ارسالها: 14491
#1,311
Posted: 3 Jan 2014 14:41
تو نمی دانستی...
تــو بــه من خندیـدی!
همگـی خندیـدند
تو نمی دانستی که من از آب...
می ترسیدم
خیسی آب را بر تن حس نکردم هرگز !
ندانستی با چه دلهره ای
دل به دریا زده ام
بی هراس غرق شده ام
هیچ نبودم که ببازم .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,312
Posted: 3 Jan 2014 14:43
من, نــانوشته
جانی دوباره گرفتم من از این درگه
از تو به خود رسیدم.
عشق پدید امد به ناگه
تو میدانی
خواندی منِ نانوشته را،
صرف شدم باتو به سان یک رویاچه شد آوای دلم
کنون...
اندیشه ام را به این روشنی
نمیدانی؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,313
Posted: 3 Jan 2014 14:47
همراز شب های تنهایی
چه زیباست در کنار تو بودن
در لحطه های تنهایی وشب های مهتابی
چه زیباست برای تو سرودن
وقتی تنها خواننده شعر شبهایی
سکوتم را می شکنم
با نجوای شبانه
در هوای عاشقانه تو
...
سیر در رویا چه زیباست
وقتی در تمام رویا هایم تو هستی
ای تو رویای شبهای من
حس کن عشق را در چشم های من
دستهایم را بگیر و مرا با خود تا بیکرانه ها ببر
تا با تو لذت پرواز را تجربه کنم
دستهایم را بگیر و مرا با خود ببر
تا از این احساس تلخ تنهایی خود را رها کنم
مرا با خود به اوج ببر
ای که واژه واژه عشق درتو معنا می شود
تا گرمای سوزان احساسم را بنوشی
من حس پرواز رااز تو می گیرم
بگذار سیراب شوم از گرمای وجودت
بر من بتاب ای خورشید عشق
تا درکنار تو ترانه عاشقی بیاموزم
در کنارم باش تکیه گاهم باش
من با کلام تو شعله ور می شوم
عاشقانه بخوان تا بسوزم
در کنارم باش
تا هم پای تو فریاد عاشقی سر دهم
با تو هم آوا شوم
پروا نکن بگذار جاری شود آنچه دردل داری
از خواستن ها
و هرگز رهایم نکن
ای که من معنای عشق حقیقی را از تو آموختم
♥دوستت دارم♥
ای همراز شب های من
با من بمان ... با من بمان
---
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,314
Posted: 3 Jan 2014 14:50
ای آشنا
من ترا ای آشنا، دل مرده می بینم ،چرا؟
خسته از جور زمان، افسرده می بینم،چرا؟
نغمه خوان عاشقی، من دیده گریانم تورا
هردم و هرلحظه مشتاقانه جویانم تورا
شور عشق واشتیاق از تو فراوان دیده ام
با تو گلهای خیالم را چه آسان چیده ام
طاقتم نیست تا بینم غم درون دیده ات
یا که چینم غنچه ی اندوه از اندیشه ات
رو به سوی خالقم که عالم هستی از اوست
روز و شب دست نیازم طالب اعجاز اوست
تا غزل خوان گردی و فارغ ز غم ها بینمت
من تو را ای نازنین دور از الم ها بینمت
تا دوباره پر شود جام دلت از شور عشق
تا بخوانی بازهم شعر و غزل از سوز عشق
چونکه آهنگ صدایت بر دلم آرامش است
شادیت رالحظه لحظه این دلم درخواهش است
از غمت من گیج وحیران و پریشان می شوم
کوه غم آوار بر سرگشته ،گریان می شوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,315
Posted: 3 Jan 2014 14:52
به یاد داری...
به یاد داری
روزگاری من وتو بودیم
ودنیایی رویایی وسرشار از عشق؟
به یاد داری روزی را که
تو شدی دنیا ورویای من
من شدم الهـــــام تو
چقدر....
زیبا بود
مــن ویــک رویا
حس دوست داشتن
اشتیاق با توبودن
انتظار...!
لحظه ی دیدار
شوق پرواز در کنار تو
تو که عاشقانه ترین اتفاق عمر منی
با قلم عشق وجوهر محبت
نامت را
عشقت را
یادت را
بر لوح سینه ام حک کردی
تو دنیای منی هنوز و...همیشه
من...!!!
خودت بگو؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,316
Posted: 3 Jan 2014 14:54
نبرد
در نبرد بین عقل ودلم
چه بیهوده تقلا میکند
عقل
گرچه میداند
وقتی پای شمشیری به برندگی
عشق
وچون تویی که شاه نشین قلبمی
درمیان باشد
دل
همیشه پیروز میدان است
...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,317
Posted: 3 Jan 2014 14:57
چون بیایی...
در این سو منم بی حضور تو
سردرگم
غرق در رویای با تو بودن
آمدنت را به انتظار نشسته ام
در آن سو تویی که می اندیشی
چگونه شیرینی لحظه های بودنت را
به کامم بریزی
مگر نمیدانی؟
که من سرشار از عشقم با تو
تو خود دنیایی
چون بیایی
دنیا از آن من است
مست میشوم
به اوج میروم
بی بال میپرم
غم دل می درم
مهمان ستاره ها میشوم
چشمان زیبایت را بر رخ مهتاب به تماشا مینشینم
تنها حس حضور عاشقانه ات مرا کافیست
حتی وقتی در دریایی از سکوت غوطه ورم
به حرمت حضور تو
چه زیبا... آسمانی میشوم
تو
قطره ای از خدایی
که چکیده ای بر کویر خشک قلب من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,318
Posted: 3 Jan 2014 15:06
درمان
باز هم نمی گذرند ثانیه ها
دلم گرفته بیقرار و بیتابم
نه یادت
نه خاطراتت
نه بارانی از اشک
هیچ یک
آتش شعله ور در قلبم را فرو نمی نشاند
این دل فقط تو را می خواهد
فقط تورا
وبی تو
در اندیشه و آرزوی
یک خواب ابـــــــدی ایست
....
جز این نیافتم درمانی بر قلب بیمارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,319
Posted: 3 Jan 2014 15:09
به دنبال چه میگردیم...!؟
من مات مانده ام از خود!!!
تو مبهوت تر
...
سردر گم
حیران
گریان
به هرسو می نگرم
فقط به عشق میرسم
عشق!!!
چقدر غریب بود برایم این واژه
بعد از عمری خواب در تاریکی وجهل
اولین بار...
تو طلوع کردی از افقی دور
تابیدی برمن
گرم و جان بخش
جاری شدی چون خون در رگ هابم
نجواهایی عاشقانه
روزهایی پر بهانه
رویایی شیرین
دنیایی رنگین
و...
با تــــــو و در کنارتـــــو
رسیدم به حقیقت عشق
شدم بنده ی عشقت
حالا!!!
به دنبال چه میگردیم ما!؟
تنها دلیل خواستنت
دوست داشتنت
واژه ی جادوی
♥ عشــــــــق ♥
این است جواب من
هر که هستــــی باش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,320
Posted: 3 Jan 2014 15:11
اشکهایی نذری...
گفتی عاشق چشم های منی
و رفتی
چشمهایم را نذر تو کردم
می بارند
تا بیایی
هوای نبودنت سرد است
باران اشکهایم یخ می بندد
میترسم.
زودتر بیا
مبادا اشکم تمام شود!!
مبادا نذرم ادا نشود!!
بیا
که برگردیم
به روزهای رویایی
در کنارهم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟