ارسالها: 14491
#1,161
Posted: 25 Nov 2013 15:53
آینه
می خوام از آینه ها دل بکنم،
اما دل نمیذاره،
راه بیفتم، دل به دریا بزنم،
اما دل نمیذاره،
آینه حرفی برای من نداشت،
غیر تکرار صدای بی کسی،
آینه می خواست که باور بکنم،
لحظه هام پر شده از دلواپسی،
می خوام از آینه ها دل بکنم،
اما دل نمیذاره،
راه بیافتم دل به دریا بزنم،
اما دل نمیذاره.
یه صدای آشنا تو گوش من،
میگه آینه را بشکن برو،
میگه تا کی میخوای عاشق بمونی،
به کسی که بسته پرهای تو رو.
راه بیفت غربتو پشت سر بذار،
کوله بار خستگی را بر ندار،
را بیافت که جاده ها منتظرن،
رو به شهر روشنی رو به بهار. رو به شهر روشنی رو به بهار.
یه صدای آشنا تو گوش من،
میگه آینه را بشکن برو،
میگه تا کی میخوای عاشق بمونی،
به کسی که بسته پرهای تو رو.
راه بیفت غربتو پشت سر بذار،
کوله بار خستگی را بر ندار،
را بیافت که جاده ها منتظرن،
رو به شهر روشنی رو به بهار. رو به شهر روشنی رو به بهار.
می خوام از آینه ها دل بکنم،
اما دل نمیذاره،
راه بیافتم دل به دریا بزنم،
اما دل نمیذاره.
می خوام از آینه ها دل بکنم،
اما دل نمیذاره،
راه بیافتم دل به دریا بزنم،
اما دل نمیذاره.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,162
Posted: 25 Nov 2013 15:56
زیبای اساطیری
اگه آفتاب تو چشات خونه کنه
میتونه خورشیدو دیوونه کنه
میتونه خورشیدو دیوونه کنه
میتونه تو آیینه چشمای تو
گل شب بو موهاشو شونه کنه
گل شب بو موهاشو شونه کنه
میتونه میتونه
آب بشه تونگاه تو
دل سنگه هر چی غصه و غمه
لحظه ها ارزونی چشمای تو
از نگات هر چی بگم بازم کمه
منو بارون توو آفتاب شب و غم
توی راه زندگی همسفریم
نکنه اسیر تنهایی بشیم
آسمونیارو از یاد ببریم...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,163
Posted: 25 Nov 2013 15:57
دفتر شعرتو ببند، ترانه مون به سر رسید
بعد هزار تا خاطره، پرنده از قفس پرید
اونکه صدای شیشه ایش طعنه می زد به خنده هام
شکستن بغض منو، حتی تو خوابم نمی دید
گذشتن از گذشته ها، معنی زنده موندنه
اسم تو رو نخوندن و خواب منو سوزوندنه
رفتن و دل بریدنه، حرف تموم آدما
بخت بلند عاشقی نه با توئه نه با منه
در انتهای معجزه منتظر بهانه ای
نقطه پایان همین قصه عاشقانه ای
مثل یه شک بی دلیل، نمی رسی به باورم
مثل یه درد مشترک، مثل همین ترانه ای
گذشتن از گذشته ها، معنی زنده موندنه
اسم تو رو نخوندن و خواب منو سوزوندنه
رفتن و دل بریدنه، حرف تموم آدما
بخت بلند عاشقی نه با توئه نه با منه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#1,164
Posted: 25 Nov 2013 18:54
زندگینامه آیدا عمیدی
آیدا عمیدی متولد ۱۳۶۰ تهران ساکن بوشهر دانشجو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,165
Posted: 25 Nov 2013 18:56
از اشعار آیدا عمیدی
دروغ فردا
فردا باید دروغی تازه ببافم
که برازنده ی تو باشد
از سرما حفظت کند
زخمهایت را بپوشاند
و در شبهای تب و هذیان صدای مرا پنهان
کند ...
تو را برای آخرین روز به دنیا می آورم
نیمه شب است برای رفتنت دست تکان می دهم
با نیمی از قلبم دوستت دارم
با نیمی دیگر خاکسترت را به باد می دهم
در مه کنارم می نشینی
در مه به سویت می آیم
در مه گم می شوم
در دریا فرو می روی
برایت دست تکان می دهم
و خورشید آرام آرام مه را می شکافد
تنها آمده ام
هیچ غریبه ای نیست
تنم را در خانه گذاشته ام
نگاهم را در خواب
لبخندم را در عکس گوشه آینه
زیبایی ام را هم پشت در می گذارم
تو فقط در را باز کن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,166
Posted: 25 Nov 2013 18:59
بهانه
قهوه بعد از ظهر بهانه خوبی است
مسأله ای که نمی توانم حلش کنم هم
تعطیلات آخر هفته هم
شعر هم بهانه ی خوبی است
حروف نامت را از میان واژه ها جدا می کنم
می سرایمت
به زبانی که هوشت را اسیر کند
دلت را آرام
تنت را بی تاب ...
این قهوه را که بنوشم
این مسأله ها را که حل کنم
خوابم اگر نیاید / عشق هم بهانه ی خوبی است .»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,167
Posted: 25 Nov 2013 19:03
توهم
ناقوسی در من به صدا درآمده
روحم کجاست؟
قلبم؟
و آن مرد تیغ به دست که در سرم زندگی می کرد؟
به سوراخ روی شقیقه ام نگاه کن
به چیزهایی که درونم رشد می کنند
به رویای خودکشی در حال دویدن
به ناقوس زنگ زده ای که در من به صدا درآورده ای
بگو روحم کجاست؟
قلبم؟
و آن مرد تیغ به دست که در سرم زندگی می کرد؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,168
Posted: 25 Nov 2013 19:04
کلمات
کلمات زخمیم کرده اند
در این اتاق کوچک اما توان سرودن ندارم
مرا به دریایم در جنوب برگردانید
به زخمی بی پایان
که تمام تنم را پیموده است
و اکنون می خواهد
برای همیشه ترکم کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,169
Posted: 25 Nov 2013 19:05
نیمه گمشده
چگونه باور کنم که نیمه ی گم شده ام تو بودی
مجسمه ای فرسوده
که هرگز چشم از زمین بر نمی داشت
و من که موهایم باد را به بازی می گرفت
سر بر شانه ی مردی می گذاشتم
که هیچ صدایی خوابش را آشفته نمی کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,170
Posted: 25 Nov 2013 19:06
چگونه؟
نمی خواستم در آغوش بگیرمت
می خواستم آنقدر در من بمانی که پیر شویم
در تنم راه بیفتی
و عصای کوچکت رگهایم را سوراخ کند
اکنون اما
گوش سپرده ام به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را می شکافد
چگونه از درونم گریختی؟
چگونه برهنه در تاریکی دویدی؟
چگونه مرا از تنت تکاندی؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند