انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 72 از 76:  « پیشین  1  ...  71  72  73  74  75  76  پسین »

طنز ادبی



 
نیزه بر لاستیک پنچر میزنند




ماجوانان نوجوانی میکنیم
در خیال خویش خانی میکنیم

روزرا بیهوده ما شب میکنیم
شب به یاد روزخود تب میکنیم

کاروبار ما خیابان گردی است
حرف مسئولین فقط دلسردی است

ما خیابان هارو محکم میکنیم
وزن خود در کوچه ها کم میکنیم


باموبایلی ساده شهرت میکنیم
در خفا با باده صحبت میکنیم

مامسلمانان مسلمان نیستیم
در تنور نانوا نان نیستیم

مغزمان را باز باران شسته است
گربه ی همسایه را سگ کشته است

پیش ما مهرو محبت مرده است
گاو ماراگرک دیشب خورده است

مردمان شهر خنجر میزنند
نیزه بر لاستیک پنچر میزنند

درجراید فکرمارا میکنند
مادران از غصه هاها میکنند

قرن مارا قرن صنعت کرده اند
عده ای احساس قدرت کرده اند

روی زرد وسر بیابان کرده ایم
خویش را گم در خیابان کرده ایم

وای مردم ما خدا گم کرده ایم
خم به زیر نیمه ای خم کرده ایم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
خواب ماهواره ای




هرشب به بالش من سیگنال می دادند
در خواب ماهواره ای ام فوتبال می دادند

عین کانال سه جوانمرد و مستقیم
بازی کامل بارسلونا آرسنال می دادند

یا اینکه خانواده ی بانو جنی لوپز
در باب بیمه جواب سئوال می دادند

یا آنکه می رسید جنایت به خوابگاه
در خواب من به جان تو فیلم رئال می دادند

گاهی درون خواب درست پیش چشم من
بر حوریان بهشتی وصال می دادند

ده ها مناطق روشن ضمیر و پاک
صد ها تکان زنان موزیکال می دادند

چندین کمر که جمیله غلامشان
پایان خود به فنر احتمال می دادند

با فیلم و شو و خبرهای واقعی
پیغام جنگ به خواب و خیال می دادند

آن دشمنان نرم که در نیمه های شب
سیصد کانال مرا ابتذال می دادند

مردان و دختران (ببخشید گلاب به روت)
بی صیغه بوسه برای مثال می دادند

با شور و حال قدیم قدیم ناز می کردند
با شیوه های جدید جدید حال می دادند

تا لنگ ظهر مرا بی خیال می کردند
از بس به بالش من سیگنال می دادند
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
گودباي بداهه





يك روز كه از جهان دلم بس پر بود
با گوشي خود درونِ گوگل رفتم
در كادر نوشتم انجمن... سرچي كرد
مشتاق به سمت جمع بيدل رفتم

ديدم كه عجب ترددي هست اينجا
هر كس به كناري غزلي مي خواند
پس پيش به سوي دفترم رفتم تا...
از طبع لطيفم چه كسي مي داندBig Grin

مشتاق شدم كه تا ببينم آن شعر
از ديد بزرگان و اديبان چون است؟
پرواز نكردم ولي از خوشحالي
ديدم كه لب و گونه و چشمم خون است

استاد محبت به سرم يخ را ريخت
شمشير كلامش دل من را خون كرد
استاد گلايه به طريقي ديگر
كبريت زد آخر به دل و جاني سرد

مي سوختم و از همه كس بيزار و...
مادر: "چي شده باز با كي جنگيدي؟"
من : " هيچي بابا، ولم كنين تب دارم"
مادر:" چي شده كه توي نِت هنگيدي؟"

استاد سخن نويد جان را ديدم
آمد كه كمي شعر مرا نقد كند
من گارد گرفتم كه تبر را شايد
او نيز براي جان من عقد كند

ديدم كه ولي عجب كلامي دارد!
خوشحال شدم كه آن نظر را ديدم
بر رفتن و ماندن كه مردد بودم
تصميم به ماندنم شد و خنديدم

ماه رمضان بود، چه دوراني بود
هر صبح الي سحر در اين جا بودم
ازْ آن دو! ولي هميشه مي ترسيدم
در جمع بداهه با همان ها بودم

بيجي، كه هميشه يار همپايي بود
از طنز و غم و هرچه كه مي شد مي گفت
مهجور، كه از غصه نمي رنجيد و
بعد از سحري راحت و دلخوش مي خفت

تهران، كه هميشه داغ عشقي را داشت
با شعر غم انگيز چه غوغا مي كرد
هر لحظه به سوي غنچه اي مي رفت و
با شعر به گوش غنچه نجوا مي كرد

هاتف كه هميشه مرد ميدان مي بود
با هر سخني كه داشت ياري مي كرد
گهگاه كه وزن شعر من مي لنگيد
با شعر به من آموزگاري مي كرد

آرش كه هميشه داغ در دل مي داشت
از حسرت گل گلايه داري مي گرد
گاهي كه به زندان اوين مي چسبيد
تا صبح به ناله سوگواري مي كرد!

درجمع بداهه همه با هر لفظي
خوش بوده و تا صبح غزل مي خوانديم
تا ماه تمام شده وَ با اتمامش
"گودباي بداهه" گفته در غم مانديم

انگار بداهه ها فراموش شدند
هرروز چه كم درآن غزل مي خوانيم
در انجمن شعر چرا بي حالي!
آنجا كه ز ماست و ما از آنيم
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
سوسول بازی




به یارو میگم برو سوسول بازی به پا نکن

پررو ایستاده میگه دلم میخواد نگاه نکن

میگمش حیف تونیست قدرجوونیتو بدون

خودتو قاطی تو این پارتی و مارتیا نکن

شلوار پاره نپوش گدا نمی پوشه اینو

خم و راست نشو نشین باسنتو هوا نکن

موهاتو ژل زدی و فکر میکنی که خوشگلی

فردا موهات می ریزه دست نکش وصفا نکن

زیر ابرو هارو برداشتی و هی ناز میکنی

سبیلات کو عزیزم مردارو بی حیا نکن

دنبال دختر مردم صبح و شب آویزونی

خودتو اینجوری تو ی چشم مردم جا نکن

زنجیر گردن تو زنجیر کشتی میمونه

لنگرت کجاست پسر خودت رو ناخدا نکن

دخترا اگر می بینی که بهت پا نمیدن

خودتو خنک تر ازاین پیش دخترا نکن

حیف تو نیست این جوری ول باشی توی چت روما

بیا تو هیئت مردا خودتو سوا نکن

بیت اول این شعر مربوط به یک شعر قدیمی با لهجه مشهدی است.واین هم به درخواست دوست عزیزم خانم رها با لهجه مشهدی امروزی چون لهجه قدیمی تر مشهدی خیلی غلیظتر از این حرفهاست و نیاز به دیکشنری کاملی دارد.

به َیرَه مُگُم برو سوسول بازی به پا نکن

پررو وایمِسته مِگه دِلُم مِخه نگاه نکن

مُگُُُُمش حیف توَیه قدرجِوونیته بِدن

خودتهِ قاطی تو اِی پارتی و مارتیا نکن

تومبونه پاره نپوش گدا نِمُپوشه ایِره

خم و راست نشو نشین قُمبُلِته هوا نکن

موهاته ژل زدی و فک مُکُنی که خوشگلی

فردا موهات مریزه دست نکش وصِفا نکن

زیر ابرو هارِه برداشتی و هی ناز مُکُنی

سبیلات کو عزیُزم مردارِه بی حیا نکن

دنبال دختر مردم صبح و شب آویزونی

خودته ایجوری تو چشمایِه مردم جا نکن

زِنجیر گِردن تو زِنجیر کشتی مُمانهَ

لِنگرت کو پسُرم خودت رِه ناخدا نکن

دخترا اگه می بینی که بهت پا نِمِدن

خودِتِه خُُنُک تر ازایی پیش دخترا نکن

حیف تو نیست ایی جوری وِلی هَمَش تو چت روما

بیا تو هیئت مردا خودته سیوا نکن
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
جه شد شیر جنگل که سلطان نشد




چه شد شیر جنگل که سلطان نشد
که خود سرور و شاه مردان نشد
چه شد گرگ دون مایه و ننگ راه
به دزدی نشیند بر این بارگاه
چه شد روبهان در پی ننگ و نام
به حکم دلیری بگیرند جام
چه شد گرگ شاه دزد وبی عدل و خام
به شاهی نشیند بر خاص و عام
شنیدم کلاغان صابون شکار
شدند قاصد و نامه بر در جوار
چو خرد و کلان در خفا گفته حرف
چو کبکی برفتند در زیر برف
نه کاری برای خران جوان
نه یک لقمه نانی برای سگان
بسی ماده ها هم که بی پول و شوی
چه گویم که شستند دست از آبروی
الاغ جوانی که جان در کف افتاده بود
دوای غمش بند صد ساله بود
به پیش سران و بزرگان وقت
به هر التماس و توکل به بخت
بگفت ای سران و بزرگان تخت
ز بی ینجگی جانم از کف برقت
بکن فکر چاره در این روزگار
که دیگر حکومت ندارد زوال
نه در درگهت سیر,که کتمان کنم
نه کبکم که سر لای بوران کنم
الاغ جوانی که بیست ساله بود
به جرم حقیقت سرش داده بود
همه از الاغ عبرت آموختند
نفس در گلو حبس و خود سوختند
بال..........................................
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
مصیبت نامه ی مهجورمیرزا





آمدم تا من بگویم ازدل تنهای خود
این مصیبت نامه ازبیچارگی آغازشد

یادم ازقسط نداده آمدو آن سفته ها
حال ما این گونه و خانم رود دنبال مُد

*************************

چک کشیدم درحسابم نیست پولِ بینوا
چون که پارتی من ندارم گندمیماند به جا

آخرِ این ماه را من دیده ام بد نیست هِی
یا فراری هستم و یا هست زندان جای ما

************************

شد دوای دردما جوشانده و گل گاو زبان
ما شترباشیم و دکترها شبیه ساربان

هرکجا خواهد بخوابم پول از خورجین ما
فحش دادم زیرلب با آنکه بودم بی زبان

***************************

میروم منزل به منزل تا اجاره کم شود
قسمت ما هم دگر یک مالک آدم شود

میفشارد این گلورا رهن بالا، تخلیه
پشت رستم ازچنین آوارگیها خم شود

***************************

میزند غر این عیال مهربان و با صفا
گشته یخچالم کمدتاکی شود برماجفا؟

گرنکرده این سرت روی تنت آقا زیاد
پرنما این خانه را ازهرچه دانی باوفا


**************************

رفته سربازی جوان خوشگل ورعنای ما
برسرش افتاده که او هم بگیرد جای ما

گفته که عاشق شده بر دختری شکل کدو
که بُوَد عرضش گمانم بیش از ، پهنای ما

**************************

دخترم امروز آمد برلبش لبخندبود
دردل او آب میشد هرچه کله قندبود

گفت بابا جان شدم درکالج آزاد قبول
ازخوشحالی یا که بی پولی زبانم بندبود

گفتمش ای جان بابا درکدامین رشته ای
طب قبولی یا که رفتی رشته های هسته ای

گفت که میکروب شناسی واحد اوشون فشن
گفتمش درخودشناسی دست مارا بسته ای

**************************

جای ماشین هم نصیب ما شده اینک لگن
هرکسی دروصف بدبختی ما گویدسخن

بس که هل دادم به هرسو این لش منفوررا
میشوم من قهرمان دررشته ی اندام وتن

**************************

رفته تا خانم کند آرایشِ اندک ولی
قُدقُدا موی سرش ،مثل خروس کاکلی

آنچنان مالیده برخود پودروکوفت وزهرمار
نه به جیبم مانده پولی و ،نه بهر ما دلی

**************************

جشن زیبای عروسی میشود برمن عزا
چون که اسم من شده آقای یک لابی قبا

میشود خانم چو حوری و ،منم مثل کلاغ
رخت من حتی نباشد این گدایان راسزا

**************************

میرود بالای بالا نرخ بازار طلا
قسمت ما هم شده ازاین همه سنگ خلا

رنگ وروی من شده مثل زغال و زعفران
خورده بربخت خوشِ این زرگران رنگ جلا

************************

حین اوقات فراغت من مسافر می زنم
پول خوبی دارد اما فکرکنم، زِرمیزنم

آنچنان گشتم ضعیف و بی رمق جان شما
هرکه بیند فکرکند من هم مخدرمیزنم

***********************
چونکه وعده آمده دولت دهد ویلا به ما
درحساب نی نیان پولی نهد اینجا جدا

من نمودم بچه ها تولید در کُنج خفا
دولتا بیچاره گشتم کی کنی برما وفا

***************************
ازفشار زندگی مخ پاک ودل بیچاره شد
زور بیخود چون زدم شلوارو شورتم پاره شد

یک نفر را می شناسم از دل این غصه ها
رفت چون مجنونِ تنها، بیدل و آواره شد

**************************

یک شبی گفتم بمیرم چون که راحت میشوم
می گریزم میروم خارج زساحت میشوم

ناگهان گفتا که عزرائیل جان ما نیا
که بسی شرمنده ازآن روی ماهت میشوم

***************************
چون نداری پول قبر و پول خرما وعزا
وارثت نفرین کند جای تو عزرائیل را

آه آن طفل یتیمت از سر ما دور دار
زندگی کن تا ببینی صور اسرافیل را

***************************
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
انگلیسی




چو چندی پیش من حافظ بخواندم
بدیدم وه، چه اشعار نفیسی

چه جالب لابلای شعر هایش
عربی گفته او،با چه سلیسی

به خود گفتم پس از اندک زمانی
چرا من هم نگویم انگلیسی؟

و القصه شروعش گشت این سان:
honey, I love you and your delicacy (عزیزم،تو و ظرافتت را دوست دارم)

به رؤیا های من way بر تو باز است
که دارم با تو من so intimacy (صمیمیت بسیار)
.
.
.

قلم را خسته کردم ،چون که فهمید
ندارد شعر من adequacy (کفایت و شایستگی)

نبیند روز بد چشمت، که دیدم
برای قافیه خوردم به پیسی*1


مشخص شد چو خواندم شعرم از نو
که لنگد پای طنزم هم اساسی

"سها" بهتر همان باشد که چون قبل
کلاسیک یا که نیمایی نویسی


*1:به بیچارگی افتادن
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
می کند پیمانه قُل قُل




میدوم این سو و آن سو
میپرم من از لب جو

تن عرق ریزان و خسته
او شتابان همچو آهو

*****************************
میشود تند و فراوان
من شبیه روحِ بیجان

کی رها میگردم آخر
کی بگیرد کارسامان

********************************
هرطرف فواره و گل
سردهد آواز بلبل

ای دریغ از راحت جان
می کند پیمانه قُل قُل

********************************
هردو پهلو درد دارد
میرود باران ببارد

ترسم ازاین باشد آخر
لکه بر دامن بکارد

*******************************
میشود ناگه دو چشمان
همچو ماه شب درخشان

دیده ام من مستراحی
پشت آن موج درختان

*********************************
میدوم من شادمانه
سوی مقصد عاشقانه

ازدل دریا و طوفان
میروم سوی کرانه

********************************
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
خوشا آنانکه ...




خوشا آنان که ازفوتبال ایران
همیشه خورده اند وگشنه هستند

ندانستند فرق توپ و فندق
دلاروپوند دزدیدند و رفتند

خوشا آنانکه با اقبال بسیار
همیشه درپی توپی دویدند

وچندی بعد با ناز وکرشمه
سوار بنز گازیدند ورفتند

خوشا آنانکه شبها خواب دیدند
برای ما که یکسر خواب بودیم

تمام صفرها با سه سفرکرد
رییس بانک را دیدند ورفتند

خوشا آنانکه میدادند وعده
که ارزان میشود بازار ارزی

ولی اکنون نمیدانم کجایند
گرانی را پسندیدند و رفتند

خوشا آنانکه پنهانی زخانه
به دنبال رفیقان رهسپارند

ولی فردا به محضرها درآیند
چویارمهربان دیدند و رفتند

خوشا آنانکه زیرآبِ رفیقان
چه راحت میزنند وشاد هستند

و بعد از آنکه که آن بیچاره افتاد
به ریشش ساده خندیدند ورفتند

خوشا آنانکه با چاقو و تیزی
پی روزی سرراهی گرفتند

و بعد حبس چون آزاد گشتند
دوباره باز دزدیدند ورفتند

خوشا آنانکه بهر جنس بنجل
همیشه چشم بسته پول دادند

زدند مهر سکوت و مثل آدم
خریدند و نپرسیدند ورفتند

خوشا آنانکه حرف مفت گفتند
و براین حرفها منطق نهادند

شبیه یک چراغ موشی وتار
به پیش ماه تابیدند ورفتند

خوشا آنانکه دائم بی نمازند
همیشه درپی عیشند و مشروب

ولی هنگام رفتن دست خالی
بساط خویش برچیدندو رفتند

خوشا آنانکه چون مهجور تنها
زغمها کم سرودند و نوشتند

چو پروانه به گرد شمع بودند
ولی با خنده چرخیدند ورفتند.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
دختری شبیه بُز



درون پارکِ برفی، دختری درخودسُریده

به دنبال پسر با موی سیخ و ور ژِلیده


بهانه میدهد دست زبان، دست دل سست

خرامان همچو آهو دردل ما آرمیده


کمی پلکم هوایی گشته و هی می پراند

گمانم فصل چشمک برهلو ،حالارسیده


زند بیرون بخاری گرم ازبالا و پایین

درون یک دماغ چکه ای ،مردی ماسیده


نشسته آن طرف معتاد تزریقی چه آرام

دوبست ازشیره ی اعلا به تنهایی کشیده


صدای دخترک چون دوش گرمی برتن من

کسی رژگونه ی رنگِ لپ من را ندیده؟


نگاهش همچو پیچک میخورد دور تنم تاب

دوفازازاو سه فاز ازمن گمانم که پریده


کمی خلوت شده اینجا، حیا غی کرده مارا

فقط معتادکی درمبلِ بی حسی لمیده


دوچشمم خطّیِِ چشمان او دررفت وبرگشت

چه ابرویی ،چه خالی و چه خطی اوکشیده


زمان چون منگولان مانده درونم گیج ودرهم

دو چشمش مفت و مجانی، مخ من را خریده


دودستم میرود درامتداد خواهش او

وخونِ تازه دررگهایِ بی خونم دویده


بفرمایید مثل اینکه این چیزازشمابود

زبان را خورده موشی که، کلامم را جویده


شبیه بُز نگاهم می کند در اوج خیطی

واحساسی که دوزاری شده حتی خمیده


کمی غرغر کمی اخم و کمی هم با افاده

تشکر می کند ازمن،منِ درخودچپیده


صدای سوت تیزی میرسد ازپشت نیمکت

مزاحم جوجه تیغی، با تبِ بالارسیده


لب آویزان شده از من، شبیه لقمه ای کِش



ودختر میدود چون آهوان برنو رسیده


سرِ سیگار روشن میشود ازآتش من

گلابی این دلم درزیرپا، پخش و لهیده


وحالا میرسد وقت عزا درخوش خیالی

تو انگاری خدا جای بشر، خر آفریده


نگاهم مانده اینجا روی نیمکت مات ومبهوت

نه کیفم مانده برجاو نه معتادی لمیده
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
صفحه  صفحه 72 از 76:  « پیشین  1  ...  71  72  73  74  75  76  پسین » 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA