ارسالها: 14491
#991
Posted: 5 Nov 2013 15:02
بی عدالتی
ببخش اگر فرمول هایم ناشناخته است
اجازه ندادند عاشق بشوم
نوستالژی عشق
در عمیقترین شکل ابهام است.
ببخش اگر ساده اَشکال تحقق نیافته ا ی
باکره ی بی نوازش مرا نشنا خته ای.
اجازه ..
ادبیات مانده در زاویه ی مهندسی
به واژه ای از عدالتم نمی دهندخط کشی .
ترازوی عدالت کجاست؟
اینجا تمامیت تعیین شده است
همه چیز معلوم
زاویه دید مهندس
نقشه خلع سلاح طبیعت شده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#992
Posted: 5 Nov 2013 15:03
کلک
دل به
خوب رویان
سپردی ای کلک
دیدی من ...نیستم
در فراق تو
ناز از آه می کشم
گفته بودی
دیگری بر من حرام،
ای امان از دست سیگار و..
پُتک های روان!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#993
Posted: 5 Nov 2013 15:05
درخت
بروم گوشه ی دنجی بنشینم به تماشا
چشم بردارم از این پنجره ای ،
که شبانگاه نگاهش به من است
پرده ها را بکشم
سایه ی هر شب تو
روی این پنجره هاست
دوست دارم که نباشی
همه ی دلخوشی ام
به شبی من شده ام خیره به تو
که مرا از پسِ یک پنجره می کرد نگاه
دل بی صبر که اینجا شده آه
گوشه ای دنج برای من ناچیز کم است
تو بگو
که چه بی تاب شده این دل بی تاب من است
که شده حاصل عمر
زندگی بود و مترسک به کلاغ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#994
Posted: 5 Nov 2013 15:07
شام اخر
در باور نگاهی
دل گشته از تو خالی
در لحظه ی تب عشق ، تقدیرِ بی نشانم
نفرین به روز حسرت
آن روزِ بی تو بودن
روز وداعِ آخر
چشمی که بسته بودم بر شهدِ خاطراتم
از یک طلوعِ بی روز
یا از غروبِ بی شب
پوشیده ام لباسی ،عریان به شام آخر
اینجا به روی میزم
نوشته های بی خط
شمعِ بدونِ نوری
کبریت آتش افروز اما اگر چه دوری
از لحظه ی تب من
یادی برای هر شب
آخر نشان من شد فردای بی نشانت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#995
Posted: 5 Nov 2013 15:08
اسمان مال تو
تکه تکه شد ابرها
باران بارید
بوسه باران شد
چترم را شکستم
زیر بارن رقصیدم
با ابرها .
اسمان حسودی نکن
من اینجا خاطره ها
دارم با نم نم باران
2
تو از کجای افق
مرا میبینی که در
سکوت شبهایم
مثل خزه دورم می پیچی
من به هر دوباره ای مشکوکم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#996
Posted: 5 Nov 2013 15:14
بغض
...و بعد بغض می کنم برای اسمان
من از نسل زمانه ام دلگیرم
شوق پرواز را برای تو می خواستم
بگذار بشکنم بغضم را
و تو ای چشم
گریه کن
....و برای گریستن
شانه ای می خواهم
اسمان شانه ات را به من قرض می دهی؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#997
Posted: 5 Nov 2013 15:17
برای تو
در بودن تو شکی نیست
من به تنهایی یک برگ
که بر شاخِ درختی تنهاست منقلبم
ذهنِ آبستن این برگ شدم
همه را می شنوم
تو نگاهی نکن اینجا که چرا پرت شدم
تو بیا مثل من پاییزی
نیم نگاهی به همین برگ بدوز
که چه تنها شده است
به دلی می لرزم که اگر صبح رسید
دیده ام روی همین شاخه که بی برگ شده
شده جولانگه یک بوفی کور
غافل اما که هنوزم شده ام خیره به تو
در تب و تاب سکوت
شدم آرام و
نگو هیچ ...
زبانم گویاست.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#998
Posted: 5 Nov 2013 15:22
ساقی
خبری نیست مرا ، که ز حالش شوم آرام و رها
شده ام مست نگاه دل خویش
چو شدم شهره به این شهر غریب
سر هر کوچه نگاه ، به نگاهی شده ام ناله و آه
تا که آن چهره ی یار
به دلم باز ببارد همه ی خاطره ها
کوچه از عمق صدا ساکت بود
نرسیده به خم کوچه و این خاطره ها
نا گهان دخترکی کیف به دست
وسط کوچه به فال دل خوب نشست
به لبش خشکی یک قوت غذا می خندید
دست او فال چنان می رقصید
مادرش بود و صدا کرد بیا ، دیدم این کودک زیبا
شده همسایه ی ما
سفر مدرسه اش راه درازی دارد
سخن از لحظه ی دیدار پرستو به دلم جای تماشا دارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#999
Posted: 5 Nov 2013 15:36
اشک غزل
خــدایا انفــعالی نیست در من
در این دنیا خیالی نیست در من
هزاران واژه در من گشت و گم شد
ببین حتی سوالی نیست در من
درونم پر شد از غم های بسته
و حتی قیل و قالی نیست در من
سبب عمری مرا ناکام کرده...
مسبب ها ملالی نیست در من
چه غمگینم دراین معنای پوچی
که حتی اعتدالی نیست در من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,000
Posted: 5 Nov 2013 15:39
عروس اتش
من ،از سکوت
به باران ،شــبنم،
به تگرگ اقتدا کردم
*
از صدای خنده ی
چکاو کها به ،برچیدن
دانه هایشان اقتدا کردم
**
دلم گرفته از صدای سنگ
مبهوتم از سکوت خاک
***
واژه هایم را ،به قصه ی تــبَر
به دلِ درخت ،ترسیم می کنم
****
من ،زخم های ابرها را
که با رعد و برق ،سائیده
شده بودند نوازش می کردم.
*****
از خواب عروس آتش بیدار شدم
وتا سحر به نا کجا ها که نرفتم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟