هم نق می زنه که خیسه
تازه می خواد عشوه برات بریزه
لباس مهمونیت بشه پیژانه
زشت و کثیف بشی مث اسامه
همون که مال اونیکی داهات بود
می گن باباش لادن گنده لات بود
وقتی تو هم شدی همون قیافه
زشت و کثیف و چروک و کلافه
تازه می فهمی حق من یعنی چی
تساوی بین مرد و زن یعنی چی
تازه حالیت می شه توی زندگی
کی بود برات سردار سازندگی
زنی که با عمر خودش بازی کرد
با ذره ذره هاش غنی سازی کرد
کسی که یک عمره وفادارته
زنی که مرد و مردونه یارته
مردی تو اما توی مردونگی
مرد تر از توئه زن زندگی
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#695
Posted: 24 Sep 2014 21:30
شبدر و لاله
رو به شبدر کرد و گفتش لاله ای
عاقبت نوشخوار هر گوساله ای
روزی اما می رسد که عطر من
شاه زادی را نماید واله ای
می کَنَد با احتیاط از شاخه ها
تا کُند اهدا مرا بر ژاله ای
می نهندم توی گلدانی طلا
تا تماشا کرده رقص باله ای
در همین مابین یک گاو درشت
پا شد از لم دادنِ در چاله ای
رد شد از بالای شبدر ها ولی
ریخت بر سر لاله را تاپاله ای
له شدش در زیر آن افکار گند
ریشه پوسانید و شد موچاله ای
دفن شد در زیر مدفوعی کثیف
از تعفن بست دورش هاله ای
گفت شبدر جای مردن در پهن
کاش نوشخوارم کند بزغاله ای
عاقبت بر خیر چیز دیگریست
خواه شبدر باش یا آلاله ای
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#696
Posted: 25 Sep 2014 16:31
باز هم پسته
امسال در این خرید اسفند
پسته نکند دوباره لبخند
پسته نَبود میان آجیل
آورده به جای او چس فیل
پسته شده موضوع پیامک
آواز خوشش ز بعد تمبک
آری شده موضوع خبرها
سر فصل خبر ، دغدغه ما!
هم ریش سفید و هم کر و لال
گفتند نگیر پسته امسال
دولت بِکشد میانِ بازار
هر کس بکند چو پسته انبار!
گه پسته، گهی اتول، گهی ماست
گه نرخ پیاز، مبحث ماست
یارانه شود گهی کمی دیر!
عیدانه کند به عید تدبیر
چند است دلار و ارز و سکه
ای وای از این زین و درشگه
آری دل ما خوش است آری
پسته به زبان به پشت گاری!
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#697
Posted: 25 Sep 2014 16:32
نوروزنامه92
به گلبانگ نوروز و باد بهار
به شهر آمدش رستم نامدار
به تبریک گویی عید سعید
به درگاه اسفندیاری رسید
چو رستم رسیدش به اسفندیار
نمودش دو سه بوسه ی آبدار
به چشمی زدن تا که گوید سلام
دوساعت گذشت از شروع کلام
چو ساعت بیامد کنار چهار
به رستم چنین گفت اسفندیار
نداری پسر خاله جان کار و بار
گذشت از سر ظهر و وقت نهار
تو در فکر آنی که عید دیدنی
و یا اینکه بر سفره پاتک زنی
چو صحبت چنین کرد آن نابکار
نمود حمله رستم به اسفندیار
گرفتش چو بزغاله بر روی دست
زدش بر زمین و به رویش نشست
به صورت زدش سیلی ای آبدار
و گفتش فلانِ سه نقطه بیار !
تو کوفتی به من دادی یا زهرمار
که منت سرم می نهی بر نهار
نه از مطبخت بوی ماهی رسد
نه نقل و نباتت به ما می رسد
نه باسلق نه شیرینی نه پشمکی
نه سوهانی نه گز و نه پولکی
نه پسته نه فندق نه تخم کدو
نه قیسی نه کشمش نه برگ هلو
نه نارنگی و کیوی ات آشکار
نه سیب و گلابی نه حتی خیار
سه ساعت سر گاز کوشیده است
هنوز آب کتری نجوشیده است!
شکارت اگر چون پلنگ آمدم
دگر از خساست به تنگ آمدم
به پاسخ رسیدش صدایی ز دور
که گردن کلفتی نکن لندهور
ترا شیر جنگل شکارست چون
نبینی پس اخبار تلوزیون
نه دنبال یاهویی نه گوگلی
نه همراه اول نه ایرانسلی
نه در فیس بوک کسی اد شدی
نه از سایت بالاترین رد شدی
نه داری تو یک آنتن معتبر
که آرد ز ماهواره بر تو خبر
نه رادیویی تا که آقای بوق
بگوید برایت دروغ و دروغ
نه نفتی سر سفره ات ریختند
نه بر دار تحریمت آویختند
نمی فهمی تغییر نرخ دلار
گذارد اثر روی کود خیار
نمی دانی این را که اسفندیار
به عالم و آدم شده وامدار
بگو شکر یزدان اگر پشت کوه
تو هستی همان رستم با شکوه
اگر هم بیافتادی در چاله ای
به دنبال تو غول صد ساله ای
تنوره کشد مثل دیوانه ای
کنار تو یک دیو افسانه ای
و بر تو بتازد ز سویی دگر
همان لحظه یک اژدهای دو سر
که صدها اجنه به همراه اوست
نه هفت تا که هفتاد خان روبروست
به از آنکه خانه به دربند بود
و یارانه هایت هدفمند بود
اقیموا الصلاتی به شکرانه تا
بخوانم حدیثی ز یارانه ها
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#698
Posted: 25 Sep 2014 16:32
نقیضه (با اجازه فردوسی)
"به نام خداوند جان و خرد" *
که ما را به دانشکده می برد
"خداوند نام و خداوند جای"
تقلب رساننده ی رهنمای
"خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر"
"ز نام و نشان و گمان برترست"
نگارنده ی جزوه ی محشر است
خداوند اقساط شهریه ها
خداوند سرکیسه گردان ما
خداوند جبار نرخ جدید
که رو را کند زرد و مورا سپید
فزاینده قیمت سرپناه
نگارنده نوبت خوابگاه
خدایی که هر خوابگاه آفرید
به پارتی کلفتان فقط جا رسید
"خرد گر سخن برگزیند همی"
نخواند بجز پارتی یا درهمی
اگر سازمانی پی سنجش است
ز بی پارتی و پول در رنجش است
"بدین آلت رای و جان و زبان"
بخوانم ترا تا بدانی جوان
مگر ارث اجدادی جارو کنی
که بر کوی دانشکده رو کنی
"پرستنده باشی و جوینده راه"
به تو ترم آخر رسد خوابگاه
مگر گنجی از آسمان رو شود
که حالت از این رو به آن رو شود
توانا اگر باشی، دانا شوی
اگر پیری با پول برنا شوی
"از این پرده برتر سخنگاه نیست"
که دانش و دانشجو همراه نیست
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#699
Posted: 25 Sep 2014 16:44
* ندارم *
ندارم هیچ ، حتی یک قرونی
که مرهم شه، برین داغه گرونی
ندارم دوست ، بهر هم زبانی
که محتاجش شوم، روزی،زمانی
درین دنیا ندارم هیچ ، حتی
از اون تک یک تومن در جیب،صدتا
از این دنیا ندارم خانه ای نو
که شب یا روز مهمانم شوی تو
ندارم همسری، حتی یه دونه
کنارم بهر سختی ها بمونه
ندارم محترم کاری و باری
بجز بیل و کلنگ و پوک و گاری
آهای دنیا، چه وضعه من که دارم
دیگه بای بای، باهات کاری ندارم.
ارتباط نامحدود
گفتم به رخت ماه حسادت دارد
گفتا "لا فی الحسد لحاسد سودا"!
گفتم بنما کرم بر این عاشق زار
گفتا "اذهب لا لک عندی جودا"!
گفتم که کریم چون تو بسیاری هست
گفتا "حاشا کمثلنا معدودا"!
گفتم که به عشق نمره ای دارم بیست
گفتا "عشرون عندنا مردودا"!
گفتم همه عاشقان به سویت آییم
گفتا که "طریقکم الی مسدودا"!
گفتا "اعبد" بگفتم اما ز چه روی؟!
گفتا که " لاننا لک معبودا"!
گفتم بگشا چهره برایم ای یار
او گفت که:" ارتباطنا محدودا"!!!!!!!
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#700
Posted: 25 Sep 2014 16:46
موش و سوراخ
توی سوراخ جا نمی شد موش
سعی می کرد زورکی برود
مادرش حال و روز اوفهمید
گفت باید به سنگکی برود
گفت اگر اینقدر بزرگ شده
می تواند خودش تکی برود
تا به پستوی پشت نانوایی
راه خود را یواشکی برود
تا شود چیره آن مساحت را
بهتر است روی تیرکی برود
به تماشای کار نانوایان
گر به دقت و زیرکی برود
می تواند از آن بیاموزد
که ز هر گرده نان تکی برود
نان سنگک درون کوره کند
دست مردم لواشکی برود
اگر او راه نان بیاموزد
و در آن راه اندکی برود
قامتش سوزد و خمیر شود
ولی قدش به کوچکی برود
آنچنانی که وقت برگشتن
گر به یک گربه شیشکی برود
از همان در که رد نمی گردید
می تواند چو موشکی برود
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...