انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 76 از 76:  « پیشین  1  2  3  ...  74  75  76

طنز ادبی


مرد

 
" حل مشكلات اقتصادي "
آورده اند كه فرهادِ كوه كن ، زيرِ بارِ بدهي و مشكلات و مخارجِ زندگي ، عشقِ شيرين را از ياد برد و تصميم گرفت كه سنگهايِ كنده شده از كوهِ بيستون را كه حاصلِ دسترنجِ خودش بود به بازار عرضه كند تا پولي بدست آورد.
امّا به دليلِ ركودِ بازارِ مسكن و ساخت و ساز ، توفيقي بدست نياورد و مشكلاتش روز به روز افزون مي شد .
براي حل مشكلات و طلب كردن راهنمايي ، نزدِ دانايِ معتمدي رفت و پس از شرحِ ماجرا ، چنين گفت :
آنچنان مشكلاتِ زندگي بر من مستولي گشته اند كه ميخواهم تمام سنگهاي كوه بيستون را بر سرِ خود بكوبم و از زندگي خلاصي يابم ..
" نميدانم چه خاكي بر سرم بريزم؟"
مردِ دانا كه فرهاد را بسيار مضطرب و پريشان يافت ، او را به آرامش دعوت كرد و گفت : برايت راهكارِ مناسبي دارم ، تيشه و وسايلِ كوهكني ات را به بازار ببر و با ارّه و وسايلِ نجاري معاوضه كن و به كارِ نجارّي مشغول شو ، امّا نكته اي را دقّت كن : " تمامِ خرده هايِ چوب و خاكه ارّه هايِ نجاري را در كيسه هايي بسته بندي كن و كنار بگذار"
فرهاد به توصيه ي مردِ دانا رفت و تيشه داد و ارّه گرفت و از آنجايي كه مهندسِ قابلي بود خيلي زود اين حرفه را آموخت و مدّتي كار كرد.
امّا به دليلِ ركودِ بازار باز هم درفروشِ محصولاتِ چوبي توفيقي بدست نياورد و مشكلات همچنان پا برجا بودند.
فرهاد ناگزير براي بارِ دوم به نزدِ دانايِ معتمد رفت و شرحِ مشكلاتش را باز گو كرد و افزود " نميدانم چه خاكي بر سرم بريزم؟ "
مردِ دانا لبخند زد و گفت : كيسه هايي را كه گفته بودم باز كن و خاكه ارّه ها بر سرت بريز ، خاكه ارّه سبك است و آسيبي نميرساند و بهترين گزينه است ، امّا سنگهايِ كوه بيستون به شدت سر و رويت را زخمي و مجروح ميكرد!!!
الباقيِ كيسه ها هم به همسايه ها و آشنايان بفروش ، بازارِ خوب و پُر رونقي دارد و يافتن خاكِ مناسب برايِ ريختنِ به سر ، يك مشكلِ عمومي است .
فرهاد چنين كرد و تمامِ مشكلاتش حل شد و سالهايِ سال دعاگويِ آن دانايِ معتمد بود.
     
  
مرد

 
منجّمی به خانه درآمد ، یکی مرد غریبه را دید که با زن او نشسته است . فریاد و فغان کرد و دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب به پا خاست . حکیمی که در حال گذر بود گفت :

تو بر اوج فلک چه دانی چیست ، که ندانی که در سرایت کیست ؟

_سعدی
     
  

 
ای كاش زندگی فوتبال بودتا خوشی را پاس – جدايی راشوت- بی وفايی را خطا- غم را آفسايد و محبت راگل می زديم
     
  
مرد

 
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود؟

مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود

خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم، باز سحر نمیشود

استرس است و امتحان، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان، درس ثمر نمیشود

مثل زمان مدرسه، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه، گاو بشر نمیشود

مهلت ترمیم گذشت، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم، وای دگر نمیشود

هر چه بگی برای او، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر، عذر پسر نمیشود

رفته ز بنده آبرو، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من، دست بسر نمیشود

توپ شدم شوت شدم، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی، باز سحر نمیشود
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
زن

 
زنجیری افکنده برگردنم آن دوست

می کشد هرجا که خاطر خواه اوست

باکمی دستکاری

رشته ایی برگردنم افکنده دوست
میکشد هرجا که خاطر خواه اوست
G. N
     
  
صفحه  صفحه 76 از 76:  « پیشین  1  2  3  ...  74  75  76 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA