انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 34 از 53:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  52  53  پسین »

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی


مرد

 
*****


نه غم دست از سرم بردارد امشب، نه قلبم از فغان واماند امشب، ندانم آخر ای ناصح که تا کی، اجل ناید که جان بستاند امشب// نه تنها من اسیر مویت ای دوست، دو صد افزون نظر بر رویت ای دوست، ندانم وقت چوگان نزد ناصح، به میدان کی برد آن گویت ای دوست// صبا از جانبم رو سوی دلدار، بگو ای سنگدل یار جفاکار، رسان آهسته بر گوشش که ناصح، شده از فرقت روی تو بیمار// فلک بر هم زدی عیش و نشاطم، به قهر و کینه برچیدی بساطم، به دریای غم افکندی تو ناصح، به پیدا ساحلی بهر نجاطم... (نعمت الله ناصح)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****


خوشا روزی که دلها با صفا بود، به هر عهدی که می بستی وفا بود، نمی دانم چرا در کوی عشاق، به هر کس می رسیدی بی ریا بود// بیابان تا بیابان در پی یار، دو چشمم پر ز اشک و با دل زار، گرفتم دامن معشوق بی مهر، ندانستم که گل دارد بسی خار// خداوندا تویی دانای رازم، تو میدانی نوای سوز سازم، چه بهتر راز دل ناگفته دارم، که غیر از تو نباشد چاره سازم// زلال چشمه ها خشکیده اکنون، درون برکه ها پر گشته از خون، نسیم از عطر یاس دامن یار، دو دستش خالی و خود همچو مجنون// دلا تا کی به دنبال سرابی، چرا بیهوده دنبال جوابی، در این دنیای دون بی سرانجام، نمی دانی تو یا سرمست خوابی؟... (غلامعلی ناصحی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

جمال یوسف و عشق زلیخا، چو با هم جفت شد شد فتنه بر پا، فکند آن فتنه یوسف را به زندان، زلیخا را به عالم کرد رسوا// هزار افسون کز جسمم روان رفت، ز پیشم آن نگار مهربان رفت، چنان از من به سرعت روی برتافت، که گویی تیر از شست کمان رفت// خوشا روزی که پیک دلبر آید، وز آن خوشتر که خود از در درآید، وصال دوست دانی لذتش چیست؟، به سان روح کاندر پیکر آید// به شاخ گل همی بلبل سر آید، دریغا عمر گل آخر سر آید، خوشا بر حال آن بیمار عاشق، که معشوق عزیزش از در آید... (سید محمد صادق نبوی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

گذر کرده مگر آهوی تاتار، که بوی مشک می آید ز کهسار؟، یکی گفتا نه بوی مشک باشد، نسیم آورده بوی از کاکل یار// فراقت برده از من طاقت و هوش، اجل کو تا مرا گیرد در آغوش، ز چشمم آب وز دل ریزد آتش، میان آب و آتش میزنم جوش// ز سوز دل زنم آتش در افلاک، کنم جای گریبان سینه را چاک، نداند حال زارم غیر آنکس، که فرزند جوان را کرده در خاک// دریغا همدمی محرم ندارم، انیس و مونسی جز غم ندارم، مرا ای کاش بودی صبر و طاقت، ولی از بخت بد این هم ندارم// مرا در دل نهاده باری از غم، اگر بر کوه نهی میپاشد از هم، ز هجرانش مرا داغی است بر دل، که بهبودش نسازد هیچ مرهم... (سید محمد صادق نبوی)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

سحر چون ژاله بر روی گل افتاد، چنان بلبل سرود شوق سر داد، که شد مدهوش چون بگشاد چشمان، گل او بود پرپر در کف باد// چنان در تنگنای غم اسیرم، که از جان ملال اندیش سیرم، چنان امشب ز جام غم خرابم، که رقصد اشک در چشم پر آبم// من امشب دیگر از بستر نخیزم، چنان خستم که دیگر بر نخیزم، خوشا روزی که از زندان غم ها، چو مرغی سوی صحراها گریزم// شوم گر اشک در چشمت نشینم، که با چشم تو دنیا را ببینم، دلم خواهد چو مرگم در رباید، بجای گور چشمت را گزینم// کسی امشب نمی گیرد سراغم، شود خاموش در غربت چراغم، در آغوشم نشین چون خرمن گل، ز عطر گیسوان پر کن دماغم... (محمدرضا نعمتی زاده)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

خوشا شب دیده بر مهتاب بستن، به اشک دیده راه خواب بستن، به دامان تنم چون اشک بنشین، تماشایی است بر دنیا نشستن// به دوشت خرمن گیسو رها کن، لبت را بر لب من آشنا کن، برقص آنگه به زیر پرتو ماه، مرا آشفته از این ماجرا کن// شبی کام دل ناشاد دادی، به من افسون پرستی یاد دادی، نشستی مست و همچون شعله ای زرد، شکنج گیسوان بر باد دادی// شبی چون گل به دامانم نشستی، چو اشکی بر دو چشمانم نشستی، نشستی چون گل و رفتی چو شبنم، چه زود ای دوست پیمان را شکستی// به گوشم نغمه های عشق خواندی، مرا چون سایه دنبالت کشاندی، ز چشمی روشن و خاکستری رنگ، مرا آخر به خاکستر نشاندی... (محمدرضا نعمتی زاده)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

چو دانستم رها کردی تو ما را، کشیدیم از سر کوی تو پا را، چه سود از با تو بودن زانکه هرگز، ندانستی ره و رسم وفا را// بگو با دلبر گلچهرم امشب، که محتاج وفا و مهرم امشب، اگر خواهد ز احوالم بپرسد، بگو در بندر بوشهرم امشب// مرا هجرت ز پا افکنده ای دوست، نیاید بر لبانم خنده ای دوست، تو تا بار سفر بستی و رفتی، دلم شد از غمت آکنده ای دوست// تو رفتی از تن زارم توان رفت، توان از تن رود آری چو جان رفت، کمند عشقت ای گل بسته پایم، کجا با پای بسته می توان رفت... (عزیزالله نیکذات)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

دل و جانم فدای خط و خالت، که ما را شد نصیب امشب وصالت، در آغوشم ز بس آرامی ای گل، نمیدانم تو هستی یا خیالت// به مویت خورده ام ای ماه سوگند، که گر بندم جدا سازند از بند، نه بعد از تو به دلداری دهم دل، نه بر لب آورم بی روت لبخند// چو یار از کوی من عزم سفر کرد، اساس خانه ام زیر و زبر کرد، دل غمدیده بعد از رفتن او، نشست و خاک تنهایی به سر کرد// به عشقت تا دل من مبتلا شد، قرین حسرت و رنج و بلا شد، به لطف کیمیای عشقت ای یار، رخ همچون مسم رنگ طلا شد... (عزیزالله نیکذات)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

دل و جانم فدای خط و خالت، که ما را شد نصیب امشب وصالت، در آغوشم ز بس آرامی ای گل، نمیدانم تو هستی یا خیالت// به مویت خورده ام ای ماه سوگند، که گر بندم جدا سازند از بند، نه بعد از تو به دلداری دهم دل، نه بر لب آورم بی روت لبخند// چو یار از کوی من عزم سفر کرد، اساس خانه ام زیر و زبر کرد، دل غمدیده بعد از رفتن او، نشست و خاک تنهایی به سر کرد// به عشقت تا دل من مبتلا شد، قرین حسرت و رنج و بلا شد، به لطف کیمیای عشقت ای یار، رخ همچون مسم رنگ طلا شد... (عزیزالله نیکذات)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
مرد

 
*****

چو گیرم بوسه از لعل لب یار، حلاوت بخشد آن لعل شکر بار، تو گوی با دهان از نخل نوبر، رطب چینم ولی بی زحمت خار// ندانم ای بت زیبا و طناز، که با ما تا به کی هستی سر ناز، بیا بنگر که از هجرانت ای گل، شدم با حسرت و اندوه دمساز// چرا ای نازنین گیسوی سنبل، تو بر هم بسته ای چون دسته ی گل، پریشانش نما چون خاطر من، پریشانی پسندد ذوق بلبل// فکندی گیسوان بر دوشت ای گل، مرا راندی تو از آغوشت ای گل، تو ضحاکی و بر دوشت دو مارند، همه خون جوانان نوشت ای گل... (عزیزالله نیکذات)
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
     
  
صفحه  صفحه 34 از 53:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  52  53  پسین » 
شعر و ادبیات

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA