ارسالها: 6116
#21
Posted: 19 Feb 2012 06:13
رباعی و دو بیتی
Robaey & 2 Beity
زخون دل به نعشت گل فشانم
کنار جسم مجروحت بمانم
زخون حنجرت گیرم وضویی
به زخم پیکرت قرآن بخوانم
*****
ناار چشمه ای بودیم در خواب
تو بـا جامی ربـودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جـام گـــوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
*****
دل تنگم ز سنگ غم شكسته
به تيغ نا مرادي گشته خسته
ببين از دوريت اي نا زنينم
غبار حسرتم بر دل نشسته
*****
بود غم در دلم بسيار بسيار
نمي پرسي كه چوني اي دل افگار
اگر پرسي برايت مي شمارم
غم دل را چو ني با ناله زار
*****
فریاد که سوز دل بیان نتوان کرد
با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد
اینها که من از جفای هجران دیدم
یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد
*****
دردی است مرا به دل دوایم بکنید
گرد ســــر آن شــــوخ فدایم بکنید
دیـــوانهام و روی به صحــــــرا دارم
زنجـــــیر بیارید و به پایم بکنیـــــد
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#22
Posted: 19 Feb 2012 07:04
هر آنچه دارمي در پات ريزم
/ ميان عاشقان يكباره خيزم
و با فرياد و سوز و آه و ناله
/بگويم دوستت دارم عزيزم
*****
بلا رمزی زبالای تو باشه
جنون قِسمی ز سودای تو باشه
به صورت آفرینم این گمانه
که پنهان در تماشای تو باشه
*****
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
*****
تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
*****
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
*****
...
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
*****
باز هم با نام تو افسا نه اى گلریز شد
باز هم در سیـــ ــ ـــنه ام عشق تو شور انگیز شد
باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگیر میشوم
باز هم با یاد تو سر شار رویا میشوم
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#23
Posted: 19 Feb 2012 07:37
و چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟
یا نگاه تو که پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذابی و ستمی ست؟
*****
کاش می شد عشوه معشوق دید
کاش می شد رنج عشقش را کشید
کاش می شد بانگاهش تر شویم
کاش می شد ناز او را هی کشید
*****
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
*****
خداحافظ مگو بامن مرو ای روح از جانم
در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم
تمنایم همه اینست ای تصویر رویایی
برای خواهش اشکم بمان در قاب چشمانم.
*****
تقســیم کردیـــــــم از ازل مـن بـا دل تو
تنها تـرین فصل دلـــــــــــــم تنها دل تو
دیگر چه فرقی میکند وقتی شکسته ست
باشد دل من ریـــــز ریــــــــــز ویا دل تو
*****
مجنونــــم و مستم به پای تو نشستم
آخر ز بدیهات بیچــــــاره شکســتم
مجنونــم و دستم به دامان تو بستــــم
هــشیار شدم آخر از دام تو جستـــم
*****
من هنوزم عاشقم باید تورا پیدا کنم
این دل ماتم زده را ناگهان شیدا کنم
من ندانم اسم تو شاید هنوزم دیر نیست
ممکن است امروز نامت ناگهان پیدا کنم
*****
ســـ ــینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
*****
برو راه وفـــا آمـــوز که من بار ســفر بستـــــم
اگر از مقصدم پرسی بدان راه رها جستـــم
برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستـــم
*****
تاریکم ای یلدا مهتاب می خواهم
لب تشنه ام ای اشک ، سیلاب می خواهم
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست
درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#24
Posted: 19 Feb 2012 08:02
یا با من مدارا کن که من مجـــنونم و مســـتم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بســتم
*****
کاش بودی و دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود
*****
احساس همه ترانه هایم از توست
شور همه عاشقانه هایم از توست
هر لحظه هزار مرتبه می گویم:
« ای عشق همه بهانه هایم از توست»
*****
در وسعت تاریک خیالم نوری
هر لحظه نه با منی نه از من دوری
من در تو فنا شدم، ولی اکنون تو
در جمع تمام عاشقان مشهوری!
*****
ای کاش ضمیر من وتو، ما می شد
غم در شب ما، بی کس و تنها می شد
ای کاش تمام واژه های دنیا
با واژه ی سرخ عشق معنا می شد.
*****
دلبری٬ با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل٬ سنگدل نشنید و رفت
گفتمش: ای دلربا دلبر٬ ز دل بردن چه سود؟
از ته دل٬ بر من دیوانه دل خندید و رفت
*****
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیدۀ ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم . . .
*****
خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری / فریاد از آن چشم سیاهی که تو داری
هرچند گلی نیست به خوش چشمی نرگس / در خواب ندیده است نگاهی که تو داری .
*****
گاه این نازک دلم ، یاد رویت میکند / گاه با دیدار گل ، یاد بویت میکند
گاه با دلواپسی ، در کنار پنجره / از هزاران قاصدک پرس و جویت میکند . . .
*****
نه عشق است دل بسته بودن به تن /به دلبستگی تار بر خود متن
همی عشق دارد به دل بستگی/که عشق است پایان دلبستگی . . .
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#25
Posted: 19 Feb 2012 08:51
اين کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی است که وامانده صد جمشید است
گوريست که خوابگاه صد بهرام است
****
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم نکنيد گرچه تلخ است خوش است
تلخ است از آن که زندگانی من است
****
بسیار بگشتيم به گرد در و دشت
اندر همه آفاق بگشتيم بگشت
کس را نشنيديم که آمد زين راه
راهی که برفت ، راهرو باز نگشت
****
دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
****
چون نيست ز هر چه هست جز بـاد بدست
چون هست ز هر چـه هست نقصان و شکست
انـگار که هســت هـر چه در عـالم نيست
پندار کــه نـيست هــر چـه در عـالم هــست
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#26
Posted: 21 Feb 2012 01:19
ياد دارم در دبستان در كتاب
درس اول صحبت نان بود و آب
آنچه را در نوجواني خوانده ايم
همچنان در آرزويش مانده ايم
*****
گر علم تو با عمل برابر گردد
كام دو جهان تو را ميسر گردد
مغرور مشو به خود كه خواندي ورقي
زان روز حذر كن كه ورق بر گردد
*****
اين عمر به ابر نو بهاران ماند
اين ديده به سيل كوهساران ماند
اي دوست چنان بزي كه بعد از مردن
انگشت گزيني به ياران ماند
*****
اي كشته چرا كشتي تا كشته شدي زار
تا باز كه را كشت همان كس كه تو را كشت
تا تو نكني پنجه به در كوفتن كس
تا كس نكند پنجه به در كوفتنت مشت
*****
جسمم همه اشك، اشك چشمم بگريست
بي جسم تو بي عشق همي بايد زيست
از من بگذر اين عشق جانسوز ز چيست
گر من همه معشوق شدم عاشق كيست
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#27
Posted: 21 Feb 2012 02:36
دگر حس شقایق را نداری
هوای قلب عاشق را نداری
و از چشمان خونسرد تو پیداست
که شور عشق سابق را نداری
*****
از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم
با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم
هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی
در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم .
*****
در هوایت باز دل پر میزند
گاه و بیگه سر به منبر میزند
از غم هجرت چنین در ماتمم
آه از این دل باز بر سر میزند
*****
در وفایت روز و شب هر دم صدایت میکنم
روح خود آزاد و قلبم را فدایت میکنم
چشمهایم را برای روز وصل
جان و تن را هردو باهم من نثارت میکنم
*****
چه سوزانم چه سوزانم چو شمعی اشک ریزانم
چه نالانم چه نالانم ز هجرانت گریزانم
بیا بامن بهارانم چو ابری پر ز بارانم
ببارانم ببارانم چو فصلی برگ ریزانم
*****
چرا در این سرا دلی زدل خبر نمیکند
سراز جفا به عاشقان کسی به در نمیکند
دلا به راه عاشقی دلی سفر نمیکند
چرا در این سراچه بس به یک نفس نمیکند
*****
بگو ستاره آسمان چه سر دارد
بگو ز ماه کز آغوش او خبر دارد
به شب بگو که در گذر یک نگاه او
شهاب خسته دلی قصد یک سفر دارد
*****
کنون به چشم خاطره نگاه میکنم تورا
برای قلب خسته ام صدا میکنم تورا
نگو که دلشکسته ای شکسته ام دگر زغم
بیا ببین چه بیصدا وداع میکنم تورا
چشمک زدم دوباره آی ستاره
یه باره نه صد باره آی ستاره
گفتی که چشمکت اثر نداره بر ستاره
رحمی بکن به حال این آواره آی ستاره
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#28
Posted: 21 Feb 2012 03:09
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
واگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
*****
عشاق به درگهت اسیرند بیا
بدخویی تو بر تو نگیرند بیا
هرجور و جفا که کردهای معذوری
زان پیش که عذرت نپذیرند بیا
*****
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
*****
چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت
درمانش تحملست و سر پیش انداخت
یا ترک گل لعل همی باید گفت
یا با الم خار همی باید ساخت
*****
دل میرود و دیده نمیشاید دوخت
چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت
پروانهٔ مستمند را شمع نسوخت
آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
*****
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهٔ خود هیچ نیامد یادت؟
*****
پیری به خورد سال پسر گفت جان من بشنو ز مهربان پدر سالخورده پند
خواهی اگر نَگریی فردا به روز خویش امر وز پس به روز بد دیگران مخند
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#29
Posted: 21 Feb 2012 03:50
اي كه در باديه دنبال ملك ميگردي
طاير عشق درون دل ديوانه توست
خانقاه ار به عبادت طلبي مختاري
ولي اي دوست صفا در وطن و خانهي توست
*****
کاشانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که چنگیز فرو ریخت
ویرانه دل ماست که با گوشه چشمی
صد باره بنا کرد و به یکباره فرو ریخت
*****
زدم فریاد خدایا این چه رسمیست
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست
*****
ما در ره دوستی نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبید دریغ از جان نکنیم
دنیا گر ز زیبا رویان لبریز شود
ما پشت به دوستان قدیمی نکنیم
*****
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی من میگذرد
بر هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و میگذرد
*****
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق هماغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتد
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
*****
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی
با دیده به سنگ طرح دریا بکشی
تا قربت من هزار فرسنک باقیست
تنها نشدی که درد تنها بکشی
*****
چنین گیسو متاب ای مست چشمان غزلخوانم
نمی خواهم دوباره لب گشاید زخم پنهانم
تو را صد بار گفتم لحظه ای دست از سرم بردار
چرا دنبال من هستی من از خود هم گریزانم
*****
قسمت نبود گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت
هرطور میل توست همان می شود عزیز
شاید خودت دوباره نخواهی ببینمت...
*****
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#30
Posted: 21 Feb 2012 04:41
من برای خاطر رنجیده ات قربانی ام...
مرده ای را در دل کاشانه می خواهی چکار؟؟
فتح ناز چشمهای تو،خیالی تلخ شد...
مانده ام با نقد جان، بیعانه میخواهی چکار؟؟
*****
من برای بودنم تکرار ِ منطق می کنم
آخر از تکرار ِ این تکرارها دق می کنم
با چه ذوقی می نشینم شعر می گویم ولی
هیچکس را با زبان شعر عاشق می کنم ؟..
*****
ای دل ساده بکش درد که حقت اینست
از زمانه بشو دلسرد که حقت اینست
هر چه گفتم مشو عاشق نشنیدی حالا
همچو پاییز بشو زرد که حقت اینست
*****
درد ناگفته زیاد است دلم می سوزد
نوع آن مزمن حاد است دلم می سوزد
حس خشک عطشی کهنه گلو را بسته ست...
بغض ته مانده ی داد است دلم می سوزد
*****
گیسوی تو روی شانه ها می لرزد
در عرش دل و دست خدا می لرزد
در تو چه شرابی است که با دیدن تو
زانوی تمام تاک ها می لرزد ...
*****
اگر دنبال عشقی من ندارم
كه من جز قلبی از آهن ندارم
برو دست از سرم بردار ای عشق
كه حال بیستون كندن ندارم!
*****
آراسته آمد و چه آراستنی
پیراسته زلف خود چه پیراستنی
بنشست به می خوردن و برخاست به رقص
به به چه نشستنی چه بر خاستنی
*****
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
*****
ناله كردم آفتاب اي آفتاب
بر گل خشكيده اي ديگر نتاب
تشنه لب بوديم او ما را فريفت
در كوير زندگاني چون سراب
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس