ارسالها: 889
#221
Posted: 29 Oct 2012 13:09
گلوبند قرنفل گرد غبغب، به چشمم روز روشن کرده چون شب، عزیزا! باعث خون زمانی، شده آن خال هندو گوشه ی لب// به چشمم خواب ناید امشب ای دوست، همه شب رنجه ام اندر تب ای دوست، روا باشد طبیب آسا گر آیی، زمانی را رهانی زین شب ای دوست// ز عشقت مسکنم صحرا شد ای دوست، ز هجرت اشک من دریا شد ای دوست، زمانی بین احباب و رقیبان، به راه عشق تو رسوا شد ای دوست// قسم جانا به آن چشمان شهلات، به ماه عارض و آن سرو بالات، زمانی را مرادی نیست جز این، زند بوسه بر آن لعل شکرسات... (محمد زمانی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#222
Posted: 29 Oct 2012 13:21
به خون غلطان نهال پرپر از ما، به خون پاک یاران باور از ما، در این صحرا هزاران لاله پژمرد، ز کوچ لاله ها چشم تر از ما// گل یاد تو با دل همزبان است، در این آئینه نقشت جاودان است، به داغ گلرخان خو کرده اما، نفس بی همدمان بر ما گران است// پس از ما خاطره ی غمگین ما نیست، چراغی بر سر بالین ما نیست، چه زود از خاطر هم می گریزیم، که رسم دوستی آئین ما نیست// ز هجران کار دل پیوسته زاری است، مدار خاطرم بر بیقراری است، سرشک از دیده ی شب زنده دارم، به دشت سینه دور از دوست جاری است... (رضا زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#223
Posted: 29 Oct 2012 13:34
دل آسوده در این خاکدان نیست، در این دهشت سرا نقش امان نیست، بیا تا در پی مرغان رفته، سفر کرده که دنیا گلستان نیست// خریدار دل بی درد کس نیست، دل پر درد در بند هوس نیست، بیا تا مرغ جان آزاد سازیم، که دنیا بهر جان غیر از قفس نیست// دمادم دشمنم خون در جگر ریخت، که مرغان را از این غم بال و پر ریخت، به یاد نخل قامتهای خونین، سرشک حسرت از جام نظر ریخت// بنای شادمانی جاودان نیست، کسی از داغ محنت در امان نیست، غم سنگین فرو ریزد سرانجام، نشاط روزگاران همچنان نیست... (رضا زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#224
Posted: 29 Oct 2012 13:45
جهان بر هم زدم در جستجویت، ولیکن ره نمیابم به کویت، چنین کز هر دری نومیدم ای دوست، بمیرم عاقبت در آرزویت// دل از دست غمت زیر و زبر باد، سراپای وجودم شعله ور باد، اگر در خاطرت جایی ندارم، بگو تا خاطرم آشفته تر باد// شبی که دل جدا از دلستان بود، سراپای وجودم در فغان بود، سرشک دیده ام میگشت دریا، تنور سینه ام آتشفشان بود// مهیای سفر با راهیان باش، به عزم همرهی با کاروان باش، یکایک عاشقان بی خویش رفتند، تن هم بی خویشتن در پی روان باش... (رضا زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#225
Posted: 29 Oct 2012 13:57
شبم روزم وجودم خاطرم غم، تمام عمر من طی شد به ماتم، در این گلشن که باید داغ گل دید، سفر باید از این عالم چو شبنم// مرا خونین جگر خواهند! هستم، ز غم زیر و زبر خواهند! هستم، دل سوزنده میخواهند! دارم، سراپا شعله ور خواهند! هستم// فراغ از آه و نالیدن ندارم، هوای دید و نادیدن ندارم، در این دنیای رنج و نامرادی، دهانی گرم خندیدن ندارم// اثر از آه سوزانم نمانده، نمی در چشم گریانم نمانده، تمام غنچه ها نشکفته رفتند، گل دیگر به بستانم نمانده// ز زندان تن آزادی نداری، قفس تنگ است و دلشادی نداری، به این ویرانه از بس کرده ای خو، هوای دید آبادی نداری... (رضا زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#226
Posted: 29 Oct 2012 16:04
به چشمانت دو دریا داده ای جا، بهاران کرده ای آنجا تو بر پا، تو که آشفته کردی خواب و رؤیا، به پا بنموده ای در ما چه غوغا؟// گرفت آوازه ی حسنت جهان را، زدی آتش به دل پیر و جوان را، بیا بنشین دمی بر بام بختم، صفایی تازه بخش از من روان را// به تیر تهمت آزردی دلم را، فزون کردی عذاب و مشکلم را، ربودی خیر از کاشانه ی من، به خون آغشته ای آب و گلم را// بساط بزم برپا گشته امشب، عجب محفل مهیا گشته امشب، نوای شروه با نی گشته همراه، دل پژمرده برنا گشته امشب... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#227
Posted: 29 Oct 2012 16:13
چنان بادی به نخلستان فتاده است، که بند پنگ و پیش از هم گشاده است، سموم مرگ در پیکان نهاده، به تاراج مخ و گلشن نهاده است// من آن رندم که آوایم ز عشق است، دل و جان و سر و پایم ز عشق است، فغانی گر برآرم از سر شوق، سرود و شور و غوغایم ز عشق است// صفای برکه در چشم تو جاری است، که زیباتر ز الطاف بهاری است، اسیر دیده ی مست تو گشتم، که هم شیرین و هم دام شکاری است// ز کهساران نوای تیشه برخاست، ز بزم آوای نای شیشه برخاست، ز انبوه درختان در تطاول، صدا از فرق سر تا ریشه برخاست... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#228
Posted: 29 Oct 2012 16:21
ز رنگ و بوی تو گل رنگ و بو یافت، شبق از گیسوانت آبرو یافت، شکرخند لبانت تا که بشکفت، عقیق از لعل گلگون تو رو یافت// ز نای نی نوای ناله برخاست، عجب آهی ز قلب واله برخاست، شنیدم در سحرگاه بهاران، ز کهساران شرار لاله برخاست// فلک تیر غمم بر دل نشانده است، فغان و درد در محفل نشانده است، شبی با عمق و ژرفای جهالت، مرا بر باغ بی حاصل نشانده است// خیالت خوش شبی با من درآویخت، ز سر تا پایم آتشها برانگیخت، دلم را بست با زنجیر احساس، شراب عشق در کامم فرو ریخت... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#229
Posted: 30 Oct 2012 14:25
فلک بر باغ عشقم خاک غم ریخت، به نخل آرزویم گرد سم ریخت، مرا بفشرد در چنگال وحشت، تو گویی کوه تش بر جام جم ریخت// لهیب عشق آمد جان من سوخت، شکرخند گلت بنیان من سوخت، تو زیب و شوکت باغ امیدی، که نورت رامش و ایمان من سوخت// رسوم دور دون ناسازگاری است، پلشتی دیوخوئی نابکاری است، زند هر لحظه زخمی بر دل مرد، که کاری تر ز پیکان تتاری است// پلنگ نفسم از کهسار افتاد، غلط گفتم که جان از کار افتاد، بگفتم دست میابم به مهتاب، بدین سودا امیدم خوار افتاد... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#230
Posted: 30 Oct 2012 14:34
تبر زن را تبر زد دست استاد، نمود زندگانی رفت بر باد، درخت قامتی در وادن باد، چو سروی راستین بر خاک افتاد// ز طوفانی که بی گه خاست فریاد، که از نابودی جنگل خبر داد، نوای قمری و آوای بلبل، فرو بنشست و شد کاشانه بر باد// عجب دردی عجب دردی عجب درد، که میدان خالی است از گرد و از مرد، نه رهواری که پیغامی برآرد، نه عیاری که برخیزد از او گرد// ز دشت سینه ات گل می تراود، ز نایت بانگ بلبل می تراود، به هر جا رو نهی در شعر یا شهر، ز گامت بوی سنبل می تراود... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
صفحه 23 از 53