ارسالها: 1615
#311
Posted: 8 Jul 2011 11:29
Z
Zend een’ ezel naar Liefland, hij zal giegagen, als hij t’ huis komt.
Zend men een’ ezel naar Parijs, men krijgt hem weder, even wij.
«خر عیسی گرش بهمکه بری// وقت برگشت هنوز خر باشد» سعدی
Zij loopen met de hazen, en jagen met de honden.
«به آهو میگوید بدو، به تازی میگوید بگیر.»
«شریک دزد و رفیق قافله.»
«با گرگ دنبه خوردن، با چوپان گریه کردن.»
Zoals de ouden zongen, piepen de jongen.
«مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی// چنانکه پرورشم میدهند میرویم» حافظ
Zo gewonnen, zo geronnen.
«بادآورده را باد میبرد.»
Zolang er leven is, is er hoop.
«آدم به امید زنده است.»
Zo vader, zo zoon.
«تره به تخمش میره، حسنی به باباش.»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#312
Posted: 8 Jul 2011 11:29
ضربالمثلهای هندی
آ
[ویرایش] ا
«ابری که با رعد همراه باشد، نمیبارد.»
مترادف فارسی: «سگ لاینده گیرنده نباشد.»
مترادف فارسی: «سگی که پارس میکند گاز نمیگیرد.»
تمثیل: «از آن مترس که های و هو دارد// از آن بترس که سر به تو دارد»
«اگر خروس را هم زندانی کنی باز خورشید طلوع خواهد کرد.»
مترادف فارسی: «خروس نباشد سحر نمیشود؟»
مترادف فارسی: «بلال که مرد اذانگو قحط نمیشود.»
مترادف فارسی: «مگر بلال مرد کس دیگر اذان نگفت؟»
«اگر سر داشته باشی هزاران عمامه هم خواهی داشت.»
مترادف فارسی: «سر باشد، کلاه بسیار است.»
مترادف فارسی: «گوش باشد، گوشواره بسیار است.»
تمثیل: «چو من باشم مرا دلدار کم نیست» فخرالدین اسعد گرگانی
«انسان بدون پول، جسد بیجانی بیش نیست.»
مترادف فارسی: «پول را روی تابوت مرده بگذاری مرده برایت ابوعطا میخواند.»
[ویرایش] ب
[ویرایش] پ
«پیش از مرگ به بهشت نمیتوان راه یافت.»
[ویرایش] ت
«تردید، اطاق انتظار شناخت است.»
[ویرایش] ث
[ویرایش] ج
«جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا.»
مترادف فارسی: «به خود گفتا جواب است این، نه جنگ است// کلوخانداز را پاداش سنگ است» نظامی
[ویرایش] چ
کلوخ انداز را پاداش سنگ است / جواب است ای برادر این نه جنگ است
[ویرایش] ح
[ویرایش] خ
[ویرایش] د
«دانا میداند و میپرسد، نادان نمیداند در مورد چه موضوعی سؤال کند.»
مترادف فارسی: «دانا هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد.»
«در جمع کورها یک چشمی پادشاه است.»
مترادف فارسی: «در شهر کوران یک چشمی پادشاه است.»
مترادف فارسی: «خرس در کوه، بوعلی سیناست.»
[ویرایش] ذ
[ویرایش] ر
[ویرایش] ز
[ویرایش] س
[ویرایش] ش
[ویرایش] ص
«صبحانه بد، روز آدمی را، لباس بد، سال آدمی را و زن بد زندگی آدمی را خراب میکند.»
«صدای طبل از دور دلنشین است.»
مترادف فارسی: «آواز دهل شنیدن از دور خوش است»
مترادف فارسی: «به چشم، از دور هر دشتی بساط پرنگار آید»
تمثیل: «باشد از دور خوش به گوش مجاز// از من آوازه از دهل آواز» سعدی
«صدضربه چکش زرگر، یک ضربه پتک آهنگر»
مترادف فارسی: «صدسوزن سوزنگر، یک پتک آهنگر»
مترادف فارسی: «صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر»
[ویرایش] ض
[ویرایش] ط
[ویرایش] ظ
[ویرایش] ع
[ویرایش] غ
[ویرایش] ف
«فقط نادان عصبانی میشود، دانا درک میکند.»
[ویرایش] ق
[ویرایش] ک
«کسی که در آب زندگی میکند، نباید با تمساح دشمنی کند.»
مترادف فارسی: «شیشه بار داری، جنگ سنگ مکن!»
مترادف فارسی: «کسی که بار شیشه دارد به دیوانه سنگ نمیاندازد.»
مترادف فارسی: «تو که در بار خود آبگینه داری// چرا بر بار مردم میزنی سنگ؟»
تمثیل: «هندویی نفتاندازی همیآموخت، حکیمی گفت: تورا که خانه نیین است، بازی نه این است!» سعدی
[ویرایش] گ
[ویرایش] ل
[ویرایش] م
«مادر و میهن هرکسی از آسمان هم بزرگتر است.»
«میمون، مزه زنجبیل چهداند؟»
مترادف فارسی: «پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است» مولوی
مترادف فارسی: «خر چهداند قدر حلوای نبات»
مترادف فارسی: «قیمت زعفران چهداند خر»
مترادف فارسی: «قدر لوزینه خر کجا داند»
تمثیل: «من آنم که در پای خوکان نریزم// مر این قیمتی لفظ دُرّ ِ دَری را» ناصرخسرو
تمثیل: «تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش// شبهفروش چهداند بهای دُرّ ثمین را» سعدی
[ویرایش] ن
«نمیتواند برقصد، میگوید حیاط کج است.»
مترادف فارسی: «عروس نمیتوانست برقصد، میگفت اطاق کج است.»
مترادف فارسی: «عروس پایش کج است، میگوید راه خانهٔ داماد هموار نیست.»
مترادف فارسی: «به شل گفتند چرا نمیرقصی؟ گفت: اطاق کج است.»
مترادف فارسی: «به شَلِه گفتند: چرا یهوری میرقصی؟ گفت: - کفِ اطاق کجه!»
[ویرایش] و
[ویرایش] هـ
[ویرایش] ی
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#313
Posted: 8 Jul 2011 11:31
ضربالمثلهای هندیجانی
آ
آشپِِلا عیب اُسوُم ایکُنِه
ترجمه :آبکش عیب کف گیر میکنه
مترادف : «دیگ به دیگ میگه روت سیاه»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#314
Posted: 8 Jul 2011 11:34
لف
اوخُون نه کارِ بُزه
مترادف :« کار هر بز نیست خرمن کوفتن»
«اَ نمیرُم نه پیرُم »
اگه نمیرم هنوز پیر نیستم
ایبَرِت سر رو تشنه ایارِت
می برت رودخانه و تشنه برمی گردانت
اگه مُلایی سرِ قبر خُت بخون
اگه بلدی خودت انجام بده
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#315
Posted: 8 Jul 2011 11:37
ت
توره گردو بعض شیر چال خوس
روباه گه چرخ میزنه بهتر غذا گیرش میاد تا شیری که تو لونه خوابه
[ویرایش] چ
چارهٔ خر نیتَره پِی کُره خره ایشکَنه (حریف الاغ نمیشه پای بچه الاغ را میشکند) = کسی که حریف اصل نمیشه به فرع میپردازد
[ویرایش] د
دل بِینِی دلِه = دل به دل راه داره
[ویرایش] ک
کُررُوش دَم دیوار نَخَردِه (آرنجش به دیوار نخورده) = یعنی سرد و گرم روزگار را نچشیده
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#316
Posted: 8 Jul 2011 11:38
م
مُو ایگُم نرِه او ایگِه بدوشِش
من میگم نر است او میگه آنرا بدوش
مِی نوگهٔ دیراندازه
مثل ناودونی که آب را دور پرتاب میکنه
مِن شهر کُورَل باید دَس بِنی ری تیت
در شهر کورها باید دستت را روی چشمت بزاری
'مِن شهر کورَل یِه تیهای هم پادشایه
در شهر کورها آنکه یک چشم داره پادشاهست
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#317
Posted: 8 Jul 2011 11:40
ضربالمثلهای چینی
آ
«آنکه درباره همهچیز میاندیشد درباره هیچچیز تصمیم نمیگیرد.»
[ویرایش] الف
[ویرایش] ب
«برنج سرد را میتوان خورد، چای سرد را میتوان نوشید، اما نگاه سرد را نمیتوان تحمل کرد.»
[ویرایش] ت
«تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب انتخاب کن!»
«تمام ظلمت جهان نمیتواند روشنایی یک شمع را خاموش کند.»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#318
Posted: 8 Jul 2011 11:41
خ
«خوشی زیاد از حد پیشاهنگ غم فراوان است.»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#319
Posted: 8 Jul 2011 11:43
ش
«شکارچی پرندهای را که بیشتر چهچهٔ میزند اول صید میکند.»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
ارسالها: 1615
#320
Posted: 8 Jul 2011 11:45
گ
«گاهی بلا بهسعادت میانجامد.»
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد