ارسالها: 428
#71
Posted: 31 Dec 2010 14:43
همه ماست ها را کیسه کردند...
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد. چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می خواهی ؟ ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه ! مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه. اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان میبینید و یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز لقب دادیم. حال کدام می خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و بند تنبانش رامحکم ببستند. سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش ببستند. سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند، همه ماست ها را کیسه کردند.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 428
#72
Posted: 31 Dec 2010 14:45
آنجا که عرب نی انداخت
ضرب المثل " آنجا که عرب نی انداخت " معمولا در جایی استفاده می شود که می خواهند سرنوشت نامعلومی را برای کسی توصیف یا ترسیم کنند
در دوران گذشته که از ساعت و حساب نجومی در شبه جزیره ی عربستان خبری نبود، وسعت و همواری بیابان و عدم وجود قلل کوه در این منطقه مانع از آن بود که بتوان ساعت و زمان دقیق شب و روز را تعیین نمود و مردم برای انجام مناسک و عبادت های خود ، نمی توانستند که آیا هنوز روز است و یا غروب شده است. کوهی هم که آخرین شعاع خورشید را در قله ی آن بتوان دید در آن حوالی مطلقا وجود نداشت.
در آن هنگام افراد مخصوصی بودند که برای آن که معلوم کنند که آیا هنوز اثری از خورشید موجود است یا نه، ان افراد بیرون از آبادی ها نی ها ( یا نیزه هایی ) را تا آن جا که می توانستند به هوا پرتاب می کردند و اگر اشعه خورشید به نیزه برخورد می کرد آن ساعت را هنوز روز و در غیر آن صورت غروب به شمار می آوردند.
از آن جا که این " نی پرانی " در بیرون از آبادی و در صحرا و بیابان انجام می گرفت، عبارت " آنجا که عرب نی انداخت " را امروز برای کنایه از جایی که متروک و فاقد آب و آبادی است به کار می گیرند و به جای گفتن " برو به جایی که برنگردی " از آن استفاده می کنند. و با گفتن " رفت آنجا که عرب نی انداخت " ناپدید و گم و گور شدن و یا وخیم شدن وضع کسی را توصیف می کنند.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 428
#73
Posted: 31 Dec 2010 14:46
«باد آورده را باد می برد»
یا
هرچه را باد آورد بادش برد
مردم بر این باور هستند که مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به دست آید دستخوش باد حوادث شده و خود به خود از دست می رود.
خسرو پرویز که عامل اصلی منقرص شدن سلسله ی ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود، عاشق بی قرار زن و زر و دوست دار تجمل و خوش گذرانی بود و در دوره ی سلطنت خود به گفته ی صاحب کتاب " حبیب السیر " یکصد گنج و به عقیده ی دیگر تاریخ نویسان هفت گنج تدارک دید که به " هفت خم خسروی " شهرت دارد و فردوسی نیز در شاهنامه از آن یاد می کند.
یکی از این گنج های هفتگانه ی خسرو پرویز " گنج باد آورده " نام داشته است و درباره آن در کتاب " ایران در زمان ساسانیان "جنین آمده است :
« هنگامی که ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند، رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر برآمدند و آن را در چند کشتی نهادند، اما بادی مخالف وزید و کشتی ها را به جانب ایرانیان راند. این مال را به تیسفون فرستادند و به " گنج باد آورده " موسوم شد. ».
این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال ۶۲۸ میلادی بود که " هرقل " تیسفون را غارت کرد که اتفاقا همه از این گنج باد آورده بوده است و از آن تاریخ، عبارت " باد آورده را باد برد " به ضرب المثل تبدیل گردیده است.
ریشه یابی « دَمت گَرم »
• « دَمِت گـَـرم » یعنی « آفرین بر تو که کار بجایی انجام دادی . یا سخن زیبایی بر زبان راندی »
« دَم » به معنای « نَفَس » و نیز « دهان » است . « گرم » نیز که آشکار است . پس « دمت گرم » یعنی : « نفست گرم بادا » نفس سرد کنایه از مرگ است و خوب نیست . نفس گرم نشانه تندرستی است .
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 428
#74
Posted: 31 Dec 2010 14:47
چه کشکی چه پشمی؟
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت،
خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می ده.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 428
#75
Posted: 31 Dec 2010 14:48
«آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد»
ضرب المثل «آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد» کنایه از آن است که برایت نقشه شومی کشیده ام .
این عبارت از آنجا شهرت یافته است که ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری می پخت و خودش هم در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و هرکس برای تملق و تقرب نزد ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. اعلیحضرت هم بالای ایوان می نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده م یشد و او می بایست کاسه را از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد برای تامین هدیه برای شاه حسابی به زحمت می افتاد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 314
#76
Posted: 7 Apr 2011 20:44
اگه از دوران مجردی لذت نميبری ازدواج کن !! اون وقت حتما از فکــــــــر کردن به دوران مجرديت لذت ميبری !
(( ضرب المثل چينی ))
حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند .
(( مثل اسپانیایی ))
بر الاغ اگر پالان زرینهم بنهی باز هم الاغ است .
(( مثل آفریقایی ))
دشمن امروز فردا نیش میزند .
(( مثل چینی ))
حقیقت تلخ بهتر از یک دروغ شیرین است .
(( مثل آفریقایی ))
کسی که خون را ببیند و خونسرد باشد پیروز است .
(( مثل انگلیسی ))
کسی که یک بار می دزدد همیشه خواهد دزدید .
(( مثل اسپانیایی ))
ایرانیها میگن :
از دل برود هر آنکه از دیده برفت ..
اما فرانسویها میگن :
به قلب ما نزدیک است آن کس که از چشم های ما دور است .
هیچ چیز به اندازه زمان از خود انتقام نمیگیرد .
(( مثل ایتالیایی ))
از آهسته رفتن نترس ولی از بی حرکت ایستادن بترس .
(( مثل چینی ))
اگر پول در جیب نداری عسل در دهان داشته باش .
(( مثل یونانی ))
وطنم ایرانم :
یاد آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم
ارسالها: 314
#77
Posted: 7 Apr 2011 20:50
آنکه امید را از دست می دهد ، خیلی چیزها را از دست می دهد .
(( مثل اسپانیایی ))
هفت بار که افتادی برای هشتمین بار برخیز .
(( مثل ژاپنی ))
کسی که در آفتاب زحمت میکشه ،حق داره تو سایه استراحت کنه
ضرب المثل آفریقایی
همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی .
(( مثل فنلاندی ))
انسان از پیروزی چیزی یاد نمی گیرد ولی از شکست خیلی چیزها یاد می گیرد .
((مثل ژاپنی ))
وطنم ایرانم :
یاد آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم
ارسالها: 314
#78
Posted: 7 Apr 2011 20:54
- ممکن است گرگ دندان هایش را از دست بدهد اما طبیعتش را هرگز .
( مثل ایتالیایی )
- مورد اعتماد همه باش ولی به کسی اعتماد نکن .
(( مثل انگلیسی ))
مرگ همانقدر قطعی است که زندگی قطعی نیست .
( مثل اسپانیایی )
معجزات رخ میداد اگر جوانان می دانستند و پیران می توانستند .
( مثل بلغاری )
- اگر رفیق نداری با عصای خود مشورت کن .
( مثل آلبانی )
مرد عمل کم حرف می زند .
( مثل آلمانی )
آنکه درباره همه چیز می اندیشد ، درباره هیچ چیز تصمیم نمی گیرد .
( مثل چینی )
وطنم ایرانم :
یاد آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم