ارسالها: 24568
#361
Posted: 11 May 2014 18:07
بوسه های خیس ...
ستایش مخصوص توست
برایت ربنا می خوانم
خدای زیر میز تحریر ام
بمک زمانه را
ببین چطور می دهد روح ات به جسم ما
عشق را
بوسه های خیس را
= = = = = = == =
ما را چه شده است ؟
ما را چه شده است با این ریای ربانی
ما را چه شده است با این نیای نیک آئین
ما را چه شده است با این حرص غضب آلود
ما را چه شده است با این نگاه شهوانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#362
Posted: 11 May 2014 18:13
کاش ...
کاش ذره ای بودم نهان در دست خدا
کاش کودکی بودم ، می آموختم الفبای عشق را در دبستان
کاش
رسولی بودم رسالتم بود کرامت انسان و می گفتم
که گاه نباید ایمان را مثل قالیچه
آویخت بر سینه دیوار
باید پهنش کرد
بر سنگفرش های عور بر ایوان
گاه نبایدش مخفی کرد ترس را
جارش باید زد
تاکه مامنی باشد برای روح خسته و بیمار
گاه باید کاری کرد درخور ایمان
باید عریان کرد همه ذهن را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#363
Posted: 11 May 2014 18:13
آئین سحر ...
چه هراس سهمگینی ست مرا از این
آئین سحر
که دائم
به یاد می آوردم در ذهن
تمثیل انقلاب خرچنگ ها را
چو می کاوند به اندوه
اندیشه شادی را
بر ماست
بکاریم در شهر بذر آگاهی را
بخروشند آنگاه
ماهیان خفته
و به هیچ انگارند
خرچنگ لجن خوار کف دریا را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#364
Posted: 11 May 2014 20:24
پیرمرد نقاش ...
پیرمرد نقاش
بوم و رنگ شو برداشت
نقش آفتاب می کشید
و رعشه مینداخت
تو تن صد هزار سرباز
خیره سر چون باد
تشنه فریاد
میرسه از شرق
پیرمرد نقاش
دستاش یک پل بود
سوی آزادی
اگه نجنبیم میرسه یک روز
بگیم همه باهم
سوی آسمون پر زد
پیرمرد نقاش
سکوت نیشه کرد وقتی
سکوت پیرمرد بذر فریاد میکاشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#365
Posted: 11 May 2014 20:27
بهشتی ...
باز هوای تازه
می کشد ما را
باز ناز می کشد
آسمان ، به هوای ما
میدهم قسمت
به فریاد های تحمیلی
بر نثر مسجع میله ها
خدایا کجائی ؟!
که هنوز هم بی خدایان "بهشتی" میکشند .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#366
Posted: 11 May 2014 20:31
من اضطراب دارم ...
من اضطراب دارم
چه اضطراب خوبی
دیگه نیستی کنارم
چه لحظه های شومی
گفتم که عاشقم باش
ولی انگار نمیشه
بیراهه تر از این عشق دیگه پیدا نمیشه
من دلفریبِ از
حرف های دیشبم
تو دل بده به من
من مرد هر شبم
تلخی گفته هام از اضطراب توست
پرواز امشبم شوق وصال توست
راهی به جز نگاهِ خیره به قابی که نیست
مدام میشینم و میگم ، حیف که بهاری نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#367
Posted: 11 May 2014 20:32
چطور دل تو آمد ...
چطور دل تو اومد
قلب منو بشکنی
نه تنها بی تفاوت له کنی زیر پاهات
بلکه فریبم بدی با اون دروغ حرفات
عشق کدوم غریبه آتیش به جونت انداخت
چی شد که خیلی ساکت شدی ز فرط فریاد
یهو چی شد که رفتی حتی نگفتی اینجا
یک کسی هست منتظر نشسته رو به فردا
بی خیال من شدی گفتی برو نمی خوام
منم می رم میمیرم تا که تو رو نبینم
چطور تو راضی شدی بگذری ساده از من
اما نه بی تفاوت بلکه با شک وتردید
هرکی منو می بینه فکر می کنه دیونم ،آره دیونه تو هستم
اینه ورد زبونم
آهای خبر نداری تو بی کسی اسیرم
تنهاتر از تو بودم ولی حالا می بینم
همدم بی کسی هام تو بی کسی اسیر شد
رفت و نیومد هیچوقت
جاش تو دلم چه گم شد
بهش میگم از اینجا آهای عزیز زیبا جات خالیه تو قلبم برگرد عزیز به اینجا
رفتی از اینجا اما بدون نرفتی از یاد
یادت میاد که رفتی کی واسه تو جون می داد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#368
Posted: 11 May 2014 20:58
روح بی کینه ...
الا ای داغ دیرینه
الا ای شوق در سینه
الا ای تو تنت طناز
الا ای روح بی کینه
میافروز آتش از ایمان
برای فخرِ بر شیطان
به فکر مکر بعد از این
برای محو در انسان
تومستی گرنه می نمیفروشی کنون
تا خریدارش شود علامه و مجنون
به قیمت جان میخرند گاهی
گرچه جان شود اندازه خون
چه خوش است از این خواب بیدار شدن
به از بهتر و بیمار شدن
نگریستن بر جسدهای پوسیده
به روزهای بعد از این امیدوار شدن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#369
Posted: 11 May 2014 21:02
شکنجه سفید...
آه
می کنند
می کنند تو را یک به یک به آسانی شکنجه سفید
می کِشند
کشاندنی ها را
می بَرند
براندنی ها را
می سوزانند
سوزاندنی ها را
و می ربایند به آسانی
ربودنی ها را
و باز آه
و باز هم وهم بازجویی
که تو را دیو و دد می پندارد
و رافت های بیمارگونه دیوهایی
که سلاخی میکنند روح تو را
و الهم انی اسئلک
زیر لب
زمزمه هر روزت در بند
و عربده های رعشه آور
انتشار فریاد یا حسینِ هر دو
زندانبان و زندانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#370
Posted: 11 May 2014 21:03
زین ذات طرب انگیز ...
می گشایم دفترم را
رمانی مینویسم
جای شعر و شور
از شعور می گویم
دفترم را میگشایم
خط به خط
می شکافم
معضل پیدایش انسان را
به دار می کنم
همه حکمرانان پیشین را
و به جنگ سنت میشتابم
می یابم
حقیقت را
و به راه میشوم در خیال خویش
دور میشوم
از خانه و آینه و هستی
و چه خائنانه ی دل انگیزی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند