ارسالها: 889
#141
Posted: 20 Oct 2012 13:33
*****
مرا بر درگهت روی نیاز است، خوش آن دل کاو به یادت در نماز است، به امید وصالت ای خدایا، همه دم چشم دل سوی تو باز است// مکش سرمه به چشمان خمارت، مزن تیر جفا بر جان یارت، بیا رحمی کن ای یار جهانتاب، شدم دیوانه ی چشم خمارت// لبت چون شهد و شکر می نماید، دو چشمت از همه دل می رباید، نگاهت با هزاران غمزه و ناز، غبار غم ز دلها می زداید// اگر یک شب برم بودی چه میشد؟، چو گل تاج سرم بودی چه میشد؟، خوشم با قهر و نازت دلبر من، شبی در بسترم بودی چه میشد؟// اگر درمان دل را مرهمی بود، به عالم کی مرا دیگر غمی بود؟، نمی نالیدم از درد جدایی، اگر جان زبون را همدمی بود... (ایرج اسدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#142
Posted: 20 Oct 2012 13:43
*****
نه از سودای او آرام دارم، نه روزی بی رخش نه شام دارم، بیا ای قاصد آهنگ سفر کن، که من از بهر او پیغام دارم// گهی مشتاق ابروی نگارم، گهی مفتون آن چشم خمارم، گهی نالم ز غم گه از دل تنگ، ندانم چون شود فرجام کارم// فلک از زندگانی کرده سیرم، در ایام جوانی کرده پیرم، بتا صید تو ام رحمی کن آخر، که من در دام گیسویت اسیرم// فلک بر دوش من افکنده باری، پریشان روزم از زلف نگاری، ببرد آسایش از دل رامش از جان، بتی افسونگر و سیمین عذاری// به زیر چادرت رخ می نمایی، به یک نظاره صد دل می ربایی، به راهت جان فشاندن نیست مشکل، ولی دانم که ای مه بی وفایی... (ایرج اسدی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#143
Posted: 20 Oct 2012 13:54
*****
تزکی کرده ای چهر پریسا، به رخ جا داده ای زلف سمن سا، رضا از نور و ظلمت در تعجب، شفق با نور خود کم بوده همتا// خجل در پیش رویت آفتاب است، ز انوار رخت مه در حجاب است، حسد بر پیرهن ز آن رو برد دل، که از نخل قد تو کامیاب است// قسم بر ابروان و فوج گیسوت، به چشم فتنه خیز و قد دلجوت، نه تنها شد رضا مسحور رویت، هزاران شیخ صنعا گشته مبهوت// دل از بی تابی هجران دلبر، فغان و آه و فریادش مکرر، رضا محرومی و تلخی چشیدن، فلک بنموده از بهرت مقرر// بت سیمین تن زیبا شمایل، به یک سو کرده گیسو را حمایل، رضا چون کوهکن تیشه به دستش، ولی شیرین به خسرو گشته مایل... (عبدالرضا اسماعیلی مکابری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#144
Posted: 20 Oct 2012 14:04
*****
نظر جز دید رویت نیست یارا، به دل جز آرزویت نیست یارا، به جز کویت کجا آرام یابم، عنایت کن تو رسوا را خدایا// انیس سنگ خارا گر عقیق است، و یا هم صحبت وامق رفیق است، چرا ای چرخ گردون جفا جو، فقط بر قلب من زخمت عمیق است// دل است این یا که ظرفی پر ز خون است، سر است این یا که گوی چرخ دون است، همه هر چه رسد رسوا یقین است، نه از دنیا ز بخت واژگون است// ز هر چه در دل است بیزارم ای دوست، فغان از آنچه در دل دارم ای دوست، بهر کوی و دیاری حرف رسواست، ز دست توست کاینسان خوارم ای دوست... (بهرام اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#145
Posted: 20 Oct 2012 14:13
*****
بخوان گنجی که گنج دل پریش است، ز آوای خوشت دل ریش ریش است، مگر از بخت رسوا شد حکایت، که افغانت ز روز پیش بیش است؟// فلک هم ماه و هم ناهید و هم تیر، نکرده در حق من هیچ تقصیر، مگر بختم که گر عمری بکوشم، نمی یابم بر او یک نکته تعبیر// ننالم گر ز جور چرخ غدار، و یا شکوه کنم از جور دلدار، کجا رسوا دلت را مرهمی هست، ز شب تا صبح دارو درد از آن یار// چو سوی یاد او دل کرده پرواز، مرا سوزی دگر از نو شد آغاز، دلم در مجمر سوزان تن چون، شباهنگی سحر آمد به آواز... (بهرام اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#146
Posted: 20 Oct 2012 14:32
*****
چو فریاد دلم را نشنود کس، و هم آه درون سوزد دل و بس، پر امیدم که گاه هجرت من، نگردد جز سیه بختش ملبس// غمم از حد فزونه گو شود بیش، دل مو پر ز خونه گو شود بیش، خودم دونم و هر کس دید رسوا، ز ظلم ظالمونه گو شود بیش// خلایق شکوه ی بسیار دارم، فغان و ناله از آن یار دارم، تحمل بر پریشانی رسوا، بگویید تا چسان در کار دارم// من از حیرانی دل در بلایم، عزیزان چون کنم؟ چون مبتلایم، شده حکم قضا رسوا که من هم، چو بلبل در زمستان بی نوایم... (بهرام اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#147
Posted: 20 Oct 2012 14:48
*****
دلم خون شد ز دست بی وفایان، زدند آتش به فرقم تا به دامان، چو خاکستر شدم رسوا ز بختم، پراکندند خاکم در بیابان// اگر شب تا سحر دل دل کنم من، ز آب چشم تلها گل کنم من، کجا سر میشود رسوا شب هجر، در این ره سعی بی حاصل کنم من// دلم کان غم و غمخواره ای کو؟، سرشکم گشته می می خواره ای کو؟، سراسر سیر گیتی کرد رسوا، به امیدی علاجی چاره ای کو؟// شب و روزم بجز با غم نشد طی، نه حتی یک دم از یادم بشد وی، همه رسوا غم و رنج من آن است، اگر بر دف نوازد یا که در نی... (بهرام اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#148
Posted: 21 Oct 2012 11:28
*****
مزن تیرم که دل خود رفته از تاب، ز لعلت یک دمی سازم تو سیراب، قتیل تیر مژگان است یغما، وفا دارم وفا گشته است نایاب// خوش آن یاری که بر زلف چلیپات، کشد دست و ببوسد روی زیبات، مرا جز آرزوی دیدنت نیست، ننوشم باده ی وصل تو هیهات// بتا قهر تو رسم دلبری نیست، عتاب و خشم آئین پری نیست، محبت کن وفاداری بیاموز، جفا جانا سزای اکبری نیست// کشم بار غم کوی تو تا چند، کنم مدح لب و روی تو تا چند، اسیر بند زلفت گشت یغما، کنم شکوه ز گیسوی تو تا چند// فکنده چتر بر رخ زلف بر دوش، به مشکین گیسوان گشته زره پوش، سرت گردم بترس از خون یغما، که خون عاشقان گرم است و پر جوش... (رضا اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#149
Posted: 21 Oct 2012 11:40
*****
زده سوفار بر قلب پریشم، ربود از من ز نو آئین و کیشم، دگر درمان درد ما مجویید، مشبک کرده جان و قلب ریشم// بتا از دوریت دورم ز عالم، تویی حوای عصر و من چو آدم، ندیدم روی گندمگون تو سیر، که این سان دور افتادیم از هم// چه خواهی زین دل شوریده ی من، بر احوالم بسوزد قلب دشمن، چو صیادی کمین صید مجروح، به خونم کرده ای آلوده دامن// دو زلفش عقرب جراره بر رو، درخشان گوشوارش زیر گیسو، بت هندوی من کرده اسیرم، هزاران کشته همچون من به هر سو// دلا خون خوردی و هجران کشیدی، به افسون بتان هر سو دویدی، ترا خون خوردن و هجران چه حاصل، به بستان بتان یک گل نچیدی... (رضا اکبری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#150
Posted: 21 Oct 2012 11:56
*****
غروب تنگ غربت جار میزد، برایم نغمه های تار میزد، به روی تخته سنگی سرد و خاموش، دلم در سینه خود را دار میزد// به یاروم گو به دیداروم بیایه، به دیدار دل زاروم بیایه، دمیده از سرشکم گل فراوون، پی گردش به گلزاروم بیایه... (عباس اوجی فرد)// خداوندا چه سازم با غم دل، شد اندوه دو عالم همدم دل، به تنگ آمد روان خسته ی من، مرا یا جان بده یا مرهم دل// رخت مانند گل شاداب گشته، لبت همچون شراب ناب گشته، دلم از آن نگاه آتشینت، بسان زلف تو بی تاب گشته... (فیاض آزاد)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....