ارسالها: 14491
#1,211
Posted: 2 Jan 2014 15:48
با تو
با تو مرا زندگی آغاز شد
دیده به دنیای دگر باز شد
هست شدم از غزل چشم تو
عشق مرا قافیه پرداز شد
دست تو هم معنی اعجاز شد
طرح زد از عشق سرانجام من
در نگهم هر دو جهان مست شد
طالب این جام از آن دست شد
آنچه که در باور و ذهنم نبود
از لب تو بر لب جان هست شد
جان به دل و چشم تو پابست شد
نوش کنان بر لب تو جام من
طعم لبت طعم دو بیت از شراب
در نگهت مطلع یک شعر ناب
قلب تو بر وزن غزل های مست
می دهد انگار به قلبم جواب
از نگهم شعله کشد التهاب
تا برساند به تو پیغام من
حرف تو مسحور کند روح و جان
عطر تنت می کشدم بی گمان
دست تو یک دعوت پر جاذبه
هوش ز سر می برد از تن توان
نیست به جز عشق تو در دل عیان
تو شده ای همدم و آرام من
خانه ی من با تو پر از شور شد
حسرت و اندوه ز دل دور شد
خلوت خاموش و غریبانه ام
از قدم و عشق تو پر نور شد
بخت گریزان به دلم جور شد
باتو رسیده به سحر شام من
من به تو نزدیکتر از هر زمان
توبه برم چون به تن خسته جان
در دل من شعله کشد خواهشی
تا ته این قصه کنارم بمان
ای که به نامت شده نامم نشان
با تو چه زیبا شده فرجام من
من شده ام لیلی مجنون تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,212
Posted: 2 Jan 2014 15:50
این لیلی کوچک
این لیلی کوچک
مجنون تو کجایی آواره ی بی شک
دنبال تو می گردد این لیلی کوچک
هر خنده و اشک او با نام تو پیوسته
در ذهن و دل و جانش یک نام همیشه حک
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,213
Posted: 2 Jan 2014 15:53
بانو
بانوی نوشته های شیرین
بانوی سروده های رنگین
همیشه به لب خنده های زیبا
در دیده ولی نگاه غمگین
در قلب و کلام دلنشینت
صد باغ بهار عطر آگین
میلاد قشنگ تو مبارک
بانوی زلال مهر آیین
صد سال به خیر و شادمانی
پاینده و زنده باشی آمین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,214
Posted: 2 Jan 2014 15:56
برکه خاموشی
من برکه خاموشی
در زاویه دوری
درگیر به روز و شب
هر لحظه به مجبوری
در حسرت یک رویا
در خویش فرو رفته
از دوری جان و دل
انگار بر آشفته
من قلب زمین بودم
در سینه ی یک بیشه
من آبی یک رویا
در ساحت اندیشه
در آینه چشمم
تصویر جهان پیدا
اما به نگاه من
همیشه غمی برجا
اندوه به هر موجم
چشمم خود بی تابی
دل خسته و سرگشته
درگیر به بی خوابی
روزی پر یک رویا
آرام مرا بوسید
بر ظلمت چشم من
خورشید دلت تابید
انگار دلم را برد
آوای پری رویی
انگار که سحرم کرد
یک قدرت جادویی
تو آمدی و با تو
از خویش به در گشتم
با نام تو من دیگر
بی نام و اثر گشتم
از مستی چشم تو
رقصان شدم و پیمان
با عشق و خدا هم پر
من همنفس جانان
ای شور تو در قلبم
غوغای ز خود رستن
رویای من است اینک
با جان تو پیوستن
قبل از نگه تو،من
در قعر زمان بودم
در حسرت پروازی
از بام جهان بودم
بشکسته خطوطی گنگ
بی تاب و تب عشقی
پا بسته ی تن بودم
دل خسته ز جان بودم
چون عشق به من تایید
در رقص شدم ناگاه
سر رفت دلم از خود
با داغ تب یک آه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,215
Posted: 2 Jan 2014 15:57
هوای عشق
من شعله کشان گویی
از خویش رها گشتم
در جذبه ی آغوشت
از خاک جدا گشتم
وز هرم هوای عشق
با بال و پر آتش
رفتم به جنون رقص
مست از نفسی دلکش
باخواهش آغوشت
رفتم به هوای تو
با جذبه پر شوری
از شور صدای تو
دستان خدا با من
بر روی پر احساس
گویی پریان در رقص
بر پیچک نرم یاس
من در ته بهتی گنگ
درگیر سکوت و غم
در خلوت خاموشی
می مرد دلم هر دم
تا این که به لبهایم
نام تو شکوفا شد
در حسرت آغوشت
قلبم پر غوغا شد
این کالبد خالی
لبریز تمنا شد
اکنون به صدای تو
جان و تن من رقصان
در پیش نگاه تو
فکر و نگهم عریان
با حال و هوای تو
درگیر خود عشقم من
درگیر تب تندت
دوزم ز هوای تن
من خاطره ی شعله
در عمق نگاه تو
یک پیچک دیوانه
پیچیده به راه تو
می رقصم و می خوانم
از عشق سرودی را
وز شود به رقص آرم
هر بود و نبودی را
آغوش تو مأوایم
از خاک چو برجستم
با نام تو من خود را
در آینه بشکستم
من آمده ام تا تو
قلب تو پناه من
از لحظه رها گشتم
چشم تو گواه من
ای شاعر شعر من
ای خالق رنگ شور
در بستر رویاها
نزدیک به من از دور
با شوق نفس هایت
این قصه ی بی پایان
از معجزه نامت
آغاز رهایی شد
یک برکه کتاب عشق
بی فصل جدایی شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,216
Posted: 2 Jan 2014 15:59
بر گرد
هر روز می خوانم برایت شعری از درد
معنای هر یک واژه اش یعنی که برگرد
تنهای تنها مانده ام من بی تو شاید
روزی بدانی بر سرم این غم چه آورد
یک روز شاید تو بخوانی قصه ام را
یا بشنوی از آنچه دنیا با دلم کرد
یک روز شاید وسعت زخم مرا هم
رو کرد این دنیای پر نیرنگ نامرد
من بی تو می میرم نمی دانی گل من
تو غنچه ی شادابی و من شاخه ای زرد
من یک جهان خاموشی ام تو شعر آخر
فریاد شو شعله بزن بر این لب سرد
این خستگی دیگر امانم را بریده
بر لب رسیده جان خسته زود برگرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,217
Posted: 2 Jan 2014 16:00
خاطره
تو هجوم این همه غم
تو بمون با من عزیزم
منو نسپار به هیاهو
نذار از خاطره کم شم
واسه آدمای نزدیک
که یه عمره از تو دورن
منو دور نکن عزیزم
این جماعت همه کورن
عمریه غافلن از تو
عمریه تو رو ندیدن
نه میدونن تو کی هستی
نه ازت چیزی شنیدن
چشماشونو بستن اون روز
که ازت چیزی نبینن
امروزم مثل همون روز
چی می دونن از تو یا من
دلاشون خالیه از عشق
پر از حس حسادت
گاهی حرفی اگه میگن
یه دروغه از رو عادت
اما من بی تو می میرم
توی تنهایی اسیرم
گم میشم میون روزا
از همه خاطرا میرم
من یه سایه ی غریبم
لب یه پنجره مست
عاشقم عاشق چشمات
حسی که توی نگات هست
تو هجوم این همه غم
تو بمون با من عزیزم
منو نسپار به هیاهو
نذار از خاطره گم شم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,218
Posted: 2 Jan 2014 16:01
واژه های دلم
بیا واژه های دلم را برای تو معنا کنم
بیا تا دوباره برای تو حل معما کنم
بیا آشنای غزل باز هم قصه از نو بگو
بیا تا جهانی غزل را برایت مهیا کنم
بیا شعر من را بخوان قسمتم را نگو
بیا سهم من بس همین که تماشا کنم
بیا خانه ام سرد سرد است و من ساکتم
بیا شعله شو تا به نام تو غوغا کنم
بیا شاعرم شعر شوریدگی را بخوان
بیا تا به شوق رخت ترک دنیا کنم
بیا شاعر طرح هایم به بومت بکش
نگاهی که دل را به آن مست و رسوا کنم
بیا طرح یک پنجره را بکش پشت آن
مرا که به هر دم ترا عاشقانه تمنا کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,219
Posted: 2 Jan 2014 16:03
تا مرا صدا کردی ...
تا مرا صدا کردی ناگهان دلم گم شد
لحظه های خاموشم غرق در تلاطم شد
غصه ی غریب سیب از نگاه من پر زد
قصه ها پر از رنگ خوشه های گندم شد
آسمان بارانی با نگاه پر مهرت
بازتاب رنگینی شکل یک تبسم شد
در دلم غزل جوشید شب ز جام مه نوشید
حس و حال تب من شرح فصل پنجم شد
شعر ناب چشمانت در کلام من گل کرد
از تو گفتم و حرفم نقل قول مردم شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,220
Posted: 2 Jan 2014 16:04
بهانه
تو را بهانه می کنم
و اشک در نگاه تب گرفته ام
دوباره رقص می کند
دلم دوباره بی قرار می شود
تمام پیکرم به آتشی زبانه می کشد
و انتظار چون شرنگ جاودانه
در میان ریشه های جان من بدون وقفه می دود
محال من
محال من
بیا دوباره زیر سقف روشن خیال من
خیال می کنم کنار من نشسته ای
و دست های داغ از تبم
میان دست های مهربان تو به عشق بسته می شود
خیال من
بیا کنار من
به چشم های من نگاه کن
ببین
بدون تو درون حادثه سقوط می کنم
و از میان قصه ها
به خود هبوط می کنم
نگار من
به مرز خوب و بد رسیده ام
و عشق را کنار تو دوباره برگزیده ام
اگر چه باز هم شکسته ام
رمیده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟