ارسالها: 14491
#471
Posted: 7 Apr 2014 19:34
ترســـم که وصــالم ندهی، ای همه خوب
پــژمـرده شـــوم تا لب ِ غـمـگـیـــن ِ غـروب
این جمعه بیا ، ای که سـحر دولتِ توست
لــبــخــنـد بـــزن بــر در ِ عـشّــاق و بـکــوب
**********
بعــــد از تو نمـــاز ِ صبــح ِ من خونین است
ســـجّــاده ی درد،بعــــد تـو بــی دین است
شایـــد نــگــرانِ مــُهـــر ِ خــاکــی هســـتی!
بی مــُهره یِ مِــهر سجده ها غمگین است
**********
تا جوهر ِ جان، خامه ی ِ عشق است به تن
شاعر چه کند، جامه ی ِ عشق است به تن
عـقــل از ســــر ِ دیـوانــه مـجـــو زاهـد ِ رنگ
دل صـاحب و عـلّامـه ی ِ عشق است به تن
**********
از عشق نگو هيچ نمي دانم من
ني بوسه دهم نه بوسه بستانم من
صدبار كه گفتم به تو من زن دارم
ياسين كه به گوش تو نمي خوانم من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#472
Posted: 7 Apr 2014 19:38
روح من درکودکی جا مانده است
یوسفم پیش زلیخا مانده است
شب شد امروز و نیامد وای من
بازهم چشمم به فردا مانده است
**********
آسمانی با دو خورشید درشت
می توان در پرتو چشم تو خفت
می توان با هر شعاعش زنده شد
می توان آرام همچون گل شکفت
**********
با وسوسه ات تمام عالم لرزید
از وحشت این هبوط ،آدم لرزید
قربان قدت،خودت بگو حوّا جان!
یک سیب به این عذاب و غم می ارزید؟
**********
هر کس سخنی گفت ،خروش آوردیم
بیهوده و بی دلیل جوش آوردیم
ما مفتخریم در تمام تاریخ
این عالّم خنگ را به هوش آوردیم...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#473
Posted: 7 Apr 2014 20:24
ضحاك كه نفرين جهان بر او باد
در مهر كت مهتری اش از كف داد
فریاد و سرود كاوه جاویدان است:
بر جای نمانـَد ستم و استبداد.
**********
عمریست که در رهت زنم گام ای عشق
روزی مگرم از تو رسد کام ای عشق
خونابه ز چشم می فشانم هر روز
کو روز؟! شب است جمله ایّام ای عشق!
**********
ساقی بده آن شراب سرسام آور
آن یورش خانه سوز آرام آور
ای شیخ قدح به دوش دشنام آور
آغاز دهم از این سرانجام آور
**********
ای مست اگر ز باده رستی پستی
از می چو شوی اسیر پستی رستی
در راه بقا بکن به هستی مستی
زیرا همه نیستی چو مستی هستی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#474
Posted: 7 Apr 2014 20:35
آنروز که این مخمصه برپا کردند
افسار بریده گردن ما کردند
آنگاه پر از خیره سری های جنون
اینگونه رهایمان به هرجا کردند...
**********
خــانه ویران کن و درکنج قفس اندازم
ببر از باغ و به صحرای طبس اندازم
ولی از سینه نرو ! تا به هم آغوشی تو
دوجهان را به نگاهم به هوس اندازم
**********
ا مرهم درد دست بی دردان است
این طایفه تا همیشه سرگردان است
امروز زمین به کام تو میچرخد
خوش باش که دور ،دور نامردان است
**********
از فــهـم خـــودت اگــــر تو بیــــرون هســـتی
حــــق را تـو چــــه دانی که به آن پیــوسـتی؟
این مو که به سَر فخر و به تَه عیب منست
زاهد تو چـــطـور خـدا به ریشـت بســتـی ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#475
Posted: 7 Apr 2014 20:40
ای عشق دلم سوخت به بیگانگی ات
در این همه عقل کل، به دیوانگی ات
هر گاه به قصدِ می به دلها زده ای
خون شد همه جان و جام و پیمانگی ات
*****
ای عشق! خدای من به دادت برسد
بر بخت سیاه ِ نامرادت برسد
زخمی شده ای، رحم ندیدی؛ این شعر
بر گوش پری ِ نیکزادت برسد
*****
ای عشق بیا تا که رویم از بر یار
نه، یار که نه، بگو ستمگر دلدار
تا اینکه نه بازی بدهد او ما را،
نه اینکه خودش مجیز گوی اغیار
*****
ای عشق من و تو باز تنها شده ایم
از آن صف چهره باز منها شده ایم
بهتر!؛ که در این گوشۀ خلوت، به سلام
نوشیم، که چاره ساز غمها شده ایم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#476
Posted: 7 Apr 2014 20:47
آنگاه که می رسد ز دستی خنجر
اسپند... دل و، تو آتش و، جان مجمر
ای عشق!، چه باک از چنین سوختنی؟
دود دل ماست عطر عود و عنبر
*****
تا خورد گره دلم به جانت ای عشق
شد نوک قلم همه زبانت ای عشق
بر سفرۀ احساس نشاندی جانم
قربان صفا و آب و دانت ای عشق
*****
تعریف تو بی شراب، بی انصافیست
بی حال دلی خراب، بی انصافیست
کهنه نشود زبان وصفـَت، ای عشق
نقش تو زدن برآب، بی انصافیست
*****
ای عشق بیا و کاسه ام را پر کن
انبوه خیال ساده ام را پر کن
سوگند به جام دلربای چشمت
چشمت چشمت پیاله ام!، را پر کن...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#477
Posted: 7 Apr 2014 20:52
یک جرعه حیات ؛ مزه اش درد زدیم
با دور فلک به زندگی نرد زدیم
هر چند در این قمار بد باخته ایم
بی دوز و کلک زدیم و چون مرد زدیم
*****
پی جوی تو از ماه شدم تا ماهی
گه کُشت خلیفه ای مرا، گه شاهی
در خاور و باختر جوانمرگ شدم
من خسته ام ای عشق! نمایان راهی.
*****
هرکس که گذشت زخمها برمن زد
گاهی به روان و گاه هم برتن زد
خالی نشدم زغصه ها پی در پی
چون هرکه رسیدحرف دل کندن زد
*****
هنوزم دل هوایش دارد امشب
به سرشورو نوایش دارد امشب
چو امد یاد او ارام، دیدم
که بازهم ماجرایش دارد امشب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#478
Posted: 7 Apr 2014 20:56
درون سینه دردش خانه کرده
ویادش تا ابد کاشانه کرده
دگرارامش از جان ودلم رفت
چو دل را همدم بیگانه کرده
*****
دلم میرفت دیشب سوی معشوق
که بیند بار دیگر روی معشوق
دل شوریده اما غافل از این
که خیزد فتنه ازابروی معشوق
*****
انگشت نمای هردوعالم بشوم
دیوانه تر از همین که هستم بشوم
تا عشق ِ تو هست و لذت خواستنت
این فرض ِ محال است که آدم بشوم
*****
از عشق تو رسوا بشوم حرفی نیست
تنها تر از این ها بشوم حرفی نیست
بشکن دل بی تاب مرا رحم نکن
در قلبت اگر جا بشوم حرفی نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#479
Posted: 7 Apr 2014 21:00
یک عمر که لب بسته ام از شرم گناه
دلداه ی باران شدم از هرم نگاه
گشتم به هوایی که تو در چاه منی
رویای منیژه ماند و دل بر لب چاه
****
من ساکن آن چشم پر از زنجره ام
بس بغض که صف کشیده در حنجره ام
باران شو و یک لحظه بیا جار بزن
بیهوده من امشب لب این پنجره ام
****
هر لحظه که کابوس بدی می بینم
دور از نفست نشسته ام ، غمگینم
باران منی!دلم به باران خوش نیست
ای کاش کمی کنج لبت بنشینم
*****
این مرده دلان دوباره نیرنگ زدند
بر پنجره ی خانه دل سنگ زدند
سنتور دل شکسته ام را بر دند
بر قلب به خون نشسته آهنگ زدند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟