ارسالها: 14491
#1,001
Posted: 5 Nov 2013 15:41
توهم اسمانی
از خاطر تو به
خاطره ای نرسیدم
حال امروز و فردایم
در آغوش هق هق است
و احوالم متوهم
از ابریست که بر سرم
سایه اش را تکان داد.
رسیده مرگ ابر
چتــــــرم را شکستم
آسمان توهمی ست
بی حس و حال!
مثل ناله های باران
کــــــاش میشد بچه شــــــد...
پی نوشت را نخوان
حالم پاییــــــزیست
کــــــــــات...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,002
Posted: 5 Nov 2013 15:44
کابوس
کابوس شبانه ام
ضمیر ناخوداگاهِ مرزهای
وحشت توست
آخ...که چقدر درد دارد
این سکـــــــــوت.
تنهایی آرامشی ست
که با خلاء تــــو پُر خواهد شد.
بی دلیل
درجزیره ای متروک
خالکوبی زن هوس ران
خُلقم را تنگ می کند
وقتی اوج دلتنگی ام
با غواصیِ قاف الفباست
همهمه ی زمین و آسمان
سخاوت غرور آغوش ابرها
نوازش لالایی پاراسل
جیغ رویایی آدمها
و ...
من فقط در آغوش ابرها
خیالت را پرت کردم
از اوج 700 متری
روی کفهای دریا
بگذار خفه بمانم
تا رویایت را خوراک
فلامینگوها کنم
پی نوشت هایم را نخوان
***
بی تو حرف تازه ای نیست
توهمات بی خوابیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,003
Posted: 5 Nov 2013 15:48
نوستا لژی
می خواهم خود را همسفر
با سایه های نا آرام کنم
از پس دلکوبه های شب زدگی
از پس تمام تقدیر های بی منطقی
از دفتر سرنوشتی که معلوم نیست
***
می خواهم چنان بِدَوَم
همچون دونده ای در پیست
تا به تو برسم
با سایه های ناآرام
در این خلوتی شب زمزمه کنم
که روی دیوارهای
ریخته شده از جانم چه می خواهند
****
می خواهم سوار ابرها شوم
تا به فراخوان تو نزدیک تر شوم
من همچنان قانون شکنی می کنم
و به صدای رژهء مورچه ها گوش می دهم
من امشب منطق را، از زیر
آسفالت خیابان بیرون می آورم
و به رُخَت میکشم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,004
Posted: 5 Nov 2013 15:50
من و تو !
من وتو مسافریم
سفر به شهر های بی آفتاب
جایی که سخاوت بی معناست
دارو ندارم در این شهر بی آفتاب دود شد
من و تو مسافریم
سفر به غربت
این بدترین گناه ، شاید زیبا بود !
بی قراری نهالی نورسته ریشه تا کجا برد
تا عذاب بی اندازه ؟
تا برگشت از تاریکی های تنها
باز بی حضور تو
من و تو مسافریم
سفر به عاشقانه هایمان
که فقط سکوت است و راز ،
دریای خیالی حنجره ی پر از بغض
آنجا که فقط گناه بود و گناه ه ه ه
حالا من
مسافر تنها
سفر به شهر پریِ بی دریایی
که آبستن ذهنم شده چیدن سیب ویار.
شرم دارم از صدایِ جیر جیرک بیتای شب فریب
برایم لالایی بخوان
به مهتاب نشان بده بی تو تک و تنهام
تنها کوچ می کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,005
Posted: 5 Nov 2013 15:51
زمستان
تمام زمستان را با پنجره ای تنها
انتظار کشیدم ،آمدنت را
و تو انصاف را زیر پاهایت گذاشتی
حالا من بجای تو
از پشت پنجره برف ها را
روی دستانم نوازش می کنم
در طلوع چشمانم هر صبح
انتظار یدید نقره را می کشند
حالا شمارش معکوسی
از سال را برای
تو کنار می گذارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,006
Posted: 5 Nov 2013 15:56
قصر رویا
در گذر از سایه های
نا آرام شب
چشمان وحشی ات
چراغ روشنِ
راه بی انتهای من شد
و با تو دشتها را در
سیاهی شب می پیمایم
با تبِ تنم غریبه ای،
تو را به سکوت شب می سپارم.
شمیم شبنم های
علفزار را می بویم.
می دوم تا
ساحل دریا
در آرزوی شنزار
و قصری از رویا می سازم
بی هیچ چراغ روشنی در آن
به نور چشمانت
قدم می زنم در کنار ساحل روحت
که طوفانی سرخوش ست و آزاد
آهنگ می نوازد از خود
آواز آرامش ،اما پر از تلاطم عشق..
عاقبت صبح پیراهنت را می رُباید .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,007
Posted: 5 Nov 2013 16:02
شب های بیدار
از تنهایی نمی گویم
از تــــن هایی می گویم
که بر خیال باریکم
پهن می شود
آن گاه که دریا
در من می شکند
و خیال برهنه ی موج ها
عکس تک به تکِ
تــــــن ها
را در بستر
در یاد من هر لحظه زنده می کنند.
حس اشنا
از این فردای بی حاصل
من از این کوچ بی تکرار
همینجا گوشه ای تنها
کسی مثل تو خواهم شد
به رویا می برم افکار و احساسم
برایت عاشقانه سخت می گریم
چه خوب آرامشی با تو
که دستان تو می گیرم
کجاست آغوش باز تو
نشانت از کجا گیرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,008
Posted: 5 Nov 2013 16:03
خاکستر
از این آشفتگی دل
در غربتی اثیر کلمات
حبسی ابد تا انتهای خلوت تنهایی.
باد را می ستایم
بی صدا برد هر چه نوشتم.
مستم در هوایی که می برد احساسم را
با نوازشی بر روی اندامم.
آه .....ای
ترنم شب بیداری ها
تمام هیزم های آتش کشیده
خاکستر شد
و باد شعور خاکستر را
در فضا ی مبهمی با خود برد
حتی زیر خاکستر هم
دیگر آتشی نمانده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,009
Posted: 5 Nov 2013 16:05
عناصر
ذهن پنجره ی اتاقم را باز می کنم
مزرعه ای از گندم زار
با ساقه های بلندِ پریشان در باد
به هر سر می لرزند،
بلنـــــــــــــــد فریاد می کشند...
خاک سوگند وفاداریش را در این مزرعه
با دل آب بسته
دستی دامن بر آتشِ
خاطرات این مزرعه دارد
پنجره با دست
جـــــدِ
مادرِ
مادریم
بسته می شود
خیره ام به عصایش
هنوز در هشتی مانده .
ــــ
یادش بخیر.... وقتی می گفتی
نفرینت کنم
دود عصایم کورت می کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,010
Posted: 5 Nov 2013 16:08
اشک
براي آسمان بغض ميكنم
از زمانه دلگيرم
اي چشم گريه كن
شوق پرواز را
براي تو ميخواستم
بگذار بغضم را بشكنم
آسمان!
شانه هايت را
براي گريه كردن
به من قرض ميدهي!؟
سه کوتاه
1-
واژه هایم از دنده ی چپ بیدار شده اند
هر چه می خواهـــــم بنویسم
دوستـت دارم
می نویسند
درد
2-
احســـــاسم سکه است و من
قلکــــی گـــِلی
برای خرج کــــردنــش
باید شکـــست
3-
دنیــــــــــــــا ...
آرزوهـــــــایم یخ بست
در آتــــــــــش تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟