ارسالها: 24568
#41
Posted: 21 Mar 2014 14:43
عاشقانه ...
در امتداد طلوعی ناب
چشمانت ،
وحشیانه آوار می شوند
بر پیکره ی سردم
انگشت اشاره ات لبهایم را جادو کرده است
بانو .
کودک نابالغ دوست داشتنی
تجربه ام کن
حقیقت عریانی انگشتان تو
می شود زندگی
تکرار تازگی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#42
Posted: 21 Mar 2014 14:48
فراموشی ...
خنده های سال پیش را
قاب گرفته ام
و خیره مانده ام ، به نقطه ای روی دیوار
راستی طرح صورتم چه بود؟
آن سال که عاشق بودم
.
.
.
نام تو در تبعید " تقدیم به سنا "
من درد می کند
و تنفس تو این حس را تخدیر
کاش کسی شنیده می شد
دروغ هائی که تولد من است
باز هم مدرسه ام دیر شد !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#43
Posted: 22 Mar 2014 10:15
یلدا ...
شب بر سرخی گونه هایت
آوار می شود
اما تو هنوز صبوری ،
برای تولد خورشید !
کاش مادر بزرگ زنده بود
و کمی برایم " قورقا " درست می کرد
این شب که تمامی ندارد
قورقا : گندم برشته که از خوردنی های اصلی یلدا در زمان کودکی ام بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#44
Posted: 22 Mar 2014 10:19
یک عاشقانه بهاری ...
بهر آمده ،
اما لبهای تو هنوز
یخ زده اند !
بخند
تا قند در دل طبیعت آب شود !
و من در تو
رویش کنم ...
.
.
.
طرح ...
امتداد دستهای ما بود
پیچیده د رگریبان محبوبه های شب
زمان می شکافت و
خورشید می شکست ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#45
Posted: 22 Mar 2014 10:23
این شعر اسم ندارد ...
صبح مرده به دنیا آمده است
و من در تورم اتوبوس
سیاه مشق رفتنم !
شعر یا حقیقت ؟
و عشق غروری ست که تحمیل می شود بر تو
آنگونه که من می خواهم
تردید ته نشین شده است ،
در بند بند استخوان هایم
و من
از روی اجساد ثانیه ها عبور می کنم
شب از سرم گذشته
لیلا .
کمی برایم شعر بخوان
ساز را بر میدارم
و مخالف می نوازم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#46
Posted: 22 Mar 2014 10:28
توهم ...
قدم زدن های مداوم روی اعصاب اتاق
و پک های پیاپی به سیگار
گره کوری شده فکر کردن به تو
دلم آشوب شد
حرفهایم تاول زد
در رگهای تخت خوابم لخته بسته ام
تنیده می شوی بر لبهایم
و خواب سیصد ساله مان تعبیر می شود
سرنوشت محتوم ماست
" گره گوار سامسای عزیز"
محتوم = ناگزیر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#47
Posted: 22 Mar 2014 10:31
درد فردا ...
آدامس !
آقا ... خانم ... آدامس !
سوالهای بی جواب
مشق شبهای تابستان
علم بهتر است یا ثروت ؟
مرد شدن یعنی چه ؟
کاش یک دوچرخه داشتم !
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
سر سفره تنهائی
خواب می رفتم .
و فردا...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#48
Posted: 22 Mar 2014 10:40
دو شعر کوتاه با طعم پرتقال !
۱) عصرها ...
عصرها مثل یک گلوله کاموا
بر گلوی اتاق پیچیده اند
نه راه پیش دارند ، نه راه پس .
فکر می کنم صدایم را در " اندرونی " جا گذاشته ام مادر بزرگ
پروانه ها را صدا کن
تا کمی بنشینیم و حافظ بخوانیم ...
.
.
.
۲) کابوس ...
مدتی است
کابوس می بینم
درختی هستم
ودارکوبی
سینه ام را می شکافد .
مشتی حرفهای خشکیده بر زمین می ریزند .
قلبم را کلاغهای گرسنه مصادره می کنند...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#49
Posted: 22 Mar 2014 10:55
سال های سرد ...
بچه شلوغ نکن ... !
هنوز فریادهای بی صدای چشمهایش
نباریده بود
که من
قد کشیدم
مثل درخت سیب تنهائی هایش .
و هنوز
یاد دارم
نگرانی آب بابا و نان را .
باریده بر گیسوانش
برف سالهای سرد
مادرم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#50
Posted: 22 Mar 2014 11:14
عاشقانه ۱
بر لبانم لغزیدی
آرامش گونه هایم مواج شد.
شب از انگشتانم چکید
و تو
از ترنم آرامش
درحجمی تاریک
متولد شدی.
پلکهایم شهوت تراویدنت را
از مرز تاریکی و نور
تاب نمی آوردند
تو تحمیل شدی بر من
چگونه باید پذیرای تو بود؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند