انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 120 از 222:  « پیشین  1  ...  119  120  121  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
غزلی برای تو
با همین دفتـــــر، همین خودکار آبی...روزگاری
بعدها این خطّ ِ من، می ماند اینـــــجا یادگاری

بعدها کز جویبار شعـــر من رد می شوی ، باز
جای پای غصه ها در خاطراتم می شـــــماری

دختری غمگین که تنهاییِ خود را شعر می کرد
مرغ خوش خوانی که صد ها بار مُرد از بی قراری

در قفس از عشق پروازت سخن گفتی؟...نگفتی؟!
خــــو گرفتـــی با در و دیــــــوار زنــــــدانت قنــاری

بعــــــــدها گـــــــم می شوم در لابلای خاطراتت
مثل یک آیینه یی شــفاف ، مانده در غبــــاری

بعدها با حسرتی جانسوز ، از من می کنی یاد
با همین دفتـــــر، همین خودکار آبی...روزگاری.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
از محبت اثری نیست چرا ؟
دیگر از شور نگاهت ، خبری نیست چرا؟
در نگاهـت ز محــبت اثری نیـــست چرا؟
تُنِ مغــــموم صدایت شده لبــریـــز دروغ
در درونت ز صداقت گــــهری نیست چرا؟
شهد لب های ترا قند و عسل نیز نداشت
طعم لب های تو اکنون شکری نیست چرا؟
نقـــش انــــدام تو در تابلـــوی دیده ی من
با هنر بود و کـنونش هنــری نیست چرا؟
برق چشمت که بسوزاند چنین خرمن من
نیست در برق نگاهت شرری...نیست چرا؟
مثل این است ، دلت با دل من نیست عزیز
دیگر از شور نگاهت خبری نیست چرا....؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
میلاد
روزی که عشق از چشم هایت وام کردم
خود را به چـــــــــشم عالمی بد نام کردم"
بعد از تو هرگــــــز دل به مهـــرویی ندادم
حتی ازآن روزی که عشـــــقت وام کــردم
از بس تو زیبـــــایی غزال شوخ چشـــــمم
گرگ خیـــــــــــــالاتم برایت رام کــــــــــردم
من می دویدم در بیـــــــــــــابان خیـــــــــالم
چون سایه ات را با خودم همـــــــــــگام کردم
هم میوه ی ممنـــوع بودی ، هم مــــــــرادم
من خویش را با شــــــور عشــقت خام کردم
آن روز رفت و ســــــالها پی در پی اش رفت
عمـــــــــــــرم هدر با چند و چون ارقام کردم
در خــــــــــــــاطرم چون ماهتاب پشت ابری
با این توهـــــــم خـــــویش را آرام کــــــردم
آن لحظه من گــورم به دست خویش کنــدم
آن شب که رویم سرخ چون بهــــــــرام کردم
بن بست خوشبختی عجـــب تاریک و بد بود
در کــــــــــــــــوچه ی رویا ترا ایهام کـــــردم
اینجا ســـــــــــراغم را بگـــــــیر از رنج دوری
نا دیدنت را با غــــــــمت ادغـــــــــــام کردم
آغاز میـــــــــلادم طلــــــــــــــوع دیده ات بود
افســــــــــــانه ی عشقت چنین اتمام کردم.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شور شعرم
تا تو هستـــــــی و غزل هست خدا هم با ماست
تا دو چشمـــــان تو با ماست صفــا هم اینجاست"
چشــــم بر هم نزن ای ماه دلم ، می ترســــــــم
روز گارم همه تاریــــک شـــود بی کـــم و کاست
شور شــــعرم همه از چشم مسیــحایی تواست
باغ پایــــــیز دل از، جوش و خروشــــت طوباست
من چگـــــونه صفت عشــــق تو تشریح کنـــــم
چون وجودت ازلی ، مثل خــــدا بی همتـــَـاست
کــــــــفر می گویم و از جرم خــودم بیمم نیست
بنده ی عشـق ز اعـــــدام و جزا بی پــــرواست
باش با من همـــه جا، لحظه به لحظه ای خوب
بی تو تنهــــــا و تهی ، روز و شبم بی معناست
بلبلی مســــت و غزل خــــوان توام ای گــل من
رحــم کــن بلبل باغـــت ز نگــاهت شیــــــداست
از غــــرورت همه جا حرف و سخـن هاست هنوز
هر چه هستی ، گل من باش، تمامت زیبــــاست
تا ابد ســـــــــــوز غزل هــای منی همســـــــازم
باز هم شـــــــعر بگو ، ســــــاز تو اینجا تنهاست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سخن
چشم ها را بر کلاغان هدیه خواهم داد
تا برآنها لانه ای از مهر بگذارند
ای سیه پرها نگه دارید آن را خوب
کان دو دیده را هزاران دل خریدارند

آسمان دیده بارانی ، دلم پر درد
چشم هایم چون شبی خاموش وتاریک است
وه شبی قطبی حکومت بر دلم دارد
شب، شبی تار و سیاه و ترسناک است

من لبانم را به گلهایی که بی رنگند
هدیه دادم تا به شهر گل قدم آرند
زندگی در شهر گلها رنگ و بو دارد
خارها در زندگی در جنگ و پیکارند

در خروش اند مردم، ساکتی ای دل
منزلت در خاطری آرام و دریایی است
در حضور این بدی ها ساکتی، احسنت!
این سکوتت مظهری از عقل و دانایی است

چون سخن گویی دهانت را بهم بندند
دل تو ساکت باش و عاشق با همه گلها
به کلاغان هم بگو ساکت شوند آنها
لال باید بود و باید رفت از دنیا

مهربان خوش باش با گلهای باغ شعر
دل حذر کن از همه مردم، ساکنان خاک
مردمان خودنگر،این مردمان بد
گر تو خواهی پاک باشی در همه افلاک

دل به افسانه سپار و مهرو افسونش
او فقط لبریز احساس خداوندی ست
تک ستاره ای ندارد آسمان او
وه! عجب یاری ، عجب معشوق دلبندی ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بوسه ام زن
گونه ام را بر نسیـــــــــم مهــــربانت می سپــــــــارم
بوسه ام زن، بوسه ام زن، بوسه ات را دوسـت دارم

چون پلنـــــــگی ماورای صخره های پر غــــرورت
عــزم کن بر دیدن شبـــــــــهای تار کوهســـــــــارم*

آسمانم را تو ماهی اینــــچنین پر نـــور و تنهــــــــا
ماه زیبایم بتاب امشب که من چشــــــم انتـــــــظارم

ماه امشب زرد و بیمــــــار و هلالی از خجـــــالت
گوئیا روبند خود برداشته ست امشب نــــــــــگارم

تا نوازش می کنی آرام و رویایی، تـــو ای عشــق
من به این احساس شور انگیز و نابت رستــــگارم

قرن ها در انتـــــظارت بوده ام لحــظه به لحـــظه
لحظه ها چون سال و من هم همچنانت می شمارم

دشت سرسبزی دلم بوده ست ، اینک چون کـویرم
ابر باران زای من بـازا که بی تــو شــــــوره زارم

یوسف گمــــگشته ام باز آمده اکنــــــون به کنـــعان
اشتیــــــاق دیدنش ، بوسیــــــدنش برده قــــــــرارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بعد از تو
بی وفا رفتی دلم خاموش شد با رفتنت
این سکوت سخت آمد چتر ویرانگر گشود
بعد از تو غصه شد هم خوابه ام خشمگین و سرد
سایه ای سنگین،
خاطری ناشاد،
خاطرم آلود.
قناری از غمت غمگین و افسرده مرده بود
بوی مرگ از لابلای شاخه های خشک باغ
در فضا پیچید،
سرو را خشکاند،
باغ دل ویرانه ای شد لانه جغد و کلاغ!
شور شعرم خشک شد وقتی تو رفتی ، خشک شد
آه حسرت همچنان از آتش هجران تو ست
من چه کردم خود نمی دانم ، تو رفتی وین دلم
همچنان دیوانه و مجنون و سرگردان تواست
من ترا چون روح باران دوست دارم هنوز
ماه می داند چه از هجرت کشیدم
بی وفا مهربانی ات غرورم را شکاند
من به عمرم سنگدل چون تو ندیدم!
چه کنم بعد از تو با غلیان احساسم دلا
بید مجنون گیسوانش را به دست باد داد
من دلم را،
این شکسته را،
صید غمها را،
چه کنم بعد از تو دیگر عشق بر این دل مباد
آرزوهایم همه خفتند بعد از رفتنت
من تهی گشتم ز خوبی ، از تو ، از احساس پاک
من پر از امید بودم چون شفق زیبا و شاد
من هم اینک هم سیه دل ، خسته و خاموش و خاک
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
موجم
موجم، من آن موج سرکش
پر از برودت مرگ
ولی تو ساحل آرام پر از سکون و سلام
به دست خاطر آشفته ات اسیر
و زندگی
و عشق و شور
شده بدون تو بر من حرام
مرا ز خویش مران طاقتم تمام شده ست
موجم من عاشق بی تاب تو
که ریسمان حیا را ز عشق می درم
و دم به دم به سوی سینه ات هجوم آورم.
موجم من آن موج سرکش
ولی تو ساحل آرام
مگو که صبر کنم اشتیاق کشته مرا
تو ساحل باش و آرام باش
بر این بی تاب و ویرانگر دلم
تو ساحل باش........
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
گناه
هرگز گناه نبود
آن لحظه مرموز خاموشی که لبهایت لبانم را نوازش داد.
هرگز فراموشم نمی گردد
آن حس خواب آلود گیج
آن لغزش آرام شبنم گون احساس
شفاف و زیبا
بر پوست گلبرگهای یاس
هرگز گناه نبود
آن حس خواب آلود گیج
حتی اگر لشگر رسولان الهی
فریاد آرند:
لغزش گناه است.
ای رفته از دست!
لغزش حلالت باد.
وآن حس خواب آلود گیج
شادم من از این شوق شاد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
گریه مکن
ترا سوگند به درگاه عشق گریه مکن
منم غریبه و گمراه عشق گریه مکن
گناه از تو نبوده ز ســـرنوشت بنــــال
عجب نوشته به دلخواه عشق گریه مکن
غروب چشم تو تیره ز ابر اشک شده است
سوگند بر افق نگاه عشق گریه مکن
وفا و عشق گنه نیست تو را قسم به وفا
به روی ماه تو به گناه عشق گریه مکن
پر از ستاره سبز آسمان عشق بود
در این سپهر تویی ماه عشق گریه مکن
کتاب بخت ورق می خورد بنام مراد
نوید، گشته سحر گاه عشق گریه مکن
ز درد و غصه افسانه قلب باغ فسرد
سکوت کن به مهر آه عشق گریه مکن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 120 از 222:  « پیشین  1  ...  119  120  121  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA