انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 53:  « پیشین  1  ...  48  49  50  51  52  53  پسین »

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی


مرد

 
در پرده ی اسرار،کسی را ره نیست.......زین تعبیه ، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک،هیچ منزلگه نیست....... می خور که چنین فسانه ها کوته نیست


در خانه‌ی من عصر غم‌انگیز بدی ست
در پشت بهارها چه پاییز بدی ست
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
مهستی

مهستی گنجه‌ای یا مهستیِ گَنجَوی، بانوی شاعر ایرانی بود که در سدهٔ پنجم و ششم هجری قمری می‌زیسته‌است.

مهستی پس از خیام، برجسته‌ترین رباعی‌سرای ایران به شمار می‌آید و او را پایه‌گذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی می‌دانند.

زادگاه مهستی شهر گنجه بوده‌است و همدوره با غزنویان بود. رشید یاسمی معتقد بود که «مهستی» متشکل از دو کلمه «مَه» به معنی بزرگ و «سَتی» به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی «خانم‌بزرگ» است. در چهار سالگی پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در ده‌سالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی می‌نواخت. شهرت او بیشتر به خاطر رباعیاتش است. وی در سروده‌هایش زنی فتنه‌گر و زیبا بوده‌است که عشاق فراوانی داشته، از جمله امیر احمد تاج‌الدین بن خطیب که فرزند خطیب گنجه بوده و عاقبت به عقد او در می‌آید. ابن خطیب مانند همسرش طبع شعر داشته و رباعیاتی نیز از او باقی مانده‌است. از زندگی مهستی آگاهی چندانی در دست نیست، و آنچه هست اقوال تذکره‌نویسانی چون دولتشاه سمرقندی، امین احمد رازی و آذر بیگدلی است که همه نقل از یکدیگر، و آمیخته به افسانه‌نگاری و داستان‌های ساختگی است.دیوان اشعار او نیز به جا نمانده و رباعی‌هایی به نام او در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم)، مونس‌الاحرار (تألیف در قرن هشتم) و مجموعه‌ها و تذکره‌ها به دست آمده‌است


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۱

دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم
می‌گفتم رب لاتذرنی فردا


******************

رباعی ۲

حمامی را بگو گرت هست صواب.
مشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

تا من به سحرگهان بیایم به شتاب
از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

*****************
رباعی ۳

گر باد پریر خود نرگس بفراخت
دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت

امروز کشید خنجر سوسن از آب
فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۴
آتش بوزید و جامهٔ شوم بسوخت

وز شومی شوم نیمهٔ روم بسوخت

بر پای بُدم که شمع را بنشانم

آتش ز سر شمع همه موم بسوخت

رباعی ۵
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت

یار آمد و می در قدح یاران ریخت

آن عنبر تر رونق عطاران بُرد

و آن نرگس مست خون هشیاران ریخت

رباعی ۶
لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

فردا سحری باد سمن خواهد بیخت


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۷

چو دلبر من به نزد فصّاد نشست

فصّاد سبک دست سبک دستش بست

چون تیزی نیش در رگانش پیوست

از کان بلور شاخ مرجان برجست

****

رباعی ۸

در مرو پریر لاله انگیخت

دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت

در خاک نشابور گل امروز آمد

فردا به هری باد سمن خواهد ریخت

***

رباعی ۹

هرلحظه غمی به مستمندی رسدت

تیری به جفا به دردمندی رسدت

در کشتن عاشقان از این بیش مکوش

زنهار مبادا که گزندی رسدت


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۱۰

خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت

بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت

خورشید خطی به بندگیش می‌داد

کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت

***

رباعی ۱۱

هنگام صبوح گر بت حورسرشت

پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت

هرچند که از من باشد این سخن زشت

سگ به ز من ار هیچ کنم یاد بهشت

***

رباعی ۱۲

با من لب تو چو زلف تو بسته چراست؟

چشم خوش تو خصم من خسته چراست؟

بروی کمان مثالت اندر حق من

گر نیست جفای چرخ پیوسته چراست؟

نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۱۳

گفتی که بدین رخان زیبا که مراست

چون خلد، وثاق تو بخواهم آراست

امروز در این زمانه آن زهره که راست؟

تا گوید کان خلاف گفتی با راست

***

رباعی ۱۴

بازار دلم با سر سودات خوش‌ست

شطرنج غمم با رخ زیبات خوش‌ست

دائم داری مرا تو در خانهٔ مات

ای جان و جهان مگر که با مات خوش‌ست

***

رباعی ۱۵

در میکده پیش بت تحیّات خوش است

با ساغر یک منی مناجان خوش است

تصبیح و مصلای ریائی خوش نیست

زنّار مغانه در خرابات خوش است


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 
مهستی

رباعی ۱۶

صحّاف پسر که شهرهٔ آفاق است

چون ابروی خویشتن به عالم طاق است

با سوزن مژگان بکند شیرازه

هر سینه که از دل غمش اوراق است

***

رباعی ۱۷

ایام چو آتشکده از سینهٔ ماست

عالم کهن از وجود دیرینهٔ ماست

اینک به مثل چو کوزه‌ای آب خوریم

از خاک برادران پیشینهٔ ماست

***

رباعی ۱۸

افسوس که اطراف گلت خار گرفت

زاغ آمد و لاله را به منقار گرفت

سیماب زنخدان تو آورد مداد

شنگرف لب لعل تو زنگار گرفت

نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 

مهستی

رباعی ۱۹

گفتم که لبم به بوسه‌ای مهمان است

گفتا که بهای بوسهٔ من جان است

عقل آمد و در پهلوی من زد انگشت

یعنی که خموش، بیع ... که ارزان است

***

رباعی ۲۰

دریای سرشک دیدهٔ پر نم ماست

وان بار که کوه برنتابد غم ماست

در حسرت همدمی بشد عمر عزیز

ما در غم همدمیم و غم همدم ماست

***

رباعی ۲۱

آن بت که رخش رشک گل و یاسمن است

وز غمزهٔ شوخ فتنهٔ مرد و زن است

دیدم به رهش ز لطف چون آب روان

آن آب روان هنوز در چشم من است


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
مرد

 

مهستی


رباعی ۲۲

با خصم منت همیشه دمسازی‌هاست

با ما سخنت ز روی طنازی‌هاست

ز عز خود و ذلت من بیش مناز

کاندر پس پردهٔ فلک بازی‌هاست

***

رباعی ۲۳

گیسو به سر زلف تو در خواهم بست

تا بنشینی چو دوش نگریزی مست

پیش از مستی هر آنچم اندر دل هست

میگویم تا باز نگوئی شد مست

***

رباعی ۲۴

آن کودک نعل‌بند داس اندر دست

چون نعل بر اسب بست از پای نشست

زین نادره‌تر که دید در عالم بست

بدری بسم اسب هلالی بربست


نمیدونم چکار کنم ؟!!!
     
  
صفحه  صفحه 49 از 53:  « پیشین  1  ...  48  49  50  51  52  53  پسین » 
شعر و ادبیات

Robaey & 2 Beity | رباعی و دو بیتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA