ارسالها: 24568
#81
Posted: 6 Apr 2014 13:35
حکم او ...
در حکم او تغییر نیست
این قصه را تفسیر نیست
چشمان خود را باز کن
این خواب را تعبیر نیست
وقتی که دشمن می رسد
در دستمان شمشیر نیست!
باید بداند هر کسی
خود کرده را تدبیر نیست
اما توکل بر خدا
دانم که بی تاثیر نیست!
جامی که ساقی می دهد
در خوردنش تاخیر نیست
حتی غروب جمعه هم
با یاد او دلگیر نیست!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#82
Posted: 6 Apr 2014 13:39
دریای بیکران ...
در قلب کویر هیچ دریایی نیست
در قلب شکسته نیز رویایی نیست
از محفل انس،بی حضور ساقی
در وجد و سماع، هیچ شیدایی نیست
.
.
.
افسانه فراق ...
افسانه این فراق،عالمگیر است
در حسرت دیدنت، جوان و پیر است
با دیدن تو دوباره جان می گیریم
امروز بیا،که روز دیگر دیر است
.
.
.
بی قرار ...
در یک شبٍ قدر انتظارم دادند
یک قلبٍ همیشه بی قرارم دادند
شب را به هوایٍ یار،احیا کردم
هر گاه که مژده ی بهارم دادند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#83
Posted: 6 Apr 2014 13:42
نام دوست ...
اندوهٍ زمانه را چرا حدی نیست
بر سیلٍ غمت هنوز هم سدی نیست
در بحر بلا نشسته کشتی در گِل
در غیبت ماه،آب را مدی نیست
ای آن که به عرش،سر می سایی
در پیش قدٍ تو، سرو را قدی نیست
بی اسم تو خاتمٍ سلیمانی هم
جز سنگ عقیق یا زبرجدی نیست
باشد که به درگاه تو مقبول اُفتم
بر مُهر قبولٍ دوست،چون ردی نیست
این نعمتٍ عشق راخدا بخشیده
در مذهب عشق،هیچ مرتدی نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#84
Posted: 6 Apr 2014 13:44
عاشقی ...
ندیدم از تو ای پیمانه ی عشق
به جز مستی در این ویرانه ی عشق
همیشه عاقل و فرزانه بودم
شدم از دست تو دیوانه ی عشق
به امید وفا بر در زدم من
ندیدم جز بلا در خانه ی عشق
نمی دانستم ای جا مانده در خود
در آخر می شوی بیگانه ی عشق
.
.
.
ظهور یار ...
با یادٍ عزیزٍ دوست، دلها شاد است
بی دیدن دوست،عمر ها بر باد است!
هر لحظه ی عمرمان که طی می گردد
از درد فراقٍ یار،در فریاد است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#85
Posted: 6 Apr 2014 13:45
دلبسته ...
شب و شمع تنهایی و خستگی
امان از دلٍ تنگ و دلبستگی
قلم با تو قامت بر افراشته
تویی معنی حسٍ همبستگی
برایٍ منٍ مانده در دست خود
شدی فرصتٍ لمس وارستگی
من از دین و دنیا جدا مانده ام
بدونٍ تو ای روح پیوستگی
نباشی اگر تو نباشد جهان
همین است تفسیر بایستگی
نظر از تو کی می توان بر گرفت؟
که داری تو در جمع،برجستگی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#86
Posted: 6 Apr 2014 13:47
سفر ...
به ماهٍ آسمان یک دم نظر کن
نظر از غصه ها سویٍ دگر کن
بیا ای ماهٍ من،با کشتی ما
به شهرٍ روشنٍ فردا سفر کن
.
.
.
شب های تنهائی ...
نمی دانم در این شب هایٍ تاریک
خدادور است یا جایی است نزدیک
صدایی در درونم گفت با من
عزیزم زندگی راهیست باریک
.
.
.
یار ...
یاد یاران غصه ها را دور کرد
چشم تاریک مرا پر نور کرد
عاشقی گمنام بودم در نهان
قصه ام را در جهان مشهور کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#87
Posted: 6 Apr 2014 13:49
از عشق ...
از یار نبود اگر پیامی
از عمر اگر نبود کامی
در دامن باده می زدم چنگ
تا جان دهدم به دست جامی
پیمانه شکسته شد چو پیمان
افسوس به دست قوم خامی
در گرد جهان اگر بگردید
پیدا نکنید نیک نامی
یا در دل خاک خفته باشند
یا آن که اسیر بندٍ دامی
در قحطی لاله و شقایق
از عشق شنیده ای کلامی؟
آن کس که نشانٍ مهر دارد
از رویٍ طمع کند سلامی
بر پای کبوتری،پیامی
گر هم برسدکجاست بامی؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#88
Posted: 6 Apr 2014 13:53
ظهور ...
در مذهب عشق بی قراری باید
نذر و صلوات و روزه داری باید
تا جان برسد به وصل جانان هر شب
در خلوت خویش آه و زاری باید
.
.
.
صاحب عصر ...
در مذهب عشق شعله ور باید بود
در محضر دوست،دوست تر باید بود
وقتی که بهار عشق،آید از راه
چون شاخه خشک پر ثمر خواهد بود
.
.
.
چشم به راه ...
امشب همه ی منتظران چشم به راهند
چشمان جهان خیره به دیدار دو ماهند
عمری است به شوق دیدن روی دوست
در حال دعادر دل شب های سیاهن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#89
Posted: 6 Apr 2014 13:57
شمع خانه ...
دلم در حسرت کاشانه باشد
همیشه یاد شمع خانه باشد
نمی گردد کسی بر گرد این شمع
مگر مانند من پروانه باشد
زمانی حرف مردم راست باشد
که از کودک، و یا دیوانه باشد
بپرس از حال مجنون تا بدانی
چرا با خویشتن بیگانه باشد
هر آن کس حُسن لیلی را ببیند
به جای خانه در میخانه باشد
کسی که از شراب عشق نوشید
همیشه بر سر پیمانه باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#90
Posted: 6 Apr 2014 13:58
آن روز ...
نشستم پای جوی زندگانی
که با خود برد ایام جوانی
نمی دانم چه روزی بود آن روز
ندیدم از دلم دیگر نشانی
همان روزی که در بازار احساس
دلم از دست دادم رایگانی
صدایٍ پایٍ آب انگار می گفت:
همان روزی که حج کردی نهانی،
به دور نازنین یاری که اسمش
شده در دفترٍ دل ،بایگانی
به شیطانٍ وجود خود زدی سنگ
شدی غواصٍ دریایٍ معانی
اگر پا بر سرٍ نفست گذاری
بدان آن روز محبوبٍ جهانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند