ارسالها: 889
#231
Posted: 30 Oct 2012 14:42
*****
ز کوه فتنه کی خورشید خیزد؟، ز گلخن کی گل امید خیزد؟، نیستان خفته در دریای آتش، شکر کی از درخت بید خیزد؟// دلم چون شیشه ای در هم شکستند، به بند غم دو پایم را ببستند، مرا آواره کردند از دیارم، به آزار پیاپی سخت خستند// گل عشقی ز دست باد پژمرد، دلی از آتش بیداد پژمرد، خزان زندگی چادر بگسترد، شکوه جنگل از فریاد پژمرد// تنور سینه ام آتشفشان شد، گداز درد در جانم روان شد، فرو کی مینشیند آتش هول، که جان آماج خشم بی امان شد... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#232
Posted: 30 Oct 2012 14:52
*****
مرا از فیض جانان دور کردند، عجب جوری بر این رنجور کردند، مرا در دام تنهایی نهادند، چراغ شور و شوقم کور کردند// فروغ گلشن عشقم عیان شد، زبانزد در میان این و آن شد، شب تاریک من بشکست و بنشست، قیام قامتش رشک جنان شد// شراری سینه ی شب دوخت با تیر، خبر داد از حلول پیک شبگیر، نظام تیرگی را ریخت در هم، گرفت و کرد دیو شب به زنجیر// گل باغ بهاران جهان باش، همیشه سرخوش و شاد و جوان باش، غزال سرخوش باغ دل من، صفای باغ و گلخند زمان باش... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#233
Posted: 30 Oct 2012 15:00
*****
نمی سازم دمی با آن بداندیش، که جای نوشمان بدهد یکی نیش، قلم را تیغ میسازم زبان نیش، هجوم آرم به فوج خصم بدکیش// عجب دارم ز عشق سرکش خویش، که بر جانم زده نقشی ز تشویش، نه نوشم میدهد نآرامش جان، مرا افکنده در دامی پر از نیش// دلی شوریده و بی تاب دارم، هوای منظر مهتاب دارم، گرفتارم به موجی هول انگیز، رهی پرپیچ تا پایاب دارم// بتت نازم بت گردن فرازم، سراندازت قد سروت بنازم، کمند گیسوان بر گردنم نه، بیا بنواز یا بگداز بازم... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#234
Posted: 30 Oct 2012 15:12
*****
تو خندان باش تا من شاد باشم، تو شیرین تا که من فرهاد باشم، تو باران شو عطش در من بمیران، صفایی ده که من آباد باشم// گل عشقت سرشتی در وجودم، شرار افکنده از در تار و پودم، شکرخندت بنازم شکرآئین، تو آتش شو که من اسپند و عودم// بدیدم خشم هول انگیز طوفان، بهم زد رامش و شور گلستان، ز پا انداخت نخلی پر ثمر را، فرو بلعید شادی را چه آسان// دو دستت حلقه کن در گردن من، صفا ده مزرع جان و تن من، دوئی بگذار و معجرها فرو ریز، به پاک خانه در پیراهن من... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#235
Posted: 30 Oct 2012 15:23
*****
صدای شیشه آمد از دل من، فزونتر شد عذاب و مشکل من، یقین از دست خصم بدنهادی، شده سنگی رها در منزل من// شفق در خون شقایق زار در خون، گذرگه خون گل و گلنار در خون، بهر جا رو کنی سیلی است جاری، در و دشت و دل و دلدار در خون// چراغ بخت تابانم تویی تو، طبیب درد و درمانم تویی تو، نشان معجر دست خدایی، گل خورشید خندانم تویی تو// نهیب باد و نازک برگ لاله، سپهر تیره و آهنگ ناله، یکی می گستراند بال بر دهر، یکی را شوکران اندر پیاله... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#236
Posted: 30 Oct 2012 15:46
*****
دلم از بار غم لبریز گشته، سنانها از برایش تیز گشته، به جرم پای در کویت نهادن، به دار فتنه ها آویز گشته// سمند آسمان در خون نشسته، هزاران گلستان محزون نشسته، گل و لاله ز داغ دل جگرخون، ز هجران بین که عاشق چون نشسته// مذاب سرب بر بامم نشسته، شرنگ مرگ در جامم نشسته، غمی سنگین تر از کهسار بر دل، ز دشمن تیر در کامم نشسته// غمی چون کوه بر دوشم نشسته، اجل گویی همآغوشم نشسته، چرا بر سرنوشت خود ننالم، به دل صد نیش پی نوشم نشسته... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#237
Posted: 30 Oct 2012 15:53
*****
گذر کردم ز دشتستان اندوه، ندیدم جز سراب و خار انبوه، دل و دین را عبث دادم به راهی، که تا مقصد بود صد دره و کوه// شکر در لب قمر در سینه داری، دلی صافی تر از آئینه داری، پر از لطفی که اعجاز خدایی، ز گوهرها بهین گنجینه داری// به ذهن باغ رؤیایم نشستی، سکوت و غصه هایم را شکستی، سرودی قصه های عشق پر شور، به روی غصه درها را ببستی// عجب سحری در این نخجیر کردی، به ایمائی دلم تسخیر کردی، نمیدانم در این غوغای شیرین، چه سودائی تو با این پیر کردی... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#238
Posted: 30 Oct 2012 16:00
*****
چو می خوش جوش در جامم نشستی، تو فانوسی که در شامم نشستی، صفا دادی مشام جانم ای عشق، رطب گشتی و در کامم نشستی// شبی در خانه ی چشمم نشستی، حصار تیرگیها را شکستی، نشستی چون به جام آتشینم، در هر غصه بر رویم ببستی// دلی را سوخت تیر تیز چنگی، سیه دست و دلی همچون پلنگی، ز اوج قله در غلتید در قعر، غروری رفت در کام نهنگی... (عبدالمجید زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 889
#240
Posted: 30 Oct 2012 22:55
*****
به یار اغیار و با اغیار یار است، چرا با وی چنین با ما چنان است، بریدی عهد دیرین از سر کین، تو بد عهدی و عهد ما همان است// رخ خوبت بهشت جاودان است، لب لعلت حیات انس و جان است، من از جور خسان هرگز ننالم، که فریادم از آن نامهربان است// بمیرم بلکه بعد از زندگانی، به بالینم شود دلدار جانی، نوایی از قدومش زنده گردد، ز سر گیرد جهان را جاودانی// شب و روز و مه و سال و سحرگاه، کشی افغان و ناله از جگر گاه، ز عشق آن بت زیبا نوایی، نه تنها تو جهانی گشته گمراه... (ملامحمد زنگوئی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....