ارسالها: 14491
#261
Posted: 24 Apr 2014 18:46
*****
مهرت چه بی صدا بس جانگداز گفت
دیدم دلم شکست! لب بسته راز گفت
ای وای چشم عشق باز است بهر تو
دیگر زعشق نیست با حرص وآزگفت
حرص از:پریدنی آه از: رسیدنی
ای دل نه عاشقی!آیینه ساز گفت
بگذار من روم دستم رها رها!
قلبم جدا زتو بانگ نماز گفت
ای چشم آشنا تنها تَرَم مکن
قلبم شکسته است ترک مجاز گفت
یارب دلم شکست اما تو یارباش
زیبا!گذشته رفت آینده باز گفت
شاید تو می رسی با هق هق نگاه
با بغض بیصدا باید نیاز گفت
جانم فدای عشق عشقی که ماندنی است
حرف ازفرود نیست ترک فراز گفت
یارب دلم ببین برقلب او ببخش
از من گذشت ورفت باید به ناز گفت
ای وای زندگی!ای خاک وای تو
دل بشکنی چرا؟!عمر درازگفت؟!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#262
Posted: 24 Apr 2014 18:47
*****
عجب نگاه غمین و هوس هراسان است
سکوت خسته ی دل رازدار انسان است
تپش به ساحل آیینه ها نمی پرسد
چگونه تو را راه ورسم اینسان است؟!
هوا هوای بهاریست مغتنم بشمار
چه پرسشی چه جوابی سقوط ایمان است
دوباره عشق وجوانی تنور شیطان گرم
دوباره واژه ی خواهش به زیر باران است
هوا هوای رسیدن رسیدنی درچاه!
هوا هوای دمیدن کویر سوزان است
غمش غمی که شکوفا برای یک عمریست
دلش دلی که پر از غم دروغ دوران است
چگونه ریشه دوانم که شاخه پاییزیست
چگونه با تو بخوانم زمانه ویران است
تبسّمی بنما با فرشتگان به نماز
حقیقتی که همیشه تو را نگهبان است
خدا خدای منی تو تودرپناهم گیر
نظر به قطره ی اشکی که نیمه مهمان است
بیا تبسم عاشق بهار می فهمد
خدای عشق سلامی که همدم جان است
دوباره باز آمده ام مثل شاپرکهایم!
رها رها ز هردوجهان خدابه دامان است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#263
Posted: 24 Apr 2014 18:54
*****
نگاه سرکش وسرمست آشنایی هست
فدای چشم سیاهت شب جدایی هست
به غمزه لب چوگشایی شکَربه خنده مریز
خلاصی ازآن دیده و رهایی هست
من ازنظر به سیاهچال صبر افتادم
امید پنجره ای رو به روشنایی هست
سیاه غزال من ای مست و آشناپیوند
نظر حرام اگر دردلم جفایی هست
سیاه غزال من ای چشم وغمزه ات دلبند
نظر حرام اگر تیر بیوفایی هست
کشید جامه ی صبرم طناب آزادی
چمن شناسد وبا عطر گل هوایی هست
کشید فرصت خنده به همنشینی تو
به جز توُاش ای جان مگر نوایی هست
به خنده گفت بسوز وبساز چون می رفت
دریغ ودرد مگر عاشقان دوایی هست
چه شام غریبی سحر رسید از راه
به خاک خسته ی جان فرصت دعایی هست
سحر رسید چو حافظ بخوان ترانه ی وصل
اگر چه شمع فرو مرد ودل عزایی هست
خموش ای به قلم جام وهم جهان پیما
به غمزه می گذرد باز بینوایی هست
قسم به سکوت سحرگهان این بار
دل وجان برود دررهش فدایی هست
شهید زنده ی عشقم سراب راهی نیست
اگر چه کشته شدن چشمه ی بقایی هست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#264
Posted: 24 Apr 2014 18:57
*****
ای وای رسم عشق دل برزمین زدی
جانم فدای او تیر از کمین زدی
ای وای عشق من تنها بهانه ام
یاسم گلم دلم او جاودانه ام
امروز از چه رو فریاد می زدی
قلب شکسته را بر باد می زدی
هان چه خبر چه شد دل راشکسته ای
باور نمی کنی این راه بسته ای
باورت نمی کنی در باورت چه هست
او دوست داردت چه خوش خیال ومست
عطر اذان کشید هرگوشه جامه ای
اما تو با قلم در فکر نامه ای
قلبی شکسته ای آینده ساز عشق
وجدان ندا زند بیرون ز رازعشق
یارب مرا ببخش اما دریغ رفت
حرفی دلی شکست زانوزد ونشست
دل آورم به کف با جادوی نگاه
با جادوی امید باعشق جان پناه
دل آورم به کف چون دوست دارمش
او جان من که هست خوشبوست دارمش
او چشم وراه من جانم فدای عشق
جانم فدای یار مست ازنوای عشق
باطن مرا مزن خیر وصلاح اوست
وجدان مرا مکش رسمم فلاح اوست
غمگین وخسته است جانم فدای او
قلبش شکسته است خاکم برای او
دل آرمش به کف با دیده ی غمین
اشکی که واقعی است گویم مرابچین
ای چشم آشنا ای قلب با وفا
ای رستم بزرگ اینک تورادوا
من نوشدارویم شهنامه نو کنیم
سهراب ماندنی است این تاج سرزنیم
اما دریغ ودرد چشمی غزل سرشت
افسانه ای سرود تقدیر وسرنوشت
اما دریغ و درد فرصت به کام نیست
رستم گذشت ورفت جویای نام نیست
باید چه کرد هیچ یارب پناه بخش
افسرده ام زخویش من رابه ماه بخش
یارب هزار شکر بد بنده ای منم
در قایق امید توفنده ای منم
یارب به ساحلم چشم مرا رسان
یارب پناه گیر از غم مرارهان
یارب مراببخش یارب مراببین
یارب تو خالقی یارب شفاقرین
محشر رضا شویم با بذل وبخششَت
ما روسفید حق از راه جوششَت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#265
Posted: 24 Apr 2014 18:58
*****
گفتم: گناهی کرده ام گفتا: برو بخشیده ام
گفتم:غروری خسته ام گفتا:برو سنجیده ام
گفتم: نگاهم آشنا گفتا: غریب تو منم
گفتم:ببین دست دعا گفتا:برو من دیده ام
گفتم: که من تنها شوم گفتا: همیشه بامنی
گفتم:سلامی آشنا گفتا:برو رنجیده ام
گفتم:ندانستم چرا؟! گفتا: گذشته خاطره
گفتم: فراموشم شود گفتا: به خودخندیده ام
گفتم: غزل یا مثنوی؟!گفتا: قلم را بشکنم
گفتم:ترحم لحظه ای گفتا: زغم نالیده ام
گفتم: روم یک نیمه شب گفتا:جنون باورکنم
گفتم:سحرگه می روم گفتا:برو پرسیده ام
گفتم:خداحافظ ولی گفتا:که هستی؟! آشنا؟!
گفتم:غریب آشنا گفتا:یکی نامیده ام
گفتم:غروبی آشنا گفتا:طلوع تو منم
گفتم:ببین دل خسته ام گفتا:سفربرچیده ام!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#266
Posted: 24 Apr 2014 19:00
*****
ابـربـهـار بـودم بـر گـونـه ی زمانه
گم گشته ام چو شبنم براوج بیکرانه
یک دامن اشک دارم آیا به شب ببارم
یـا بیصدا بـریـزم بـربغض عاشقانه
ای عشق آتشم زد یک خرمن نگاهی
دربیکران فریاد ماندم چونان فسانه
من قصه گوی شهرم شهزاد آرزوها
خواهم به تو بگویم ای عشق جاودانه
گردم اگر فراموش ملال خاطری نیست
خواهم بمانی ای عشق ای رونق بهانه!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#267
Posted: 25 Apr 2014 10:17
*****
می روم ازاین سکوت خسته دل پروا کنم
می روم شـایـد تـو را ای هم نفس پیدا کنم
می روم در موج های بیکسی آوا دهم
می روم اما بگو باید تو را شیدا کنم؟!
می روم اما نمی دانم کسی منتظر است
یـا کـه من باید مسافر گردم وحاشا کنم
گفته بودی:قطره ای درس محبّت می دهد
می روم اشک دلم دُردانه ی دریا کنم
خوب بودی درنگاهت خوانده ام حاشامکن
این زمان گم گشته ی شعرمنی بدتاکنم؟!
با چمن گفتم:توسرسبزی مگرآوادهد
قاصدک راهی کنم پیغام از سرواکنم
شبنمی برگونه اش لغزید قاصد بازماند
حیف!مانع شد که عالم راپرازغوغاکنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#268
Posted: 25 Apr 2014 10:17
*****
هــوای سـیـنـه سنگین است و ابری
نمی پرسد یکی کاشانه ات نـیـســت
درون بـغــض غـمـگـیـن و گـرفـتـه
نمی پرسد یکی گم کرده ات کـیـسـت
نمی دانند ایــن آتـشـفـشـان اســت
نـم اشـکی کـه مـن بـر دیـده دارم
نمی دانند قـیـمـت تـا به عرش است
غــمـی کـــه از دل رنـجـیـده دارم
نمی پرسـد یـکی ایـن رهگـذر را
چـه داری هـمـرهـت کـه بیقراری
نمی گـیـرد ســراغ از راه دیـگـر
بـه غـــیـر از دیدگان شرمساری
قــدم آهـسـتـه تـر آهـسـتـه تر شد
کـنـار کوچـه باغی سـرد و خاموش
خـزان هـر گـوشـه ای درفکربیداد
ولـی هـرگـز نمی گـردد فراموش
نمی گـردد فـرامـوش آن نـگـاهـی
کـه روزی کودک دیـروز فـهـمـیـد
بـه پـای گـوهـر اشــک صـداقـت
نـــشـان ردّ پــای عـشـق را دیـد
تـــمـــام خـاطـرات و آرزوهـا
کــــنـــار بــرگــهــای زرد پــایـــیـز
بــه هــمــراه نــســیــم آمـد گـذرکرد
چـه غـــمـگــیــن بـود آن آیینه ها نیز
بـرایـم مـی نـویـسـد ایــن زمـان که
دل دریـایـی اش در فـکـرموج است
بـه روی بـام بـال و پـر شکسته
کبوتر بـاز هم در فـکر اوج است
سـرشـک از دیدگان خفتگان ریخت
یـقـیـن ایـن رهـگـذر درد آشنا بود
هـمـان گـم گـشـتـه ی مـغـرور آری
بـپـرسـد یـک نـفـر از او کـجـا بود
مـیـان آه و غـم مـجـلـس گـرفـتـه
کـجـا درکـوچـه بـا غ خسته ازدرد
خـزان را دور گـردانـیـد از باغ
نـگـاهـی آشـنـا بـر ایـن دل سـرد
بـه دورش حـلـقـه ها گیرید یاران
هـمـه پـروانـه و او شـمـع بـاشـد
بـرای خـاطـر او جـمـع گـردیـد
دل آشـفـتـه خـاطـر جـمـع بـاشـد
نـگـاهش از چـه رو آتـشـفـشـان است
بـه آرامی سـراغ از او بـگـیـریـد
روا بـاشـد اگـر بـا نـاز چـشـمـش
گـواهـی آوریـد از نـو اسـیـریـد
دوبـاره قـصـه ی مـجـنـون بخوانیم
بـرای لـیـلـی مـکـتـب نـرفـتـه
دل ایـن گـم شـده را بـاز آریـم
اگـر چـه دوره ی مـجـنـون گذشته!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#269
Posted: 25 Apr 2014 11:12
*****
به خدای عشق گفتم که خدای شعر زیباست
به گلایه گفت اما اثر زمانه از ماست
غزل وقصیده از او غم دل شنیده با من
مثنوی رباعی از اوغم عاشقانه از ماست
گفتم او بهار دارد همه سبزه زار دارد
گفت اینها به کناری ریشه وجوانه ازماست
به سکوت صبحگاهی چه ترانه ای شنیدم
حرف دل شنیدگفتا به خدا ترانه ازماست
به قلم چه شاه بیتی زغزل ردیف کردم
چه غمین نشست بامن که همه بهانه ازماست
به خدای شعر گفتم که چه قدرخسته هستم
به خدای عشق گفتم که بگو نشانه ازماست
به خدای عشق گفتم که خدای شعر هستی
مگذر زکوچه باغم بنشین که خانه از ماست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#270
Posted: 25 Apr 2014 11:12
*****
ناز چشمان تو ای عشق مراخواهد کشت
غمزه وناز توآری به جفا خواهد کشت
از خم ابروی تو گوشه ی محراب شکست
به فدای تو مگر جان به صفا خواهد کشت
ای همه ناز مرا درسحر آری دریاب
که غروب عاقبت این مانده به جاخواهد کشت
خنده برلب مگذار چشم سیاهت کافی است
عاقبت غمزه ی آن شوخ بلا خواهد کشت
چیست درپست وبلندی مژه راست بگو
چشم برهم زدنی برسرپا خواهد کشت
چشم بیمار تودارد به شفا معجزه ای
بیدلان را به تمنّای دوا خواهد کشت
کوچه باغ تو پر از خنده ی شیرین نگاه
حذرای رهگذران بی سر وپا خواهد کشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟