ارسالها: 14491
#1,381
Posted: 4 Jan 2014 21:05
نزدیک تر از دور
کمانچه ای در بند سکوت
قلمی به مراقبه نشسته
کاغذی به معراج رفته
واژه هایی مزین به ایماژ های رنگارنگ
قلم زنی غرق در آتش سودای خویش
حقایقی که در هر ثانیه
خود را با عقربه های ساعت به دار می کشند
واقعیت هایی کریه
که با سیاه کردن صورتی
آب تلخی می شوند بر دیده ی کودکی
و در این میانه
من هنوز هم درج گوهر می کنم
و منیک گونه
بر کرسی دانشگری ام تکیه زده ام
اما ندیدم و نخواستم که ببینم
مهتاب هایی که کمی نزدیک تر از دور
در آب فرو می شوند
بی آنکه قصه گویی باشد
که نقل کند حکایت بی فروغ این نقش بی غبار را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,382
Posted: 4 Jan 2014 21:06
خواب زمستانی
اتاق فکرم تاریک ست
همچون روزگار ابیدادی که مرا اسیر خود کرده
سخن نه به آور
که از شک برخاسته از درد گویم
خاموشی ام را از بی ریشه گی ام مدان
من دیریست
که سیرت آرون داشتن را زیاد برده ام
تو بگو
در باتلاقی که بوی تعفن دورویی و تزویرش
جنگلی را به خواب زمستانی کشانده
رویای برخاستن چکاوک به سوی آبگون قفس
خیالی عبث نیست؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,383
Posted: 4 Jan 2014 21:07
اسلوب خاک گرفته
در دل این چادر کافوری
هنوز هم بر سر
اصالت داشته و نداشته ی روح خاموشم
پای میز قمار آروین ها کنم
و انگشت شک
بر اسلوب خاک گرفته ی
این چاربند می کشم
تو نیک می دانی
من نه حلقه ی بر درم
نه به ریسمان چهار زبان چنگ زنم
اما در آیینه ی پندار هایم
منی می بینم که خلق نشده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,384
Posted: 4 Jan 2014 21:18
واژه های بزک کرده
از چه گویم
در زمانه ای که معنی را
پیش پای واژه های بزک کرده
به قربانگاه می برند
از خاموش پیکرانی گویم
که آب خفته را از خود می رانند و
دل به گودالی پر زآژند بسته اند
از خستن نقد جان پیران ادب آوازه ای
که دیده کنان بر ردای نیل
رویایی مانی را در سر می پرورانند
نکته ی پر گار این ست
در دورانی که کتیبه ی اخلاق
همچون گردکانی
بازیچه ی کودکان هربرزن شده ست
از هر چه گویی
شعاریست که این روزها
گلیم زیر پای چوپان معروف قصه هاست
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,385
Posted: 5 Jan 2014 18:12
اشعاری از
هنگامه هویدا
********
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,386
Posted: 5 Jan 2014 18:14
به ان ها بگو
به آنها بگو
این زندگی باید از پنجره پرت شود بیرون...
و پرتاش کن
پرتاش کن میان برفهایی
که سرد و مواج
در خاک پخش میشوند...
و پخش شو
در همهی خاکهای حوالی تنات
و حوالی تنهای پراکنده و
سرد دیگران
این همه سرد... این همه تن
پخش میشوید و پراکنده در هم
و هیچکدام یادتان نمیآید
حوالی کدام ساعت
اولین پنجره
رو به خیابان گشوده شد..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,387
Posted: 5 Jan 2014 18:22
بیا در باره اش حرف نزنیم
بیا دربارهاش حرف نزنیم
بیا فراموش کنیم که بود
که هست
همه چیز شبیه آونگ یک ساعت
در نوسان
در رفت در آمد
بیا فراموش کنیم
که من زیبا هستم
و تمام این آدمها که تنشان میخورد به تنمان...
تمام این آدمها که در حال رفتناند
زیبا هستند
آدمها میروند و
زیباتر میشوند
دور و دورتر
و وقتی که دیگر دیده نشدند
زیبایی تمام افق را میپوشاند
به تو هم گفتم
باید بروی
اما تو
تمام سهم خودت را به من بخشیدی
و در قاب پنجره ماندی
من دور شدم...
و قاب پنجره
تنگتر و تنگتر میشد
و تنگتر و تنگتر
فضای ریههایت
مدام خمیده و
خمیدهتر شدی
و وقتی که دیگر دیده نمیشدم
پنجره تمامِ تو بود
گشوده به زیبایی افق
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,388
Posted: 5 Jan 2014 18:23
سخت است
سخت است به این آدمها بگویی
چقدر همه چیز بیخودی بد است
بی خودی همه چیز حالت را بهم می زند
سخت است به این آدمها بگویی
آدم بیخودی هستی
...که سر از این همه بی خودی در نمی آوری
و بیخودی
دینامیت
گوگرد
و چاشنی باروت
مثل بمب دستساز
هر لحظه
در دهانت منفجر میشود
سخت است..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,389
Posted: 5 Jan 2014 18:24
خواب هایم
خوابهایم از فرط مرگ
گرسنه است
و دارد در تنم میسوزد
تا یادم نرود
زندگی
سیری ندارد
می بلعد تمام آدم را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,390
Posted: 5 Jan 2014 18:27
مرد مرده
سلام کن به مرد مرده
مردی که یک روز عصر
ناگهان
و برای همیشه
با خواب
رفت
به گندمزارهای ساعت شش
و حالا بازگشته
تا باقیماندهی جانش را
از دنیا بکند
و با خود ببرد
به نغمههای
کودکانه
داستانهای هری پاتر
و فوارههای نور افشان
صدای زنگ شترها
در وسط بزرگراه
و صدای بوق ماشینها
سلام کن به مرد مرده
که از میان دندانهای سفید مرد کت شلوار پوش
روی پلاکارد بزرگ تبلیغ سس مایونز
لبخند می زند
لبخند میزند
تا آخرین گوسپند
روی ریل سلاخی
احساس نکند
تنهایی را
سلام کن به مرد مرده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟