ارسالها: 8911
#61
Posted: 22 Jan 2013 15:58
تفاوت بین دو واژه ی آقا و آغا
• این دو واژه یعنی آقا و آغا مغولی هستند و یادگار حمله ی مغول به ایران هستند . از آنجا که ترکی و مغولی هم ریشه اند بسیاری از کلمات مغولی با ترکی آنها یکی است . اینکه مغولی با ترکی هم ریشه است مانند این است که زبان فارسی را با زبان هندیان و اروپاییان هم ریشه بدانیم پس اگر در هند یا اروپا مردمانی جنایت کردند ربطی به ایران و فارسی زبانان ندارد .مبادا هم میهنان خوب ترک ایران از این سخن آزرده شوند.تازه این ترکان بودند که بیش از دیگر مردمان از مغولان آزار دیدند زیرا از نظر جغرافیایی سرزمینشان به مغولستان نزدیک تر بود. آقا برای مرد و آغا برای زن است . البته مرد اخته مانند آغامحمدخان قاجار نیز با غ نوشته می شود . آغاباجی به معنی خواهر همان است که در تهران آبجی گفته می شود .ننه آغا ، خانم آغا ، دختر آغا ، گوهرشاد آغا اینها نمونه هایی قدیمی از این نام در فارسی گذشتگان است .غیر از این دو واژه کلمات مغولی دیگر نیز در فارسی راه پیدا کرده است . مانند :
- تمغا
- آقا
- آغا
- آلتون
- اردو
- اروغ
- الاغ
- ایل
- ایلخان
- ایلچی
- بهادر
- تغار
- تمغا
- تومان
- خ
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#62
Posted: 22 Jan 2013 16:23
ریشه واژه " سرنوشت "
• پیشینیان می پنداشتند داستان زندگی آدمیان بر روی پیشانی آنان نوشته شده است و انسان نمی تواند آن را تغییر دهد و می گفتند: آنچه برایمان پیش می آید بر پیشانیمان از پیش نوشته شده است و سرنوشت ( سر + نوشت ) است. شگفت است که امروزه هم بسیاری هنوز این را باور می دارند و می گویند هیچ کس نمی تواند سرنوشت خود را تغییر دهد .زیرا از پیش بر پیشانیمان نگاشته شده. اگر هم با این افراد بحث کنی متهم به ضعف ایمان ، کفر و خدانشناسی می شوی. اینان با اینکه بیشتر از افراد مذهبی هستند گویا این آیه ی قرآن را هم تابحال نشنیده اند که : إنَّ اللهَ لا یُـغَـیِّـرُ مــا بِــقَــوْمٍ حَــتّی یُــغَــیِّــرو ما بـِأنْفُــسِــهِــمْ }. یعنی خداوند سرنوشت مردمی را دگرگون نمی کند مگر آنکه خود دگرگون کنند .
ریشه یابی واژه پرستو
• پرستو نام پرندهای است که نام دختر نیز برگزیده شده است. در فارسی میانه paristag است. در فارسی میانه paristan به معنای پریدن است.در کردی فَهلَوی یا فیلی پَرِستـِن هنوز به معنی پریدن است . پرستو یعنی جانداری که زیبا می پرد.البته همه پرنده ها می پرند ولی گویا پریدن این پرنده زیباتر به نگاه می رسیده که آنرا چنین نامیده اند.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#63
Posted: 22 Jan 2013 16:28
ریشه یابی کلمه بلوتوث
• بلوتوث یک واژه ی انگلیسی به معنی دندان آبی و نام پادشاه دانمارک است . هارالد بلوتوث اول (Harald I Bluetooth) نام پادشاه دانمارک در سالهای 940 تا 985 پیش از میلاد مسیح بود. وی در سال 910 پیش از میلاد به دنیا آمد . مانند بسیاری دیگر از وایکینگها بلوتوث نیز جنگ برای دستیابی به گنج در سرزمینهای دیگر را با ارزش می دانست . زمانی که خواهر بلوتوث ، همسرش اریک -پادشاه نروژ- را در جنگ سختی که نروژیان درگیر آن بودند از دست داد ، به دانمارک آمد و از هارالد خواست تا زمام امور در نروژ را بدست گرفته و آرامش و امنیت را در نروژ برقرار کند. هارالد نیز از این فرصت استفاده کرده و قلمرو حکومت خود را گسترش داد. تا قبل از این زمان نروژ و دانمارک همیشه در حال جنگ با یکدیگر بودند و افراد زیادی در این جنگ ها کشته می شدند . در سال 960 هارالد که در اوج قدرت خود بود اعلام صلح میان دو کشور نمود و با گسترش قلمرو پادشاهی خود ، همزمان بر دو کشور دانمارک و نروژ فرمانروایی کرد. وی یکپارچگی بین کشورها را که پدرش آغاز کرده بود کامل نمود. هارالد بلوتوث ، دانمارک و نروژ را به هم پیوند داد، همان گونه که امروزه "بلوتوث" دنیای کامپیوترها و ارتباطات را به هم پیوند داده است. به افتخار هارالد بلوتوث که مردم دو کشور را با هم پیوند داده و با ایجاد ارتباط بین دو کشور آنها را از جنگ و مصیبتی که دامن گیرشان بود نجات داد ، نام تکنولوژیی را که امروزه دنیای کامپیوتر و ارتباطات را به هم پیوند داده بلوتوث نهادند.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#64
Posted: 22 Jan 2013 17:19
یک تا بیست به فارسی قدیم
• یـَــک / دو ( بر وزن بو ) / سه / چوهار / پانج / شَــش / هَفت / هَشت / نُــه / دَه / یَــک دَه / دو دَه / سه دَه / چوهار دَه / پانجــدَه / شَــشدَه / هَــفتــدَه / هَشــتـدَه / نـُـهدَه / بیست.
• یَک در متونی مانند دیوان حافظ هنوز باید به صورت یَک تلفظ شود زیرا در غیر این صورت قافیه اشتباه می شود. در لهجه ی تهرانی نیز گاهی یَک تلفظ می شود . اون یَک پسر باحالیه !خراسانی ها و کردها و ... هنوز یَک تلفظ می کنند.تلفظ حرف ج زمانی که به حرف دال یا ت می رسد دچار دگرگونی می شود .مانند :
- اشتماعی( اجتماعی)،
- بی وژدان ( بی وجدان) ،
- پنشنبه ( پنجشنبه )،
- پانجده یا پنجده ( پانزده ) .
• اما( ششده )چون همسایه ی ( پانزده ) است از ( ششده) به ( شانزده ) بر وزن ( پانزده ) تغییر می کند و این موجب می شود دو کلمه ی پانزده و شانزده به وجود آید که هر دو دارای (ز) در میانه هستند . نتیجتاً یَکده به یاکده سپس یازده و دوده به دوزده سپس به دوازده و سه ده به سِزده و سپس سیزده و نه ده به نوزده تغییر می کند . اما تلفط سنگین هَفتدَه و هَشتــدَه موجب تغییر آنها به هِفده یا هیفده و هَشـدَه یا هَجدَه یا هِجدَه یا هیجده می گردد. تلفظ یک تا ده را در زبان کُردی به گویش فِیلـی یا فَهلَوی با فارسی مقایسه کنید :
یَک / دُ / سـِ / چـُووار / پَنج / شَش / هَفت / هَشت / نویه( با ادغام واو و نون )/ دیه/ یانزه / دُووانزه / سِنزه / چُووارده / پانزَه / شانزَه / هَودَه / هَژدَه / نوزده / بیس
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#65
Posted: 22 Jan 2013 17:39
ریشه یابی کلمه ی « لولو » ، لولوی بچه ترسان
• هر گاه بخواهند کودک بازیگوشی را بترسانند به بیرون اشاره می کنند و می گویند : لولو آمد . حال بدانیم لولو کیست یا چیست و ریشه این سخن از کجاست . لولو همان لؤلؤ یا ابو لؤلؤ است که در فارسی برای آسانی خوانش آن به لولو دگرگون شده است . ابولؤلؤ یا فیروز ، زرتشتی و اهل نهاوند و از اسیران جنگ جلولاء بود که در دستگاه «مُـغَـیْـرة بن شُعبة » از سران عرب ، به بردگی گرفته شده بود. وقتی که به دست عرب اسیر شد از آنجا که کودکان ، زنان و دختران را دربند و زنجیر به گردن دید کینه به دل گرفت و در دل سوگند خورد که کین خواهی کند.او با کودکان اسیر سخن می گفت و دلجویی می کرد . در این میان یکی از سربازان با او درگیر زبانی شد که سرکرده سپاه عرب دریافت او عربی می داند و شگفت زده شد و در سخن با وی دانست که این مرد در هنرهای آن روزگار مانند سنگ تراشی ، تندیس سازی ، فرش بافی ، معماری ، درودگری و نقّاشی ، آهنگری و ... بسی توانا و بی مانند است با شگفتی بسیار بدو نام ابو لؤلؤ دادند .. و گفتند : « أنتَ أبو لؤلؤ.» البته گاهی واژه های أبو ، أخو و أمّ به معنای راستینشان به کار نمی رود . در اینجا ، ابو لؤلؤ یعنی هنرمندی که دستان توانایی به مانند مروارید گرانبها دارد. البته برخی پنداشته اند که فیروز را دختری به نام مروارید بوده و چون مروارید به عربی می شود « لؤلؤ » او را ابو لؤلؤ نامیدند. نمی دانم به راستی کدام سخن درست است . از آنجا که صنعتگر زبردستی بود مغیره او را وادار می کرد که در بیرون از خانه کار کند و ماهی یک صد درهم به وی بپردازد . هر اندازه ابولؤلؤ درخواست می کرد که این مبلغ را کم کند تا بتواند روزی از بند بردگی آزاد شود مغیرة به دلیل پستی نهادش و آزمندی برای به دست آوردن درآمد بیشتر نمی پذیرفت. روزی مغیرة بن شعبه که در آن هنگام استاندار کوفه بود برای گزارش قلمرو فرماندهی اش به همراه گروهی از بزرگان و در حالی که فیروز نیز همراه آنان بود نزد « عُـمَر بن خَطّـاب » خلیفه ی مسلمانان رفت . مسعودی در این زمینه چنین می گوید: عمر بن خطاب خلیفه مسلمانان اجازه نمی داد هیچ کس از ایرانیان وارد مدینه شود. مغیرة بن شعبه بدو نوشت: من برده ای دارم که نقاش ، درودگر و آهنگر است و برای مردم مدینه سودمند است. اگر شایسته دانستی اجازه بده او را به مدینه بفرستم و عمر اجازه داد. ابولؤلؤ فرصت را غیمت شمرد و هنگامی که خلیفه تنها بود به نزدش شتافت و دادخواهی کرد. عمر پاسخ داد: تو برده مغیره هستی و جان و مال تو در اختیار اوست. ابولؤلؤ گفت: تو هم خلیفه مسلمین هستی و می توانی به او سفارش کنی که این مبلغ را بابت آزاد کردنم به شمار بیاورد، چنانچه موافق نیست دست کم ماهی ده درهم از من بگیرد تا به امید آزاد شدن و تأمین آینده مبلغی بتوانم پس انداز کنم. عمر پاسخ داد: تو صنعتگر خوبی هستی و درودگری ، مسگری و چلنگری هم می دانی. به ویژه شنیده ام که در ساختن آسیای بادی استاد هستی. خوب است به جای گله گزاری یک آسیای بادی در مدینه بسازی زیرا امسال غلات بیت المال زیاد است و می توانی از این راه سود بری زیرا با این همه هنر و صنعت که داری گمان نمی کنم مقدار مالی که مغیرة از تو می خواهد بسیار باشد. ابولؤلؤ گفت:ساخت آسیای بادی در مدینه شدنی نیست زیرا بادگیر ندارد. خلیفه گفت: در مکه بساز. ابولؤلؤ پاسخ داد: گندم در مکه به اندازه ای کمیاب است که مردم برای آرد کردن گندم نیازمند آسیای بادی نیستند و می توانند با دست آس ( آسیای دستی ) آرد کنند. عمر گفت: آسیای بادی تو در مکه اگر برای آرد کردن گندم سودمند نباشد این سود را دارد که مایه خوشی ساکنان شهر ، زائران و حجاج در روزهای حج می شود و از این راه سود می بری. ابولؤلؤ چون از انجام مقصودش ناامید شد و دانست که خلیفه به هیچ روی آماده نیست به گله اش رسیدگی کند بدو گفت : برای تو یک آسیای بادی بسازم که تا روز رستاخیز گندم آرد کند و یا به روایت دیگر گفته است : اگر تندرست بمانم آسیابی برایت خواهم ساخت که در خاور و باختر از آن ستایش کنند. سرانجام روزی فیروز ابو لؤلؤ که در پی فرصتی بود و عمر بن خطاب خلیفه مسلمانان برای به جا آوردن نماز صبح به مسجد رفته بود در رکعت دوم به او حمله کرد و با چند ضربه ی خنجر او را زخمی کرد به گونه ای که این زخمها موجب مرگ وی شد. البته این داستان در کتابهای تاریخ یکسان نوشته نشده است . به روایت خواند میر: ابولؤلؤ همان کارد را بر گلوی خویش مالید و پیش از دستگیر شدن خود را کشت و عمر پس از سه روز در گذشت. (سال 23 هجرت) ولی به روایت شمس الدین محمد آملی برخی گویند : «در آسیابی که از برای او ساخته بود به خلوت دریافت و کارد زد و گریخت و سال بیست و چهار هجری درگذشت . » برخی از سران و بزرگان دستگاه خلافت کار ابولؤلؤ را به تحریک ایرانیان دانسته و به همران طلحه ، عبیدالله بن عمر و چند سوار به خانه ایرانیان ساکن مدینه یورش بردند و شمار بسیاری از آنان کشتند . حتی نسبت به کودکان و شیرخواران ایرانی رحم نکردند. چیزی نمانده بود که سلمان فارسی را هم بکشند ولی از آنجا که صحابی والا مقام پیامبر (ص) بود از ریختن خونش در گذشتند و او را در سیاه چال زندان انداختند. ایرانیان ساکن دیار غربت از ترس جان ، خود را به بیت المال رسانیدند زیرا بیت المال خانه ی امن بود ولی طلحه می خواست به زور وارد بیت المال شود که حضرت علی (ع) را آگاه کردند و او جلوی این کار را گرفت. بعدها هر وقت ایرانیان مقیم حجاز می خواستند کودکانشان را از بازیگوشی باز دارند به آنها می گفتند:« لولو آمد.» پیشتر دانستید که در کشتار ایرانیان کودکان نیز کشته شدند. این سخن مایه ترس کودکان می شد. کم کم اصل داستان فراموش شد و امروزه کار به جایی رسیده است که منظور از « لولو » بی گمان « ابو لؤلؤ » نیست و تنها یک موجود خیالی ترسناک است .امروزه حتّی کلمه ی « لولو » به صورت «لولو خور خوره » در آمده است و کاملاً بی ربط به اصل داستان است . شگفت است که آرامگاهی به نام این مرد در نزدیکی کاشان وجود دارد .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#66
Posted: 22 Jan 2013 17:46
اِستِوا ، اُستُوا یا اِستِواء
• درست این واژه « اِستِواء » است ولی در فارسی همزه ی آخر کلماتی مانند زهراء ، ابتداء ، انتهاء ، صحراء و شهلاء را می اندازیم . پس اِستِواء را استوا می نویسم . اما اُستُوا تلفظ نادرست این کلمه است . این مشکل الفبای ما است که کسی در اندیشه اصلاح آن نیست و موجب می شود در بسیاری از موارد کلمات نادرست ادا شوند .چون ما حرکت گذاری انجام نمی دهیم لذا این مشکل کاملاً طبیعی است . نمی دانیم دیااُکو نخستین شاه ماد است یا دَیّااُکو .جُنوب درست است یا جَنوب . شُمال است یا شِمال یا شَمال .مِعده یا مَعِده . چِنین یا چُنین. مَحْوَطه یا مُحَوّطه و صدها مثال دیگر . البته همان بهتر که کسی در اندیشه اصلاح نیست . این اصلاحاتی هم که شده است کار را بدتر کرده می گویند ننویسید کتابخانه بنویسید « کتاب خانه » . ننویسید « دلواپس » بنویسید« دل وا پس » . ننویسید « همسایه » بنویسید « هم سایه » . ننویسید « کمتر » بنویسید « کم تر » و... استوا یعنی مساوی بودن و مصدرثلاثی مزید است . اِستَوی ، یَستوی ، استواء بر وزن اِفْـتَـعَـلَ ، یَفتـَعِلُ ، اِفتِعال از باب های ثلاثی مزید در زبان عربی است .
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#67
Posted: 22 Jan 2013 22:06
فهرست تاپیک در پست اول ایجاد شد و آماده ی استفاده هستش.دوستان میتونن تاپیک رو ادامه هم بدن.ریشه یابی واژه های فارسی رو گوگل بزنین یه سایت مرجع یا بهتر بگم وبلاگ مرجع هست میتونین از اونجا برای گذاشتن مطالب کمک بگیرین.امیدوارم از مطالب لذت برده باشین.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 973
#68
Posted: 3 Jun 2013 22:57
غلطهای رایج نگارشی
با توجه به حفظ زبان پارسی و اهتمام در استفاده درست از ان، چندتا مطلب در مورد غلطهای رایج نگارشی میزارم و امیدوارم که در نوشتهامون استفاده کنیم
نگارشِ ۱: " وزیر اموزش و پرورش دانش اموزانی که در المپیاد فیزیک موفق شده بودند را با اهدای جوایزی مورد تشویق قرار داد
اشتباه ۱: در جمله بالا حرفِ <<را>> علامت مفعول صریح است و باید بلافاصله پس از مفعول یعنی کلمه << دانش اموزانی>> بیاید(( وزیرِ اموزش و پرورش دانش اموزانی را که.......))
اشتباه ۲: به جای عبارت ِ طولانی (( مورد تشویق قرار داد)) میتوان نوشت تشویق کرد)). البته باید ذکر کرد که عبارت ((مورد تشویق قرار داد)) بر اثر ترجمه نادرست و تحت اللفظی ایجاد شده است.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نگارشِ ۲: کلمه فوق الذکر که این روزها، وه ویژه در نامه های اداری فراوان به کار میرود نادرست است. به جای ان میتون از کلمات << نام برده>>، <<مذکور>>، <<یادشده>> و <<سابق الذکر>> استفاده کرد.
تذکر: معنی کلمه فوق الذکر " بالای ذکر، بالای حرف یا صحبت است."
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نگارشِ ۳: حشو یعنی اوردنِ کلمات و عباراتی که چیزی بر معنای کلام یا جمله نمی افزاید و فقط ان را طولانی میکند. حشوی را که بسیار زننده باشد " حشو قبیح" می گویند.
مثال: عبارتهای: <<حُسنِ خوبی>>، <<سنگ سیاه حجرالاسود>>، <<سن ده سالگی>> و <<تهویه هوا>> همه از مصادیقِ حشواند.
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 866
#69
Posted: 21 Nov 2013 22:10
میدانید چرا به ایرانی ها میگن فارس؟
چون ایرانی ها از اسب سوارن قهار و حرفه ای بودن
ولی اعراب قادر به نگهداری اسب در گرمای سوزان عربستان نبودند
اعراب به عربی به اسب میگن فرس و به اسب سوار میگن فارس
زمانی که اعراب به ایران میان به ایرانی ها میگن فارس یعنی اسب سوار
دیگه خواهشن نگید ما پارسیم چون اعراب پ ندارن به ایرانی ها میگن فارس
ویرایش شده توسط: gay_tehran