ارسالها: 24568
#381
Posted: 12 May 2014 12:01
تن سگ ...
شروع شد
سقوطش از درونِ یک لبخند
لبخندی که می درید عفتش را به کندی
و میگرفت از او باورش را
به تندی
گاه دلش میخواست
این همه کابوسی باشد کودکانه
بپرد از خواب
دلش میخواست
سر میگذاشت و تر میکرد زانوان مادرش را
و صبر میکرد حتی بر طعنه های وجودش
کاش میتوانست بفهماند
بوی دوزخ میداد
تن سگ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#382
Posted: 12 May 2014 12:05
جواز آدم کشتن ...
نگاهی کن
رو به رویت آئینه ای هست ؟
زل بزن
زل بزن
زمختی را بفهم
بفهم
تو فلک و افلاک جهان نیستی
پاره ای از پاره های این جهانی
شاید آنهم نیستی
سایه هول را ببین
حس کن حقارت را
بدان که دین بزرگ است و وسیع
به اندازه خداوند
نه آنچنان تنگ که در فکر حقیرت میپرورانی
دریا پاک است
پاکی اش تا به ابد هست
نمیشود با پوزه سگان هار ، پست
راه نابودی دریا کج کردن راهش به سوی کویر است
و کج راهه ما چماق تکفیر است
و جواز آدم کشتن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#383
Posted: 12 May 2014 21:46
درنگ کن ...
وقتی ماشه را میکشی
به جنینی که در شکم دارد
درنگ کن
وقتی گلویش را میفشاری
به ندایی که در درون دارد
درنگ کن
وقتی می جهد از تو خوی حیوانی
به انسان وجودت
درنگ کن
درنگ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#384
Posted: 12 May 2014 21:48
زندگی چیست ؟ ...
زندگی یعنی بوئیدن یک هوا نارنج
زندگی مثل نوشیدن ودکاست
زندگی صید مروارید وفا
در درون اجتماع انسانهاست
زندگی جرات پرسش ار خلق پروانه است
زندگی بوسه ای زیباست
پشت دیوار محبت
زندگی تردید است هنگام شکار آهو
زندگی نمازیست
که میخوانی زیر سایه طراوت
زندگی گرفتن دست عابری نابیناست
زندگی تخیل کودکی هفت ساله است در کلاس درس
زندگی مشق است خسته از
خط زدنهای مدام
زندگی انار است دانه هایش نور
زندگی غرق شدن در ایمان است
زندگیست
زندگی کردن با فهم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#385
Posted: 12 May 2014 21:50
در جهان مرغکان
در جهان مرغکان
مرغکی پای ز تخم بیرون نهاد
ندیده و نشنیده
نسنجیده و نفهمیده
تکفیرش میکردند
که چرای تو مرغکی ؟!
نیست قرار مگر
مدور
صیقل خورده
سفید باشی
با برجستگی های نهان
با نهان کردن پر و موی
مخفی از دید دو جهان باشی
مرغک اما میجوئید مادرش را
هراسان
میگشت به دنبال پدر
اما هر دو آنها
سرفکنده از این
خبط عظیم بودند
که چرای این مرغک هم
مثل مرغان دیگر است !!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#386
Posted: 12 May 2014 21:53
"خداوند آزادی را آفرید و بشر بندگی را" ، آندره ژید
خداوندی بساز اینبار
نترس
خداوندی بساز از نو
خداوندی بساز از نور
پا بگذار بر دریچه کهنه پوسیدگیها
و خداوندی بساز اینبار
او را بامحبت
با عشق
با بخشندگی
با صداقت تصور کن
با اراده از پی او روان شو
از حضورش فیض بودن را ببر
خداوندی بساز از نو
سر خم کن بر بلندای عظمتش
باز کن چشمانت را
دراز کرده به سویت دستانش را
دستانش را بگیر
به محکمی
درخواهی یافت
از ازل هموست که خدای توست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#387
Posted: 12 May 2014 21:54
اعتراف
اعتراف میکنم من
که زمین صاف است
و دلبرم هیولاست
اعتراف میکنم
ضجه میزد دلبرم و
من ، قهقهه
آه
ای تصدقت شوم
تقدست پوشالیست
به قربانت شوم
اقتدارت تو خالی ست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#388
Posted: 12 May 2014 21:57
کویر ...
به یاد آور کویری
که می غلتد
شباهنگام ز تنهایی
به آغوش آسمانها
میپرستد
قطره های آب را
و میجوید در بیکران
سایه ها را
========
هنر من ...
هنری دارم
هنر من باورم ست
هنگامی که دیده به دشمن میدوزم
هنر من نه ظفر که باختی پیروزمندانه ست
هنر من
اصلاح جهانیست به وسعت تو
هنر من آن است
جرات پرسش از خالق روح
هنر من مهربانیست به تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#389
Posted: 13 May 2014 16:36
نظاره کن
نظاره کن
بارش خون
ویرانه ایی
غرق جنون
نظاره کن
شبهای برهنگی را
روزهای عفیف را
نظاره کن حافظان آفتاب را برای یکبار
نظاره کن دزدان مهربان را برای یکبار
نظاره کن جانیان عاشق را برای یکبار
نظاره کن فاحشه گان معصوم را برای یکبار
نظاره کن
این بار گلوی تیغ خورده دیوار را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#390
Posted: 13 May 2014 16:38
حاوی الفاظ رکیک
باز کرد فرهنگ لغاتش را
دید با دو چشمانش
عشق
ایمان
زندگی
ایثار
محبت
بندگی
خلوص
مهربانی
فرزانگی
شعور
دلسوزی
آزادگی
بست کتابش را
با خشم نوشت برآن
حاوی الفاظ رکیک
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand