ارسالها: 24568
#1,171
Posted: 25 Nov 2013 19:08
اینجائی
هرگز فرصت نمی کنی
جنازه ات را از بین سطرهای من بیرون بیاوری
در من جوانه زده ای
با آن شکل مهیبت
و فرشته ای تازه بر شانه ات روییده است
می دانم جایی در همین شعری
که کلماتم بی قرارند
و تیغ روی میز وسوسه شان می کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,172
Posted: 25 Nov 2013 19:09
خیال
خيال تو ديوار غارها را منقش مي كرد
درختم يا مجسمه اي كه موريانه در آن لانه كرده است
زني بي دست و پا كه پيله مي تند
و پيله مي تند
و پيله مي تند
چه كنم تا دوباره تو صحرا شوي
و من زني كه مثل باد مي دود
و هرگز نمي داند
در پيله فقط خيال تو بود كه زيبا شد و رفت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,173
Posted: 25 Nov 2013 19:10
ماندن
از كنارم مي گذري
سايه ات را در آغوش مي كشم
سايه ات بازواني دارد نرم و تاريك
كه مرا به خوابي عميق مي برد
تنها در خيابان جا مي ماني
مثل مجسمه اي سنگي
در ميداني شلوغ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,174
Posted: 25 Nov 2013 19:11
من
همه درها را بسته ای
پرده ها را کشیده ای
پیغام گیر تلفن به جایت حرف می زند
اما من هنوز آنجایم
در دهان زنی که می بوسی اش
نگاهش اگر کنی
از چشم هایش بیرون می آیم
سیگارت را روشن می کنم
و تاریکی بزرگ تر می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,175
Posted: 25 Nov 2013 19:12
تداوم
دلی آرام به او بدهید
چشمی خواب آلوده به من
رنگ پریده و مبهوت تو
مسئله های حل نشده
ترم های مشروطی
فنجان های وارونه اما مهربان بودند
تلفن زنگ می زند
میان مه زنگ می زند
میان مه تو هم مثل فنجان های وارونه ای
خاک اما مهربان تر است
گل سرخ صد سال پیش هم همین بو را داشت
آسمان همین رنگ را
آب همین طعم را
چراغ ها را خاموش می کنم
حشره ی خسته هنوز در هوا می چرخد
دور می زند
ادامه می دهد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,176
Posted: 25 Nov 2013 19:14
ساده نیست
صبح بیدار شوی و ببینی آسمان آبی نیست
یک شاخه رز برداری و دستت را ببرد
خون از دستت بریزد وبی رنگ باشد
ساده نیست
مشتت را به سینه بکوبی و قلبت
مثل یک تکه سنگ از گلویت بیفتد بیرون
و مثل توپ پرت شود وسط بازی بچه ها
ساده نیست
صبح بیدار شوی و ببینی مغزت می تپد
و تو باید جوری چای را در استکان بریزی
که مغز تپنده ات نایستد
ساده نیست
صبح بیدار شوی و ببینی چهاردهم بهمن است
و پاییز هنوز تمام نشده
راه که می روی تنت خش خش کند
و تکه های جوانیت زیر پای رهگذران لگد شود
ساده نیست
پنجره را باز کنی و ببینی مردی خوابیده که از رگ هایش شکوفه روییده
تلفن زنگ بخورد
و بوی کافور بزند زیر دماغت
ساده نیست
صبح بلند شوی و ببینی افق در هم گره خورده و پیچیده
و سنگی سفید میان آسمان و زمین است
دستت را دراز کنی وسنگ دور شود
دور ِ دور
ساده نیست عزیز دل
ساده نیست
تلفن را برداری و کسی از آن سوی خط بگوید :
« عزیزم مرا آتش بزن»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,177
Posted: 25 Nov 2013 19:15
زنی خسته
می گویی دوستت دارم
و من از زمین می رویم
مست می شوی
موج بر می دارم
شعری می نویسی
من با دهان زنی زیبا می خندم
اما
هر شب که می خوابی
تکه هایم را از میان روزهای تو جمع می کنم
و با چشم های زنی خسته به خواب می روم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,178
Posted: 25 Nov 2013 19:18
کابوس
دوباره می خوابم
تا تو آهسته خم شوی
با سر انگشت های زخمی ات
کابوس ها را از میان خواب هایم بیرون بیاوری
و من خواب ببینم
که مردی آهسته خم شده است
با سرانگشت های زخمی اش
کابوس ها را از میان خواب هایم بیرون می آورد ......
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,179
Posted: 25 Nov 2013 19:18
کاشکی
كاش این خیابان دو نیمه میشد
و هر نیمهاش از نیمه دیگر میگریخت
كاش هیچ خیابانی به خیابان دیگر نمیرسید
انگار تلفن زنگ خورده بود
چیزی درون خطوط جاری شده بود
بیرون ریخته بود
انگار مسموم شده بودم
لباسهایت را بتكان
به من اما نگاه نكن
تا فرودگاه راهی نمانده است
صدایی غبار گرفته
صدایی پر از سنگریزه...
صورتم پر از خراشهای عمیق است
لباسهایت را بتكان
اما مرا از خواب بیدار نكن
تمام روز اینجا بودم
تا تو در سیارهای دیگر از هواپیما پیاده شوی
و من از پشت شیشه برایت دست تكان دهم
لباسهایت را بتكان
اما فكر بلند شدن از زمین را نكن
راه فرار نداری
شأن نزول آیههای من شدهای
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,180
Posted: 25 Nov 2013 19:19
خیال تو
خیال تو دیوار غارها را منقش میكرد
درختم یا مجسمهای كه موریانه در آن لانه كرده است
زنی بیدست و پا كه پیله میتند
و پیله میتند
و پیله میتند
چه كنم تا دوباره تو صحرا شوی
و من زنی كه مثل باد میدود
و هرگز نمیداند
در پیله فقط خیال تو بود كه زیبا شد و رفت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند