انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 22 از 53:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  52  53  پسین »

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی


مرد

 
*****

دریغا گز چمن سرو روان رفت، بهار عمر بر باد خزان رفت، به صد حسرت به هنگام وداعش، به ره ماندم چو گرد و کاروان رفت// به زلف عقرب به رخ چون ماهی ای دوست، اگر کوته قدی دلخواهی ای دوست، مشو غمگین تو از پستی قامت، که تو عمر منی کوتاهی ای دوست// ندارم طاقت هجرانت ای دوست، همین دست من و دامانت ای دوست، ز پیمان برنگردم تا نگردد، سرم چون گوی در میدانت ای دوست// خنک بادی ز روی گلشن آمد، که جانم رفته و بازم تن آمد، شد آنگه دیده ی یعقوب روشن، که بوی یوسف از پیراهن آمد// اگر نه پای مهرت در میان بود، مرا کی دوستی با دشمنان بود، اگر شور گلش در سر نبودی، چرا بلبل به هر خارش مکان بود... (احمدخان دشتی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

دل شوریده ام افتاده در بند، بنالم زین دل شوریده تا چند، من و یعقوب عمری گریه کردیم، من از فرزند مردم او ز فرزند// ز هجر رویت ای ماه پریوش، چو زلفت خاطری دارم مشوش، شبان تار از تاب فراقت، سمندر وار جا دارم در آتش// پس از چندی به خوابت دیده ام دوش، نگردد لذت آنم فراموش، هنوزم هست دیدار تو در چشم، هنوزم هست گفتار تو در گوش// مرا کرده دو جا دل پای در گل، الهی خون شوی ای بوالهوس دل، از این بار صبوری و غم هجر، که دیده بار یک ناقه دو محمل// فلک بیرون فکند از پرده رازم، جدا از کوی جانان کرد بازم، به صبر اندر غمت ناچارم ای دوست، که باید هم بسوزم هم بسازم... (احمدخان دشتی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

به افسونی نگاهم کرد و بگذشت، همی غرق گناهم کرد و بگذشت، کشیدم آه حسرت از سر سوز، حذر از تیر آهم کرد و بگذشت// مرا حیران به راهی کرد و بگذشت، ز افسونش نگاهی کرد و بگذشت، چنین پنداشت ما خاشاک راهیم، نظر بر خاک راهی کرد و بگذشت// بسا هجران که با وصلی سر آید، بسا گمگشته دل با دلبر آید، دل من آنچنان سرگشته ی توست، که مشکل با تو هم ای دل بر آید// چه سحر است این که جادوی تو دارد، که خلقی چشم بر روی تو دارد، تماشایی ندارد سرو و شمشاد، تماشا قد دلجوی تو دارد... (عباس ویری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

به میخانه چو بار عام دادند، همه کار جهان انجام دادند، به یک جرعه که ساقی کرد در جام، مراد هر دل ناکام دادند// برای عاشقان دیوانگی خوش، برای عاقلان فرزانگی خوش، برای من که دلداری ندارم، همان با مردگان بیگانگی خوش// شب و باران و چشم اشکبارم، غم و درد سیاه روزگارم، سرشکم هم اگر خونین نباشد، که دیگر در جگر خونی ندارم// خدایا تا به کی رنجور باشم، ز یار نازنینم دور باشم، به تنهایی در این زندان تاریک، چو بلبل در قفس محصور باشم... (عباس ویری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

کنیدم عاشق و مجنون کنیدم، روانه جانب هامون کنیدم، اگر از مصلحت بینی زدم دم، کشید و غرقه اندر خون کنیدم// به دور قد موزونت بگردم، فدای لعل می گونت بگردم، نگارینا تو لیلای زمانی، من دیوانه مجنونت بگردم// اگرچه قبله جز رویت ندارم، نگارا تاب گیسویت ندارم، تمنائی ندارم جز وصالت، ولیکن طاقت دوریت ندارم// دریغا از گذشت روزگارم، دریغا جلوه گاه انتظارم، جوانی رفت و گل پژمرد و نشکفت، یکی غنچه در ایام بهارم... (عباس ویری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

بر این صحرای ناپیدا چه پویم؟، سراغ عشق خود را از که جویم؟، روم شمعی برافروزم سحرگاه، بسوزم با وی و با وی بمویم// مو که دلداده و دلدار باشم، چرا افتاده دور از یار باشم، مو که از مهر یارم بی نصیبم، چرا چون چشم تو بیمار باشم// شکفتی همچو غنچه در کنارم، درخشیدی چو خور در شام تارم، به بوی سنبل مویت نگارا، به در بردی ز سر درد خمارم// مراد دل چو از جانان ندیدیم، به حسرت آه ناکامی کشیدیم، چو شوق وصل مولود امید است، ز عشق دوست هجران برگزیدیم// تو ای عشقی که ایمانم گرفتی، بدادی درد و درمانم گرفتی، بسوزان هستی ام آسوده ام کن، به آن آتش که بر جانم گرفتی... (عباس ویری)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

صدای سبز تو در گوش جان است، نسیمت پای باغ دل روان است، اگر چه پر گشودی از بر ما، ولیکن سایه ات هر جا عیان است// دلم هر لحظه در پرواز باشد، به درد عاشقان همساز باشد، درون ظلمت این کهنه زندان، در عشق تو بر من باز باشد// دلم با بوی تنهائی گره خورد، و با دستان صحرائی گره خورد، شبی تاریک در باران غربت، به موج پاک دریائی گره خورد// درون سینه عشقی ناب دارم، به باغ جان گل مهتاب دارم، برای شستشوی گرد غربت، ز چشمانم دو کاسه آب دارم// و ابری شد فضای پر ستاره، دلم از تیرگی شد پاره پاره، خداوندا به روی بام غربت، گل خورشید میروید دوباره؟... (غلامرضا راستان)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

دل شوریده ی من غرق خونه، و میدانم که در دام فسونه، خدایا کن نظر بر حال زارم، ز اشکم کوه و صحرا لاله گونه// حقایق در جهان بر باد رفته، مثال قصه ها از یاد رفته، برو بلبل تو گلها را خبر کن، که دانا هر زمان ناشاد رفته// به روی شانه ام غم کرده خانه، به کنج لب نمیروید ترانه، زلال اشکها بر سینه جاری است، که شوید گرد غربت از زمانه// شبی یک شاخه گل تقدیم کردی، مرا در خاطرت ترسیم کردی، به دست عاطفه در ذهن پائیز، محبت را به دل تفهیم کردی// دلم را نیمه شب از سینه بردی، میان حجم دستانت فشردی، درون کوچه ی ویرانه ی غم، رهایم کرده و با خود سپردی... (غلامرضا راستان)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

شبی که نام من را باد میبرد، و تصویر دلم را قاب میبرد، سکوت پنجره شعر تو را داشت، که هر بیتش مرا از یاد میبرد// همیشه محو رقص یاد بودی، اسیر ناله و فریاد بودی، به گوش بیستون سینه ی من، صدای تیشه ی فرهاد بودی... (راضیه راستی نسب)// نگارینا دل پر سوز از من، هزاران ناله در یک روز از من، فراقت یوسفی بی تاب کرده، هزاران سوز جان افروز از من// به صورت ای نگارا همچو بدری، سیه زلفت بسان لیل قدری، محل و مسکنم را گر بخواهی، مکان یوسفی در باغ پدری... (حسین یوسفی جمی)// بیا در ساحل رؤیایی من، تو خورشید شب شیدایی من، ببین در کوچه های گریه و اشک، چه ردی مانده از تنهایی من... (حمید زارعی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

فراق لاله روئی کار من ساخت، مرا آخر به دام هجر انداخت، ریاضی روز و شب میسوخت و میساخت، که کس داروی درد هجر نشناخت// فلک دیدی به ما آخر چها کرد؟، به هجران تو ما را مبتلا کرد، ریاضی صبر بنما ناله کم کن، که هر چه بر تو آمد آشنا کرد// الا ای آفتاب عالم افروز، به اقبال تو روز ماست فیروز، ریاضی حضرتت نشناخت ورنه، سر و جان را فدا میکرد آن روز// الا ای دلبر سیمین بر من، نشین از مهر یکدم در بر من، کرم فرما ریاضی را تو بنواز، که شاید باز آید دل بر من// فلک دورم نمود از وصل جانان، به دوش من نهاده بار هجران، من دلخسته و این بار سنگین، چسان راه فراق آرم به پایان... (سیدابوالحسن ریاضی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
صفحه  صفحه 22 از 53:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  52  53  پسین » 
شعر و ادبیات

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA