ارسالها: 6116
#61
Posted: 22 Feb 2012 07:39
رباعی و دو بیتی
Robaey & 2 Beity
مستم از باده ،که مستی هم بلاست
باده ی عاشق زهر باده جداست
بی وفا ، مستی مگر از باده ی عشقت نبود
کین چنین دل را شکستی،کین شکستن هم خطاست
*****
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
*****
دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ما بین و دلگشایی کن
*****
ﻫـﺰار ﺗﺎ وﻋﺪه دادی ﻧﻴﻮﻣﺪی ﻣﺎ رو ﻛﺎﺷﺘﻲ
اﻳﻦ دل ﻣـﻬﺮﺑﻮﻧﻮ ﭼـﺸﻢ اﻧـﺘـﻈـﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻲ
ﺑـﺮای ﺑـﻲوﻓـﺎﻳـﻲ ﻫـﺰار ﺑـﻬـﻮﻧﻪ داری
ﻫﺰار و ﻳﻚ ﺷﻜﺎﻳﺖ از اﻳﻦ زﻣﻮﻧﻪ داری
*****
سلام ای بی وفای بی مرووت / سلام ای ساز گیتار محبت
سلام کردم نگی تو بی وفائی / وگرنه ما که عاشقیم بی مرووت !!!
*****
هر چند که جور دیگری دیدمشان؛
از زاویه ی خوب تری دیدمشان ،
از دور و برم همه پراکنده شدند
از بسکه به چشم خواهری دیدمشان!
*****
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی!
چه خیال آب روشن که به تشنگان نمایی؟
دل خویش را بگفتم – چو تو دوست می گرفتم؛
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی!
*****
چه امید بندم در این زندگانی / که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد / پیام وفایی از این زندگانی
*****
هر رهگذری محرم اسرار نگردد / صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست / هر بی سر و پا یار وفادار نگردد . . .
*****
یاران به خدا که بی وفایی مکنید
با عاشق دلخسته جدایی مکنید
یا آن که وفا می کنید تا آخر
یا آنکه از اول آشنایی نکنید
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#62
Posted: 22 Feb 2012 07:52
بوسه ات طعم بی وفایی داشت
خنده ات رنگ بی صدایی داشت
در دو چشمت نبود تصویرم
گویی آن چشم دگر خدایی داشت
*****
افسوس که بشکست دلم آنکس که قبلهگاهم بود
زین روزگار بی وفایی با من یار گرماگرم نگاهم بود
زیر باران زیر فانوس شب در این مهتاب
با اشک خود ترانه بیوفایی گویم ز مهتاب ...
*****
دلم را مبتلایت کرده بودم
خودم را خاک پایت کرده بودم
ندانستم بی وفا هستی وگرنه
همان اول رهایت کرده بودم !
*****
آئین عشق بازی دنیا عوض شده است
یوسف عوض شده است ، زلیخا عوض شده است
آن بی وفا کبوتر جلدی که پر کشید
اکنون به خانه آمده اما عوض شده است
*****
رفتی دلم شکستی این دل شکسته بهتر
پوسیده رشته ی عشق از هم گسسته بهتر
من انتقــام دل را هرگــــــز نگیـــــرم از تو
این رفتــه راه ناحــق در خون نشستــــه بهتر
*****
در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟
نمی یابی نشان هرگز از وفا و جوانمردی
برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی
اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
*****
کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوارمهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه ی تلخ خیانت حک نبود
*****
اگرچه نازنینان را وفا نیست / گلستانی چو باغ آشنا نیست
اگر بر چرخ هفتم پا گذارم / دلم یک لحظه از یادت جدا نیست
*****
وقتی فهمید میخوامش ، خندید و رفت
التماس رو تو چشام دید و رفت
با تمام خوبیهام اون بی وفا
رنگ غم تو چشام پاشید و رفت
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#63
Posted: 22 Feb 2012 08:05
دل من همی داد گفتی گواهی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بی وفا در جفا تا کجایی
*****
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
*****
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
*****
خوشا آنان که در بازار گیتی
خریدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه رفاقت
رفیق با وفا بودند و هستند
*****
رسم ما آوارگان ترک وفای دوست نیست
رسم ما دریا دلان خشکیدن احساس نیست
ما محبت را به نام دوست ارزان میکنیم
تا صداقت زنده است ما هم رفاقت میکنیم
*****
شبی از آسمون چیدم ستاره
بدیدم صورتش همچون نگاره
ببوییدم سر شب تا گل صبح
فرستادم به آسمون دوباره
*****
پسندیدم تو را یک لحظه در خواب
شدم از دیدن روی تو بی تاب
چو فردا دیدمت گفتم : خدایا
عجب دسته گلی را داده ام آب !!!
*****
زندگی جز نفسی نیست ، غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد
قیمت بحر در آن لحظه بداند ماهی
که به دام ستم انداخته در بر گردد
*****
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که می گفتم غم خویش
سری میزد به سنگ و باز می گشت !
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#64
Posted: 22 Feb 2012 08:21
گر بوسه می خواهی بیا ، یک نه ، دو صد بستان برو
اینجا تن بی جان بیا ، زین جا سراپا جان برو
صد بوسه تر بخشمت از بوسه بهتر بخشمت
اما ز چشم دشمنان پنهان بیا پنهان برو
*****
فصل بارانی چشمم ، گریه هایم دیدنی است
در مسیر عشق پاکت ، شیوههایم دیدنی است
قبلهگاه سجده هایم ، نازنین چشمان توست
در صبوری های جانکاه ، شکوه هایم دیدنی است
*****
من امشب کهکشانها را سفر خواهم نمود
در ره دلدار شیرینم خطر خواهم نمود
با قلم شعری برایش میسرایم ، شعر ناب
در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود
*****
بیا ای گل ز بوستانم گذر کن
همه چشمم ، به کوی ما نظر کن
همه شب تا سحر نالم ز هجرت
بیا مه گل شبی با ما سفر کن
*****
غروبی دختری غمــــــــگین و ناشاد
سر راهـــــــم نشسته ، داد و بیداد
گلی داد و به گــــــــــــریه گفت ، بگذار
سر قبر علـــــــــــــــــــــی، در زینل آباد
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#65
Posted: 22 Feb 2012 08:34
اگرچه پا به پا در جـــــــــــــــاده سنگه
پر از خاره پر از خــــــــــــــــــار و خدنگه
نی چوپان و پاییز و غـــــــــــــــــــــم یار
غروب دشت رحمـــــــــــــــانی قشنگه
*****
سر راهم به چــــــــــــــوپانی رسیدم
نوای نالـــــــــــــــــــه ای از دل شنیدم
چه خوش نی می زد و آواز می خواند
که جـــــــــایی بهتر از چک چک ندیدم
*****
ارد آیینه لطف احــــــــــــــــــــد بود
ارد راه دل ما را بلــــــــــــــــــد بود
به هر جا بنگرم کوه و در و دشــت
ارد بود و ارد بــــــود و ارد بــــــــــود
*****
به هر جایی که رفتم بی صفا بود
به هر یاری رسیدم بی وفــــــا بود
تمام غصه هایـــــــــــم رفت از یاد
اَغُصه بهترین خاک خـــــــــــدا بود
*****
دلم مهجور و خانه بی چراغـــــــه
شبیه شعر باقــــــــــر سینه داغه
الهی درد خود را با که گــــــــــویم
خودم در بندر و دل در فداغــــــــــه
*****
سیه چادرنشین آهــــــــــوی رنگی
دلی درسینه داری سخت و سنگی
دو چشمونت کمینگاه دلــــــــم شد
پر از ماهی تو ای دره پلنـــــــــــگی
*****
نشسته بر سر راهــــــــــــم کناری
نوشته برتن آن یادگـــــــــــــــــــاری
به یاد گلنساء افتــــــــــــــــادم آنجا
زیارت کردم و آمد ســــــــــــــــواری
*****
سرمست به میخانه گذر کردم دوش
پیری دیدم مست و سبوئی بر دوش
گفتم ز خدا شرم نداری ای پیر ؟
گفتا کرم از خداست ، می نوش خموش
*****
با تو به خرابات اگر گویم راز
به زان که به محراب کنم راز و نیاز
ای اول و ای آخر خلق ، آن همه تو
خواهی تو مرا بسوز و خواهی بنواز
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#66
Posted: 22 Feb 2012 08:50
آنروز که توسن فلک زین کردند
و آرایش مشتری و پروین کردند
این بود نصیب ما ز دیوان قضا
ما را چه گنه ، قسمت ِ ما این کردند
*****
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت
*****
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم
از آنکه دیدن تو قسمت خدایی بود
شب از کرانه دنیای من جدا شده بود
که هر چه بود تو بودی و روشنایی بود
*****
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#67
Posted: 22 Feb 2012 08:57
تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی جان، جان با من است
چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران، آسمان با من است
*****
با عشق به من به من خیانت کردی
دل دادم و تو رد امانت کردی
رفتی و چه آسوده ز من دل کندی
هر دو قلمت خورد اگر برگردی !! ... .
*****
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود
*****
حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم
آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم
پنهان شدی و فکر خیانت به سرم زد
شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم
*****
بلرزید کوه ها از غم ، خیانت را رصد کردند / میان آسمان عشق به ماه من حسد کردند
بغرید رعد ها از خشم ، شهامت خرد شد ، پوسید / قیامت کرد زمین وقتی ، ستاره ماه را دید
*****
شبی پرسیــــــدم از زلفان دلـــــبر
که تو خوشبوتری با مشک وعنبر
بگفتا دلــــــــبرا رنجیـــــــدم از تو
مرا با مشک می ســـــازی برابر
*****
سحر گاهی بیایم دیــــــدنت یار
برای الفت و خنــــــدیـــدنت یار
سحر گاهی بیایــــــم تو نبــاشی
قیامت می شوت تا دیـــــدنت یار
*****
بسر دستمال ابلــــق داره یارم
دوچشم مست مطلق داره یـارم
برای کـشـــتن بیچاره عاشـــق
سرم دعوای ناحق داره یـــارم
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#68
Posted: 22 Feb 2012 09:33
به کابل با دل خونبار میــرم
مسافــــــر از کنار یار میرم
مسافـــر از کنار یا رشیرین
دل پر غصه و ناچار میــرم
*****
الا دختـــــر تـــو مادر داری یا نی
به دل زخــــم بــــرادر داری یا نی
من از خوردی دل خود بـا تو دادم
به ما مسکین تو بـاورداری یا نی
*****
به تن پیران ابلق داری ای گل
لباس خلوت شـب داری ای گل
اشــــــاره میکنی با نـوک چادر
نمیـدانم چه مطلب داری ای گل
*****
ترا شمع مرا پـــروانه میگفت
ترا لعل و مرا فیــروزه میگفت
بنالــم از غمت روزجــــــــدائی
مرا ازعشق تو دیــوانه میگفت
*****
مسلمــــانان به کابل نوکر استـــم
اسیر بنـــــــد زلف دختــــر استــم
مره رخصت نداد کفتان و کرنیـــل
اگر مردم شهیــــــد اکبـــر استـــم
*****
مه قربان دو بازوبنـــد یـار جان
مه قربان لـــــبان قنـــــد یار جان
سرای بازو بندش خوشه خوشـه
تمامی بازو بنــــدش نقره پوشـــه
*****
دوچشمانت خروش درعالم انداخت
دو ابریـــــوت بجانــــم ماتم انداخت
بســــوزه خانهء لیـــــلی و مجنـون
که رسم عاشقی در عالــــم انداخت
*****
مه قربانت شوم ای کورته دولی
سره بالا کدی از بیــــن حــــولی
سره بالا کدی چیزی نــداشتــــــم
خجالت میکشم از دســت خــــالی
*****
خــداونـــــــدا مرا کابل رسانی
سری بازار چنـــــــدول رسانی
سری بازار چنــــدول چه باشه
مه که بلبلم به سیل گل رسانی
*****
کوزه آب ســــرشــــانه گرفتـــه
نوک چادر بالای دندان گرفتــه
مه خو حرف بـــدی با او نگفتم
بچی هیله به دل کینــــه گرفتــــه
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#69
Posted: 22 Feb 2012 09:47
عرقچین ســـــرت یارجان طلا نیــس
مه که عاشــــق شـــدم میلت بمانیس
مه که عاشق شدم دور دور میگـردی
همی دور گشتـنت راهء خــــدا نیــــس
******
الا دختر که نامت سیــن ونونه
جگر او له زده دل غرق خونه
جگر او له زده دل قیلــه قیلــه
مگم بخت غریبـــان سر نگونه
******
سرچشمه رسیدم ناله کردم
نظربا ابروی جانانه کردم
نظرکردم ندیدم یار خود را
گریبان تا بدامن پاره کردم
******
سرم از خاک بالا کــو گلی ما
سفـر دارم دل آســـا کوگلی ما
سفر دارم بیایـــم یــــا نیایــــم
دل ما را تســــــــلا کو گلی ما
******
الا دختر تـوره دیــــدم پریشـــان
نکردی صحبتی با من تو چنـدان
اگر چیزی ز من بشنیــــده باشی
نشو از مــن خفه چشماره قربان
******
سفر در لال وکرمان است خدا جان
صبا خو عید قربان است خـــداجان
همه با یـار خـود عیـــــدی دارنــــد
سرما عیــــد زنــدان است خدا جان
******
سری کویهء بلند هی میزنم یار
شتر گم کرده ام پـــی میزنم یار
شترکه گم شــــده پیــــدا نگردد
بیــــادت تــولهء نی میزنـــم یار
******
سری حوض سخی چارده چناراس
بــه دور مرقـــدش گل ها قطار اس
بــدور مرقـــدش گل ها چپ و راس
ده قـــول بی وفـــــــا کی اعتبـار اس
******
ده نصف شو زخو بیدار میشم
به ســـــودای غمای یار میشم
به سـودای غمای یار شیرین
ده جان تنــدرست بیمار میشم
******
ســر جــــــوبه ســر جــــــوبه گل ما
چو طور غمگیــن و مجروبه گلی ما
زدســـت مــــــــــردم شیطان بســـیار
سخن با ما نمی گویــــــــــه گلی ما
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#70
Posted: 22 Feb 2012 10:01
بهار آمـــد که سبزه در لب جوی
خبرآمد که یار جان میشود طوی
الهی طوی یار جان سر نگیـــره
که غیر از من نگیرد دیگر شوی
*****
نمیـــــــدانم دلم دیــوانهء کیست
گلی گم کرده ام در خانهء کیست
گلی گم کرده ام ســـــردار گل ها
نمیــدانم چراغم در خانهء کیست
*****
مه قربانت شوم سردار خانه
قدم را می شماری دانه دانـه
بیاپیشم که چند بوسه بگیرم
که غصه بر دل یارت نمانــه
*****
مه قربـــان دو چشمان عقیقت
ده نوک بـام نشی میشم رفیقت
ده نوک بام نشی بیمــار میشی
اگه بیمار شوی میشم طبیـــبـت
*****
شیرین یارکم قــــــدت خریدار استم
از برگ رویت بوسه طلب گار استم
گر قیمت تــــــو بهای عالم باشـــــه
ترا به هزار جان که خریــدار استم
*****
دختــــر دختــــر عجب سری بافتــــه ئی
شکرانه بکش که عجب جوان یافتـه ئی
شکرانه نمی کــشم جوان راضی نیــــس
شب های است که یار از ما راضی نیـس
*****
ای سرو روان بیــــا که دستت بوسم
لب های عقیــــــق می پرستت بوسـم
گرمی نخورم تو بـــــاده در جامـم ده
تا مست شوم دو چشم مستت بوسـم
*****
روزیکه لب لعل تو خنـــدان گردد
گل بشگفد و بنفـشـــه ارزان گردد
خال لــب تو جلوه دهــــــد جنت را
دوزخ به جمال تو گلستــــان گردد
*****
از خانـــــه برآمــدیـــم و گفتیم خـــدایــــا
از یاری عزیز خود زنده جدا شدیم خدایا
یــــــاران و بــــردران مرا یــاد کنیــــــد
کردم سفری که آمــــــدن نیـــســت مـــرا
*****
در سنگ سفـیــــد الف کـــشم لام آید
شایــــد که نگار مــن لــب بام آیـــــد
در گرد و نواحی او بپــــاشم دانـــــه
شایــد که به بوی دانـــــه در دام آید
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس