انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 26 از 43:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  42  43  پسین »

معرفى شاعران گمنام و سروده هايشان


زن

 
*****

این راز درعمق نگاه خسته بگذار
اما نهان کردن توانم نیست ای دوست
دل شادنه!شیرین وخندانم چوشبنم
این صبحدم غم آشیانم نیست ای دوست
آن خسته دل ازتخت درمرداب افتاد
چشمان من همچون ستاره دید اورا
گفتم:ترحَم دردلم براوببارد
درداکه دیگربی شماره دید اورا
ای خنده برلب آه زیبا!آه زیبا!
این آه خونین عاقبت چشمش خزان کرد
این آخرشهنامه راازنوبخوانیم
رستم چو زانوزد سرشک ازجان روان کرد
سودی ندارد آه من بس آتشین است
غم واژه های خسته رابرخاک ریزم
ای غنچه ی خشکیده درطوفان تقدیر
ابربهاری نیست خاکت آب ریزم
پرمی زنم همچون شقایق های عاشق
گلبرگ های عاشقان رمزخدایی است
ریشه به خاکم سبزمی مانم همیشه!
دست تورامی گیرم آخرآشنایی است
ای قلب پاک وآشنابانورقرآن
درظلمت شبهاخدایت را فراخوان
دست دعایی آسمان رامی شناسد
باعشق قلب دردمندان راشفاخوان
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

سر پرواز دارم بال بنگر
تمنَای دل وآمال بنگر
شفای مستمندان حاتم جان
به شاهین قضاغربال بنگر
نشسته شهریاران گوشه ی خاک
خدا را دامن اقبال بنگر
بیا حافظ به محراب است وعابد
دلش افتاده با آن خال بنگر
عجب بزمی عجب حرفی عجب کار
به روی مرغ دل چنگال بنگر
خدایا خاک درباران چه خوشبوست
هوای تازه راامسال بنگر
فراموشم نخواهدشد سیه چشم
بیا ازدیده ی رمَال بنگر
گذشته دل شکسته بی خیالش!
درخت میوه داری کال بنگر
اگرچشمش تو را دید و پسندید
نظراوَل حلال! اشکال بنگر
چراغ زهد درجام شباب است
جوانی ازکلاه وشال بنگر!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

دستم گرفتی راه راگفتی که این جاست
رفتم نگفتی نیمه راهت چاه دارد
بیژن شده چشمان من مسکین منیژه!
حیران وسرگردان عجب همراه دارد
با وعده های دلنشین ای نازنین کار
چون کودکی من را زدوشت بازکردی
با آب نبات وعده ها یک عمر رفته
یک حرف امَا با عمل کی ساز کردی
به به چه لیخندی!چه عزمی آهنین کوه
شعردماوند است ومن هم پای جاده
ازحفظ کردم تک به تک ابیاتها را
امروز دانستم تودیوی!من چه ساده
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

ای دشت ای دشت پر ازیاس وچمنها
آهووش شعرم گرفتارکمند است
آزادی اش راهدیه آورده چه کس او!
صیَاد بابندی که همرنگ پرند است
جان مرادربند می گیری هوایی است
شهبازدشت آرزوهایم همیشه
ای جسم ای خاک سیاه چون برگ پاییز
سرسبزمی گردم بهاران برگ وریشه!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

بال وپرت رابازکن عشق
بنگرمرامرغی اسیرم
درکنج این ویرانه تاشب
هردم گره زن تابمیرم
نه اشتباه ازچشم من بود
تومرگ درباورنداری
چون هرنفس بازندگانی
دل بشکنی داورنداری
آری توچشم عاشقانی
شمعی وصدهاقلب خونین
روی زمین افتاده بسمل
بهروصالش مرغ آمین
ای عشق ای خورشیدتابان
خواهم پروبالت بسوزم
بگذارمن منصورباشم
همچون چراغی برفروزم
ای موج ای موج خدایی
بانگ انا الحق دار دارد
امشب مرا دمسازگردی
چشم دلم اسرار دارد
پرچین تنهایی نشستم
چون لاله زاران داغ بردوش
حافظ!بیاورفال وصلی
این آخرین جرعه تورانوش!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
****
بیدارهستی بهرچه ازنیمه شدشب
دست قلم گردان رها ای قلب پرتب
خواهم ولی حرف دلم سیلاب گشته
سیلاب بندی هست امشب هست یارب؟!
حرفی زده خنجرشده چون یادم آید
گویی که سهراب است افتاده زمرکب
داغ عزیزی گم شده در مه همین است
بغض گلویم می نشیند تا به غبغب
خواهم فراموشش کنم بیچاره طفل است
درخاطرش افتاده جمعه درس ومکتب!
ای لاله ی خندان مرا دریاب ترسم
مثل دلم خونین شود چشمان خون لب
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

باخودبمانم بهتراست
درجمع تنهامی شوم
چون شمع می سوزددلم
شعله فکن پامی شوم
تنهابمانم خوب نیست
هم صحبت گل می شوم
اماگلی بیخارنیست
همراز بلبل می شوم
باتوبمانم؟!خواستی
عطرچمن درنامه نیست
باشوق خواندم نامه را
دیدم غم میخانه نیست
خواهم بمانم زرتهی
ترسم برانی از درم
من عاشق گلخانه ام
نه عاشق مال و«درم»
ای کاش برخوانی مرا
آخرنگاهت آشناست
اماغمی گویدمرا
دست توازدستم جداست
چون شهریارم بی نصیب
آخرگلم بفروختند
زین روبهان جویم جداست
سرمایه رااندوختند
قلبم شکسته بی صداست
خاموش!سهراب آمده
رستم کمرتابشکند
برعاطفه خواب آمده
جمع شما سرسبزباد
ای کاش یاری گرشوم
حرف ازوصال شمس نیست
من مولوی ازدر روم؟!
اما غمی گویدمرا
زیبا توراهم خواستند
آخرتوچشم عاشقی
بی توچه نردی باختند!
حافظ توراآوا دهد
سعدی غزل خوان آمده
بنگرشکوه مولوی
گوهربه دامان آمده
هم بوی جوی مولیان
هم شهریار وماه بین
هم وعده های گاه گاه
هم سرزدن ناگاه بین
سیمین شو وگوهرفشان
عاشق شو وچون شمع باش
قلب شکسته بازخوان
آری توشمع جمع باش
پرچین کنج خلوتم
ازبیوفایان دورباش
نورانا الحق دیده ای
باچشم دل منصورباش
یارب وصال دوستان
نی نامه راوصلی فکن
مابهرپیوند آمدیم
دیدار رافصلی فکن
کزشوردل یاری شود
خواهم زاصل وریشه اش
روشن شودهردیده ای
گلشن شود اندیشه اش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

یادش به خیرچشمان عاشق
دورفلک را سیر می کرد
دستش به دست ساعد یار
میخانه ها را دیر می کرد
عطر مسیحایی تن او
اسرار را ناخوانده می گفت
چشمش به روی زلف وشبنم
رمز انا الحق مانده می گفت
ترسی نداشت ازدست تقدیر
درباورش مرغ«قدر»بود
دست قضا باور نمی کرد
بال قدر چشم ونظر بود
می گفت ازاسرار می گفت
حتی نمی ترسید ازخشم
چه رازهایی مُهر برلب
می دید باآن گوشه ی چشم
حافظ نبود امازحافظ
یک چند گامی پیش تربود
زاهد نبود اما ز زاهد
سر بود هرچند ازنظربود
یادش به خیرصدبارذکرش
درحلقه ی عشّاق گویم
ازدوری شبهای اسرار
چون ابر درمهتاب مویم
چه حرفهایی پشت سرداشت
چه نکته ها خواهی بدانی
ای چشم عالم راز بگشا
اسرار گویم جانمانی
دنیا سراب دیدگان است
ارواح درهرگوشه پیدا
اهل دلی یا اهل دنیا
یک روزخواهی رفت ازاین جا
اهل خدا اهل زمین نیست
اهل زمین اهل خدا دوست
هان خوب بنگر سود درچیست
درهستی دنیاست دلجوست
نه نازنین!یک مشت خاک است
خواهی نشان وصل گویم
روزی که دنیا عشق خواهد
روزی که من چون لاله رویم!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

یک روی سکه بانگ می دارد که آرام
اوعطر گل دارد درون آینه جام
یک روی سکه خنده می کارد برایم
زاغ سیاهی می نشیند برلب بام
چشمان عاشق خوب بنگرچیست رسمش
بهر جدایی ننگ می خوانی تویانام
چشمش به نور وعطرقرآن تازه دارد
یا با سیاهی ها ببازد نرد این خام
خواهم سر رشته به دستانم دهی عشق
خواهم بدانم چیست این آشفته گمنام
خواهم دل وجانش اسیر ورام گردد
درچاه غم اندازمش این مست خودکام
اما دریغا چون ندانی چیست باکیست
آخرچگونه سردرآوردن ازاین گام
حافظ به دل افکن خیال فال امشب
خواهم به گل بیتی مرا دریابی ازدام
چشم ودل عاشق همیشه روشن ازدوست
درخلوتی که غم نسازد راست اندام
هان فرصت اندوه بسیاراست هشدار
جانت سلامت باد ازاین جام آشام
حافظ غم واندوه جانم می خراشد
با نازنیین مِی فرستی روی گل فام
چشم حسد خواهم بسوزد زین همه بزم
بدکین وبدخواهان اسیر فتنه ی شام
بخشش مرام مردم صاحب کرام است
با گوشه ی چشمی عنایت می رسد وام
جان را بها خواهند این ته کاسه لیسان
دل رنجشی هرگزندارد چرخ ایام
خوب وبد دنیا سراب روزگار است
بخشیم وجوشیم ودعای خیرفرجام
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
*****

دستم به دامانت غم امشب
خواهم دل وجانم بسوزی
شعله فکن از در درآیی
بر دیدگانم دیده دوزی
دستم به دامانت غم امشب
خواهم سرشکم راه یابد
باران شود ابری به پاییز
اجر ومقام وجاه یابد
دستم به دامانت غم امشب
الماس خواهم در نگاهم
قلبی پر از آه وغم ودرد
خواهم بیابم جایگاهم
دستم به دامانت غم امشب
جایی که ابلیس است همراز
بال فرشته با غبار است
با آه دلکش گشته دمساز
دستم به دامانت غم امشب
حرفی نمانده جز نگاهی
درحسرتی در آتشی عشق
تنها گناهت: بی گناهی
دستم به دامانت غم امشب
جانم قلم دمساز دارد
چون چشمه ساران گشته پرجوش
پایان سرِ آغاز دارد
جایی که عاشق رافروشند
خواهند ازجان ودلش وام
دستش رها با وعده دلخوش
اسب غرورش دلشده رام
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 26 از 43:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  42  43  پسین » 
شعر و ادبیات

معرفى شاعران گمنام و سروده هايشان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA